پاسخ به:زندگی نامه علما
سه شنبه 3 آبان 1390 8:41 PM
(1227 ه'.ق.)
آيت عروج
على احمدى
مقدمه
سيد محسن اعرجى يكى از عالمان بزرگ شيعه در قرن سيزدهم هجرى است. همزمان با اين مرجع عاليقدر، عالمان بسيار بزرگى چون: سيد محمدمهدى بحرالعلوم، سيد مهدى شهرستانى، ملا مهدى نراقى و شيخ جعغر كاشفالغطاء ظهور كردند. به همين دليل قدر و منزلت سيد محسن اعرجى پوشيده مانده و رجالشناسان به ابعاد زندگى وى نپرداختهاند.
سيد حسن صدر رسالهاى به زبان عربى، به نام «تذكرة المحسنين» و سيد حسن موسوى كاظمينى (متوفّا 1354) رسالهاى به نام «ذكرالمحسنين» به زبان عربى درباره زندگى سيد محسن اعرجى نگاشتهاند.
رساله ذكرالمحسنين به همّت سيد محمدعلى كاظمينى بروجردى، در خاتمه كتاب «وسايل الشيعة الى احكام الشريعه» تأليف سيد محسن اعرجى، چاپ شده است.
بيشتر مطالب اين مقاله از اين رساله گرفته شده است، اميد است خداوند مؤلف بزرگوار آن را غريق رحمت فرمايد.
خاندان
آلاعرجى از قديمىترين و بزرگترين خاندانهاى علمى شيعى، در ايران، عراق و لبنان هستند. نسب اين خاندان به عبيداللَّه اعرج فرزند حسين اصغر، پسر زينالعابدين(ع) مىرسد.[1]
سيد حسين اصغر با كنيه ابو عبداللَّه، فرزند امام زينالعابدين(ع)، از فضلا، محدثان و عالمان عصر خود بوده است. وى از عمهاش فاطمه، دختر امام حسن(ع) و برادر خود امام باقر(ع) حديث نقل مىكند. در تاريخ آمده است كه وى از بندگان مقرب خدا و مستجابالدعوة بوده است. چهار پسر به نامهاى (عبيداللَّه اعرج، عبداللَّه، على، ابومحمد حسن و سلمان) داشت كه نسل او را در تاريخ ادامه دادند. وى سال (157 ه'.ق.) در مدينه فوت كرد و در بقيع به خاك سپرده شد.[2]
عبيداللَّه اعرج (جد اعلاى آلاعرج) كنيهاش ابوعلى، نوه امام زينالعابدين(ع)، مادرش خالد، نوه مصعب بن زبير بن عوام بود.
چون يكى از پاهاى وى لنگ بود به اعرج مشهور و معروف شد.
در تاريخ آمده است كه خليفه عباسى ابوالعباس سفّاح، بسيار او را تكريم مىكرد و قطعه زمينى را در اطراف مداين به او داد كه درآمد ساليانه آن هشت هزار دينار بود.[3]
از اين خاندان، عالمان بزرگى برخاستهاند و خدمات شايانى به اسلام و مسلمانان انجام دادهاند كه به برخى از آنها اشاره مىكنيم:
1. سيد جعفر اعرجى (1274 - 1332)
وى از نوادگان سيد راضى، برادر سيد محسن اعرجى، عالم، مؤلف، محقق و مورخ، از نسبشناسان معروف بوده است. وى بيش از 60 كتاب درباره اسلام و نسبشناسى تأليف كرده است كه به نام برخى از آنها اشاره مىكنيم: «رياض الاقحوان»، «مناهل الضرب فى انصاب العرب»، «الاربعين حديثا»، «الاعتقادات»، «زادالمسافر»، «الدُرّة الابدية فى نسب الاعرجيه»، «الصراط الابلج فى انساب بنىاعرج و... .[4]
2. سيد عبدالكريم اعرجى (1304)
وى از نوادگان سيد راضى، برادر سيد محسن اعرجى، فقيه و اصولى و از شاگردان محمدحسين كاظمى، شيخ هادى تهرانى، سيد مجدّد شيرازى و ميرزا حبيباللَّه رشتى بود.
از آثار اوست: «تعليقات على رسائل الشيخ انصارى فى الاصول»، «البنود المنظمّة فى حل رموز القوانين»[5]
نسب
نسب سيد محسن اعرجى با بيست واسطه به حضرت امام زينالعابدين(ع) مىرسد.
سيد محسن بن سيد حسن بن سيد مرتضى بن شرفالدين بن نصراللَّه بن زرزور بن ناصر بن منصور بن ابىالفضل النقيب عمادالدين موسى بن على بن ابن ابىالحسن محمد بن عماد بن الفضل بن محمد بن احمد البرير بن محمد بن الاشتر الاعرجى الكاظمى بن عبيداللَّه بن على بن عبيداللَّه بن على بن الصالح بن عبيداللَّه بن الحسين الاصغر بن الامام على بن زينالعابدين.[6]
ولادت
سيد محسن در خانوادهاى روحانى، در شهر بغداد، ديده به جهان گشود. پدرش سيد حسن از روحانيان حوزه علميه و مادرش زنى علويه و پاكدامن بود.
از تاريخ تولد او اطلاع دقيقى در دست نيست.
تحصيلات
سيد محسن پس از گذارندن مراحل كودكى و نوجوانى به كسب و تجارت روى آورد و در بغداد، مشغول تجارت شد. وى در كنار تجارت، لغت عرب و علوم عربى را تدريس مىكرد و تا چهل سالگى در اين حرفه مشغول فعاليت بود و پس از آن براى كسب معارف علوم دينى به نجف اشرف هجرت كرد. وى در نجف اشرف پس از اتمام مقدمات در درس آيات عظام و دانشوران بزرگ حوزه نجف شركت كرد.
استادان
1. وحيد بهبهانى (1118 - 1205)
2. سيد محمدمهدى بحرالعلوم (1113 - 1212)[7]
3. شيخ جعفر كاشفالغطا (1154 - 1227)[8]
سيد محسن اعرجى از اين استادش اجازه روايت داشت.
4. شيخ سليمان بن معتوق عاملى. (متوفا 1227).
وى در جبل عامل متولد شد و نزد استادانى چون، سيد محمد بن ابراهيم بن شرفالدين موسوى (جد اعلاى آل شرفالدين) كسب فيض كرد و موفق شد از او اجازه روايت دريافت كند. شيخ سليمان همراه سيد صالح، پسر استادش، به علت وقوع فتنه جزّار در سال (1198 ه'.ق.) به عراق هجرت كرد.
وى از استادان سيد صدرالدين عاملى نيز به شمار مىآيد.
سيد عبداللَّه شُبّر افتخار شاگردى در محضر وى را دارد. شيخ سليمان در سال (1227 ه'.ق.) در كاظمين به ديار باقى شتافت و همانجا به خاك سپرده شد.
سيد محسن اعرجى در سال (1186 ه'.ق.) به دنبال شيوع بيمارى طاعون در نجف اشرف،[9] به همراه خانوادهاش، از نجف هجرت كرد و پس از ريشه كن شدن اين بيمارى، به نجف برگشت.[10]
شاگردان
بسيارى از طلاب و فضلا توانستند از محفل پربار درس سيد محسن اعرجى استفاده كنند. مهمترين شاگردان سيد محسن عبارتند از:
1. سيد محمدباقر شفتى (1175 - 1260)
وى موفق شد از استادش سيد محسن اعرجى اجازه روايت دريافت كند.
2. سيد عبداللَّه شبّر كاظمى (1188 - 1242)
وى فرزند سيد محمدرضا شبّر كاظمى، و صاحب تفسير وزين شبّر است.[11]
3. شيخ محمدعلى بلاغى (متوفّا 1234)
او فقيه، اصولى و شاعر و از شاگردان سيد محسن اعرجى، بهبهانى حائرى، سيد محمدمهدى بحرالعلوم و شيخ جعفر كاشفالغطا بود. در حوزه فقه و اصول، كتابهايى را به رشته تحرير درآورد كه از آن جمله است: «جامع الاقوال فى الفقه»؛ «شرح القواعد للشهيد»؛ «مطارح الانتصار و نتايج الافكار»؛ «شرح تهذيب الاصول»، 3 جلد و «كتابى درباره فقه» در 20 جلد.[12]
4. شيخ عبدالحسين اعسم، (1157 - 1247)
وى فرزند شيخ محمدعلى و از مشاهير آلاعسم، محقق، فقيه، شاعر و اديب است. او از شاگردان سيد محسن اعرجى، سيد محمدمهدى بحرالعلوم و شيخ جعفر كاشفالغطا است. شيخ عبدالحسين داراى تأليفات زيادى است. از جمله: «ذرايع الافهام الى احكام شرايع الاسلام»؛ «فقه استدلالى»، 3 جلد؛ شرح منظومه برادرش كه در باب مواريث و اطعمه و اشربه نگاشته شده است؛ «منسك حج تام»؛ «رسالة فى الصلاة»؛ «الروضة فى الشعر»، قصيدهاى است كه به ترتيب حروف هجا در ندبه و رثاى حضرت مهدى سروده است كه با اين بيت شروع مىشود:
أرى كفك ابتلت بقائمة العضب
فحتام حتام انتظارك بالضرب
وى در سن نود سالگى در سال (1246 ه'.ق.) در نجف اشرف فوت كرد. وى در صحن غروى كنار قبر پدرش به خاك سپرده شد.[13]
5. سيد صدرالدين عاملى[14]
6. سيد محمدباقر رشتى
7. شيخ محمدتقى اصفهانى، صاحب حاشيه بر معالم
8. سيد هاشم پسر سيد راضى
برادر زاده سيد محسن اعرجى. و از عالمان كاظمين در اوايل قرن سيزدهم بود. رجالشناسان او را فقيه، فاضل و صاحب مناقب و مكارم دانستهاند. وى در حوزه كاظمين تحصيل نمود و اكثر درسها را نزد عمويش سيد محسن، خوانده است.
او داراى تأليفاتى در اصول و فقه است از جمله آنهاست: «حواشى على الشرايع»، «رسالة فى التقليد»، «مناسك حج»، «رسالة فى حجيّة الكتاب»، «رسالة فى الرد على من قال بمطلق الظّن» و...[15]
9. سيد ابراهيم اعرجى.
از نوادگان سيد راضى اعرجى است. وى داراى تأليفاتى است از جمله كتاب «الفقه الاسلامى الكبير» كه در چهارده جلد نگاشته است. او در سال (1247 ه'.ق.) بر اثر ابتلا به بيمارى طاعون درگذشت.[16]
سفر حج
در طول تاريخ شيعه، اكثر عالمان شيعه توفيق تشرف به خانه خدا و به جا آوردن مناسك حج را داشتهاند. آيةاللَّه سيد محسن اعرجى نيز در سال (1199 ه'.ق.) به همراه استادش، شيخ جعفر كاشفالغطا، سيد محمدجواد، صاحب مفتاحالكرامة و شيخ محمدعلى اعسم، به مكّه مكرمه مشرف شد.[17]
كرامات
1. عدهاى از سادات كاظمين به حضور سيد محسن اعرجى رسيدند و از او درخواست كردند تا براى يكى از تجار بغداد حوالهاى يادداشت كند تا خمس مالش را به آنهابدهد. سيد محسن هم نوشت و به آنها داد. سادات نزد تاجر آمدند و حواله را به او دادند. تاجر كه از مريدان سيد محسن بود، به محض اينكه فهميد نامه از كيست، آن را بوسيد و بر ديدگان گذاشت و مبلغ مذكور را به آنها تقديم كرد و در دفتر محاسبات خود، يادداشت كرد.
اين تاجر شريكى داشت، پس از واقعه در روزى از روزها كه دفتر را ورق مىزد، مشاهده كرد كه شريكش بدون اجازه او مبلغى را به عنوان خمس به سادات داده است، ناراحت شد و به تاجر گفت: من در اين مبلغ با تو شريك نمىشوم و بايد خودت همه آنها را بپردازى. تاجر هم قبول كرد.
شب آن روز شريك در خواب ديد، امام على(ع) به ا و فرمود:
تو حواله فرزندم محسن را قبول نكردى؟ بگير اين هم سهم تو! نصف مبلغ را بگير.
پس، از خواب پريد و با كمال تعجب مشاهده كرد مقدارى پول در دامنش ريخته شده است. وى پس از اين خواب از عملش پشيمان شد.[18]
2. زائرى براى زيارت امام جواد و امام هادى(ع) به كاظمين مشرف شد. هنگامى كه به شهر رسيد متوجه شد پولى كه براى خرجى سفر با خود برداشته است، نيست و دزدان آن را به غارت بردهاند. ناراحت و غمگين به حرم مطهر كاظمين پناهنده شده و شروع به دعا كردن نمود. در همان حال سيد محسن اعرجى به او نزديك شد و دستش را به طرف وى دراز كرد و مبلغى را در دستش گذاشت. زائر كه متعجب شده بود به سيد گفت: چه كسى به تو خبر داد كه پولهايم به سرقت رفته است؟ غير از خدا هيچ كس نمىدانست. سيد محسن در حالى كه به قبر مطهر اشاره كرد، فرمود: صاحب اين قبر به من خبر داد.[19]
3. شيخ زينالعابدين سلماسى مىگويد:
شبى از شبها، در خواب ديدم، برخى از علماى بزرگ در منزل سيد محسن اعرجى اجتماع كردهاند و سيد محسن اعرجى در صدر مجلس نشسته و با آنها گفت و گو مىكند. پس از لحظاتى سيد محسن به آنها گفت: نمىخواهيم برويم. با اين جمله همگى بلند شدند و به طرف حرم مطهر كاظمين حركت كردند، و از باب قريشى خارج شدند و به طرف بيرون شهر حركت كردند، سيد محسن به من گفت: برگرد. در جواب گفتم: دوست دارم همراه شما باشم. سيد محسن فرمود: حالا وقت آمدن تو نيست، تو و پسرم سيد كاظم برگرديد. علت را پرسيدم،
جواب داد: ما مىرويم ريشه عامل فساد در دين را قطع كنيم. گفتم: منظورتان چه كسى است؟ جواب داد: شيخ احمد احسايى.[20]
در اين لحظه از خواب پريدم و فرداى آن روز سراغ شيخ احمد را گرفتم، گفتند به زيارت خانه خدا رفته است و پس از مدتى خبر مرگ او به گوشم رسيد. شب وفات او همان شبى بود كه من آن خواب را ديده بودم.[21]
ويژگىها
1. تقيّد به آداب نماز
از خصوصيات سيد محسن اعرجى اين بود كه نماز را طول مىداد و در انجام فرايض عجله نمىكرد. هنگامى كه به عنوان امام جماعت مىايستاد نيز نماز را طولانى به جا مىآورد و سورههاى طولانى مىخواند و در قنوت نماز بسيار دعا مىكرد. در محراب نماز، متكايى گذاشته بودند كه سيد محسن بين دو نماز به آن تكيه مىداد و خستگى در مىكرد.
شيخ جعفر «كشفالغطا» كه نماز را پشت سر سيد محسن اعرجى مىخواند، روزى به سيد گفت: اى آقاى من، ما، در نماز تو شركت مىكنيم، نمازت در هنگام جماعت طولانى است مگر امر نشده به اينكه در نماز جماعت رعايت ضعيفان شود؟
سيد محسن جواب داد: آيا در نماز جماعت از من ضعيفتر كسى هست؟
شيخ جعفر گفت: به خدا قسم همانا قوت ايمان تو از قوت شير بالاتر است. تو قوىترين جماعتى نه ضعيفترين.[22]
2. زهد
اكثر عالمان شيعه به تبعيت از اهلبيت، در نهايت زهد و سادهزيستى زندگى مىكردند، سيد محسن اعرجى نيز نسبت به زخارف دنيا بىاعتنا و بسيار زاهد بود. سيد صدرالدين عاملى، شاگرد سيد محسن، نقل مىكند كه: همه عالمان عصر سيد محسن، بر زهد وى غبطه مىخوردند. او زاهدترين و عابدترين افراد بود. در كتابهاى رجالى نقل شده است كه از شدت زهد، شمعدانى نداشت كه شمع را روى آن بگذارد؛ به ناچار آن را روى خشت يا كلوخى مىگذاشت.[23]
3. خويشتن دارى
سيد محسن اعرجى با وجود اين كه از مال دنيا چيزى نداشت؛ ولى هر پولى را قبول نمىكرد و در اين رابطه بسيار محتاط بود. ميرزا حسين، فرزند ميرزا خليل تهرانى نجفى، از پدرش نقل مىكند: فتحعلى شاه قاجار شاه ايران، چهارصد تومان همراه ملاّباشى براى سيد محسن اعرجى فرستاد. ملاباشى به كاظمين آمد و سراغ سيد محسن را گرفت، مردم او را به منزل سيد راهنمايى كردند. ملاباشى به درب منزل سيد محسن آمد و در زد، فرزند سيد محسن درب را باز كرد و سراغ سيد محسن را گرفت. فرزند سيد محسن پيغام ملاباشى را رساند و برگشت و به او گفت: آقا فرمودند حالا وقت ملاقات نيست. ملاباشى گفت: به ايشان بگوييد چهارصد تومان هديه از طرف شاه ايران براى ايشان آوردهام. سيد محسن پيغام فرستاد كه به او بگوييد برگردد. و او را به حضور نپذيرفت. ملاباشى كه بسيار تعجب كرده بود و دنبال راهى مىگشت كه هر طور شده هديه را به او دهد لذا به مردم گفت: چگونه مىتوانم او را ببينم؟ آنها گفتند: منتظر بمان هنگامى كه براى اقامه نماز از منزلش بيرون مىآيد كارت را بگو.
به محض اين كه چشم سيد محسن به ملاباشى افتاد گفت: قبول نمىكنم، قبول نمىكنم. مرا با اموال سلطان چكار؟ سپس به ملاباشى اشاره كرد و فرمود: اين اموال مال فقراست نه مال تو، اين آقا (حاج مشكى) وكيل فقراست، پولى كه براى من آورده بودى به ايشان بده تا به فقرا بدهد.
ملاباشى چهارصد تومان به او داد و از زبان سيد محسن اعرجى روى كاغذ نوشت:
هديه سلطان فتحعلى شاه قاجار به دستم رسيد، خداوند ملكش را پايدار گرداند.
كاغذ را به سيد داد تا امضا كند وقتى سيد از محتواى نامه با خبر شد به شدت ناراحت شد و به ملاباشى فرمود: دروغ مىگويى! تو هم از عُمّال اويى! آيا من براى دوام سلطنت ظالمى دعا مىكنم؟ آنگاه دستور داد بنويسد: چهارصد تومان از طرف سلطان فتحعلى شاه واصل و به فقرا اهدا گرديد.[24]
4. رسيدگى به فقرا
يكى از خصوصيات نيكوى سيد محسن كه آن را از اجداد طاهرينش به ارث برده بود، كمك به نيازمندان و فقرا بود. با وجود اين كه وى لحظهاى بيكار نبود و مدام در حال تدريس، تأليف يا تحصيل بود، از اين مهم غافل نمىشد و در حد توان به فقرا خدمت مىكرد. شيخ زينالعابدين سلماسى در اين رابطه خاطره ذيل را نقل كرده است:
همراه پدرم ميرزا ابراهيم براى زيارت امام جواد و امام كاظم(ع) رفتيم. پس از زيارت، به ديدار سيد محسن اعرجى رفته و پس از احوالپرسى به منزلگاهمان برگشتيم، پدرم طبقى خرماى اعلا به يكى از خدام داد تا براى سيد محسن ببرد. پس از مدتى خادم برگشت و گفت: طبق خرما را به سيد دادم و او به خادمش دستور داد تا آن را براى فلان منزل ببرند.
پدرم طبقى ديگر براى سيد محسن فرستاد، اين بار هم سيد محسن طبق را به كس ديگرى هديه داد، پدرم براى سومين بار طبق خرما را به خادم داد و گفت: از طرف من به سيد محسن بگو كه راضى نيستم اين طبق را به كسى بدهى!
پس از لحظاتى خادم آمد و گفت: پيغامتان را به او رساندم؛ ولى سيد محسن بسيار ناراحت شد و بار ديگر هم آن را به فقيرى هديه داد.[25]
5. احترام به استاد
يكى از رموز موفقيت عالمان دينى، احترام فوقالعاده آنان به استاد است. احترام به استاد اثر وضعى عميقى بر پيشرفت در درس و اخلاق شاگردان داشته و دارد.
سيد محسن اعرجى به استادان خود احترام مىگذاشت و هنگامى كه به حضور آنها مشرف مىشد با حالت خضوع و خشوع برخورد مىكرد. شيخ محمدحسن آلياسين در اينباره مىگويد:
سيد محسن هر روز كه از اوراد و اذكار روزمره خود فارغ مىشد به ناحيهاى كه شيخ جعفر كاشفالغطا، استادش، در آن جا سكونت داشت مىرفت و برايش دعا مىكرد و به منزلش برمىگشت. وى اين عمل را هميشه انجام مىداد چه وقتى كه استادش در آنجا حضور داشت و چه وقتى كه براى امورى به ايران مسافرت مىكرد.[26]
همين رابطه شاگرد با استاد، باعث شد كه شيخ جعفر كاشفالغطا علاقه زيادى به سيد محسن نشان دهد. هنگامى كه سيد محسن فوت كرد، شيخ جعفر در ايران حضور داشت، هنگامى كه به كاظمين برگشت و خبر فوت شاگردش را شنيد بسيار ناراحت شد و بر سر مزارش حاضر شد و خود را روى قبر او انداخت و به شدت گريه كرد و در همان حال فرمود:
مرگم نزديك شده است، تا كنون هم كه زنده ماندهام با دعاى سيد محسن بوده است. آنگاه به اطرافيان گفت: من به زودى زود به سيد محسن ملحق خواهم شد.
و همانطورى كه خودش گفته بود نتوانست فراق شاگردش را تحمل كند و پس از شش ماه دار فانى را وداع گفت.[27]
ذوق شعرى
سيد محسن اعرجى علاوه بر اين كه به عنوان فقيه و عالم اصولى در كاظمين معروف بود و توانست ساليانى دراز در حوزه علميه كاظمين را رونق بخشد، ذوق شعرى نيز داشت. مجموع اشعار وى، در ديوان شعرش موجود است. وى قصيدهاى طولانى و غراء در رثاى امام على(ع) سروده است كه به
قصيده «داليه» معروف است.[28]
ابياتى از اين قصيده:
دموع بدى فوق الخدود خدودها
و نار غدا بين الضلوع و قودها[29]
اتملك سادات الانام عبيدها
و تخضع فى اسر الكلاب اسودها
و تبتزّ اولاد النبى حقوقها
جهاراً و تدمى بعد ذاك خدودها
و يمسى حسين شاحط الدّار دامياً
يُغفّره فى كربلا صعيدها
و اسرته صرعى على التّرب حوله
يطوف بها نسر الفلاة و سيدها
قضوا عطشاً يا للرّجال و دونهم
شرايع و لكن ما ابيح ورودها
اشكهايى بر گونه آشكار مىشد و آتشى در درون سينهها پديد آمد.
آيا بايد سروران بشريت در بند بزرگان قرار گيرند و شيران به اسارت سگان درآيند؟
و حقوق فرزندان پيامبر سلب شود و گونههاى آنان آشكار خونين گردد و...
سيد محمد، نوه سيد حيدر كاظمى قضيهاى نقل مىكند كه نشان مىدهد، اين قصيده مورد قبول امام على(ع) واقع شده و ايشان اين قصيده را پذيرفتهاند. وى نقل مىكند:
هر هفته روزهاى پنجشنبه يا جمعه براى امام حسين(ع) مجلس روضهخوانى تشكيل مىدادم. روزى از روزها، روضهخوان مجلس تأخير كرد به حدى كه حاضرين خواستند جلسه را ترك كنند، پس از ساعتى، روضهخوان آمد. پس از مراسم، عدهاى علت تأخيرش را پرسيدند در جواب گفت: امام على(ع) را در خواب ديدم كه به من امر كردند قصيده داليه سيد محسن بغدادى[30] را بخوانم. از خواب بيدار شدم و پس از پرس جو از دوستان آن را يافتم و با خود عهد كردم تا آن را حفظ نكنم در جلسه حاضر نشوم، لذا دير شد.
از ديدگاه بزرگان
شيخ جعفر كاشفالغطا در سفرى كه به ايران داشت، با فتحعلى شاه قاجار ديدار كرد. در اين ديدار، شيخ به شاه گفت:
به مردم ايران بگوييد در اذان به جاى «اشهد انّ على ولىّاللَّه» بگويند «اشهد انّ اميرالمؤمنين على ولىّاللَّه» زيرا صرف شهادت بر ولى خدا بودن درباره امام على كافى نيست، سيد محسن اعرجى هم ولىاللَّه است.[31]
شيخ عباس قمى، سيد محسن اعرجى را با اين صفات ستوده است:
سيد سند، عالم، محقق، مدقق، فقيه نبيه، ناقد، زاهد.[32]
سيد محمدباقر خوانسارى درباره فضيلت سيد محسن اعرجى مىنويسد:
خدا او را رحمت كند، او با فضيلتترين عالمان عصر خود و از مفاخر روزگارش است.[33]
دكتر محمدهادى امينى خلف صالح علامه امينى، مؤلف اثر ماندگار «الغدير» درباره سيد محسن اعرجى مىنويسد:
فقيه، اصولى، مدقق و از اعلام علما در عصر خودش، عباراتش در غايت فصاحت و بلاغت است. طورى مىنوشت كه انگار خطيب بر منبر سخنرانى مىكند.[34]
آثار
1. وسائل الشيعة الى احكام الشريعه
سيد محسن اعرجى همانطور كه در مقدمه كتاب نگاشته است، اين كتاب را براى راحتى طلاب تأليف نموده است.
موضوع اين كتاب درباره فقه است. اعرجى در اين كتاب ابواب مختلف فقه را با بيانى شيوا، همراه با استدلال بررسى مىكند.
اين كتاب توسط سيد حسن، پسر سيد محسن اعرجى، تصحيح شده است و براى اولين بار در تبريز در سال (1320 ه'.ق.) در 318 برگ بزرگ، به چاپ رسيد. و در سال (1364 ه' .ش.) توسط انتشارات كتابفروشى مصطفوى و با همت آيةاللَّه محمدعلى كاظمينى بروجردى از احفاد آيةاللَّه سيد محسن اعرجى تجديد چاپ شده است.
2. دررالبهية فى الفقه الاماميه
اين كتاب به نظم است در سال (1371 ه'.ق.) در تهران به چاپ رسيده است.[35]
3. المحصول فى الاصول
اين كتاب را درباره علم اصول نگاشته است و حاوى مقدمه و پنج باب به نامهاى (الكتاب المجيد، السنة، الغراء، اجماع الامّة، العقل الراجع اليهما، الاجتهاد و التقليد) است.
در 21 صفر 1224 ه'.ق. يعنى سه سال قبل از فوت مؤلف، كار نگارش اين كتاب پايان يافته و بعدها چاپ شده است.[36]
4. المهذّب الصافى مسمّى به الوافى فى شرح وافيه ملا عبداللَّه تونى.
5. سلالة الاجتهاد فى الفقه، منظومهاى در جمع اشباه و نظائر كه به نام «الفقهية المستطرفة» نيز مشهور است.[37]
5. فوايد علم الرجال؛
6. كتاب فى الصلاة؛
7. ديوان شعر[38]
8. ارجوزة در فقه موسوم به «الفية فقهيّه»؛
9. اصالة البرائة؛
10. تلخيص الاستبصار؛
11. حواشى على وافى، از آثار ملا محسن فيض.
12. عدة الرجال؛
13. تزييف مقدمات الحدائق، شرح مقدمات حدائق.[39]
14. المعتصم، درباره علم اصول.
15. شرح معاملات الكفايه، از آثار محقق سبزوارى.
16. تلخيص الاستبصار، از آثار شيخ طوسى.
17. رسالة فى مناظرة شيخ الطّائفة، صاحب كشفالغطا.
18. حواشى على كتاب الفيومى، معروف به مصباح المنير.
19. اجوبة المسائل، پرسش و پاسخ فقهى.
20. غُرر الفوايد و دُرر القلايد فى نفايس المسائل الفقيه، به صورت نظم و حاوى 1014 بيت شعر است.
فرزندان و نوادگان
سيد محسن اعرجى چهار فرزند پسر داشت كه همه آنها روحانى و اهل علم بودند، فرزندان سيد محسن عبارتند از:
1. سيد كاظم
وى بزرگترين فرزند سيد محسن، عالم و اصولى، از بزرگان شهر كاظمين بود. وى بيشتر دروس حوزه را در محضر پدرش فرا گرفت و در حوزه علميه كاظمين به تدريس پرداخت. وى در سال (1246 ه'.ق.) به مرض طاعون فوت كرد.
2. سيد على
3. سيد حسن
اديب، كامل و شاعر بود. و دروس حوزوى (فقه، اصول و كلام) را نزد پدرش فراگرفت. كتاب «جامع الجوامع» فى شرح كتاب الشرايع در 4 جلد از تأليفات اوست. وى در سال (1230 ه'.ق.) در مسير بازگشت از سفر حج، دار فانى را وادع گفت.[40]
4. سيد محمد (متوفا 1303)، عالم و فاضل و از شاگردان حسن بن خنفر است.
اكثر نوادگان سيد محسن نيز اهل علم بودند و توانستند چراغ علم و تقوا را در اين خاندان روشن نگه دارند. سيد محمدعلى اعرجى، فرزند سيد كاظم و نوه سيد محسن اعرجى، فقيه و اصولى معروف كاظمين بود. وى در دروس حوزه را نزد جدش و سيد عبداللَّه شبّر فراگرفت. او داراى تأليفاتى است، از جمله: «رسالة فى حجية الظن»، «احكام الشريعه»، «فوايد علميه» (كشكول).[41]
رحلت
سيد محسن اعرجى در نود سالگى به مرض استسقا مبتلا شد و با همان مرض از دنيا رفت. سيد عبدالحسين اعسم، شاگرد سيد محسن اعرجى نقل مىكند:
براى ملاقات بر سيد محسن وارد شدم، ديدم در گوشهاى نشسته است و در كنارش كتاب تذكره علامه، باز است و او كاغذى به دست دارد و مطالبى را يادداشت مىكند. و در همان حال گريه هم مىكند. به او گفتم: آقاى من، چرا گريه مىكنى؟ چرا با اين حال مرض مىنويسى؟ در جوابم فرمود: گريهام از اين است كه عمرم در علم اصول صرف شد و نتوانستم درباره فقه كتابى بنويسم. گفتم: شما كه كتابهاى متعددى در باب فقه نگاشتهايد. در حالىكه گريه مىكرد، در جوابم فرمود: مگر نمىبينى كه علامه در هر فنى از فقه كتابى نگاشته است.[42]
سرانجام اين عالم ربانى پس از نود سال زندگى پر افتخار و خدمت به اسلام و مسلمانان، در سال (1227 ه'.ق.) فوت كرد.
در تاريخ وفاتش، عبارات گوناگونى گفتهاند از جمله:
1. بموتك محسن مات الصلاح.
2. نعمت المدارس و العلوم لمحسن.
3. جنة الفردوس دار المحسن.[43]
شيعيان شهر بغداد و كاظمين به محض شنيدن خبر فوت سيد محسن اعرجى، به طرف بيت آن مرحوم حركت كردند. بازاريان با تعطيل كردن مغازهها به جمعيت ملحق شدند.
شيعيان داغدار پيكر آن مرحوم را تشييع كردند، آنگاه فرزند بزرگ ايشان، سيد كاظم اعرجى بر جنازه پدرش نماز خواند.
پس از برگزارى مراسم باشكوه تشييع و خواندن نماز، جسد آن فقيه فقيد در منزلش و در كنارِ مسجدى كه در آن نماز مىخواند، مقابل درِ مدرسهاى كه در آن تدريس مىكرد، به خاك سپرده شد.[44]
براى گراميداشت ياد او، قبهاى بر مزارش بنا شد. هم اكنون مزار او در كوچه جنب حرم مطهر كاظمين توجه هر بينندهاى را به خود جلب مىكند.
[2] مناهلالضرب فى انساب العرب، سيد جعفر اعرجى، ص 500.
[3] مناهل الضرب فى انساب العرب، ص 501.
[4] دائرة المعارف تشيع، ج 1، ص 145.
[5] رسالات الاسلاميه، ج 12، ص 222.
[6] معارف الرجال فى تراجم الرجال، ج 2، ص 176.
[7] ر. ك: گلشن ابرار، ج 1، ص 294.
[8] معارف الرجال فى تراجم العلماء، ج 1، ص 152.
[9] در سال 1186، طاعون سراسر شهر نجف اشرف را فراگرفت. اكثر مردم، براى حفظ جان، از اين شهر هجرت كردند. علماى شهر نيز به همراه سيد محمدمهدى بحرالعلوم از شهر خارج شدند، فقط سيد مهدى قزوينى در نجف اشرف ماند و هجرت نكرد.
[10] معجم الرجال الفكر فى النجف، ج 1، ص 161.
[11] ر. ك: گلشن ابرار، ج 1، ص 318.
[12] معارف الرجال، ج 2، ص 316.
[13] معارف الرجال فى التراجم، ج 2، ص 24.
[14] ريحانةالادب، ج 5، ص 236.
[15] رسالات الاسلاميه، ج 12، ص 437.
[16] همان، ج 12، ص 29.
[17] معارف الرجال، ج 2، ص 172.
[18] وسايل الشيعة الى احكام الشريعه، ص 948.
[19] همان، ص 949.
[20] شيخ احمد احسايى فرزند زينالعابدين احسايى در سال (1166 ه'.ق.) در احساء به دنيا آمد. پس از دوران كودكى براى تحصيل علوم دينى راهى نجف اشرف شد و از محضر بزرگانى چون: وحيد بهبهانى و سيد محمدمهدى بحرالعلوم استفاده كرد.
وى سرسلسله فرقه ضالّه شيخيه است كه عقايدى خلاف عقايد شيعه اماميه دارند.
به اعتقاد شيخ احمد احسايى و پيروانش، روح اهلبيت عصمت و طهارت پس از شهادت، در بدن فرد ديگر قرار مىگيرد و به اين دنيا باز مىگردد. شيخ احمد احسايى اين عقيده را از آيين هندو گرفته است.
اصول دين از نظر شيخ احمد، چهارتاست (توحيد، نبوّت، امامت، اعتقاد به ركن رابع «شيعه كامل»).
شيخ احمد احسايى در سال 1246 فوت كرد. پس از مرگ وى سيد كاظم رشتى كه از شاگردان شيخ احمد بود، فرقه شيخيه را رهبرى كرد. (تاريخ جامع بهائيت).
[21] وسايل الشيعة الى احكام الشريعه، ص 946.
[22] همان، ص 950.
[23] ريحانةالادب، ج 5، ص 236.
[24] وسايل الشيعة، سيد محسن اعرجى، ص 952.
[25] همان، ص 951.
[26] همان، ص 950.
[27] همان، ص 951.
[28] علت اين كه به قصيده «داليه» معروف شده زيرا قافيه آن حرف «دال» است.
[29] وسايل الشيعة، سيد محسن اعرجى، ص 964.
[30] بغدادى از القاب سيد محسن اعرجى است.
[31] همان، 948.
[32] فوائد الرضويه، ص 373.
[33] روضات الجنات، ج 6، ص 104.
[34] معجم رجال الفكر و الادب فى النجف، ج 1، ص 161.
[35] فهرست كتابهاى چاپى عربى،، ص 349.
[36] الذريعه، ج 20، ص 151.
[37] همان، ج 12، ص 213.
[38] مع علماء النجف الاشرف، سيد محمد غروى، ج 1، ص 368.
[39] ريحانة الادب، ج 5، ص 237.
[40] معارف الرجال، ج 1، ص 208.
[41] رسالات اسلاميه، ج 12، ص 281. / وسايل الشيعة، سيد محسن اعرجى، ص 962.
[42] وسايل الشيعة الى احكام الشريعه، ص 963.
[43] مع علماء النجف الاشرف، ج 1، ص 638.
[44] وسايل الشيعة الى احكام الشريعه، ص 964.