0

زندگی نامه علما

 
montazer_1371
montazer_1371
کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت : تیر 1390 
تعداد پست ها : 298
محل سکونت : خوزستان

پاسخ به:زندگی نامه علما
دوشنبه 2 آبان 1390  6:57 PM

ملامحمداسماعيل‏خواجويى (1173ه'.ق.)

 

مدافع ولايت‏

 

سيد عباس رفيعى‏پور علويجه‏

 

يكى از مفاخر جهان تشيّع، محمد، معروف به اسماعيل مازندرانىِ اصفهانى و مشهور به «خواجويى» است.[1]

 

 

زادگاه

 

محمداسماعيل اهل مازندران بوده و احتمالاً زادگاه وى نيز همان منطقه بوده است؛ اما مشخص نيست كه از كدام شهر اين استان سرسبز مى‏باشد.

 

در هيچ يك از آثارش نيز ديده نشد كه وى از محل تولد و اجداد خود نام برده باشد. او در بيشتر آثارش، خود را مازندرانى معرفى كرده است.[2]

 

شهرت وى به «اصفهانى» به اين سبب بوده است كه محل رشد، مراحل تحصيلات و تأليفات وى در شهر اصفهان بوده است.

 

 

شهرت خواجويى

 

شهرت او به «خواجويى» نيز بدان سبب بوده كه وى در سال (1133 ه'.ق.) به محلّه «خواجو» كه در آن هنگام خارج از شهر اصفهان بوده - هجرت كرده است. از نوشته‏هاى كُهن استفاده مى‏شود[3] كه اين محله را قبل از حكومت صفويه، «باغ كاردان» و «طرازآباد» مى‏ناميده‏اند و در عهد صفويه و پس از آن گاهى «خواجو» و زمانى «خواجه» گفته شده است.

 

سبب اين نامگذارى ظاهراً سكونت جمعى از خواجه‏سرايان حرم سلاطين سلجوقى يا صفوى در اين ناحيه بوده است و «خواجه» در اثر كثرت استعمال به «خواجو» تبديل شده است.[4]

 

 

استادان و مشايخ‏

 

نام تمامى استادان و مشايخ علاّمه خواجويى در دسترس نيست؛ امام نامِ برخى از آن‏ها بدين شرح است:

 

1. شيخ محمدجعفر بن محمدطاهر خراسانى اصفهانى (متولد 1080 ه'.ق.)

 

اين شخصيت بزرگوار صاحب كتاب «الاكليل» است و در علم رجال و درايه مشهور بوده است. محقق خوانسارى در كتاب روضات الجنات آورده است كه: احتمال دارد ملا محمداسماعيل خواجويى، رجال و درايه را نزد وى تحصيل كرده باشد.[5]

 

2. شيخ بهاءالدين محمد اصفهانى، (متوفاى 1137 ه'.ق.) مشهور به فاضل هندى.

 

3. شيخ حسين ماحوزى بحرانى.

 

مرحوم خواجويى از ايشان اجازه روايى داشته است. محدث نورى، سلسله اجازات بزرگان را به علاّمه خواجويى و سپس به شيخ حسين ماحوزى مى‏رساند.

 

رويدادها

 

از رويدادهاى مهم عصر ملاّ محمداسماعيل خواجويى، فتنه افغانها در ايران و به ويژه در اصفهان بود.

 

در سال (1122 ه'.ق.) افغانها به ايران حمله كردند و سيزده سال بعد يعنى در سال (1135 ه'.ق.) كاملاً بر ايران مسلط شدند. حاكميت متجاوزان افغان تا سال (1142 ه'.ق.) طول كشيد. در اين مدتِ بيست و دو ساله بر اثر بى‏كفايتى زمامدران ايران و درنده‏خويى متجاوزان، سرزمين ايران در فقر و فلاكت به سر مى‏برد و همه جا ناامنى و جنايت حاكم بود. اين عالم جليل‏القدر در متن اين بحران، با غم و رنج و بلاى خانمان برانداز افغانها گرفتار بود و هيچ راه نجاتى برايش فراهم نبود.

