چند حکايت کوتاه از يک نويسنده صميمي
دوشنبه 28 شهریور 1390 9:37 PM
در ميان تمامي داستانها و مجموعه داستانهاي ترجمه شده در ادبيات ايران، مجموعه داستانهاي ويليام سيدني پورتر معروف به «اُهنري» و نيز داستانهاي برگزيده جايزه ادبي اُهنري به دليل نزديک محتوايي و ساختاري به ذهنيت مخاطب ايراني از جذابيت ويژهاي برخوردار است. گفتوگوي «جوان» با «علي فاميان» مترجم داستانهاي اُهنري و جايزه ادبي اُهنري به مناسبت انتشار تازهترين مجموعه داستانهاي جايزه ادبي اُهنري در ايران صورت گرفت که در ادامه از نظر شما ميگذرد.
خيلي ساده دوست دارم از اين سؤال شروع کنم که چرا «اُهنري» را براي ترجمه، آن هم در شرايط امروز ادبيات ترجمهمان انتخاب کرديد؟
البته کتاب «تماس» کار اول ترجمه من از داستانهاي «اُهنري» و داستانهاي برگزيده جايزه «اُهنري» نيست. کتابهاي قبلي من «زنان افسونگر» و «آخرين خنياگر» در واقع انتخاب و ترجمه من از داستانهاي خود اُهنري است و تماس جزو داستانهاي برگزيده جايزه اُهنري است که پس از مرگ وي، سالانه اهدا ميشود.
«اُهنري» پيشنهادي بود که حين تدريس در دانشگاه از سوي يکي از دوستان به من داده شد. تا قبل از آن با وجود آنکه کار ترجمه کرده بودم اما با داستانهاي اُهنري آشنا نبودم، اما پس از آشنايي با آن بود که به عنوان يک کار کلاسيک داستاني، احساس کردم با داستانهاي قوياي رو بهرو شدهام و اولين کتابي که به ترجمه داستانهاي اُهنري اختصاص داشت به اين شکل در ايران با اين حس ترجمه شد.
اين موضوع که داستانهاي اُهنري را از نظر زبان جزو ادبيات کلاسيک و قوي تقسيم ميکنيد، دقيقاً متوجه چه امري است؟
اُهنري از نظر زباني، بازيهاي نحوي و واژهسازي و نيز بحث دستوري واژهها منحصر به فرد است و اين موضوع در کنار نگاه او به داستان نيز او را متمايز کرده است.
اُهنري واقعاً در داستانهايش، واژهساز به حساب ميآيد، يعني بلد است صفتي معمولي را طوري در جمله بياورد که حتي پيش از آن در ادبيات کشور خودش، هم وجود نداشته است. البته خلاقيت واژه سازي امروز امر تازهاي نيست اما اُهنري و نوع نگاه او به اين موضوع در اواخر دهه 80 و 90 قابل اهميت است.
من آثار همينگوي و فاکنر را هم خواندهام اما هيچ کدام نتوانستهاند مثل «اُهنري» به کار خلاقه واژهسازي و واژهپردازني بپردازد و اين خاصيت، زبان و داستان او را ممتاز کرده است.
اين ويژگي خاص به نظر شما چقدر براي مخاطب ايراني قابل درک و لمس است؟
در کارهاي «اُهنري» چند نکته وجود دارد که نه تنها با فرهنگ ايراني بلکه با فرهنگ شرقي داراي شباهت و پيوند است.
من نزديک به بيش از دويست داستان از اُهنري را خواندهام و به ندرت داستاني را از او ديدم که تميز نباشد. در فرهنگ ما و فرهنگ شرق به اين مسأله ميگويند پاک نوشتن، يعني داستانهايي که براي ترجمه در شرق نياز به سانسور ندارد. در حالي که نويسندگان زيادي در عصر و زمانه او بودند که براي ترجمه سازگاري زيادي با فرهنگ ايراني نداشتند.
داستانهاي او به معني کامل براي ترجمه با فرهنگ ما ضديتي ندارند از سوي ديگر به هر حال او کلاسيک نويس است،اين مسأله نه به معني نوشتن به سبک قديمي است بلکه به معني اين است که از ميان 600 داستان او اگر يک پاراگراف يا جملهاش را به کسي که دو داستان از او به زبان اصلي خوانده باشد بدهيد، ميتوانيد تشخيص دهد که اين اثر متعلق به اُهنري است.
او سبکي در انتخاب واژگان و شخصيتپردازي دارد که از اول تا آخر امضاي او را بر اثر ثابت نگاه ميدارد.
پس مسأله ايجاد جذابيت اين داستانها در ميان مخاطبان ايراني را به همين موضوع ارتباط ميدهيد؟
نه فقط اين مسأله؛ در بحث تکنيک داستاني هم اُهنري در پايان هر قصهاش هميشه در اپيزود پاياني، قلهاي دارد که به خواننده شک ايجاد ميکند و خواننده ايراني هم با اين موضوع بيگانه نيست و از آن بدش نميآيد.
در غزل ايراني هم هميشه يک نقطه اوج داريم که خواننده را به شعفي مضاعف ميرساند. داستانهايي به اين صورت هم تخت نيست و همين مسأله آنها را خواندني ميکند.
جالب است، اما داستانهاي «اُهنري» در کنار زيبايي ذاتيشان به نظر به شدت بومي است؛ زبان آن انگار زباني جهاني نيست و شايد براي ترجمه شدن به زبان ديگري شايد زياد از حد آمريکايي باشد، نظر شما چيست؟
از نظر خيلي از نويسندگان جهان «اُهنري» آمريکاييترين نويسنده آمريکاست، اين البته نه به معناي سياسي بلکه به معناي ارتباط حقيقي با مردم و مناطق و محلههاي شهرها در آمريکاست. مثلاً در کتاب «آخرين خنياگر» داستاني از او آورده شده است که شخصيت اصلي آن يک کابوي به سبک فيلمهاي وسترن آمريکايي است و حتي بسياري آن را وسترنترين داستان آمريکايي ميدانند. اين مسأله قابل پذيرش است که توصيفهاي او به شدت به جغرافياي محل زندگياش نزديک است و او در هر داستاني حتي به صورت بين متني به شخصيتي آمريکايي يا مکاني آمريکايي اشاره ميکند.
اما نبايد از ياد برد که او در مقطعي داستان مينوشته است که به صورت امروزي امکان چاپ و توزيع بينالمللي کتاب وجود نداشته است. داستانهاي او در واقع با نيت سرگرمي شکل ميگرفت.
از طرفي ديگر، در زمان حيات او هم داستانهايش هر چه محليتر نوشته ميشد از سوي مخاطبان و غيربومي بيشتر مورد حس همذاتپنداري قرار ميگرفت.
مضامين متنوعي در داستانهاي «اُهنري» به چشم ميخورد، از عشق و زندگي غربي کلاسيک تا زندگي شهري مدرن و نگاه طنز به محيط و اين نوع نگاه در شرايط کنوني ادبيات جهان هنوز هم به مذاق مخاطبان داستان کوتاه خوش ميآيد. به نظر شما جمع اين همه موقعيت در جهان داستاني يک نويسنده طبيعي است؟
يک صفت کلي و در عين حال مشمول که بخواهيم درباره «اُهنري» به کار ببريم، بايد بگوييم او بسيار صميمي مينويسد و توصيف او از شخصيتها ملالآور نيست. مثلاً اگر توصيفي درباره يک شخص در يکي از داستانهاي او به کار ميرود مثل چاقي، در هيچ کدام از ديگر داستانهاي او آدم با صفت چاق نميبينيد، يعني حتما صفتها عوض ميشود. او در توصيف و صفتگذاري بسيار بسيار متنوع عمل کرده است و اين موضوع رنگآميزي داستانهاي او را نيز دو چندان کرده است.
کتاب«تماس» مجموعه داستانهاي برگزيده جايزه «اُهنري» است. اين داستانها چقدر به ذهن و نگاه خود اُهنري در داستان نزديکي دارد؟
بعد از مرگ اُهنري چون مايملک خودش در حد و اندازهاي نبود که بخواهد جايزهاي ادبي را سامان دهد، جمعي از دوستان وي مراسمي راه انداختند و در انجمن هنر و ادبيات نيويورک، تصميم گرفتند تا سالانه جايزهاي به نام وي به بهترين داستان کوتاه اهدا شود و کتابي شامل اين آثار برگزيده نيز منتشر شود.
اين کتاب هر ساله از ميان داستانهاي منتشر شده در بيش از 300 مجله و روزنامه آمريکا و به کمک سه داور ناشناس و يک ويراستار ارشد مرور مي شود و در نهايت 20 داستان انتخاب ميشود که سه داستان از ميان آنها برگزيده شده و مجموعه اين داستانها نيز چاپ ميشود.
اين داستانها که امروز به صورت کتاب در دسترس ما است در خود کشور ميزبان (آمريکا) چقدر مورد استقبال است؟
در آمريکا دو مجموعه داستان کوتاه چاپ ميشود که شامل منتخب داستانهاي مجله نيويورکر و منتخب داستانهاي جايزه اُهنري است. خوانندگان داستان کوتاه در خارج از ايران خيلي از داستانهاي اين جايزه سالانه را به صورت غير حضوري و آن لاين ميخوانند و راجع به آن نظر ميدهند. مجموع اين نظرات نيز در انتخاب اثر برتر در اين جايزه نقش دارد.
اين مجموعه اما خصوصيت ديگري نيز دارد که عبارت است از معرفي شمهاي از جريان روز داستاننويسي کوتاه در جهان که ميتواند براي خواننده ايراني قابل اهميت باشد.
شما در «تماس» همه داستانهاي منتخب جايزه در سال 2008 را ترجمه کردهايد؟
همه که نه؛ اصل کتاب 20 داستان است و من 12 داستان از آن را انتخاب و منتشر کردهام، داستانهايي هم که حذف شده همگي به نوعي داراي مواردي بوده است که با مناسبات فرهنگي ما سازگار نيست و قابليت انتشار ندارد.
نوع ويرايش شما به چه شکلي است و تا چه اندازه به متن اصلي وفادار بوديد؟
به متن اصلي هيچ خدشهاي وارد نشده است اما برخي واژگان هستند که نويسنده به عمد از آنها در زبان غيراصلي بهره برده است. مثلاً کلماتي هست که به عمد از سوي نويسنده به صورت آلماني به کار برده شده است و من نيز آن را تغيير ندادهام و هدف نويسنده از کاربرد آنها را ثابت نگه داشتم تا روح داستان ثابت باقي بماند.
جناب فاميان داستاننويسان جواني که مدعي برگزيده شدن در جايزه اُهنري هستند هر سال چقدر بايد نسبت به سال قبل از شکل و ساختار و ذهنيت داستاني خود اُهنري دورتر شده و به اصطلاح امروزيتر بنويسند؟
حقيقتاً در چند دهه قبل هم که نخستين مجموعه منتخب داستان اين جايزه منتشر شده قرار نبود که داستاننويسان برگزيده حتماً راه و سبک او را در پيش بگيرند.
قرار بود که اين اتفاق راه و انگيزهاي ايجاد کند براي نويسندگان ناآشنا و جوان که کار نويي ارائه دهند. الان هم هر سال نسبت به سال قبل ميبينيم که نوشتن به سبک خود اُهنري در اين جايزه ادبي کمرنگتر ميشود.
اين الگو چقدر در کشور ما قابل تکرار و اجراست؟
اين الگو قطعاً ميتواند باعث تقويت داستان نويسي در کشور ما هم باشد. البته ما جشنوارههاي داستاني داريم اما اگر مجموعهاي فرهنگي بناي خود را به اين بگذارد که هر دو سال يکبار اين کتاب را در کشور چاپ کنيم، قطعاً کار در حوزه داستان هم جديتر ميشود. اگر اين کار يک متولي همه پسند و عمومي داشته باشد و چنين مجموعهاي را در کشور ما توليد کند باعث تغيير و تحولات زيادي در حوزه داستاننويسي در کشورمان خواهيم بود.
اللّهمّ عرّفنی نفسک فانّک إن لم تعرّفنی نفسک لم أعرف رسولک اللّهمّ عرّفنی رسولک فانّک ان لم تعرّفنی رسولک لم اعرف حجّتک
حافظ از دست مده دولت این کشتی نوح / ور نه طوفان حوادث ببرد بنیادت