پاسخ به:زندگی نامه علما
دوشنبه 2 آبان 1390 6:57 PM
مدافع ولايت
سيد عباس رفيعىپور علويجه
يكى از مفاخر جهان تشيّع، محمد، معروف به اسماعيل مازندرانىِ اصفهانى و مشهور به «خواجويى» است.[1]
زادگاه
محمداسماعيل اهل مازندران بوده و احتمالاً زادگاه وى نيز همان منطقه بوده است؛ اما مشخص نيست كه از كدام شهر اين استان سرسبز مىباشد.
در هيچ يك از آثارش نيز ديده نشد كه وى از محل تولد و اجداد خود نام برده باشد. او در بيشتر آثارش، خود را مازندرانى معرفى كرده است.[2]
شهرت وى به «اصفهانى» به اين سبب بوده است كه محل رشد، مراحل تحصيلات و تأليفات وى در شهر اصفهان بوده است.
شهرت خواجويى
شهرت او به «خواجويى» نيز بدان سبب بوده كه وى در سال (1133 ه'.ق.) به محلّه «خواجو» كه در آن هنگام خارج از شهر اصفهان بوده - هجرت كرده است. از نوشتههاى كُهن استفاده مىشود[3] كه اين محله را قبل از حكومت صفويه، «باغ كاردان» و «طرازآباد» مىناميدهاند و در عهد صفويه و پس از آن گاهى «خواجو» و زمانى «خواجه» گفته شده است.
سبب اين نامگذارى ظاهراً سكونت جمعى از خواجهسرايان حرم سلاطين سلجوقى يا صفوى در اين ناحيه بوده است و «خواجه» در اثر كثرت استعمال به «خواجو» تبديل شده است.[4]
استادان و مشايخ
نام تمامى استادان و مشايخ علاّمه خواجويى در دسترس نيست؛ امام نامِ برخى از آنها بدين شرح است:
1. شيخ محمدجعفر بن محمدطاهر خراسانى اصفهانى (متولد 1080 ه'.ق.)
اين شخصيت بزرگوار صاحب كتاب «الاكليل» است و در علم رجال و درايه مشهور بوده است. محقق خوانسارى در كتاب روضات الجنات آورده است كه: احتمال دارد ملا محمداسماعيل خواجويى، رجال و درايه را نزد وى تحصيل كرده باشد.[5]
2. شيخ بهاءالدين محمد اصفهانى، (متوفاى 1137 ه'.ق.) مشهور به فاضل هندى.
3. شيخ حسين ماحوزى بحرانى.
مرحوم خواجويى از ايشان اجازه روايى داشته است. محدث نورى، سلسله اجازات بزرگان را به علاّمه خواجويى و سپس به شيخ حسين ماحوزى مىرساند.
رويدادها
از رويدادهاى مهم عصر ملاّ محمداسماعيل خواجويى، فتنه افغانها در ايران و به ويژه در اصفهان بود.
در سال (1122 ه'.ق.) افغانها به ايران حمله كردند و سيزده سال بعد يعنى در سال (1135 ه'.ق.) كاملاً بر ايران مسلط شدند. حاكميت متجاوزان افغان تا سال (1142 ه'.ق.) طول كشيد. در اين مدتِ بيست و دو ساله بر اثر بىكفايتى زمامدران ايران و درندهخويى متجاوزان، سرزمين ايران در فقر و فلاكت به سر مىبرد و همه جا ناامنى و جنايت حاكم بود. اين عالم جليلالقدر در متن اين بحران، با غم و رنج و بلاى خانمان برانداز افغانها گرفتار بود و هيچ راه نجاتى برايش فراهم نبود.
برخى از عالمان حوزه علميه اصفهان در فراز و نشيب اين حوادث، يا به شهادت رسيدند، يا مفقود الاثر شدند و يا از آن جا براى هميشه كوچ كردند. مراكز علمى و فرهنگى اصفهان توسط مهاجمان ويران گرديد و كتابهاى كتابخانههاى بزرگ اين شهر تاريخى به عنوان سوخت در حمامهاى اصفهان به كار گرفته شد. كتابخانههاى كوچك، يا محبوس ماند و دچار آفت شد يا در زمين و باغچه منازل دفن گرديد، يا طعمه زاينده رود شد، يا محراب مساجد از اوراق آنها پر شد و يا به صورت قاچاق از كشور خارج گرديد.
علامه خواجويى با وجود اين حوادث، با همت والا موفق به تحصيل، تدريس و تأليف و پژوهش شد و در كوران آن وقايع مصيبتبار، توانست اثر مهمى به نام «چهل حديث» بنگارد. وى در خصوص زمان و مكان تأليف اين كتاب تحقيقى چنين مىنويسد:
اين كتاب را در زمان و مكانى گرد آوردم كه ديدهها و دلها پريشان مىگشت و خون مؤمنين ريخته مىشد و عِرض و ناموس مردم هتك مىگرديد و اموال و اولاد مردم به غارت و اسيرى مىرفت و درياى انواع ظلم و ستم موج مىزد و ابرهاى پى در پى ناراحتىها و غمها سايه افكنده بود، زمان هرج و مرج و فتنه بود، همه مضطرب و ناراحت و فكرها مشغول و مشوّش بود، در چنين حالى بود كه اين كتاب را تأليف نمودم.[6]
بعد از شكست افغانها، مجدداً اصفهان به يك مركز علمى تبديل شد و از نو جان گرفت. يكى از عالمان پرتلاش و علاقهمند در بازسازى اين حوزه، ملا محمداسماعيل خواجويى بوده است.[7]
از منظر دانشوران
برخى از مورخان و دانشوران درباره شخصيت و ويژگىهاى خواجويى اظهارنظر كردهاند كه به آنها اشاره مىكنيم:
سيد محمدباقر خوانسارى چنين نوشته است:
عالم جليل مولانا اسماعيل خواجويى، عالمى است بارع و حكيمى است جامع و ناقدى است بصير و محققى است نحرير. از اجلاّى متكلّمين و فقهاى اذكيا است. داراى هوش سرشار، فطرتى شريف، نفسى سليم، هيبتى عظيم و روحى قوى است؛ و نيز قلبى پاك، درونى تزكيه شده، زهدى فراوان و اخلاقى پسنديده دارد و مستجاب الدعوه و بى ادعا مىباشد و در ديده پادشاهان و اعيان عظيم و سربلند است.
نادرشاه با آن سطوت و صولتى كه داشت به كسى از علماى عصر خود اعتنايى نداشت؛ اما در مقابل شخصيت والاى علامه خواجويى خاضع بود و اوامر و دستورات وى را بىچون و چرا اجرا مىكرد. اين خود نتيجه زهدى بود كه از خوراك و نوشيدنى و لباس، به اندكى بسنده مىكرد و از غير خدا قطع نظر داشت و در آنچه مىكرد، قصد قربت مىنمود.
اين شيخ جليلالقدر متأسفانه در نابسامانى مىزيسته؛ زمانى كه به جهت استيلاى افغانها بر ايران، علم و دين يارى نمىشد و روزگارى بود كه ناموس و خون و اموال شيعيان در همه جا مخصوصاً اصفهان حلال شمرده مىشد و احترامى نداشت. اين امور سبب شد كه نام اين مرد بزرگ در ميان اصحاب به فراموشى سپرده شود و بدين جهت تاريخ ولادت، استادان و شاگردان ايشان نامعلوم بماند و آثار ارزشمندش مفقود گردد.[8]
شيخ عبدالنبى قزوينى از معاصران علامه خواجويى مىنويسد:
'... علامه خواجويى يكى از دانشمندان و فرزانگانى است كه تا عمق علوم و معارف رسيد و ميان علما مشهور به فضل گشت، هر عالم و جاهلى شخصيت والاى وى را شناخت. او زمان تحقيق كامل را به دست گرفته، به طورى كه هر فاضلى بدان اعتراف نموده است.
او يكى از پهلوانان كلام و فحول علم مىباشد و زيادى فضلش گوياى امواج درياهاست و كوههاى سربه فلك كشيده در مقابل علم و فهمش همچون نقطهاى مىباشد.
از يكى از ثقات و بزرگان شنيدم كه ايشان كتاب شفاى ابن سينا را سى مرتبه ملاحظه فرموده، يا به خواندن و يا به تدريس و يا به مطالعه. از ديگرى شنيدم كه گفت: از شفاى من چند ورق افتاده بود، علاّمه خواجويى آن را از حفظ بيان فرموده، سپس آن را با نسخه اصلى مقابله نمودم، كاملاً صحيح بود، مگر در يك حرف يا دو حرف كه تفاوت داشت.
همه كتب حكمت و كلام و اصول پيش وى بسيار آسان بود، تا آنجا كه مورد تعجب علما و دانشمندان و فرزانگان قرار گرفت، آنها با خود چنين مىگفتند: (ان هذا لشىء عجاب، ان هذا الشىء يراد.)
آن بزرگوار در حكمت، تسلط كامل و معرفت تام داشت. در فقه، تفسير، حديث و در تمام اين گونه علوم، صاحب تحقيق بود و آيتى عظيم از آيات الاهى و حجّتى از حجج بالغه الاهى بود. با اين همه، به عبادت اشتغال بسيار داشت. زاهد، گوشهنشين و عزلت گزين بود. از مردمانى كه براى دنيا، تحصيل علم مىنمودند نفرت داشت. در عمل به سنتهاى پيامبر(ص) دقيقهاى فروگذار نمىكرد و اخلاص بسيار به ساحت حضرات ائمه اطهار(ع) داشت.
در محكم نمودن عقايد راستين اصرار شديد مىورزيد و داراى همت بلند در اجراى حدود الاهى بود.[9]
ميرزا ابوالحسن غفارى (متوفا 1207 ه'.ق.) در كتاب «تاريخ گلشن مراد» به قلم بليغ خود، درباره علامه خواجويى چنين نگاشته است:
سالك مسالك حقجويى، ملا اسماعيل خواجويى، ترجمان مقالات اهل يونان و متحتّم كمالات نوع انسان، شهباز بلند پرواز عالم نفوس و عقول، طاير فرّخ پر و بال منازل عروج و مراحل وصول، محقق دقايق علوم و مدقق حقايق رسوم، مشهور فى الآفاق، افتخار اهالى فارس و عراق، زيبنده مسند افادت و فروزنده مجلس شريعت، واقف به تسبيح گفتن شب و روز، عارف به معارف هشت و چهار (ائمه اطهار(ع)) منكر آثار تكلّف و تصلّف. اگر چه آن عالىجناب در جميع علوم ماهر بودند، ليكن به جهت ممارست مطالب حكميّه و دقايق عقليه در زمره حكماى مشهور و به آن عنوان در نظر و زبان مردم معروف بودند.
در زهد و ورع و تقوا و دورى از ارباب دولت و بى طمعى از ملوك و امرا، ضرب المثل بودند، مدت العمر بعد از فراغ از تحصيل علوم مشغول افاده مىبودهاند.[10]