 

برخى از عالمان حوزه علميه اصفهان در فراز و نشيب اين حوادث، يا به شهادت رسيدند، يا مفقود الاثر شدند و يا از آن جا براى هميشه كوچ كردند. مراكز علمى و فرهنگى اصفهان توسط مهاجمان ويران گرديد و كتابهاى كتابخانه‏هاى بزرگ اين شهر تاريخى به عنوان سوخت در حمامهاى اصفهان به كار گرفته شد. كتابخانه‏هاى كوچك، يا محبوس ماند و دچار آفت شد يا در زمين و باغچه منازل دفن گرديد، يا طعمه زاينده رود شد، يا محراب مساجد از اوراق آن‏ها پر شد و يا به صورت قاچاق از كشور خارج گرديد.

 

علامه خواجويى با وجود اين حوادث، با همت والا موفق به تحصيل، تدريس و تأليف و پژوهش شد و در كوران آن وقايع مصيبت‏بار، توانست اثر مهمى به نام «چهل حديث» بنگارد. وى در خصوص زمان و مكان تأليف اين كتاب تحقيقى چنين مى‏نويسد:

 

اين كتاب را در زمان و مكانى گرد آوردم كه ديده‏ها و دلها پريشان مى‏گشت و خون مؤمنين ريخته مى‏شد و عِرض و ناموس مردم هتك مى‏گرديد و اموال و اولاد مردم به غارت و اسيرى مى‏رفت و درياى انواع ظلم و ستم موج مى‏زد و ابرهاى پى در پى ناراحتى‏ها و غمها سايه افكنده بود، زمان هرج و مرج و فتنه بود، همه مضطرب و ناراحت و فكرها مشغول و مشوّش بود، در چنين حالى بود كه اين كتاب را تأليف نمودم.[6]

 

بعد از شكست افغانها، مجدداً اصفهان به يك مركز علمى تبديل شد و از نو جان گرفت. يكى از عالمان پرتلاش و علاقه‏مند در بازسازى اين حوزه، ملا محمداسماعيل خواجويى بوده است.[7]

 

 

از منظر دانشوران

 

برخى از مورخان و دانشوران درباره شخصيت و ويژگى‏هاى خواجويى اظهارنظر كرده‏اند كه به آن‏ها اشاره مى‏كنيم:

 

سيد محمدباقر خوانسارى چنين نوشته است:

 

عالم جليل مولانا اسماعيل خواجويى، عالمى است بارع و حكيمى است جامع و ناقدى است بصير و محققى است نحرير. از اجلاّى متكلّمين و فقهاى اذكيا است. داراى هوش سرشار، فطرتى شريف، نفسى سليم، هيبتى عظيم و روحى قوى است؛ و نيز قلبى پاك، درونى تزكيه شده، زهدى فراوان و اخلاقى پسنديده دارد و مستجاب الدعوه و بى ادعا مى‏باشد و در ديده پادشاهان و اعيان عظيم و سربلند است.

 

نادرشاه با آن سطوت و صولتى كه داشت به كسى از علماى عصر خود اعتنايى نداشت؛ اما در مقابل شخصيت والاى علامه خواجويى خاضع بود و اوامر و دستورات وى را بى‏چون و چرا اجرا مى‏كرد. اين خود نتيجه زهدى بود كه از خوراك و نوشيدنى و لباس، به اندكى بسنده مى‏كرد و از غير خدا قطع نظر داشت و در آنچه مى‏كرد، قصد قربت مى‏نمود.

