چند داستانک خیلی خیلی اخلاقی
چهارشنبه 30 تیر 1389 1:31 PM
پند اول
بوقلمونی،
گاوی بدید و بگفت: در آرزوی پروازم اما چگونه؟ ندانم.
گاو پاسخ داد:
گر ز تپاله من خوری قدرت بر بالهایت فتد و پرواز کنی.
بوقلمون خورد و
بر شاخی نشست.
تیراندازی ماهر، بوقلمون بر درخت بدید.
تیری بر آن
نگون بخت بینداخت و هلاکش نمود.
نتیجه اخلاقی: با خوردن هر گندی
شاید به بالا رسی، لیک در بالا نمانی
پند دوم
گنجشکی از سرمای بسیار
قدرت پرواز از کف بداد و در برف افتاد.
گاوی گذر همی کرد و تپاله بر
وی انداخت
گنجشک ز گرمای تپاله جان بگرفت و به آواز مشغول شد
گربه
ای آواز بشنید، جست و گنجشک بدندان بگرفت و بخورد
نتیجه اخلاقی:
هر که گندی بر
تو انداخت، حتماً دشمن نباشد
هر که از گندی بدر آوردت، حتماً دوست
نباشد
گر خوشی، دهان ببند و آواز، بلند مخوان
پند چهارم
برای تعیین
رئیس، اعضاء بدن گرد آمدند
مغز بگفت که مراست این مقام که همه دستورات
از من است
که منم پیام رسان به شما ، که بی من پیامی نیایدسلسله
اعصاب، شایستگی ریاست از آن خود خواند .
ریه بانگ بر آورد: هوا، که
رساند؟ ... من، بی هوا دمی نمانید، پس ریاست مراست.
و هر عضوی به نحوی
مدعی.
تا به آخر که سوراخ مقعد دعوی ریاست کرد.
اعضاء بنای خنده و
تمسخرنهادند و مقعد برفت و شش روز بسته ماند.
اختلال در کار اعضاء
پدیدار گشت.
روز هفتم، زین انسداد جان ها به لب رسید و سوراخ مقعد با
اتفاق آراء به
ریاست
رسید.