بحران سخنرانی
دوشنبه 28 شهریور 1390 9:29 PM
یکی از مشکلات فرهنگی حال حاضر حوزه مدیریت کشور ما، «بحران سخنرانی» است.
گویی مکنونات قلبی مدیران بسیار است که اگر نگویند درخت میشود و سر برمیآورد. سخنِ بدون اندیشه و حساب و کتاب، سخیف است و آنچنان که فرهنگ عامیانه امروزی میگوید «سوتی» هم دارد. بسیاری از دعواهای مشمئزکننده سیاسی حاصل درازگویی، نسنجیده و بیموقع سخن گفتن است. حتی حقیقت را نیز باید در زمان و مکان مناسب و با بیان پسندیده گفت تا مفید و مؤثر باشد. سخن تا در نیام زبان اسیر است عنانش در اختیار است و وقتی بیرون جَست افسار و عنانش از دست میرود و دیگر جمعوجور کردن آن دشوار و گاه بعید است.
اگر ما میدانستیم که درازگوییهایمان چقدر خستهکننده و نشانه سطحینگری و سادهانگاری است هرگز به درازا و تکرار سخن نمیگفتیم.
به ایجاز سخن گفتن آیین و آموزه پیشوایان و پیشینیان ماست که شومبختانه آن را به فراموشی سپردهایم اما در غرب و شرق عالم به آن متأسی شدهاند.
اصل سخن آن است که حکما گفتهاند:
«خیرالکلام ما قَلَّ و دَلَّ»
«سخن نیکو سخنی است که کوتاه و مستند به دلیل و برهان باشد»
وقتی سخن به درازا بکشد اصالتش را میبازد، سیرت و صورتش سخیف و سبک میشود و اثرش را از دست میدهد. فرقی هم نمیکند در نوشتن باشد یا در گفتن و از آنجا که مخاطب یا مستمع را میآزارد پس ناپسند نیز هست و اگر به حشو و اطناب و اغراق و تکرار هم آمیخته باشد- که معمولاً سخنِ دراز چنین است - توهین به شعور شنونده یا خواننده هم به شمار میآید.
نوشتار و گفتار متین و مؤثر ساختاری تعریف شده دارد. معمولاً سادهترین ساختار هر سخن از سه بخش مقدمه، بدنه و نتیجه تشکیل میشود. مقدمه بسیار کوتاه، بدنه به نسبت بلند و نتیجه کوتاهتر است. متأسفانه آنچه امروز مرسوم است مقدمههای بسیار طولانی و غیرضروری است که این قالب را دگرگون میکند، بدنه کوتاه میشود و نتیجهای هم در بر ندارد. حالا تصور کنید سخن چه شکل و شمایل عجیب و غریبی مییابد، کلافهکننده و کماثر میشود. نمونههای فراوانی از این نوع سخنرانیها را در برخی محافل فرهنگی و مذهبی، اختتامیه و افتتاحیه جشنوارهها و همایشها از خطیبان، وزیران یا مدیران دولتی میبینیم.
این تنها یک وجه ماجراست. به مناسبت مقام و موقعیت شغلی لاجرم باید چند کلامی سخن بگوییم و گزارش مختصری بدهیم، آنقدر سخن را به درازا میکشیم و مقدمهچینی میکنیم و به حاشیهها میپردازیم که رشته کلام از دستمان رها میشود و ناچار کلاممان را به حشو، درازگویی، اغراق و واژگان دشوار و غیرفارسی میآلاییم و تا مخاطب را کلافه و بیزار نکنیم رها نمیکنیم. گفتن ندارد که در این حالت خبرنگاران هم کلافه میشوند چرا که باید از بین خروارها حرف و سخن، با ضرب و زور چند عبارت دستوپا شکسته و نه چندان آبرومند برای انتشار در رسانهها بیابند.
صاحبان دانش و تجربه و فرهیختگان صاحبسبک معمولاً با فروتنی و حیا از اینکه مبادا سخنی بگویند که مقبول نیافتد، کوتاه و مفید سخن میگویند و سطحینگران زیاد و طولانی. آب تا جوش نیامده است سر و صدای بسیار دارد اما وقتی جوش آمد آرام میگیرد. سخن نغز و موجز ماندگار و جاودان میشود و سخن دراز و تکراری در بین هزاران گزاره اطلاعاتی که هر روز رسانهها منتشر میکنند محو و نابود خواهد شد.
همه ما- بهویژه مدیران کشور در هر رده و مقام- باید در ویراسته سخن گفتن یا نوشتن بکوشیم. اهمیت این نکته بهویژه برای مدیران و دستاندرکاران و متولیان حوزه فرهنگ و هنر که مخاطبان آنها را فرهیختگانی تشکیل میدهند که سخنِ سره را از ناسره به خوبی تمیز میدهند بسیار بیشتر و ضروریتر است. از نشانههای بارز مدیر فرهنگی آن است که کمتر سخن میگوید و بیشتر با ظرافت و تیزبینی عمل میکند که: «دو صد گفته چو نیمکردار نیست.»
مدیران محترم باید این نکته را همواره آویزه گوش کنند که نباید دعوت هر برنامه، همایش یا جشنوارهای را برای سخنوری بپذیرند. اگر هم بنا به تناسبِ مسئولیت، تخصص یا تبحر ضرورتی پیدا شد دقایقی اندک با اندیشه و طرح قبلی و ارائه سخنی تازه باشد نه بدون مطالعه برای شمردن برخی از مسائل بدیهی که همه به آن واقفند آن هم با تفصیل و تشریح طولانی که مجلس را برای مخاطبان ملالآور میکند. برخی از مدیران با دستهای خالی شیفته حضور در هر برنامه رسانهایاند(متناسب یا غیرمتناسب با مسئولیتشان) که البته کار پسندیدهای نیست.
جشنهای دینی و ملی، مجالس بزرگداشت و حتی آیین گشایش و پایانی جشنوارهها همیشه نیاز به سخنران ندارد. گاهی پخش یا اجرای یک قطعه هنری مناسب، خود گویاترین وجه معرفی برنامه است. اگر به منظور اعلام حضور مدیر، مسئول یا احترام به یک پیشکسوت باشد چند جملهای از پیش اندیشیدهشده برای اعلام خبری مسرتبخش، تشویق، ترغیب، تفقد و تشکر از حاضران کفایت میکند. ضرورتی ندارد که برای تبیین و توجیه مسائل در هر مجلس و محفلی که دعوت شدیم بر مرکب سخن سوار شویم و بتازیم و به هیچ قیمتی هم حاضر به پیاده شدن نباشیم، هرچه در چنته داریم روی دایره بریزیم و تصور کنیم مستمعان از بیانات گهربارمان مشعوف میشوند!
این نکته را باید بدانیم که مخاطبانِ نجیب، سخنان دراز، نازیبا، تکراری و البته بدیهی ما را فقط به احترام منش یا منصبمان تحمل میکنند وگرنه تردیدی وجود ندارد که با کمطاقتی، اتلاف وقت و سر رفتن کاسه صبرشان را با این بیت نظامی پاسخ میدادند که:
«مگو چندان که مغزم را بِرُفتی/ کفایت کن تمام است آنچه گفتی»
ما باید یاد بگیریم چگونه موجز و مختصر، کافی و وافی، جامع و مانع، ارزشمند و زیبا سخن بگوییم و بنویسیم و این نیاز به لوازمی دارد که مهمترین آنها عبارت است از:
نخست؛ از مطالعه آثار متقدمان و متأخران فرهنگ و ادب و تاریخ ایرانزمین غافل نشویم که سرشار از سخنان خردمندانه و تجربههای گرانبهاست و اندیشه، بیان و قلم ما را ارزش میبخشد.
دوم؛ بیمطالعه و بداهه سخن نگوییم مگر به ضرورت و در شرایط خاص.
سوم؛ ساده، واضح، سلیس و کوتاه سخن بگوییم تا برای مخاطب قابل فهم و جذاب باشد.
چهارم؛ از درازنویسی و پرگویی بپرهیزیم. درازنویسی یا درازگویی(اطناب) یعنی به کار بردن کلمات غیرمستقیم و پرشمار برای یک معنای اندک که با یک یا چند کلمه مستقیم و ساده قابل توصیف است.
پنجم؛ باید از کاربرد حشو، کلیشه، اغراق و سایر نبایدهای سخن بپرهیزیم که اینها سخن را سخیف میکنند.
حشو یا زواید تکرار بیهوده و غیرضروری معنای یک کلمه یا عبارت یا افزودن مترادف یک واژه به واژه اصلی است، مثل اتفاق نظر واحد، مثل دانشآموز ساعی و کوشا.
کلیشه: کلمه، عبارت یا بخشی از نوشته است که بیش از حد تکرار شده است و تکرار آن ملالآور میشود، مثل: حضور سبزمردم، ترنم شکوه، شمیم دلنواز و...
اغراق: یعنی چیزی یا رویدادی را به گونهای که مهمتر، بزرگتر، بهتر یا بدتر از آنچه واقعاً هست توصیف کردن، مثل کسی را بیجهت در جایگاه غیرتخصصی «دکتر» خطاب کردن یا شاعر معاصری را «فردوسی زمان» خطاب کردن.
ششم؛ برای خوب نوشتن و خوب گفتن تمرین کنیم بهویژه اگر در موقعیتی قرار داریم که در معرض توجه رسانهها هستیم.
هفتم؛ با نام خدا و سلام شروع کنیم و ساختار مقدمه کوتاه، بدنه بلند و نتیجهگیری کوتاهتر را از خاطر نبریم.
اگر فرازهای کلامی پیامبر اعظم(ص)، مولا امیرالمؤمنین(ع) و دیگر ائمه اطهار(ع) جهانشمول و چراغ هدایتند به این دلیل است که هم روح الهی در آنها جاری است و هم کوتاه و زیبا بیان شدهاند؛ همانگونه که پیامبر اعظم(ص) فرمود: «زیبایی سخن در کوتاهی و اختصار است»
و اگر سخن سعدی و حافظ جهانی و ماندگار و وِرد زبان هر فارسیزبان و ادبدوست است به این دلیل است که این اسطورههای ادب پس از سالها اندیشه، مطالعه، سفر و کسب تجربه، مکنونات قلبیشان را در قالبهایی کوتاه و زیبا آفریدهاند؛ بارها بازگشتهاند و اثرشان را بازنگری کردهاند و عصاره دانش و تجربه زندگی را در یک یا دو اثر موجز و مختصر آفریدهاند که در عین کوتاهی و اختصار هم از کالبدی هنرمندانه برخوردارند و هم محتوایی عمیق و کمنظیر دارند. این است راز ماندگاری آنها و ویژگی زبان اصیل فارسی. به قول سعدی:
«کم گوی و گزیده گوی چون دُرّ/ تا ز اندک تو جهان شود پُر»
البته این بدین معنا نیست که امروز ما در شیوه گفتن یا نوشتن از سبک و سیاق مشاهیر ادب فارسی تقلید کنیم که سبک و سیاق و واژگان و آرایههای ادبی آثار آنها مختص زمان خودشان است و تقلید از آن در نوشتن یا گفتن به هیچوجه پسندیده نیست. آنچه مورد نظر است پیروی از شیوه ایجاز در سخن در عین غنای آن است و آنچه امروز موجب تأسف است ماهیت ایجازگونه و کوتاه زبان فارسی است که با درازگویی شیفتگانِ سخنرانی در رسانهها آسیب فراوان دیده است.
سعدیا قصه ختم کن به دعا / ان خیرالکلام قَلّ و دَلّ
اللّهمّ عرّفنی نفسک فانّک إن لم تعرّفنی نفسک لم أعرف رسولک اللّهمّ عرّفنی رسولک فانّک ان لم تعرّفنی رسولک لم اعرف حجّتک
حافظ از دست مده دولت این کشتی نوح / ور نه طوفان حوادث ببرد بنیادت