 

اين شيخ جليل‏القدر متأسفانه در نابسامانى مى‏زيسته؛ زمانى كه به جهت استيلاى افغانها بر ايران، علم و دين يارى نمى‏شد و روزگارى بود كه ناموس و خون و اموال شيعيان در همه جا مخصوصاً اصفهان حلال شمرده مى‏شد و احترامى نداشت. اين امور سبب شد كه نام اين مرد بزرگ در ميان اصحاب به فراموشى سپرده شود و بدين جهت تاريخ ولادت، استادان و شاگردان ايشان نامعلوم بماند و آثار ارزشمندش مفقود گردد.[8]

 

شيخ عبدالنبى قزوينى از معاصران علامه خواجويى مى‏نويسد:

 

'... علامه خواجويى يكى از دانشمندان و فرزانگانى است كه تا عمق علوم و معارف رسيد و ميان علما مشهور به فضل گشت، هر عالم و جاهلى شخصيت والاى وى را شناخت. او زمان تحقيق كامل را به دست گرفته، به طورى كه هر فاضلى بدان اعتراف نموده است.

 

او يكى از پهلوانان كلام و فحول علم مى‏باشد و زيادى فضلش گوياى امواج درياهاست و كوههاى سربه فلك كشيده در مقابل علم و فهمش همچون نقطه‏اى مى‏باشد.

 

از يكى از ثقات و بزرگان شنيدم كه ايشان كتاب شفاى ابن سينا را سى مرتبه ملاحظه فرموده، يا به خواندن و يا به تدريس و يا به مطالعه. از ديگرى شنيدم كه گفت: از شفاى من چند ورق افتاده بود، علاّمه خواجويى آن را از حفظ بيان فرموده، سپس آن را با نسخه اصلى مقابله نمودم، كاملاً صحيح بود، مگر در يك حرف يا دو حرف كه تفاوت داشت.

 

همه كتب حكمت و كلام و اصول پيش وى بسيار آسان بود، تا آنجا كه مورد تعجب علما و دانشمندان و فرزانگان قرار گرفت، آن‏ها با خود چنين مى‏گفتند: (ان هذا لشى‏ء عجاب، ان هذا الشى‏ء يراد.)

 

آن بزرگوار در حكمت، تسلط كامل و معرفت تام داشت. در فقه، تفسير، حديث و در تمام اين گونه علوم، صاحب تحقيق بود و آيتى عظيم از آيات الاهى و حجّتى از حجج بالغه الاهى بود. با اين همه، به عبادت اشتغال بسيار داشت. زاهد، گوشه‏نشين و عزلت گزين بود. از مردمانى كه براى دنيا، تحصيل علم مى‏نمودند نفرت داشت. در عمل به سنتهاى پيامبر(ص) دقيقه‏اى فروگذار نمى‏كرد و اخلاص بسيار به ساحت حضرات ائمه اطهار(ع) داشت.

 

در محكم نمودن عقايد راستين اصرار شديد مى‏ورزيد و داراى همت بلند در اجراى حدود الاهى بود.[9]

 

ميرزا ابوالحسن غفارى (متوفا 1207 ه'.ق.) در كتاب «تاريخ گلشن مراد» به قلم بليغ خود، درباره علامه خواجويى چنين نگاشته است:

 

سالك مسالك حق‏جويى، ملا اسماعيل خواجويى، ترجمان مقالات اهل يونان و متحتّم كمالات نوع انسان، شهباز بلند پرواز عالم نفوس و عقول، طاير فرّخ پر و بال منازل عروج و مراحل وصول، محقق دقايق علوم و مدقق حقايق رسوم، مشهور فى الآفاق، افتخار اهالى فارس و عراق، زيبنده مسند افادت و فروزنده مجلس شريعت، واقف به تسبيح گفتن شب و روز، عارف به معارف هشت و چهار (ائمه اطهار(ع)) منكر آثار تكلّف و تصلّف. اگر چه آن عالى‏جناب در جميع علوم ماهر بودند، ليكن به جهت ممارست مطالب حكميّه و دقايق عقليه در زمره حكماى مشهور و به آن عنوان در نظر و زبان مردم معروف بودند.

 

در زهد و ورع و تقوا و دورى از ارباب دولت و بى طمعى از ملوك و امرا، ضرب المثل بودند، مدت العمر بعد از فراغ از تحصيل علوم مشغول افاده مى‏بوده‏اند.[10]

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها