0

زندگی نامه علما

 
montazer_1371
montazer_1371
کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت : تیر 1390 
تعداد پست ها : 298
محل سکونت : خوزستان

پاسخ به:زندگی نامه علما
پنج شنبه 5 آبان 1390  9:41 AM

سيد على شوشترى (1281 ه'.ق.)

 

 

آيت عرفان

 

مصطفى محمدى اهوازى‏

 

تولدى سبز

 

عارف كامل، فقيه زاهد و استاد كل آيةاللَّه سيد على شوشترى نامش در آسمان عرفان شيعى چونان خورشيدى تا ابد تلاءلو و نورافشانى دارد. وى كه درخشش باطن پاكش چشم هر نظاره‏گر را خيره مى‏سازد. به سال (1222 ه'.ق.) در شوشتر از شهرهاى خوزستان چشم به جهان گشود.[1]

 

تبار وى با چند واسطه به عالم بزرگ و محدث كبير، مرحوم سيد نعمت‏اللَّه جزايرى مى‏رسد. سلسله نسب او را اين چنين برشمرده‏اند:

 

سيد على فرزند سيد محمد فرزند سيد طيب فرزند سيد محمد فرزند سيد نورالدين فرزند سيد نعمت‏اللَّه جزايرى(ره).[2]

 

سيد على شوشترى براى تحصيل علم و راه‏يابى به كمال عازم نجف اشرف شد و از استادان آن ديار كمال استفاده را برد. وى بعد از تكميل تحصيل و اخذ درجه اجتهاد و كسب اجازه از علماى نجف به ديار خود بازگشت و به امر قضا، حل مشكلات مردم و تدريس پرداخت.[3]

 

سيد على شوشترى برادرى نيز به نام سيد احمد (1220 - 1305 ه'.ق.) داشته كه از بزرگان عصر خود بوده است.

 

ايشان سيدى عالم، عابد، زاهد، متهجد، سخاوت پيشه و همواره به عبادت و اعانت به اهل علم و مردم مشغول بوده است. پس از وفات، اين عالم بزرگ پيكرش را به نجف اشرف منتقل و در مقبره شوشترى‏ها به طرف قبله صحن مطهر علوى به خاك سپرده شد.[4]

 

سيد نورالدين (1088 - 1158 ه'.ق.) كه نامش در سلسله نسب سيد على شوشترى آمده، از عالمان دينى و داراى تأليفاتى بوده است كه از آن جمله مى‏توان به كتاب «فروق اللغات» اشاره نمود.[5] ايشان داراى هشت پسر بوده كه يكى از آن‏ها سيد محمد است كه وى نيز در جرگه عالمان قرار دارد و نزد پدر مدفون است و سيد على شوشترى نيز از نسل ايشان است.[6]

 

 

سفيرى از غيب

 

در سال‏هايى كه سيد على شوشترى فارغ از هر امرى مشغول تدريس و قضاوت در بين مردم شوشتر بود، سفيرى الاهى او را به راهى پر رمز و راز دعوت نمود و او را شايسته بيش از آنچه كه هست دانسته و در شبى سياه و تار او را به وادى نور و حقيقت راهنمايى كرد.

 

صاحب «طرائق الحقائق» اين حادثه فرح‏بخش را اين چنين بيان مى‏كند:

 

مرحوم سيد بعد از تحصيلات مراتب علم و تكميل اجتهاد از علماى نجف اشرف اجازه حاصل و به وطن باز آمد و به تدريس و قضا مشغول شد. در يكى از شب‏ها در حدود ساعت 2 بامداد صداى در را شنيدند. وقتى نام او را پرسيدند، گفت: نام من «ملا قلى جولا» است و مى‏خواهم به محضر آقا برسم.

 

سيد على فرمود: حالا دير وقت است. اگر كارى هست فردا به در مَدْرس بياييد.

 

در اين هنگام عيال سيد گفت: شايد كارى مهم و لازم داشته باشد كه اين وقت شب آمده؛ شايسته است رخصت دهيد تا به خدمت شما برسند.

 

سيد على فرمود: حال كه تو خود راضى به زحمت هستى، پس ناچار بايد از اتاق بيرون روى تا آن مرد وارد شود. وقتى ملا قلى وارد شد؛ در گوشه‏اى قرار گرفت و ساكت ماند.

 

گفتند: حاجتت را بگو.

 

گفت: آمده‏ام عرض نمايم اين راه كه مى‏روى به جهنم مى‏رسد.

 

اين را گفت و رفت.

 

وقتى عيال سيد آمد، پرسيد چه كارى داشت؟ سيد در جواب فرمود: گويا جنون داشته است. بعد از هشت شب باز در همان وقت، درِ منزل سيد على كوبيده شد. معلوم شد ملا قلى است و مى‏خواهد خدمت آقا برسد. سيد على وقتى فهميد ملا قلى است گفت: گويا هر وقت جنونش گُل مى‏كند نزد ما مى‏آيد. بعد از ورود، خطاب به سيد على گفت: مگر نگفتم اين راه كه مى‏روى به جهنم مى‏رسد. حكم امروزت مبنى بر ملكيت آن محل باطل است و سند صحيح و معتبر كه به امضاى علما و معتبرين در وقف بودن آنجا در فلان جا به اين نشانى پنهان است؛ اين را گفت و رفت.

 

سيد به فكر فرو رفت، كه اين مرد كيست و چه مى‏گويد؟

 

چون صبح شد به مدرس رفت و با بعضى از خواص به آن محل رفته و آنجا را كَندند. جعبه‏اى ظاهر شد؛ وقتى باز نمودند، همان سندى كه ملا قلى گفته بود. لذا سيد على حكم ديروز خود را لغو نموده و حكم به وقف بودن آنجا دادند.

 

پس از هشت شب ديگر، نيمه شب در كوبيده شد باز هم ملا قلى بود. سيد على وقتى فهميد كه ملا قلى آمد. خود به ديدارش شتافته و مقدمش را گرامى داشته و در صدر نشاندش و گفت: حق با شما بود. حال تكليف چيست و چه بايد كرد؟

 

ملا قلى گفت: حال كه معلوم شد جنون ما گُل نمى‏كند، هر آنچه دارى بفروش و بعد از اداى ديون به نجف اشرف برو و ضمن عمل به اين دستورالعمل منتظر باش تا به تو برسم.

 

سيد على نيز طبق دستور عمل نموده و به نجف اشرف رفت. روزى در وادى‏السلام ملا قلى را ديد كه مشغول دعا است. بعد از فراغت از دعا به خدمتش رسيد و با هم به محل خلوتى رفتند. ملا قلى گفت: فردا من در شوشتر فوت خواهم كرد و دستورالعمل تو نيز اين مى‏باشد و از آن جا با سيد على وادع گفت.[7]

 

اين كه «جولاه» كيست و از كجا آمد، عده‏اى معتقدند:

 

از آنچه كه به اسناد صحيح در احوال جولاه نوشته‏اند؛ اين مقام معنوى آن بزرگوار را به استقامت اتصال به باطن ولايت علويه مهدويه حاصل آمده است بلا توسطى.[8] و از اين روى مى‏توان گفت كه اين يكى از بزرگان «اويسى» بوده است.[9]

 

 

استادان

 

در اين كه مرحوم سيد على شوشترى غير از آن شخص مجهول الحال (جولاه)، استاد ديگرى در عرفان داشته است يا خير، در تاريخ چيزى به صراحت ذكر نشده است. البته برخى براى ارتباط بين سيد على شوشترى و مرحوم بيدآبادى زحماتى متحمل شده‏اند و سعى نموده‏اند ايشان را به واسطه سيد صدرالدين كاشف دزفولى و يا سيد مهدى بحرالعلوم به مرحوم بيدآبادى ارتباط دهند؛ بدين دليل كه اولاً: سيره علماى عرفان اين بوده كه بدون استاد و پير راه، طى طريق نمى‏نمودند؛ چرا كه آن را بس خطرناك مى‏دانستند.

 

ثانياً: قراينى موجود است كه ايشان با برخى از شاگردان مرحوم بيدآبادى در ارتباط بوده است.[10]

 

از جمله آن قراين چگونگى راه پيدا كردن شيخ انصارى به محضر سيد على شوشترى است كه با اندك تفاوتى در كتاب‏هاى تراجم، اين چنين نقل شده است:

 

«شيخ مرتضى انصارى(ره) پس از خاتمه تحصيلات مقدماتى خود در دزفول به قصد اتمام تحصيل تصميم مى‏گيرد كه عازم عتبات عاليات گردد. قبل از رفتن، به محضر مبارك سيد كاشف دزفولى، از شاگردان برجسته مرحوم بيدآبادى حاضر شده تا علاوه بر گرفتن دستورالعملى براى تصفيه روحى و باطنى، از آن جناب درخواست دعا و نصيحت بنمايد.

 

به اين نيت به طرف منزل سيد كاشف رفته و در آن هنگام كه هوا گرم و سوزان و مقارن ظهر نيز بوده، وقتى به خانه سيد مى‏رسد، پس از در زدن و آمدن خدمتكار تقاضاى خود را مطرح مى‏كند؛ ولى خدمتكار وقتى به داخل مى‏رود فراموش كرده و آمدن شيخ را به سيد كاشف نمى‏گويد. حدود يك ساعت به طول مى‏انجامد و شيخ منتظر مى‏ماند تا اين كه خود سيد متوجه شده و به در منزل رفته و از ايشان معذرت خواهى مى‏كند و چنين دعا مى‏كند: شيخ مرتضى! همانطورى كه در اين آفتاب سوزان ايستادى و گرما را تحمل نمودى، اميد است خدواند تو را در عالم آفتابى كند... شيخ تقاضاى دستورالعمل مى‏كند. سيد مى‏فرمايد: چون به قصد تحصيل عازم نجف اشرف هستيد، بدانيد كه ادامه تحصيل خود يك نوع عبادت است. ضمناً اطمينان داشته باشيد كه به وسيله حاج سيد على شوشترى - كه او از ما است - به اين فيض معنوى نايل خواهيد شد.[11]

 

در هر صورت اگر اين استناد را صحيح بدانيم مى‏توان سلسله برخى از استادان و شاگردان ايشان در عرفان را به اين صورت ترسيم نمود:

 

سيد قطب‏الدين محمد نيريزى شيرازى (1100 - 1173 ه'.ق.)

 

شيخ جعفر كاشف الغطاء محمد بيدآبادى سيد مهدى بحرالعلوم

 

(متوفاى 1228 ه'.ق.) (متوفاى 1198ه'.ق.) (1155 - 1212ه'.ق.)

 

ملا على نورى سيد صدرالدين كاشف دزفولى

 

(متوفاى 1246 ه'.ق.) (1174 - 1258 ه'.ق)

 

ملا حسن نورى ملا هادى سبزوارى سيد على شوشترى

 

(1212 - 1289 ه'.ق.)

 

ملا محمد كاشانى و جهانگير خان قشقايى ملا حسينقلى همدانى‏

 

(1243 - 1328 ه'.ق.)

 

آيةاللَّه بروجردى آقارحيم ارباب ميرزا على آقا شيرازى‏

 

(1294 - 1375 ه'.ق.)

 

ميرزا جواد ملكى تبريزى احمد كربلايى

 

(متوفاى 1343ه'.ق.) (متوفاى‏1332ه'.ق.)

 

ملا على معصومى همدانى امام خمينى سيد على قاضى

 

(1357-1312) (1409-1320) (1366-1285ه'.ق.)

 

آيةاللَّه محمدتقى بهجت سيد محمدحسين طباطبايى‏[12]

 

(متولد1334ه'.ق.) (1321- 1402 ه'.ق.)

 

 

شاگردان

 

سيد على شوشترى كه فقيهى عارف در مباحث فقهى و عرفانى بود، شاگردان مبرزى داشته است كه در اين جا به اسامى برخى از آن‏ها اشاره مى‏شود.

 

ملا فتح‏اللَّه كيميايى‏

 

وى داراى كمالات بسيارى بود، هم رياضيات مى‏دانست و هم خطاط بود؛ كتاب‏هايى هم از وى به جا مانده است وحضرت آيةاللَّه حسن‏زاده آملى مطالب عرفانى از ايشان نقل مى‏كند. ايشان با «وفايى»، شاگرد ديگر سيد على شوشترى در عرفان هم‏دوره بوده است وهردو از درس حاج سيد على شوشترى استفاده كرده‏اند.

 

يك شب ملافتح‏اللَّه كيميايى كه در شوشتر اقامت داشت، متوجه مى‏شود شيخ وفايى كه در نجف سكونت داشته، شب گذشته نماز شبش ترك شده است؛ لذا نامه‏اى به وفايى مى‏نويسد كه:

 

«وفايى! فلان شب تو را در ميان نماز شب خوانان نيافتم! چرا نماز شبت ترك شد؟»

 

وقتى نامه به دست وفايى مى‏رسد تعجب مى‏كند و در جواب نامه مطلب ايشان را تصديق مى‏نمايد.[13]

 

ملا فتح‏اللَّه وفايى(1303 ه'.ق.)

 

وى از دانشوران شوشتر، آشنا به مسائل سير و سلوك و عارف بود. وى در اين زمينه كتابى تأليف نموده است كه در قسمتى از آن مى‏نويسد:

 

«من به امر شيخ جعفر شوشترى اين كتاب را تأليف كردم تا عرفانى را كه از كرامت الاهى نشأت مى‏گيرد، با عرفان و تصوفى كه از يك صنعت نشأت مى‏گيرد جدا كنم.

 

انسان وقتى رياضت مى‏كشد، ملكه‏اى در او ايجاد مى‏شود كه مى‏تواند كارهاى محيرالعقولى انجام دهد. اين امر مثل صنعت نجارى، مربوط به تقويت نفس در يك زمينه به خصوص است و ربطى هم به ارتباط انسان با خدا ندارد و موجب سعادت او نمى‏شود؛ در حالى كه در عرفان حقيقى اشراقاتى بر قلب انسان وارد مى‏شود و بر اثر اين اشراقات، حقايقى بر انسان آشكار مى‏گردد.[14]

 

ايشان علاوه بر كتاب فوق كه تحت عنوان «سراج المحتاج فى السير و السلوك» تأليف شد، داراى ديوانى به نام «ديوان وفايى» است كه اين دو كتاب چاپ شده و در كتابخانه آيةاللَّه مرعشى موجود است. و همچنين كتاب‏هاى تراجم سه كتاب ديگر براى ايشان ذكر نموده‏اند كه عبارت است از:

 

التنبيهات الجليّه؛

 

شهاب ثاقب فى ردّ الصوفيه؛

 

الجبر و الاختيار[15]

 

از ايشان نقل شده است كه در مدح استادش سيد على شوشترى گفته است:

 

«كسى را كه ديدم طيب رفته بود و طاهر برگشته بود، حاج سيد على شوشترى بود(ع) كه ابداً خلل و خطرى در راه به او نرسيده بود؛ زيرا كه بنده‏اى بود مطيع. اگر چه سير او فى‏الجمله به سبب بعضى رياضات بود، اما به جذب حق و ارشاد مرشد حقيقى رفته بود و ابداً كسى از سرّش مطلع نبود.[16]

 

جناب آقاى سيد محمدحسن مرعشى كه در ديوان عالى كشور و سپس شوراى عالى قضايى خدمت كرده و اكنون در مدرسه عالى شهيد مطهرى به تدريس فقه و اصول مشغول است و از شاگردان احفاد سيد على شوشترى است در مورد ملا فتح‏اللَّه وفايى مى‏گويد:

 

ايشان كه در ابتدا در سلك متصوفه و آشناى به مسائل آنان بود؛ پس از مدتى احساس كرد كه در ميان اين طايفه حقيقتى وجود ندارد. لذا سفرى به مشهد رضا(ع) كرد و با تضرع و استغاثه از حضرت خواست او را از اين وضع برهاند و استادى حقيقى در سير و سلوك به او معرفى نمايد. پس از چندى شبى در خواب خدمت حضرت رسيد. امام(ع) به او فرمود: «كسى را كه تو دنبال او هستى، در نجف است، به آن جا برو و از او استفاده كن» با شنيدن اين جملات از خواب بيدار مى‏شود و از اين كه نشانه‏اى از آن شخص نگرفته است، متأثر مى‏شود؛ ولى در عين حال با راهنمايى حضرت عازم نجف مى‏شود تا گمشده‏اش را پيدا كند.

 

ايشان مى‏گويد: در نجف با يك صوفى برخوردم كه مردم به او مراجعه مى‏كردند، احتمال دادم كه شايد او مراد من باشد. خود را آماده كرده و جهت خدمت و تلمذ نزد او حركت نمودم. در بين راه با آقا سيد على شوشترى كه همشهرى من بود و سابقه آشنايى داشتم، برخورد كردم. ايشان وقتى مرا ديدند، فرمودند: «وفايى، تو را پيش من فرستاده‏اند نه پيش آن آقايى كه مى‏خواهى نزدش بروى».

 

در اين هنگام بود كه فهميدم از طرف حضرت رضا(ع) به آقا سيد على سفارش شده‏ام و آب در كوزه و ما تشنه لبان مى‏گرديم. از همان موقع ارتباط من با ايشان استمرار يافت و از محضرش استفاده‏ها بردم. در اين مدت او را كسى يافتم كه سير و سلوك عرفانى را درست انجام مى‏دهد و انحرافى مانند آنچه در ميان متصوفه بود، در ايشان نديدم.[17]

 

حاج شيخ عبدالرحيم شوشترى (1313ه'.ق.)

 

ايشان از شاگردان برجسته شيخ انصارى نيز بوده‏اند و شيخ ايشان را بر ديگران ترجيح مى‏داده است.

 

صاحب «المآثر و الآثار» درباره وى مى‏گويد:

 

«عالم عامل و عارف كامل و فقيه فاضل بود؛ به زهد و رياضات شرعيه و مخالفت نفس مشهور است. در جرگه رؤساى مذهب، از كسانى شمرده مى‏گردد كه حين علو مقامش تا همه جا رسيده. شيخ الطايفه، استادكل مرتضى انصارى او را بر جميع اصحاب خويش، علماً و عملاً ترجيح مى‏داد. بلكه حضرت استاد مذكور را مى‏گويند با وى در مقام ارادت بود.[18]

 

صاحب اعيان الشيعة نسب ايشان را به مرحوم محمدباقر مجلسى مى‏رساند:

 

الشيخ عبدالرحيم تسترى پسر محمدعلى فرزند محمدحسين فرزند عبدالكريم فرزند محمدرضا فرزند محمدتقى فرزند محمدباقر صاحب بحارالانوار.

 

و در ادامه مى‏افزايد:

 

عالم، فاضل، محقق، مدقق، ورع و زاهد بود كه هميشه با شيخ انصارى در ارتباط بود و جميع امالى ايشان را نوشته و اجازه روايت از او داشت. در نهايت به درخواست ميرزا ابراهيم سبزوارى به سبزوار رفته و به تدريس مشغول بود تا وفات نمود.

 

بعد از فوت او را به نجف اشرف برده و در صحن مطهر ولايت به خاك سپردند.[19]

 

آقا بزرگ تهرانى در الذريعه،[20] و ميرزا محمدعلى معلم حبيب‏آبادى در «مكارم الآثار»[21] شيخ عبدالرحيم را از جمله شاگردانِ سيد على شوشترى برشمرده و بيان نموده‏اند كه شيخ عبدالرحيم رساله‏اى در احوال و خصوصيات سيد على شوشترى و برادرش سيد احمد نوشته است.

 

البته نويسنده اين سطور تا كنون نتوانسته است آن كتاب را به دست بياورد. در «طرائق الحقايق» نيز آمده كه از جمعى از ثقات شنيدم كه شيخ عبدالرحيم به سيد على شوشترى ارادتى باطنى داشته است.[22]

 

ايشان صاحب تأليفات متعددى نيز هست كه مى‏توان به موارد ذيل اشاره كرد:

 

1. كتابى در فقه در 8 جلد.

 

2. كتابى در اصول.

 

3. نتيجة الانظار كه به صورت نظم در علم اصول نگاشته شده است، اما به اتمام نرسيده است.

 

4. شمس الهدى لمن شك اوسها، منظومه است در يك فرع فقهى كه به سال 1288ه'.ق. به پايان رسيده و داراى 56 بيت است.

 

5. محاسن الآداب كه كتاب شريف «منية المريد» شهيد ثانى را به نظم درآورده با افزودن مسائل مهم ديگر كه در سال 1290 در نجف آن را در 1250 بيت به پايان رساند.

 

لازم به ذكر است، دو كتاب اخير در كتابخانه آيةاللَّه مرعشى - بخش نسخ خطى به شماره 4063 - موجود است.

 

ملا حسين قلى همدانى (1311 - 1239)

 

ايشان از عمده‏ترين شاگردان سيد على شوشترى در عرفان بود و بعد از سيد على، كرسى اخلاق و عرفان به ايشان سپرده شد. وى در مورد چگونگى آشنايى خود با سيد على به عارف كامل ملا على همدانى چنين مى‏گويد:

 

روزگارى در نجف اشرف به درس شيخ انصارى مى‏رفتم. پس از مدتى دريافتم كه شيخ انصارى هميشه روزهاى چهارشنبه به منزل شاگردش (در اصول و فقه) سيد على شوشترى مى‏رود. روزى من نيز به آن جا رفتم و ديدم شيخ به هيئت شاگرد و سيد به هيئت استاد نشسته و مواعظى بيان مى‏كند. به ذهنم آمد كه من نيز هميشه به نزد سيد آمده و استفاده كنم. سپس بلند شدم بروم كه سيد به من فرمود: اگر خواستى به مجلس ما بيايى بيا. و من نيز از آن روز به بعد به آن مجلس راه يافتم.[23]

 

 

فضايل اخلاقى‏

 

از جمله خصوصيات مهم و بارز اخلاقى ايشان بخشندگى بسيار و توجه به تنگدستان بود؛ به گونه‏اى كه اموال خود را به آنها بخشيده و ايشان را بر خود ترجيح مى‏داد.

 

سيد محسن امين در اعيان الشيعة نقل مى‏كند:

 

بعد از فوت سيد محمد - پدر سيد على شوشترى - كه از بزرگان شوشتر بود، آنچه كه نصيب سيد على شد - نزديك به 3 هزار تومان - آن را نگرفته و به برادرش سيد احمد تحويل مى‏دهد تا خرج فقرا و مستحقين بنمايد و او نيز تمام آن را در اين راه مصرف نمود.[24]

 

سيد على شوشترى عمرش را در ترك لذات دنيوى و زندگى زاهدانه بسر برد و از دنيا به قدر ضرورت بهره گرفت و بدين حالت نيز زندگى را وداع نمود.

 

شيخ محمدتقى اصفهانى از عالمان و بزرگان اصفهان، در كتابش موسوم به «مفتاح السعادة» برخى از امورى را نقل مى‏كند كه دلالت بر بلندى مرتبه و عظمت شأن سيد على شوشترى دارد.[25]

 

از برنامه‏هاى عبادى ايشان مى‏توان به مواظبت بسيار بر اعتكاف در مسجد كوفه و سهله نام برد.[26]

 

 

در عرصه علم

 

سيد على شوشترى قبل از ورود به وادى نور و عرفان، به مرحله اجتهاد رسيده بود و به تدريس نيز اشتغال داشت. بعد از آن بود كه به دستور مولا قلى جولاه به نجف رفت. احتمالاً وى در آن جا به مباحث فقه و اصول نيز اشتغال داشته است و در كلاس درس شيخ انصارى به اعتراف ملا حسينقلى همدانى - چنان كه گذشت - نيز شركت مى‏نموده است.

 

اين نكته‏اى بس مهم و ارزنده است كه وادى علم نه تنها مانعى براى قرب به خدا نيست كه زمينه بهترى نيز براى اين كار فراهم مى‏نمايد. در غير اين صورت بزرگانى چونان سيد على شوشترى و شاگرد مبرزش حسينقلى همدانى، در اين وادى قدم نمى‏زدند.

 

ارتباط سيد على شوشترى با بزرگ مرد فقه و اصول بسيار نزديك بود. و محبت شديدى بين آن دو حاكم بود و هميشه مصاحب يكديگر بوده‏اند.

 

اين ارتباط به گونه‏اى بود كه مرحوم شيخ انصارى، سيد على را وصى خود قرار داده و سيد بر شيخ نماز خوانده است. و اين تقرّب و نزديكى با توجه به احتياطات علمى و عملى شيخ، نشان از اعتقاد شيخ به بزرگى روح و طهارت نفس سيد على است.

 

 

طبابت‏

 

شوشترى علاوه بر تبحر در علوم حوزوى و عرفان در طبابت نيز تبحر داشته است؛ ولى به جز «شيخ انصارى» كسى را مداوا نمى‏نمود كه علتش آشكار نيست.

 

فاضل عراقى در «دارالسلام» به مناسبتى ذكرى از طبابت سيد على مى‏كند. وى در اين كتاب ذيل نام كسانى كه خدمت حضرت حجة بن الحسن(ع) رسيده‏اند مى‏گويد:

 

نقل كرد حاجى ملا على محمد بزرگ كه مرتبه تقوى و تقدس او بر اهل نجف اشرف مخفى نيست و احتياج به تزكيه و توثيق ندارد از براى حقير سيد محمد كه در وقتى از اوقات مبتلا شدم به مرض تب و اين مرض طولانى شده و كار به جايى رسيد كه قواى من ضعيف شد و طبيب من كه سيد الفقها و المجتهدين آقاى حاج سيد على شوشترى كه شغل و عمل ايشان طبابت نبود و غير از شيخ مرحوم ديگرى را معالجه نمى‏نمود، از من مأيوس شد؛ لكن به جهت تسلى خاطر من بعضى دواهاى جزئى (را) تجويز مى‏نمود... .[27]

 

 

مشايخ شيخ‏

 

مشايخ اجازه حاج سيد على به تصريح خود ايشان در اجازه نامه‏اى كه به ميرزا محمد همدانى داده عبارتند از: شيخ مرتضى انصارى[28] و سيد حسين امام جمعه شوشتر.[29]

 

 

فرزندان

 

از حاج سيد على شوشترى، فرزندى به نام سيد حسين به يادگار ماند كه بزرگوارى، كريم بودن، عبادت بسيار و باهوش و ذكاوت از صفات بارزش بود.

 

ايشان در دوران نوجوانى به تحصيل علوم شرعى پرداخت و بعد از آن به طبابت روى آورده و طبيبى ماهر گشت.

 

سيد حسين نيز مانند پدر بزرگوارش، بر ضعيفان بسيار ترحّم مى‏نمود و ايشان را نه تنها بدون اجرت معاينه مى‏نمود بلكه پول داروهايشان را نيز مى‏پرداخت.

 

و بر اساس حكيم بودن سيد حسين بود كه نوادگان حاج سيد على شوشترى ملقب به حكيم گشتند. هم اكنون عده‏اى از ايشان در شوشتر و برخى ديگر در تهران زندگى مى‏كنند.

 

سيد محمدتقى حكيم از پدرش سيد على‏اصغر حكيم - از استادان علامه محمدتقى شوشترى - و او هم از پدرش حاج آقا حسين حكيم فرزند حاج سيد على شوشترى نقل كرده‏اند كه:

 

حاج سيد حسين حكيم سفرى به نجف و نزد پدر بزرگوارش مى‏كند و پدر به او مى‏گويد: شما به شوشتر برو كه اگر بيمارى را از مرگ نجات دهى، ارزشش بيش از آن است كه در نجف بمانى و به زيارت بروى. مى‏توانى از راه دور هم زيارت بخوانى. شما بايد بروى و به مردم خدمت كنى.

 

نوشته‏اند كه «وفايى» - شاگرد سيد على شوشترى - هنگام وفات حاج سيد على بالاى سر آن بزرگوار بود. سيد على به ايشان وصيت كرد كه پس از مرگِ من پسرم سيد حسين به نجف مى‏آيد و پس از مراسم تشييع و تدفين تصميم مى‏گيرد كه در نجف بماند؛ ولى تو او را منصرف كن و نگذار در اينجا بماند. او را راهى شهر و ديار شوشتر كن.

 

وفايى مى‏گويد، همين طور هم شد. من به پسر حاج سيد على گفتم: پدرت وصيت كرده كه در نجف نمانى و به شوشتر باز گردى.[30]

 

ايشان نيز به وصيت پدر عمل كرد و به شوشتر بازگشت و مشغول خدمت به مردم شد. ظاهراً در همان جاست كه مكاشفه‏اى براى ايشان رخ مى‏دهد كه به نقل آن مى‏پردازيم.

 

حاج سيد حسين حكيم مى‏گويد:

 

بعد از ظهر روز جمعه‏اى كه براى خواندن زيارت عاشورا به پشت بام خانه رفته بودم. پس از تمام شدن زيارت عاشورا ناگهان ديدم فردى كه مدت‏ها در منزل ما خدمتگزار بود و وفات يافته بود. گويا در هوا در حال حركت است و به طرف من مى‏آيد، نزديك شد و نزد من فرود آمد. سلام كرد، جوابش را دادم.

 

گفتم: فلانى از كجا مى‏آيى؟ گفت: از نجف (ايشان در نجف مدفون بود)

 

گفتم: از آنجا چه خبر دارى؟ خيلى خوش آمدى، از پدرم چه خبر؟

 

گفت: حالش خيلى خوب است! نگران مباش! مقامش بسيار عالى و ارزنده است.

 

گفتم: شيخ انصارى چطور است؟

 

گفت: شيخ انصارى هم خوب است.

 

گفتم: مقام پدر من بالاتر است يا شيخ انصارى؟

 

گفت: من نمى‏دانم، شيخ انصارى خيلى مقام دارد، پدرت هم مقام دارد.

 

اين سخن را گفت و از من دور شد و رفت.[31]

 

 

وفات‏

 

حاج سيد على شوشترى پس از عمرى مجاهده و تحمل رنج مبارزه با نفس،[32] در سال (1281 ه'.ق.) در نجف اشرف به ديدار محبوبش شتافت و براى هميشه خاك‏نشينان از بركت وجودش محروم شدند.

 

ايشان را در مقبره متصل به در قبله صحن مطهر علوى مقابل مقبره شيخ انصارى به خاك سپردند.

 

 


 


[1] اعيان الشيعة، سيد محسن امين، ج 8، ص 316.

 

[2] همان و زندگانى و شخصيت شيخ انصارى، مؤلف مرتضى انصارى، ص 135.

 

[3] طرائق الحقائق، معصوم‏على شيرازى، ج 3، طبع سنگى، ص 216.

 

[4] مكارم الآثار، ميرزا محمدعلى معلم حبيب‏آبادى، ج 3، ص 690.

 

[5] همان، ج 1، ص 2.

 

[6] همان، ج 3، ص 690.

 

[7] طرائق الحقائق، ج 3، ص 467 و 466.

 

[8] اصطلاح قدماى مشايخ اهل سلوك نسبت به كسانى كه استادى در عرفان نداشته‏اند.

 

[9] تاريخ حكما و عرفاى متأخر بر صدرالمتألهين، منوچهر صدوقى سها، ص 150.

 

[10] آشناى حق، شرح احوال و افكار آقا محمد بيدآبادى، على صدرايى خويى، قم، 1379، نهاوندى، ص 2 - 41.

 

[11] مقدمه حق الحقيقية، على فتحى، صافى، اهواز، 1335، ص ز ح، نقل از تاريخ حكما و عرفا، ص 155. (با اندكى تغيير).

 

[12] ر. ك: كيهان انديشه، شماره 11؛ تاريخ حكما و عرفاى متأخر بر صدرالمتألهين، منوچهر صدوقى سُها، ص 151 و 150.

 

[13] روزنامه جمهورى اسلامى، 1374/8/1، ص 12، آيةاللَّه سيد محمدحسن مرعشى شوشترى.

 

[14] همان.

 

[15] ر. ك: معجم مؤلفى‏الشيعة، ص 103؛ الكنى و الالقاب، ج 3، ص 288؛ فرهنگ بزرگان اسلام و ايران، ص 413.

 

[16] تاريخ حكما و عرفاى متأخر بر صدرالمتألهين، منوچهر صدوقى سها، ص 149، به نقل از شهاب ثاقب، طهران، صدر، ص 17 - 16.

 

[17] روزنامه جمهورى اسلامى، 1374/8/1، ص 12.

 

[18] المآثر و الآثار، محمدحسن خان اعتمادالسلطنة، به كوشش ايرج افشار، ج 1، چاپ اول، 1363 ش، ص 196.

 

[19] اعيان الشيعة، سيد محسن امين، ج 7، ص 470.

 

[20] الذريعه، آقا بزرگ تهرانى، جزء رابع، بيروت، ص 161.

 

[21] مكارم الآثار، ميرزا محمدعلى، ج 7، ص 2538.

 

[22] طرائق الحقايق، محمد معصوم شيرازى با تصحيح محمدجعفر محبوب، ج 3، ص 7 - 466.

 

[23] تاريخ حكما و عرفاى متأخر بر صدرالمتألهين، منوچهر صدوقى سها، تهران، 1359، ص 133.

 

[24] اعيان الشيعة، ج 8، ص 316.

 

[25] همان، ص 316.

 

[26] زندگى و شخصيت شيخ انصارى، ص 136.

 

[27] زندگى و شخصيت انصارى، ص 136.

 

[28] ايشان عالمى پارسا و فقيهى با تقوا از نوادگان مرحوم محدث جزايرى بود. وى در سال 1189 در شوشتر متولد شد و در ورع و قوت ايمان وحيد زمانش بود. ايشان مقدمات را نزد فضلاى شوشتر تحصيل نمود و سپس براى تكميل تحصيلات به عراق هجرت كرد و از محضر سيد على صاحب رياض استفاده برد و به شوشتر بازگشت و در رديف مراجع آنجا قرار گرفت.

 

وقتى شيخ جعفر شوشترى از عتبات به شوشتر بازگشت و تحصيلاتش بر سيد معلوم گشت، در روز جمعه در مسجد جامع بر منبر رفت و در حضور چند هزار نفر اعلميت شيخ جعفر را تصديق نمود.

 

اين سيد بزرگوار در سال (1254 ه'.ق.) به قصد زيارت ائمه عراق رهسپار آنجا شد و چون به كاظمين رسيد در آنجا بيمار شد و فوت نمود و در همان جا در زير طاق متصل به حرم مطهر سمت راست به خاك سپرده شد.

 

[29] زندگانى و شخصيت شيخ انصارى، ص 137.

 

[30] روزنامه جمهورى اسلامى، 1374/8/1، ص 12، آيةاللَّه سيد محمدحسن مرعشى شوشترى.

 

[31] همان.

 

[32] از تاريخ وفاتش اختلاف است. برخى 1283 و برخى نيز 1305 دانسته‏اند كه ظاهراً سال 1281 صحيح است. ر.ك: كيهان انديشه، شماره 11، ص 39.
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها