0

زندگی نامه علما

 
montazer_1371
montazer_1371
کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت : تیر 1390 
تعداد پست ها : 298
محل سکونت : خوزستان

پاسخ به:زندگی نامه علما
دوشنبه 2 آبان 1390  7:04 PM

محمد باقر بن محمد اكمل بهبهانى (وحيد بهبهانى)

 

مـحـمد باقر بن محمد اكمل بهبهانى , معروف به وحيد بهبهانى اين مرد شاگرد سيدصدر الدين رضوى قمى شارح وافيه , و او شاگرد آقا جمال خوانسارى سابق الذكراست .
وحـيـد بـهـبهانى در دوره صفويه قرار دارد حوزه اصفهان بعد از انقراض صفويه ازمركزيت افتاد برخى از علما و فقها ـ از آن جمله سيد صدر الدين رضوى قمى و استادبهبهانى ـ در اثر فتنه افغان به عتبات عاليات مهاجرت كردند.
وحـيـد بهبهانى كربلا را مركز قرار داد و شاگردان بسيار مبرز تربيت كرد از آن جمله است :سيد مـهـدى بـحـرالعلوم , سيد على صاحب رياض , ميرزا مهدى شهرستانى , سيد محمدباقر اصفهانى شـفـتـى معروف به حجت الاسلام , ميرزا مهدى شهيد مشهدى , سيد جوادصاحب مفتاح الكرامه , سـيد محسن اعرجى و علاوه بر اين خدمات , او در راه دفاع ازاجتهاد و مبارزه با اخبارى گرى كه در آن وقـت سـخت رواج يافته بود مبارزه پى گيرى كردشكست دادن اخباريان , تربيت گروهى مجتهد مبرز سبب شد كه او را استاد الكل خوانند او تقوى را در حد كمال داشت شاگردانش براى او احـترام بسيار عميقى قائل بودند وحيد بهبهانى نسب به مجلسى اول مى برد, يعنى از نواده هاى دخـترى مجلسى اول (البته به چند واسطه ) است , و او آمنه بيگم همسر ملا صالح مازندرانى بوده كـه زنـى فـاضـلـه و فـقـيـهـه بوده است , گاهى آمنه بيگم مشكلات علمى شوهر فاضل خود را حل مى كرده است 1 .
ولادت:
ولادتش در سال 1117 ه ق در اصفهان , به فاصله چند سال پس از درگذشت مجلسى بوده است او در دامـن مـادر مـهـربان و پدر بزرگوار رشد و نما كرد و پس ازرشد و نما, در آغاز امر در بهبهان سكونت گزيد و در اواخر به كربلا انتقال يافت .
عـلا مـه بـزرگوار, مرحوم آقا محمد باقر اصفهانى , يكى از بزرگترين ونامورترين فقيهان نامدار مى باشد كه از دويست سال پيش تا عصر ما, خود وشاگردانش از استوانه هاى بزرگ فقهى به شمار آمده و سرمنشا تحولات عظيم در فقه و دفاع از آئين پاك تشيع بوده اند.
او يـكـى از نـام آورترين مشعل داران علم اصول فقه در تاريك ترين دورانهاى حيات علمى آن بوده است كه به حمايت و دفاع از آن برخاست و علم اصول را از نوپايه گذارى و احيا نمود.
اسـتـاد اكبر و مروج شريعت سيد البشر, علا مه ثانى و محقق ثالث , آقا وحيدبهبهانى , يكى از اكابر فقهاى اواخر قرن دوازدهم و اوايل قرن سيزدهم هجرى قمرى مى باشد او از شاگردان سيد صدر الدين رضوى قمى , شارح وافيه , و او شاگردآقا جمال خوانسارى بوده است , و پدرش محمد اكمل شيرازى فاضل عصر خويش ,از شاگردان مبرز شيخ جعفر قاضى و ملا ميرزا محمد شيروانى و علا مـه مـجـلسى بود,و مادرش دختر نور الدين بن ملا محمد صالح مازندرانى و جده پدرى مادرش , عالمه فاضله , آمنه بيگم دختر مجلسى اول و خواهر مجلسى دوم بوده است , از اين رو ازاول به جد و از دومى به خال تعبير آورده مى شود.
نسب او:
طـبق سلسله نسبى كه در دست فرزندان و رجال فاميل ايشان است , نسب او باچهارده واسطه به شـيخ مفيد دانشمند والامقام و فقيه نامور اسلامى مى رسد و از طرف مادر نيز نسبى بس بزرگ و شـريـف دارد, چه مادر وى نوه فقيه عاليقدر, مرحوم ملا صالح مازندرانى و داماد علا مه مجلسى اول اسـت , و پدرش , ملا محمد اكمل , دراجازات و كتب خود از مجلسى اول و ملا صالح , به عنوان جـد, و از مـجلسى دوم به دايى تعبير مى كند پس از بررسى شرح حال هر يك از اين مردان بزرگ , پى مى بريم كه خاندان ايشان از نظر نسب بسيار بلندمرتبت بوده اند.
مهاجرت به بهبهان :
وحـيـد بهبهانى كه در اصفهان به دنيا آمده بود, پس از طى مراحل آغازين زندگى , در اين شهر, هـمـراه پـدرش بـه بـهـبهان آمد و به تحصيل اشتغال ورزيد, و شايدعامل مهاجرت پدر ايشان به بهبهان , بر اساس تصريح جمعى , براى مبارزه با مسلك اخبارى گرى باشد كه توسعه چشم گيرى در ايـن شـهـر يـافته بود در اين شهر مردم را كه اختلافى با هم داشتند, دعوت به برادرى نمود, و بـيش از سى سال در اين شهر به تدريس اشتغال ورزيد و گروه زيادى از مردم را از اخبارى گرى رويگردان نمود.
سفر به كربلا:
عـلا مـه بـهـبـهـانـى , پس از طى اين مدت به كربلا عزيمت فرمود و علت آن رابرخى اين گونه نـوشته اند: روزى ايشان در بهبهان مشغول برگزارى نماز بودند و دربين دو نماز, خواجه عزيز كـلانـتر (حاكم وقت شهر) به ايشان گفت : ببينيد بر اثردستورى كه داده ام چه قدر مردم در نـماز جماعت شما شركت كرده اند و جمعيت چه قدر زياد شده است اين سخن وحيد را منقلب نـمود و از بيم آنكه مبادا يك نفر نادان زنگ ريا را در دلش بنشاند, قصد عزيمت به كربلا را نمود و در سال 1159 ه ق به اتفاق تمام فاميل و بستگانشان بهبهان را به قصد عتبات عاليات ترك گفت .
عده اى ديگر علت عزيمت او را اين موضوع مى دانند كه نفوذ اخباريين در اين منطقه زياد شده بود و آقا مى خواستند آن را ريشه كن سازند و در آن شرايط ميسورنبود, به هر حال بعد از ورود به نجف اشـرف و شـركـت در مـجـلس بحث مدرسين , آن وقت متوجه شد كه استاد كاملى كه بتواند از او اسـتـفـاده كند, وجود ندارد از اين روخود به كربلا انتقال يافت در كربلا نفوذ اخباريها بسيار زياد بود, به طوريكه وقتى برخى از آنها مى خواستند كتابى را كه قبلا در دست مجتهدين بوده است , به دسـت گيرند, دستمال بر دور كتاب پيچيده و آن را برمى داشتند, چون آن را نجس مى دانستندو ايـن وضـع مـجـتـهدين در كربلا بود, ولى پس از ورود آقا به شهر و شركت در مجلس بحث آنان , روزى در صـحـن شـريـف ايستاد و با صداى بلند فرياد برآورد كه : مردم ! من حجت خدا بر شما هـسـتـم عـلـمـا و فـضـلا از هر طرف متوجه او شدند و به دور اواجتماع نمودند, گفتند چه مـى خواهى ؟
وحيد گفت : مى خواهم شيخ يوسف صاحب حدائق منبرش را در اختيار من بگذارد و دستور دهد تا شاگردانش پاى منبر من حاضرشوند چون اين خبر به شيخ يوسف رسيد, از آنجا كه وى آن روزها از مسلك اخبارى عدول كرده بود, ولى از ترس جهال نمى توانست حق را اظهار كند, بـا طـيـب خـاطـرتـقاضاى وحيد را پذيرفت , شايد او بتواند بطلان مسلك اخبارى گرى را براى آنـان ثـابـت گـردانـد وحـيـد سـه روز بـه درس و بـحث و گفتگو پرداخت و در نتيجه دو ثلث ازشاگردان شيخ يوسف را به روش اصولى برگردانيد و صاحب حدائق از اين موضوع بسيار مسرور و خوشحال شد.
با اين مقدمات , نفوذ اخباريها روز به روز در كربلا كمتر شد و حتى نمازخواندن در پشت سر شيخ يـوسف متروك شده و خود شيخ يوسف نماز خواندن درپشت سر وحيد را صحيح دانسته و گفته بود كه بعد از مرگش وحيد بر جنازه اش نمازبخواند و اين عظمت تفكر و اطلاعات عميق و وسيع وحـيـد را مـى رساند, و سستى فكر و راى اخباريها را به اين ترتيب وحيد را در عصر خود, مجدد مذهب مى ناميدند و شاگردانش همه جا او را مروج دين حنيف و مجدد طريق اجتهاد و تقليدو زنده كننده اساس تشيع مى دانستند.
دربـاره مـقام علمى ايشان , همين بس كه شاگردانى چون علا مه بحر العلوم وصاحب رياض او را عـلا مـه بـهـبـهـانى , و صاحب جواهر و شيخ انصارى و ديگران ,همه جا او را استاد اكبر و اسـتـاد كـل خـوانـده انـد, و ديگر اينكه ايشان در ديباچه حاشيه كتاب مدارك نوشته است كه صـاحب مدارك را در خواب ديد كه اعتراف به غفلتهاى خود و يادآوريهاى او نمود و از وى در اين خـصوص اظهار خوشنودى كرددر مورد خصوصيات و فضايل اخلاقى ايشان تعاريف زيادى شده و گـفـتـه انـد كـه وى بـسـيـار خـوش رو و خوش صحبت و لطيفه گو بوده است و بسيار زاهد, به طوريكه لباسهايش كرباس و تابدار بود و به ظواهر دنيا هيچ نظرى نداشت .
تاليفات:
اين مرد بزرگوار, قريب شصت كتاب تصنيف فرمود و تعدادى از تاليفاتش به فارسى , و بسيار متين و پرفايده مى باشد, كه از آن ميان كتب زير را مى توان به اختصاربرشمرد:.
1 ـ ابطال القياس .
2 ـ اثبات التحسين و التقبيح العقليين .
3 ـ الاجتهاد و الاخبار.
4 ـ اصالة البرائة .
5 ـ اصالة الصحة فى المعاملات و عدمها.
6 ـ الاستصحاب .
7 ـ اصول الاسلام و الايمان .
8 ـ التحفة الحسينيه .
9 ـ التعليقة البهبهانية .
10 ـ التقية .
11 ـ حاشيه ارشاد علا مه .
12 ـ حاشيه تهذيب علا مه .
13 ـ حاشيه ارشاد اردبيلى .
14 ـ حاشيه مسالك الافهام .
15 ـ حاشيه معالم .
16 ـ شرح مفاتيح الكلام .
اساتيد و شاگردان:
از اسـاتـيـد وى مى توان : آقا سيد محمد طباطبايى بروجردى , و آقا صدر الدين همدانى و پدر علا مه اش را نام برد از شاگردان ايشان مى توان عالم عاليقدر, علا مه بحر العلوم , و ميرزا محمد مهدى شهرستانى , و آقا سيد على طباطبايى (صاحب رياض ) و شيخ جعفر كبير كاشف الغطا, و بسيارى از فضلاى ديگر را دانست كه هريك از آنان از مفاخر و مشاهير زمان مى باشند.
وفات:
عـمـر وحـيـد بهبهانى در حدود نود سال بود و در اواخر عمر, ضعف بر وى مستولى شد و درس و بـحـث را تـرك نـمـود و تـنـهـا بـه تـدريـس شرح لمعه اكتفا ورزيد ودستور داد كه سرآمد شـاگـردانـش , عـلا مه بحرالعلوم به نجف اشرف بازگردد ومستقلا به تشكيل حوزه درس و بحث و رسيدگى به امور شيعيان همت گمارد به گفته نوه عاليقدرش , آقا احمد, ايشان در 29 شـوال 1205 هـ ق وفـات يـافـتـند او در كربلاى معلى , به جوار رحمت حق پيوست و در رواق حضرت امام حسين (ع ), پايين پاى شهدا مدفون گرديد
اين مرد بزرگوار, تمام عمر گرانبهاى خود را صرف نگاهدارى عـلـوم و اخـبـار وآثـار اهـل بـيـت عـصـمت (عليهم السلام ) و تعليم و تربيت نوابغ و برجستگان بى شمارى نمود و خدمات فراوانى به مذهب شيعه كرد از ايشان فرزندان عالم و بزرگوارى برجاى مانده كه راه پدر را ادامه داده و در تبليغ دين مبين اسلام كوشيده اند 2.
پـاورقـى ها:
1 آشنايى با علوم اسلامى , ص 307 .
2 ريـحـانـة الادب , ج 1 , ص 53 ـ عـلاوه بر آن كتاب وحيد بهبهانى تاليف فاضل نامى آقاى دوانـى ـ نـقـش روحانيت پيشرو در جنبش مشروطيت , حامد الگار, ص 51 ـ تشيع و مشروطيت , دكـتـر عـبدالهادى حائرى ـمقاله كوير, باستانى پاريزى , تفكر نوين سياسى در اسلام , دكتر حميد عـنـايت , ص 230 ـ روضة الصفا,هدايت , ج 9 , صفحات 204 و 205 و از منابع قابل استفاده در اين مورد مى باشند.
فقهاى نامدار شيعه عقيقي بخشايشي

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها