0

دزد

 
omidayandh
omidayandh
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آذر 1387 
تعداد پست ها : 7483
محل سکونت : تهران

دزد
دوشنبه 28 تیر 1389  3:19 PM

در شرح حال یكی از عرفا آمده است كه شبی دزدی به

 

 
خانه اش رفت و هرچه گشت چیزی پیدا نكرد.




خواست ناامید برگردد كه شیخ برخاست و گفت ای جوان

 
وضویی بساز و نمازی بگزار تا چون چیزی برایم




اورند به تو دهم و تهیدست از خانه من برنگردی.جوان چنین

 
كرد و چون روز شد زری برای شیخ اوردند.




شیخ گفت این را بگیر كه پاداش یك شب نماز توست.

 
دزد دگرگون شد لرزید و گریست و گفت راه غلط

 

 
كرده بودم.یك شب از برای خدای متعال كار كردم مرا چنین


اكرام فرمود. پس توبه كرد وبه خدای متعال بازگشت

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها