0

زندگی نامه علما

 
montazer_1371
montazer_1371
کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت : تیر 1390 
تعداد پست ها : 298
محل سکونت : خوزستان

پاسخ به:زندگی نامه علما
چهارشنبه 11 آبان 1390  6:26 PM

ميرزا حبيب الله رشتى

 

ولادت
ميرزا حبيب الله رشتي فرزند ميرزا محمد علي خان فرزند جهانگير خان قوچاني گيلاني، دانشمند و محقق ژرف نگر، از بزرگترين فقهاي جهان تشيع و يگانه‌ي دوران خود بود.
پدرانش در اصل اهل قوچان بودند كه در سالهاي آغازين قرن يازدهم به گيلان كوچانده شده و از آن پس در گيلان ساكن شدند.[1]
ميرزا حبيب الله سال 1234 ق. در املش[2] چشم به جهان گشود و پدر خود را كه مدتها در انتظار بود شاد كرد. آري ميرزا محمد علي خان كه از نيك مردان روزگار و حاكم منطقه بود خوابهايي ديده بود كه اين فرزند را از طلايه داران قرن نشان مي‌داد.[3] او در سالهاي نخستين زندگي حبيب الله در تكاپوي يافتن معلمي مؤمن و دانا بود تا فرزندش گامهاي اول ترقي را در زادگاه بپيمايد.[4] چنين بود كه حبيب الله در خانه، نخستين كلمات را از قرآن آموخت.
دوازده ساله بود كه از املش به لنگرود و سپس به رشت عزيمت نمود تا بر اندوخته‌اش افزوده و پاسخي در خور پرسشهايش بيابد.
هيجده بهار را ديده بود كه به خواست پدر در ميهماني يكي از خوانين (امين ديوان لاهيجي) منطقه حضور يافت. خان حاكم با استفاده از قدرت و نفوذش تصميم به پايمالي حق رعيتي داشت كه با مخالفت سرسخت شيخ حبيب الله جوان روبرو شد. چون نصايح روحاني جوان كارگر نيفتاد به نشاني اعتراض مجلس مهماني را ترك كرد و از همان روز تصميم به ترك ديار گرفت.[5]
در حوزة قزوين
شيخ حبيب الله در پي آرماني بلند راه هجرت پيش گرفت و عازم حوزه‌ي علميه‌ي قزوين شد. پدرش كه او را به دليل شهامت و اراده‌ي شگفتش مي‌ستود براي تهيه لوازم زندگي، او را تا قزوين همراهي نمود.[6]
او در قزوين استادي عاليمقام يافت كه «شيخ عبدالكريم ايرواني» نام داشت. استادي كه در فقه و اصول نامور و ممتاز بود. شيخ حبيب الله هفت سال پياپي از محضر ايشان بهره گرفت و در همان شهر به خواست پدر، با خانواده‌ي ارباب وصلت نمود.
مشي زاهدانه‌ي استاد تأثير شگرفي در او نهاد به گونه‌اي كه از آن پس خود به زندگي زاهدانه روي كرد و تا پايان عمر بر روش پسنديده‌ي استاد وفادار ماند.
در 25 سالگي، سيراب از سرچشمة معارف ديني به مقام عالي اجتهاد نائل آمد[7] و با نظر شيخ عبدالكريم ايرواني خود را مهياي سفر به املش نمود.
سال 1259 ق. از قزوين به املش بازگشت و چهار سال مرجع امور ديني مردم بود. برپايي نماز جماعت، هدايت و ارشاد مردم، پاسخگويي به پرسشهاي اعتقادي و قضاوت عادلانه او موجب شده بود مردم ارادتي عاشقانه به مجتهد جوان داشته باشند اما او دوست داشت سفري به ديار اهل بيت ـ عليهم السّلام ـ نمايد و از اساتيد آن سامان بهره جويد. آري او تصميم گرفت به نجف اشرف رفته و از حوزه‌ي علميه‌ي آن شهر مقدس جرعه جرعه شراب معرفت نوشد.
مردم كه از حضورش غرق محبت بودند، او را با عواطفي وصف ناپذير بدرقه نمودند و او، همسر و فرزندش محمد را به خداي بي‌همتا سپردند.
شهر آسماني
شيخ حبيب الله مجتهد املشي در سال 1263 ق. وارد نجف شد و در حلقه‌ي شاگردان فقيه كبير شيخ محمد حسن نجفي (صاحب جواهر) به كامجويي نشست. او تا سال 1266 ق. كه سال وفات صاحب جواهر بود از كلاسش بهره برد و از آن فقيه نامور اجازه‌ي اجتهاد دريافت داشت.[8]
پس از آن به درس شيخ اعظم انصاري دل بست و تا پايان زندگي پر افتخار شيخ اعظم از شاگردان ممتاز درس وي بود. شيخ حبيب الله فرموده بود: «با آنكه هفت سال پيش از فوت شيخ از درس او مستغني بودم ولي از هنگام ورود در جلسه‌ي شيخ تا موقع تشييع جنازه‌اش بحثي از ابحاث او از من فوت نشد.»[9]
اسرار عشق
ويژگيهاي اخلاقي ميرزا حبيب الله رشتي او را به شخصيتي وارسته تبديل كرد كه زهدش زبانزد خاص و عام بود. در اين مختصر تنها به اشاره‌اي اكتفا كرده تا دوستداران بخوانند و بدانند شخصيتهاي روحاني تاريخ شيعه چگونه زيستند.
1. ميرزا حبيب الله پس از مرگ پدرش كه حاكم منطقه بود براي پاسداشت مقامش به گيلان سفر نمود اما اختلاف برادران بر ميراث پدري موجب بازگشت او به نجف اشرف شد. او با اينكه زندگي بسيار فقيرانه‌اي داشت از سهم ارث چشم پوشيد. ميرزاي رشتي پس از رسيدن به نجف، براي تأمين معاش، بتدريج لوازم زندگي را يكي پس از ديگري فروخت به گونه‌اي كه درگرماي طاقت فرساي تابستان از خريد آب نيز عاجز بود.
2. ياد خدا در جان او چنان عجين شده بود كه از هر فرصتي براي ذكر وتسبيح و قرائت قرآن كريم بهره مي‌جست. حتي هنگامي كه براي تدريس به سوي حرم مطهر مي‌رفت وضو مي‌گرفت و سوره‌ي مباركه‌ي «يس» را در راه از حفظ مي‌خواند تا به در قبله‌ي صحن اميرالمؤمنين ـ عليه السّلام ـ مي‌رسيد، خواندن سوره را در كنار آرامگاه استاد خود شيخ انصاري (ره) به پايان مي‌رسانيد.[10]
3. در دقت و احتياط ضرب المثل بود. همين امر وي را از پاسخگويي سريع و بدون تحقيق باز مي‌داشت.
از ديگر سو مردم را تشويق مي‌نمود تا استفتائات خود را به ميرزاي شيرازي ارجاع دهند. نوشته‌اند پس از پايان ماه رمضان براي اثبات اولين روز شوال بيش از 40 نفر شهادت دادند و او فرمود «نزديك قطع شده است» كنايه از اينكه هنوز برايم قطعي و يقين نشده است.[11]
4. او در ادب عشق نيز ممتاز بود. آنگاه كه جان به حضرت عزرائيل مي‌سپرد، هر چه پايش را رو به قبله دراز مي‌كردند او پاي خود را جمع مي‌كرد و چيزي نمي‌گفت. چون چند بار اين كار تكرار شد، از او علت را پرسيدند، به زحمت فرمود: «چون وضو ندارم پايم را رو به قبله دراز نمي‌كنم».[12]
5. هرگز وجوه شرعي را نمي‌پذيرفت، با آنكه امري مرسوم و رايج بود. نقل مي‌كنند: مردي ثروتمند از هند براي پرداخت وجوه شرعي به زيارت ميرزاي رشتي شتافت، اما او چندان عصباني شد كه اطرافيان از حالتش متعجب شدند و چون از عصبانيتش پرسيدند فرمود: «چاره‌اي جز عصبانيت نبود». نيز نوشته‌اند علاءالدوله[13] براي پرداخت پولي به عنوان وجوه شرعي به نجف اشرف مسافرت كرده بود ولي با بي‌اعتنايي ميرزاي رشتي مواجه شد[14] و محقق رشتي با اين رفتار به آيندگان نشان داد كه مردان بزرگ خدا براي مال دنيا ارزشي قائل نيستند.
6. نوشته‌اند: چهار نفر از شاگردان شيخ انصاري اركان پايدار اعلميت و رياست بودند ولي مقام علمي و تدريس منحصر به ميرزا حبيب الله رشتي بود. او جز تدريس منظوري نداشت. رياست نمي‌خواست، از روي عمد تجاهل مي‌ورزيد و شاگردان خود را نمي‌شناخت براي اينكه از او اجازه‌ي اجتهاد نخواهند و تنها درس بخواهند... در خط مرجعيت هم نبود. كسي از مجتهدين به خوش نيتي و سلامت نفس ميرزاي رشتي نبود، از پرتگاه‌هاي رياست خود را نجات داد. قناعت پيشه نمود...».[15]
7. محقق رشتي ديانت و سياست را به هم سرشته بود. پس از رحلت شيخ انصاري بسياري از دانشمندان مردم را براي تقليد به ميرزاي رشتي ارجاع داده بودند. اما او با پيشنهادها مخالفت مي‌كرد و نيك مي‌دانست كه دنياي اسلام به مرجعي سياستمدار نيازمند است. او ميرزاي شيرازي را مجتهدي آگاه به مسائل سياسي و چهره‌اي سرشناس و محبوب يافته بود.
محقق رشتي بر آن بود تا مرجعيت ميرزاي شيرازي را به علماي نجف پشنهاد كرده از آن حمايت كند. اين امر موجب شد تا توطئه‌ي دشمن براي لطمه زدن به وحدت شيعيان نقش بر آب شود.
ژرف انديشي سياسي ميرزاي رشتي را در گفتارش مي‌جوييم. وقتي پرسيدند از چه كسي تقليد كنيم؟ در پاسخ گفت: «از مرجعي تقليد كنيد كه تقليدش جايز باشد. امروز پرچم بر دوش عالم جليل سيد محمد حسن (شيرازي) است و همه پيرامون اويند كه پرچم ساقط نشود.»[16]
8. نظم از ديگر ويژگيهاي محقق رشتي بود. او پس از اداي نماز مغرب و عشا و انجام مستحبات مربوط به آن و پس از صرف مقدار كمي شام، آنگاه كه آسمان چادر سيه شب را بروي خود مي‌كشيد و ستاره‌ها چشمك زنان نمايان مي‌شدند، اندكي مي‌خفت تا جان را آماده‌ي خدمت روح كند و جان خود را در چشمه‌ي نور بشويد و عاشقانه‌تر با خداي خويش راز و نياز كند.
9. تواضع و فروتني (از دستورات عالي اسلامي) در جاي جاي رفتار محقق رشتي نمايان است. او دانشمندان را به ديده‌ي احترام مي‌نگريست و با بهره‌گيري از نظر نيك، برترين روش را برمي‌گزيد. در پي سفر محقق رشتي به ايران، حوزه‌ي درس ايشان تعطيل شد و دانشوران از خورشيد وجودش محروم شدند. آنگاه كه به سفري ديگر بار بست، دانشمندان نجف بر آن شدند تا او را از سفر باز دارند. وي به وساطت شيخ حسن مامقاني برنامه‌ي سفر را لغو كرد و به او فرمود: «چون شما مجتهد عادل هستيد، حكمتان را واجب الاطاعة مي‌دانم» اين در حالي است كه شيخ حسن مامقاني در رديف شاگردان محقق رشتي بود و نسبت ميان آن دو مثل استاد و شاگرد بود.»[17]
10. اعزام شاگران برجسته براي تبليغ، از ديگر ويژگيهاي اين محقق بود. از جمله‌ي آنان آيت الله سيد علي اكبر فال اسيري از شاگرداني بود كه در پرتو انديشه‌ي والاي آن استاد پرورش يافت. او به تشويق محقق رشتي و ميرزاي شيرازي به شيراز بازگشت و با كوششي در خور به تبليغ و هدايتگري پرداخت. همچنين در نهضت توتون و تنباكو نيز عهده‌دار نقشي سترگ در تثبيت فتواي ميرزاي شيرازي بود.[18]
11. سپاسگزاري او در حق پدر و مادر آموختني و بي‌نظير است ونشانه‌ي بالندگي او در مراحل عالي شكر به درگاه حضرت ربوبي است.

 

درخشندگي معنوي او مديون دعاهاي پدر و مادر در روزگاران دور بود. نوشته‌اند او نمازهاي پدر و مادر خود را سه بار خواند. يك بار به تقليد از مراجع آنان و دوبار به اجتهاد خودش و اين مطلب درباره‌ي هيچيك از علماي تاريخ ذكر نشده است.[19]
12. او را بايد به حق از حافظان حريم روحانيت در عصر خويش خواند. شخصي در نجف بود كه به هنگام سخن حرمت علما را پاس نمي‌داشت و بارها از او پرخاشگري و اهانت نسبت به علماي سابق و معاصر شنيده مي‌شد.
محقق رشتي در جمعي كه وي نيز حضور داشت دستور داد استكانش را آب بكشند، به گونه‌اي كه مردم گمان بر تكفير وي برده و او را راندند. پس از آن هرگز نتوانست جايگاه از دست رفته خود را باز يابد.
باري رفتار شديد ميرزاي رشتي و شيوة نهي از منكر او موجب شد تا آنانكه در پي چنين خيالي بودند از گمان خويش بازگردند.
آثار ماندگار
آثار ميرزا حبيب الله جلوه‌گاه تلاش‌هاي شبانه روزي اوست. وي كاوشگري گنج ياب بود كه هر گاه معدني نوين مي‌يافت از جواهر آن استخراج مي‌كرد و بر دانش طلبان ارزاني مي‌داشت.
آثار او در علم اصول عبارتند از:
رسالة في الضد و اقتضاء الامر بشيء النهي عنه و عدمه، التعادل و التراجيح، بدايع الافكار، اجتماع الامر و النهي، رسالة في مقدمة الواجب، رسالة في المشتق، التقريرات.
در علم فقه:
كتاب الطهارة الحاشية علي المكاسب، كتاب الزكاة، كتاب الاجارة، الالتقاط، كتاب العضب، كتاب القضاء و الشهادات، الوقوف و الصدقات، رسالة في اللباس المشكوك، حاشية علي منهج الرشاد، حاشية علي نجاة العباد، حاشية علي النخبة.
در علم تفسير:
حواشي بر تفسير جلالين، و علم كلام: الامامة، كاشف الظلام في حل معضلات الكلام است.
نسخه‌هاي خطي از آثار محقق رشتي كه مي‌رفت در غبار زمان به فراموشي سپرده شود اخيراً به كتابخانه آيت الله مرعشي سپرده شد و اكنون در كاروان نسخه‌هاي خطي آن كتابخانه ماندگار است.
تقريرات
از انبوه شاگردان كوشا و دانشمند محقق رشتي، بسياري تقريرات درس ايشان را نوشته‌اند كه در گرامي داشت مقامشان نام برخي از آنان مي‌آيد:
سيد حاج ميرزا حسن همداني، سيد صادق قمي، ميرزا باقر فرزند ميرزا محمد علي، شيخ حسن تويسركاني، شيخ محمد باقر فرزند محمد جعفر بهاري همداني، سيد ابوالقاسم فرزند معصوم حسيني اشكوري ...
اجازات
محقق رشتي از صدور اجازه‌ي اجتهاد به شدت پرهيز داشت و تنها براي اندكي از شاگردان برگزيده اجازه‌ي اجتهاد نگاشت. نام برخي شاگردان ارجمند وي كه مفتخر به اجازه‌ي نقل روايت و اجتهادند ذكر مي‌شود. حاج آقا مجتهد رشت (اجتهاد)، سيد عبدالكريم فرزند سيد حسن اعرجي (روايت)، حاج ميرزا احمد ديلارستاقي لاريجاني(اجتهاد)، سيد علي آقا ميري دزفولي (اجتهاد)، ... .
شاگردان
نظرگاه همه‌ي انديشمندان حوزه بر شيوه‌ي نقادانه محقق رشتي در تدريس و ديگر پهنه‌هاي علمي، پديد آور محفل علمي شكوهمندي بود كه دلدادگان آن، پس از كامجويي هر يك چون ستاره‌اي درخشان، روشنگر جامعه‌ي خويش شدند. برخي مرجع ديني شدند و عده‌اي رهبر حركتهاي سياسي و اجتماعي ديار خويش و دسته‌اي نيز در عرصه‌ي تدريس و تحقيق طلايه دار حوزه بودند.
نام مسافران اين كاروان به اختصار مي‌آيد و شرح حال هر يك در كتب تاريخ آمده است كه دوستداران را بدان حوالت مي‌دهيم.
آيت الله العظمي سيد محمد كاظم يزدي، آيت الله العظمي آقا ضياء الدين عراقي، آيت الله العظمي حاج ميرزا حسين نائيني، آيت الله شيخ شعبان ديوشلي (لنگرودي)، آيت الله شيخ عبدالله مازندراني (لنگرودي)، آيت الله شهيد شيخ فضل الله نوري، آيت الله شهيد حاج آقا مير بحرالعلوم رشتي، آيت الله شهيد شيخ علي رشتي، آيت الله شهيد شيخ عبدالغني بادكوبه‌اي، آيت الله العظمي سيد ابوالحسن اصفهاني، آيت الله سيد ابوالقاسم اشكوري.
وفات
مردم نجف به چهره نوراني پيرمردي كه سحرگاهان دربارگاه ملكوتي اميرالمؤمنين ـ عليه السّلام ـ به زيارت، نماز و تضرع مي‌نشست انس گرفته بودند. چهره‌اي كه هيبت و شوكتش يادآور پيامبران و لطف و صفا در صورتش نمايان بود.
اما شب پنج شنبه چهاردهم جمادي الثاني 1312 ق. فرا رسيد. خبر كسالت محقق رشتي مردم را در نگراني فرو برده بود و آنگاه كه صداي ناله و فغان از منزل وي برخاست همگان يافتند كه دوست خدا، پيش خدا رفته است. او آسوده در بستر خفته بود. تو گويي به خوابي نازنين آسوده كه چنين چهره‌اش متين است. شهر را گويا با پارچه‌اي سياه پوشانده بودند و همه جا صداي گريه به گوش مي‌رسيد. در تهران و مشهد و ديگر شهرها نيز مجالس عزا و سوگواري بپا شد. و مردم نوحه كنان مي‌خواندند:
باز خاكستر غم ريخت فلك بر سر ما رفت از دار فنا نائب پيغمبر ما[20]
و نجف آماده‌ي تشييع پيكر مطهر آن فرزانه‌ي پارسا بود. جنازه‌ي پاك او را مشاعيت كردند و به بارگاه امام متقين انتقال داده[21] و در يكي از حجره‌هاي صحن مطهر علوي دفن كردند.[22]
رضا مظفري

 


[1] . گوشه‌هايي از تاريخ گيلان، شيخ بهاء الدين املشي، ص 35.
[2] . ر. ك: دايرة المعارف تشيع، ج 2، ص 509.
[3] . زندگاني و شخصيت شيخ انصاري، مرتضي انصاري، ص 261.
[4] . مقدمه‌ي كتاب القضاء (ميرزاي رشتي)، تحقيق: سيد احمد حسيني، ج 1، ص 9.
[5] . نقل از: حاج فتح الله صوفي.
[6] . زندگاني و شخصيت شيخ انصاري، ص 262.
[7] . گنجينه دانشمندان، شيخ محمد رازي، ج 5، ص 174.
[8] . اعيان الشيعه، علامه سيد محسن امين، ج 9، ص 149.
[9] . زندگاني و شخصيت شيخ انصاري، ص 262 و 95.
[10] . مرگي در نور، عبدالحسين كفايي، ص 82 و سيماي فرزانگان، رضا مختاري، ج 3، ص 266.
[11] . اعيان الشيعه، ج 4، ص 559.
[12] . سيماي فرزانگان، ج 3، ص 274.
[13] . ر. ك: تاريخ منتظم ناصري، محمد حسن اعتماد السلطنه، ج 2، ص 1223.
[14] . اعيان الشيعه، ج 4، ص 559. و مردان علم در ميدان عمل، سيد نعمت الله حسيني، ج 193.
[15] . تاريخ روابط ايران و عراق، مرتضي مدرسي، ص 208.
[16] . مجله نور علم، جامعه مدرسين حوزه‌ي علميه قم، ش 42. نقل از پندهايي از رفتار علماي اسلام، ص 65.
[17] . نقل از حضرت آية الله سيد موسي شبيري زنجاني، از شيخ عزالدين زنجاني از پدرش.
[18] . نقش مجتهد فارس در نهضت تنباكو، محمد رضا رحمتي، ص 62 و ر. ك: وقايع اتفاقيه، به كوشش سعيدي سيرجاني، ص مكرر.

 

[19] . نقباء البشر، شيخ آقا بزرگ تهراني، ج 1، ص 358 و 359.
[20] . ريحانة الادب، محمد علي مدرس تبريزي، ج 2، ص 308.
[21] . معارف الرجال محمد حرزالدين، ج 1، ص 204.
[22] . نقل از خانم عزت صوفي دختر آيت الله شيخ اسحاق رشتي.
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها