آزادی
یک شنبه 28 تیر 1388 1:15 PM
زمانی كه به محرومیت از آزادی میاندیشیم، معمولا به این نكته توجه نداریم كه این خود ما هستیم كه از طرق مختلف خود را در زندگی محدود میكنیم و تمامی رؤیاها و آرزوهای دوردست و برآورده نشده، به ما این امكان را میدهد تا تفاوت
بین آنچه هستیم و آنچه در آینده خواهیم شد را ارزیابی كنیم. در واقع این همان «ترس» و «اضطراب»است كه ما را از انجام عملی كه موجب شادی و خوشبختیمان میشود، باز میدارد
\ایه و اساس وجودی ما، مبتنی بر سخنان و قولهایی است كه خود به آنها جامه عمل نمیپوشانیم. خواستههایی چون موفقیت تحصیلی، شغلی، ازدواج ، عشق و... آرزوهایی هستند كه تقریبا در میان تمامی افراد بشر مشترك هستند و بر آوردن این آرزوها امری عجیب و مرموز نیست اما اغلب برای آنكه به انسان موفقی تبدیل شویم تلاش لازم را انجام نمیدهیم.
انسانها معمولا مسئولیت شكستهاو ناكامیهایشان را به دوش دیگران میاندازند.شكست یا عدم موفقیتمان را نبود شانس میدانیم، گویی زندگی همانند قرعهكشی و یا یك بازی بوده كه فقط تعداد محدودی از افراد در این بازی برنده میشوند. به بهانه كمبود وقت و فشار ناشی از كار و امرار معاش، از زیربار فعالیت و تحرك در راه رسیدن به هدف، شانه خالی كرده و بدینوسیله عدم تلاشمان را توجیه میكنیم. ترس از شكست موجب بیتحركی فلجكنندهای میشود كه معمولا مانع از آن است كه به سمت هدف حركت كنیم. داشتن كمی آرزو و بلندپروازی، مانع از سرخوردگی و ناامیدی در انسان میشود.
مایل نیستیم دست به اقداماتی بزنیم كه احتمال خطر و شكست در آن وجود دارد. در دنیایی زندگی میكنیم كه احتمال وقوع همه چیز امكانپذیر است. تصاویر انسانهای موفق و شرح حال اشخاص گمنامی كه حتی بدون آنكه از استعداد سرشاری برخوردار باشند، مشهور و صاحب نام شدهاند در جامعه و محیط اطرافمان به فراوانی دیده میشود. بهجای آنكه از حكایت انسانهای موفق درس گرفته و در زندگی امیدوار باشیم، اكثر افراد بنا به درك و سطح فكری خود آن را تفسیر كرده و برداشت چندان صحیحی از آن ندارند. از طرفی دیگر در ظاهر چنین به نظر میرسد كه این افراد(افراد موفق) به سهولت و بدون هیچ تلاشی به شهرت و مقام دست یافتهاند و این شهرت به ظاهر سهل الوصول موجب دلسردی و آزردگی ما میشود.
در حالی كه به طور طبیعی، تغییر و پیشرفت روندی تدریجی است كه به یكباره صورت نمیگیرد. اما در جوامعی كه همه چیز به سرعت پیش میرود، تغییر تدریجی اثر و نتیجه مطلوبی به همراه ندارد پس صبر و اراده لازم برای رسیدن به هدف چه میشود؟
توصیههای گوناگونی در این زمینه وجود دارند، كتابخانهها و مجلات مملو از موضوعات و روشهای مختلف پیرامون ثروت، تناسب اندام، زیبایی و جذابتر شدن، اعتماد به نفس و راههای رسیدن به آرامش است. چنین به نظر میرسد كه شدیدا درگیر روشهای گوناگون در جهت پیشرفت و رشد شخصی خود شدهایم.
با این وجود، افرادی كه در این زمینه نیازمند كمك هستند هیچ گونه تغییر در رفتار و افكار خود ایجاد نكرده و همچنان همان روند همیشگی و رفتاری را كه دیروز و حتی سال گذشته داشتهاند، در پیش میگیرند. حرفه روانپزشكی، این وضعیت و چیزهایی را كه لازمه پیشرفت و تغییرات واقعی در رفتار آنان است مورد بررسی قرار میدهد.
قبل از به انجام رساندن آنچه كه باید انجام شود، باید بتوانیم آن را در ذهن خود تصور كنیم. این امر آسان به نظر میرسد، اما به روشنی دریافتهایم كه اكثر افراد رابطه بین یك رفتار(عمل) و آن چیزی را كه در وجودمان احساس میكنیم، درك نمیكنند. طب مدرن و صنعت تبلیغاتی مسئولیت و سهم بزرگی را در این زمینه ایفا میكنند. بر این باور هستیم كه میتوانیم به راحتی و با سرعت بر چیزهایی كه در خود و زندگی خود دوست نداریم، فائق آییم. وجود بازارهای دارویی، داروهایی كه موجب بهبود وضعیت روحی ما میشوند، امكان تغییر قیافه به كمك عملهای جراحی زیبایی و پیشرفتهای شخصی با شناخت و بهرهگیری از فرهنگ، همگی این باور را در انسان تقویت میسازد كه خوشبختی همانند یك شیء فروختنی است.
ملكم فوربس در این زمینه جمله معروفی گفته است:«اگر فكر میكنید كه پول نمیتواند خوشبختی را بخرد، بدین دلیل است كه برای خرید به مكان درستی نرفتهاید.»این نوع باور و عقیده، كه با پول میتوان خوشبختی را خرید، فقط بر حس نارضایتی و محرومیت ما افزوده و همچنان ما را در زندانهایی كه خود، آن را ساختهایم محبوس میكند. چرا كه گمان میكنیم كه زندگی به یك قرعهكشی یا بازی لاتاری شباهت دارد و گاه با تصور اینكه «امید» نیز همانند یك شیء فروختنی است، شركت در این نوع بازیها را توجیه میكنیم.
هرگونه تغییر در رفتار و منش انسان، نتیجه یك روند تدریجی نامحسوس است. اگر به دقت فرار موفق زندانیان را بررسی كنید، متوجه خواهید شد كه آنان ساعتها، ماهها و حتی سالها برای رسیدن به آزادی روی پروژه فرار فكر كرده و وقت صرف كردهاند؛ البته هدف ما از این مثال، تشویق و ستایش از موفقیت زندانیان و عمل فرار نیست، بلكه میتوانیم از اراده و تلاش آنان درس بگیریم.
در روانشناسی، یكی از دشوارترین اركان ارزیابی یك فرد، زمانی كه وی خواستار شروع رواندرمانی است تمایل واقعی او برای تكامل و رشد و خواست و ارادهایاست كه وی در این راه میگذارد، كه خود این عمل مستلزم شجاعت است. برخی از بیماران برای درخواست كمك نزد یك رواندرمانگر میروند اما تمایلی برای تغییر اساسی خود ندارند. ما در جامعهای گلهمند زندگی میكنیم؛ جامعهای كه در آن اكثر افراد برای بیان احساسات و مشكلات خود مرتبا در حضور دیگران به گله و شكایت میپردازند.
اكثر افرادی كه در زندگی قربانی خشونتهای دوران كودكی، ناكامیها و شكستهای متعدد و خطاها و اشتباهاتی كه توسط دیگران انجام شده، بودهاند در برنامههای رادیویی و تلویزیونی، در حضور همگان به گله و شكایت از مشكلاتشان میپردازند. این افراد برای جلب ترحم و دلسوزی دیگران و در صورت امكان جبران خسارت، روی اعمال و رفتار و شكایتی كه آگاهانه از آنان سر میزند نام «بیماری» گذاشتهاند.
در مطب روانپزشكان، تعداد كثیری از این افراد به چشم میخورند كه به دنبال گوشی شنوا و شخصی كه دلسوزانه به درد دلهای آنان گوش فرا دهد و دارویی كه بتواند درد و رنج آنان را تسكین دهد، به این مكانها آمدهاند. این افراد با امتناع از رفتن سركار یا با مراجعه به مطب روانپزشك، سعی بر آن دارند تا به دیگران بفهمانند كه آنان واقعا بیمار هستند. حضور آنان در این مكانها به آن دلیل نیست كه برای زندگی بهتر و شاد زیستن به بررسی زندگی خود پرداخته و با پذیرفتن مسئولیت احساسات خود، اقدامات مهم و درستی را اتخاذ كرده و آنها را در زندگی به كار میگیرند.
مردم تصور میكنند كه با بیان افكار و آرزوهایشان میتوانند تغییری واقعی در خود ایجاد كنند، غافل از آنكه ابهام و تضاد بین گفتار و عمل، روند درمان را مختل میكند. شاید اعتراف و بیان افكار، در انسان احساس خوشایندی را به وجود آورد، اما اگر در رفتار تغییری داده نشود، این سخنان فاقد ارزش خواهند بود. ما انسانها موجوداتی هستیم كه از نعمت سخن گفتن و حرف زدن برخوردار بوده و دوست داریم حتی جزئیترین افكارمان را بر زبان بیاوریم. البته اگر نتوانیم آنچه را كه بر زبان میآوریم عملا انجام دهیم این به آن معنا نیست كه ما افرادی دو رو و ریاكار هستیم چرا كه معمولا به منظور و نیات خیری كه داریم، معتقد هستیم. تنها مسئله این است كه اهمیت بیشتری به كلمات یعنی گفتههای خود و دیگران داده و به رفتار و اعمالی كه نیت و قصد ما را به طور حقیقی توصیف میكنند، توجه زیادی نشان نمیدهیم.
دیوار زندانهایی كه با دستان خود آن را ساختهایم، در پشت خود، ترس از ریسك كردن، زیباترین رؤیاها و آرزوهایمان و اینكه روزی خواهیم توانست جهان و اطرافیانمان را آنگونه كه میخواهیم تغییر دهیم را، پنهان و محبوس میكند. گاه رؤیاها و خیالپردازیها موجب دلگرمی انسان میشوند و كنار گذاشتن آنها دشوار به نظر میرسد، اما دشوارتر از آن این است كه انسان خوشبختی خود را روی نقطه نظرات و عقایدی كه دور از واقعیت هستند بنا كند؛ واقعیتی كه همواره با ماست
راز ماندگاری در گمنامی است