0

اهل دانشگاهم

 
pezhmanf
pezhmanf
کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت : تیر 1389 
تعداد پست ها : 39

اهل دانشگاهم
دوشنبه 28 تیر 1389  12:56 PM

اهل دانشگاهم
روزگارم خوش نیست
ژتونی دارم
خرده پولی
سر سوزن هوشی.

دوستانی دارم بهتر از شمر و یزید
هم چو من مشروط

و اتاقی که در این نزدیکی است
پشت آن کوه بلند.



اهل دانشگاهم
پیشه ام گپ زدن است

گاه گاهی هم می نویسم تکلیف
می سپارم به شما
تا به یک نمره ناقابل بیست كه در آن زندانیست
دلتان زنده شود

چه خیالی، چه خیالی
خوب می دانم گپ زدن بیهودست
دانشم کم عمق است
خر زدن بیهودست.

 

اهل دانشگاهم
قبله ام آموزش
جانمازم جزوه
مُهرم میز
عشق از پنجره ها می گیرم
همه ذرات وجودم متبلور شده است.



درسهایم را وقتی می خوانم
که خروس می کشد خمیازه
مرغ و ماهی خوابند.

اوستاد از من پرسید
چند نمره می خواهی از من؟
من از او پرسیدم
دل خوش سیری چند؟

 


خوب یادم هست
مدرسه محفل آزادی بود.
درس ها را آن روز حفظ می کردم در خواب
امتحان چیزی بود مثل آب خوردن.
درس بی رنجش می خواندم.
نمره بی خواهش می آوردم.
تا معلم جوک می گفت همه غش می کردیم
و کلاسم زیبا بود و معلم حوصله داشت.
درس خواندن آن روز مثل یک بازی بود.

کم کمک دور شدم از آنجا
بار خود را بستم.
عاقبت رفتم دانشگاه
به محیط خس آموزش

و به دانشكده علم سرایت كردم
رفتم از پله دانشکده بالا
بارها افتادم.

 

چیزها دیدم در دانشگاه
من گدایی دیدم در آخر ترم
در به در می گشت
یک نمره قبولی می خواست

 

من كسی را دیدم
از داشتن یک نمره ده
دم در پشتک می زد
در دانشگاه اتوبوسی دیدم یک عدد صندلی خالی داشت.
دختری دیدم که به ترمینال نفرین می کرد.
اتوبوسی دیدم پر از دانشجو و چه سنگین می رفت.
اتوبوسی دیدم که کسی از روزنه پنجره می گفت «کمک»!

دیدم
سفر سبز چمن تا کوکو
بارش اشک پس از نمره تک
جنگ آموزش با دانشجو
جنگ دانشجویان سر ته دیگ غذا
جنگ نقلیه با جمعیت منتظران
حمله درس به مُخ
حذف یک واحد به فرماندهی رایانه
فتح یک ترم به دست ترمیم،
قتل یک نمره به دست استاد
مثل یک لبخند در آخر ترم
همه جا را دیدم.

 

 

اهل دانشگاهم!
اما نیستم دانشجو.
کارت من گمشده است.
من به مشروط شدن نزدیکم
آشنا هستم با سرنوشت همه ی همسفران
نبضشان را می گیرم

هذیانهاشان را می فهمم
من ندیدم هرگز یک نمره بیست

من ندیدم که کسی ترم آخر باشد


من در این دانشگاه چقدر مضطربم
من به یک نمره ناقابل ده خشنودم
و به یک مدرک قناعت دارم.

من نمی خندم اگر دوست من می افتد.
و نمی خندم اگر موی سرم می ریزد

 

من در این دانشگاه
در سراشیب كسالت هستم

خوب می دانم استاد
كی كوئیز می گیرد
اتوبوس کی می آید
خوب می دانم برگه حذف کجاست

 

سایت و رایانه آن مال من است
هر کجا هستم باشم
تریا، نقلیه، دانشكده از آن من است

چه اهمیت دارد، گاه اگر می روید خار بی نظمی ها
رختها را بکنیم
پی ورزش برویم
توپ در یک قدمی است

و نگوییم که افتادن مفهوم بدی است!

و نخوانیم کتابی که در آن فرمول نیست.

و بدانیم اگر سلف نبود همگی می مردیم!
و بدانیم اگر جزوه استاد نبود همه می افتادیم!

و نترسیم از حذف
و بدانیم اگر حذف نبود می ماندیم.

و نپرسیم کجاییم و چه کاری داریم

و نپرسیم كه در قیمه چرا گوشت نبود
اگر بود چرا یخ زده بود

كار ما نیست شناسایی مسئول غذا
كار ما نیست شناسایی بی نظمی ها
كار ما نیست شناسایی هردمبیلی!
كار ما نیست جواب غلطی تحمیلی

 

كار ما شاید اینست كه در مركز پانچ
پی اصلاح خطاها برویم

 

کار ما شاید این است که در حسرت یک صندلی خالی،
پیوسته شناور باشیم.

 

بد نگوییم به استاد اگر نمره تک آوردیم.

كار ما شاید این است
كه مدرک در دست
فرم بی‌گاری یک شركت بی‌پیكر را
پر بكنیم

 

اهل دانشگاهم
رشته ام علافی‌ست
جیب‌هایم خالی ست
پدری دارم
حسرتش یک شب خواب!
دوستانی همه از دم ناباب

و خدایی كه مرا كرده جواب.

خوب می‌فهمم سهم آینده ی من بی‌كاریست

من نمی‌دانم كه چرا می‌گویند
مرد تاجر خوب است و مهندس بی‌كار
وچرا در وسط سفره ما مدرک نیست!

 

((چشم ها را باید شست جور دیگر باید دید))

باید از آدم دانا ترسید!
باید از قیمت دانش نالید!

وبه آنها فهماند كه من اینجا فهم را فهمیدم

من به گور پدر علم و هنر خندیدم!

 

 



اهل دانشگاهم
روزگارم در شک نيست
گاهگاهی واحدی می افتم
تا به قول اساتيد قوی پايه شوم

من به آغاز امتحان نزديکم
جزوه ها مي گيرم تا که زيراکس بزنم
درس بايد خواند، حفظ بايد کرد

نمره ها را زده اند

۵ پيدا بود و ۱۰
۲ پيدا بود و يکی هم ۱۱

من به اندازه يک اپسيلون
آرزو ميکردم که ۱۲ ترمه شوم

چه خيالی که اميدی عبث است

درس بايد خواند، حفظ بايد کرد

نمره های اندک

آه .... بچه ها در حسرت

حسرت پاس همان درسی که باز هم افتاده اند
بچه ها پخش و پلا
در همه جای حياط

جمعيت انبوه است
بوی مشروطی ها
يک نفر مي گريد.....

 

و بسی جالب بود که کسی می خندد !

ای دريغ از
پاس يک واحد درس !

من نديدم
کسی را که خجالت بکشد
يا يک اوستادی که ؛ نمره دهد مجانی

آ ه ......

من به يک نمره ۱۰ خشنودم

درس بايد خواند، حفظ بايد کرد

من نمی دانم که
اين شبانه با روزانه
چه تفاوتها دارد

من نمی دانم که چرا ميگويند
درس بايد خواند، حفظ بايد کرد.

اهل دانشگاه
روزگارم بد نیست
خنده را می فهمم
و هزاران جوک می پرانم در راه
سایتها را می خوانم
جزوه ها را می بندم
و به فردا می خندم...
شاد بودن ذاتی است
من به یک خنده تو دلشادم

 

 

T.T.33
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها