پاسخ به:زندگی نامه علما
جمعه 22 مهر 1390 9:14 PM
ميرزا عبدالله اصفهانى افندى
ميرزا عبدالله اصفهاني افندي، يكي از چهرههاي علمي شاخص سه دهة پاياني دولت صفويه است. وي به جهت دانش پژوهي و سفرهاي فراوان در جستجوي كتاب، همراهي با علامه مجلسي در تدوين بحار الانوار و هم چنين تأليف كتاب با ارزش «رياض العلماء و حياض الفضلاء» شهرت يافته است.
ولادت
مورخان در تاريخ ولادت ميرزا عبدالله اصفهاني اختلاف نظر دارند. در مقدمة ترجمة جلد اول كتاب «رياض العلماء و حياض الفضلاء» تاريخ ولادت وي 1066 هـ .ق. نوشته شده است.
نويسندة «الكني و الالقاب» هم بر همين نظر است. بعضي ولادت او را در سال 1067 هـ .ق. دانستهاند كه به نظر صحيح باشد؛ چون به گفتة افندي، پدرش در سال 1074 هـ .ق. درگذشت[1] و او در آن هنگام، هفت ساله بود.
كودكي
دوران كودكي ميرزا عبدالله افندي با يتيمي سپري شد. خودش در اين باره ميگويد:
«هفت ساله بودم كه پدرم در گذشت و مادرم نيز زماني كه هفت ماهه بودم، از دنيا (رفته بود) پس از درگذشت پدر، برادر بزرگم آميرزا محمد جعفر مرا تربيت كرده و مدتي نيز تحت سرپرستي دايي خودم بودم.»[2]
پدر و خاندان -
افندي در رياض العلماء، به معرفي پدر و برخي از خويشان نزديك خود پرداخته است. پدر او، آقا ميرزا عيسي بن محمد صالح بيك بن حاج شاه ولي بيك بن حاج پير محمد بيك بن خضر شاه اصفهاني[3] است كه در محلة شيخ يوسف بنا سكونت داشت. پدرش از شاگردان خليفه سلطان، محمد تقي مجلسي و ميرزا رفيعا نائيني بود.
جدّش، محمد صالح بيك از كارگزاران شاه عباس اول بود. عمويش، محمد علي بيك ناظر بيوتات {خاصه} شاه عباس اول، شاه صفي و شاه عباس دوم بود.
افندي مينويسد: «پدرم به رغم داشتن مال و شهرت فراوان، اسير جاه طلبي نشد. از وي خواسته شده بود تا منصب قضاوت و شيخ الاسلامي اصفهان را بپذيرد، ولي او قبول نكرد.» و نيز ميافزايد: «او با دست خودش، كتابهاي زيادي را استنساخ كرده و بسياري از نزديكان را به تحصيل علم واداشته؛ به طوري كه مشهور بوده است... غلامي داشته كه از علما شده و شرح تجريدي هم نوشته است.»
افندي: «پدرم بيشتر شب را به عبادت و مطالعه مشغول بود.» وي حكايات زيادي دربارة دقت و حافظه و تلاش پدرش در تحصيل و جدّيتش براي مطالعه از زبان ديگران شنيده است. وي شش فرزند پسر، با مقدار زيادي اموال و زمين و خانه و اثاثيه و كتابهايي كه شمار آنها تا يك هزار جلد ميرسيده، از خود بر جاي گذاشته كه بيشتر اين كتابها از ميان رفته است. روي بسياري از كتابهاي وي، آثار از مطالعة او و تصحيحات و تعليقاتش ديده ميشود.
افندي دربارة تأليفات پدرش مينويسد: «آن چه از تأليفاتش كامل شده، اينهاست: شرح كتاب الدروس شهيد اول؛ رساله در كيفيت تحليف اهل ذمه و ساير كفار؛ رساله در رؤيت هلال قبل الزوال؛ رساله در نماز جمعه؛ حواشي بر قرآن، تعليقات بر كتب اربعه و برخي ديگر از كتابهاي فقهي و اصولي و ادبي.»
افندي سپس دربارة محله شيخ يوسف بنّا چنين ميگويد: «محلهاي است خارج از اصل شهر اصفهان؛ امّا متصل به آن. اين شيخ يوسف بنّا از صوفيان مشهور بوده و نام اصلي او محمد بن يوسف بنّاست كه خود و فرزندانش به كار بنايي اشتغال داشتهاند و تا وقت مرگ در اين محله ميزيسته است و بقعة او تا به امروز برجاي مانده و به همين جهت، محله به نام او مشهور شده؛ گرچه من زمان زندگي او را نميدانم و البته پيش از دولت صفوي بوده است. يكي از اولاد اين شيخ يوسف بنّا، ميرزا شاه حسين اصفهاني، وزير شاه اسماعيل صفوي است كه وزير عاقل و كامل و مدبري بوده و توسط برخي از نوكران شاه مزبور كشته شده است. خانة اين وزير نيز در همين محله، متصل به بقعة شيخ يوسف است.»[4]
وي در جاي ديگر هم از اين محله ياد كرده است.[5]
يكي ديگر از خويشان افندي، آقا ميرزا عنايت الله بن آقا محمد بن محمد باقر اصفهاني است كه دايي وي بود و او را با عناوين فاضل، عالم، بصير، ناقد و از «اهل بيت الدولة و العزّ و الرفعة» ياد كرده است. وي با پدر افندي همدرس بود و در جواني فوت كرد.[6]
در كتابها، ميرزا عبدالله افندي را به عنوانهاي ميرزا، افندي، جيراني، صاحب رياض، تبريزي و اصفهاني ياد كردهاند. عنوان ميرزا بدان اعتبار بود كه خاندانش اهل علم و وزارت و ديگر مقامات عالي بودند. ميتوان گفت: ميرزا، مخفف «امير زاده» است؛ عنوان صاحب رياض به اعتبار كتاب ارزنده و معروف او «رياض العلما» عنوان تبريزي بدان جهت است كه اصل او از شهر تبريز بود؛ عنوان اصفهاني بدان اعتبار است كه وي در آن جا متولد شده و زيسته است؛ عنوان جيراني بنابر آنچه در زهر الرياض آمده، به جهت انتساب وي به جيران محله ـ يكي از محلّات قديم تبريز ـ و يا به اين سبب كه جدش علاقة ويژهاي به شكار آهو[7] داشته است.
«افندي» تقريباً شهرت عمومي اوست كه همگان او را بدين شهرت معرفي كردهاند... . افندي لفظ تركي جغتايي و مغولي است و اين كلمه را به فتح همزه و فتح فا و نون ساكن ضبط كردهاند و بعضي هم آن كلمه را با الف ممدوده، يعني افندي گفتهاند و ليكن مشهور همان ضبط اولي است... افندي، تركي عثماني است و به معناي سيد و مولا و صاحب و مالك و اهل قلم و قاضي و حاكم شرع ميباشد و كلمة احترام و تعظيم است كه به جاي آقا، جناب و حضرت به كار ميبرند.»
شيخ محمد علي حزين (متوفا: 1180 هـ .ق.) در تذكرة خود، دربارة علت شهرت وي به «افندي»، مينويسد: «آن گاه كه ميرزا عبدالله به بلاد روم افتاد، علماي آنجا به دانش او آگاه شدند و به قاعدة خود، وي را افندي خطاب كردند و به اين لقب معروف شده بود و با من الفت داشت.»[8]
استادان
ميرزا عبدالله اصفهاني بخش مهمي از درسهاي نخستين حوزوي را از برادرش فرا گرفت. از ظاهر «رياض العلماء» پيداست كه وي درسهاي مقدماتي حوزه را در اصفهان از برادرش فرا گرفته است، ليكن در «زهر الرياض» آمده است: «آن گاه كه ميرزا جعفر در تبريز به سر ميبرده، برادرش ميرزا عبدالله بدان جا كوچ كرد و مراتب مقدماتي را از او آموخته است و در خلال اين مدت، به درس ديگر اساتيدي كه در مراتب مختلفي مهارت داشته بودند، حضور پيدا ميكرده و با جدّيت تمام به اخذ علوم معموله ميپرداخته است تا در نتيجه شايستگي، بتواند به درسهاي عالية ديگر اساتيد بزرگ و سرشناس آن عصر، حاضر بشود.»[9]
چنان كه خودش ميگويد:
«از آن پس كه مقدمات تحصيلي را فرا گرفتم، تصميم گرفتم تا دروس بالاتر را بياموزم. بدين منظور، حداكثر كتب اربعه حديث (كافي، من لايحضره الفقيه، تهذيب و استبصار) و قواعد علامه حلي (ره) را از محضر استاد استفاده كرده و برخي از تهذيب شيخ طوسي و شرح اشارات و مقداري از الهيات شفا و امثال آن را از استاد فاضل رضي الله عنه و از علامه ميرزا علي نواب فرزند سيد جليل خليفه سلطان كه شيخ اجازهاش هم بوده است و بخشي از حاشية قديم ملا جلال را كه بر شرح تجريد نوشته و مقداري از شرح اشارات را از استاد محقق قدس الله روحه و بخشي از تهذيب و شرح مختصر الاصول و شرح اشارات و اصول كافي و ديگر كتابهاي متداول را از استاد علامه فرا گرفته و آموختم.»[10]
علامه آقا جمال الدين خوانساري (فرزند آقا حسين خوانساري، مؤلف تعليقه مشهور بر شرح لمعه)، علامه ملا محمد بن تاج الدين حسن (مشهور به فاضل هندي، مؤلف كشف اللثام) و امير خليل الله توني اصفهاني نيز از استادان او هستند.
افندي در ميان استادانش، از چهار استاد خود با صفتهاي مخصوص نام ميبرد. افندي از علامه ملا محمد باقر مجلسي (ره) با «استاد استناد» تعبير ميكند.
در «روضات» آمده است: افندي از جمله {شاگردان و} فضلاي حضرت مقدسة علامه مجلسي بوده است و از مجلسي و مدرس او دوري نميكرده و خازن كتب او بوده است و خود مجلسي در عنوان نامهاي كه افندي به او نوشته، از وي تعبير به، «بعض الازكياء من تلامذتنا» كرده است و از آقا حسين خوانساري (ره) تعبير به «استاد محقق» و از ملا محمد باقر فاضل سبزواري تعبير به «استاد فاضل» و از ملا ميرزاي شيرواني تعبير به «استاد علامه» كرده است. از اين كه از ملا ميرزا، تعبير به استاد علامه كرده، استفاده ميشود كه پاية علمي معظم له از ديگر اساتيدش برتر و بالاتر بوده است.[11]
اجازات -
مشايخ اجازات و روايات افندي بسيارند. بعضي از آنها جزو استادان او ميباشند كه پيش از اين، نام برده شدند. ديگر مشايخ او عبارتند از:
1. ملا محمد صالح مازندراني: مؤلف «شرح اصول كافي» كه در نه مجلد به چاپ رسيده است.
2. شيخ حر عاملي: مؤلف «وسايل الشيعه» و «امل الآمل».
3. علامه ملا كمال الدين فسائي: مؤلف «شرح شافيه صرف» (داماد مجلسي اول)
4. علامه سيد محمد موسوي، مشهور به ميرلوحي سبزواري اصفهاني.
5. علامه ملا شمس الدين، مشهور به ملا شمسا كشميري اصفهاني، (شاگرد شيخ بهايي)
6. علامه سيد ميرزاي جزائري نجفي: مؤلف «جوامع الكلم» در احاديث صحاح و حسان.
7. علامه جليل ميرزا علي نوّاب، فرزند خليفه سلطان.[12]
صاحب رياض يكي از مشايخ اجازه است. افرادي كه از او اجازه گرفتند، عبارتند از:
1. ميرزا حيدر علي بن مدقق شيرواني.
2. ملا محمد صادق، نوة علامه مجلسي.
3. ملا محمد بن علامه ملا عبدالله توني (مؤلف «الوافيه» در اصول)
4. مير محمد حسين حسيني خاتون آبادي اصفهاني، نوة علامه مجلسي.
5. شيخ محمد علي حزين.
6. سيد نور الدين جزائري.[13]
آثار -
1. رسالة وجوب نماز جمعه: افندي اين رساله را در آغاز بلوغش، به عنوان ردّ بر رسالة ملا خليل قزويني تأليف كرد. اين رساله در اولين سفر وي به حج همراه ديگر آثارش مفقود شد.
2. شرح فارسي بر شافيه ابن حاجب كه ناتمام ماند و مفقود شد.
3. شرح بزرگي بر شافيه ابن مالك كه ناتمام ماند و مفقود شده است. وي در اين شرح به يادآوري مناقشاتي كه با ملاي جامي داشته است، پرداخته است.
4. شرح متوسط ديگري بر الفيه ابن مالك، وي اين شرح را در اوايل بلوغش تدوين كرد كه هنگام مراجعت از اولين سفر حجش، همراه با كتابها و پارهاي از مؤلفات و تعليقاتش كه جمعاً صد مجلد ميشد، به انضمام اموالي كه همراه داشت، مفقود شد.
5. حواشي بر شرح مختصر الاصول و متعلقات آن، كه ناتمام مانده است.
6. حواشي بر تهذيب الحديث كه به اتمام نرسيده است.
7. حواشي بر مختلف علامه كه ناتمام مانده است.
8. حواشي بر من لايحضره الفقيه كه برخي از اين حواشي به طور مجزا جمعآوري شده و بعضي از آنها بر حواشي كتاب باقي مانده است.
9. حواشي بر آيات الاحكام شيخ جواد كاظمي، شاگرد شيخ بهائي.
10. تعليقاتي بر حاشيه قديمه جلاليه.
11. تفسير فارسي سورة واقعه كه در ضمن تفسير اين سوره به بخشي از اخبار وارده و مربوط به آن سوره اشاره كرده است.
12. بساتين الخطباء؛ كه به نام عونة الخطيب و رياض الازهار و يا رياحين القدس ناميده ميشود.
اين كتاب در سه مجلد تأليف شده است و مؤلف، نزديك به هزار فقره خطبه كه در نماز جمعه و اعياد و امثال آنها قرائت ميكرده، در آن گرد آورده است و اين كتاب مشتمل بر يك مقدمه و يك خاتمه و دوازده باب كه باب اول آن مشتمل بر دوازده فصل است و ديگر ابواب آن مشتمل بر فصلهاي معدودي است و در مقدمه آن به آداب خطيب و خطبهاي كه از سوي او انشاء ميشود، اشاره كرده است و در خاتمه آن كه از ملحقات كتاب به شمار ميآيد بسياري از خطبههاي ارزندة رسول اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ و ائمة هدي ـ عليهم السّلام ـ را متعرض شده است و در ضمن آن به نقل برخي از خطبههايي كه علماء انشاد كردهاند پرداخته است.
صاحب زهر الرياض مينويسد: بخشي از اين خطبهها را در روزگار اقامتش در اسلامبول انشا كرده و در پايان آن اشاره به نام پادشاه عثماني كرده است و نسخهاي از آن كتاب در كتابخانة ما موجود است.
13. روضة الشهدا؛ مشتمل بر دوازده باب است و به سه زبان عربي و فارسي و تركي تدوين شده است
14. حاشيه كتاب وافي مولي محسن فيض كاشاني.
15. حاشيه الهيات شفاي ابوعلي سينا كه ناتمام است.
16. حاشيه بر اشارات و متعلقات آن كه ناتمام مانده است.
17. حاشيه بر مقدمه اصوليه ملا محمد طاهر قمي.
18. حاشيه بر صحيفة كامله سجاديه.
19. شرح اختلافات وقوع شكل العروس از تحرير اقليدس.
20. شرح مصادرات پنجمين از تحرير الاقليدس.
21. رسالة فارسي در ترسيم خطهاي ساعات بر سطوح دايرههاي متداول آسماني و نصف النهار و افق و امثال اينها.
22. ثمار المجالس و نثار العرائس: به سبك كشكول شيخ بهايي (ره) نوشته شده و مشتمل بر دوازده باب است و اشعار نادره و امور عجيبه و مسألههاي تازه و حكايات بيسابقه و اكثر از واژههاي مردمي و فايدههاي ديگر و تفسير بخشي از آيات و توضيح روايات مشكله و حل مشكلات متفرقه و امثال اينها در آن ايراد شده است.
23. وثيقة النجات من ورطة الهلكات؛ خود در اين باره ميگويد: «در ضمن چندين مجلد ضخيم تدوين شده و مشتمل بر پنج قسم بوده است. اول در الهيات، دوم در نبوّات، سوم در اماميّات، چهارم در معاديّات، پنجم در فقهيّات. قسم اول آن مصدر به مقدمهاي است در منطق و قسم پنجم آن مصدر بر مقدمهاي است در اصول از قبيل معالم شيخ حسن (ره) در قسم اول با همه ملتهاي كفر و ارباب ديانتهاي مختلف گفتگو داريم و در اين قسم دليلهايي از كتابهاي مورد اعتمادشان از قبيل تورات و انجيل و زبور و ديگر كتابهاي آسماني ايراد كردهايم و در قسم كتابهاي آسماني ايراد كردهايم و در قسم اماميّات با همگي ارباب مذاهب هفتاد و دو ملت (فرقه) به مباحثه نشستهايم.»
24. لسان الواعظين و جنان المتعظين: اين كتاب در چندين مجلد تدوين شده است. خود در اين باره ميگويد: «در اين كتاب به دستورهاي اعمال سال و عبادات و دعاهاي ارزشمند و مطالب ديگري كه مناسب با آنها بوده، پرداختهايم و پيش آمدهاي اكثر روزهاي ماه و سال را متعرض شدهايم.»
25. الامان من النيران در تفسير قرآن: وي دربارة اين كتاب مينويسد: «در اين كتاب در ذيل آيات شريفه به حداكثر اخباري كه از ائمه طاهرين ـ عليهم السّلام ـ روايت شده اشاره كردهايم.»
26. رسالة خراجيه در احكام اراضي خراجيه.
27. الاجازات يا مجموعة الاجازات يا مجمع الاجازات: در اين كتاب صورت اجازات قدما و متأخران و اجازات مشايخ و اجازاتي كه خود به ديگران داده، آورده شده است.
28. الرسالة الانفعاليه: در بيان اين كه آب قليل به مجرد ملاقات با نجس يا متنجس، نجس ميشود.
29. ترجمة جاماسب نامه.
30. صحيفة علويه ثانويه.
31. رسالة فارسي در اخصاي كودكان و بردگان: و اين عمل فجيع و دردناك در روزگاران گذشته در دربار پادشاهان و ثروتمندان معمول بوده است و از شخص خصي به خواجه يا اَخته ياد ميكردند.
32. تعليقه بر شرح تجريد ملاعلي قوشجي.
33. تعليقه بر نقد الرجال مير مصطفي تفريشي.
34. تعليقه بر امل الآمل: سيد عبدالله شوشتري (ره) دربارة اين كتاب مينويسد: «آن گاه كه مؤلف رياض به خانه ما ميهمان بود حواشي چندي بر كتاب امل الآمل كه نسخة خود ما بوده به خط خود نوشته است و هم اكنون آن كتاب با همان تعليقات در كتابخانة ما موجود ميباشد.»
35. صحيفة ثالثة سجاديه: مشتمل بر فوايد بسياري است كه در ديگر صحيفههاي معمول وجود ندارد و دو مرتبه به چاپ رسيده است و صحيفة چاپ شده وي در حال حاضر نزد ما موجود است و در مقدمة آن اشارهاي به صحيفة سجادية معروفه به سندهاي ديگر كرده است و در ضمن آن از صحيفة دوم كه گردآوري شدة شيخ حرّ عاملي (ره) ميباشد ياد كرده است و نيز به مطالبي كه لازم ميدانسته تذكر داده است.
36. تحفة حسينيه در شرح صحيفة ادريسيه: اين كتاب را به دستور سلطان حسين صفوي نوشته است.
37. حاشيه بر تمهيد القواعد شهيد اول.
38. حاشيه بر مجدي در انساب.
39. حاشيه بر مشارق محقق خوانساري.
40. حاشيه بر منهج المقال: ناتمام است.
41. رياض العلماء: معروفترين اثر او كتاب رجال و تراجم اوست كه به نام «رياض العلما و حياض الفضلاء» موسوم است.[14]
سرانجام غم انگيز رياض
مهمترين كتاب افندي كه تنها نيمي از آن بر جاي مانده، كتاب رياض العلما است. استاد سيد محمد علي روضاتي، شرحي از چگونگي بر جاي ماندن نيمي از اين كتاب و از ميان رفتن نيم ديگر بيان كردهاند كه نقل آن در اينجا مغتنم است. ايشان نوشتهاند:
«علامه مرحوم ميرزا عبدالله اصفهاني ـ تبريزي الاصل و معروف به افندي ـ مصنف اثر گرانقدر رياض العلماء متولد (1067 هـ .ق.) تا بيست سالي پس از درگذشت استاد بزرگوارش علامه مجلسي (م 1110) براي تهيه مواد اين اثر بيهمتا، بارها به شهرها و قرا و قصبات گوشه و كنار ايران و برخي از ممالك ديگر سفر كرد و هر كجا نسخهاي از آثار علماي اسلام يافته، در كتاب خود از آن خبر داده و حتي دارندة نسخه را نيز گهگاه شناسانده است.
با افسوس بسيار، بيش از نيمي از نسخة اصل اين كتاب كلان در دست نيست و آن نيم ديگر كه بسي مهمتر بوده، در حدود دويست و پنجاه سال پيش، يعني پس از ختم غائلة مهاجمان افغان و دوران نادري، به وسيلة علامة زمان، مرحوم سيد نصرالله شهيد حائري، از بازماندگان مؤلف خريداري و با مخطوطات ارزشمند فراوان ديگر از اصفهان و ايران خارج گرديده و تا اواخر قرن دوازدهم نيز در كربلاي معلي در كتابخانة آن شهيد بزرگوار موجود بوده است. چه محدث فقيه نامدار مرحوم شيخ يوسف بحراني (م 1186) از آن بخش رياض در تأليف لؤلؤة البحرين و كشكول انيس المسافر بدون شناسايي نام مؤلف و نام كتاب، بهره برده و نقل كرده است. ناشناس بودن كتاب، از آن روي رخ داده كه ميرزا عبدالله در اواخر عمر، تماميت دارايي ازكتب و وسايل و مؤلفاتش را ميان دو فرزند پسر خود ـ ميرزا احمد و ميرزا زين العابدين ـ تقسيم نموده و به آنان بخشيده است و از آن ميان نيمي از رياض العلماء كه سهم ميرزا احمد مشتمل بر حرف «ع» و داراي شرح حال خود مؤلف بود، در اصفهان بر جاي ماند و آن نيم ديگر ـ كه به خصوص داراي تراجم بسيار مهم حرف «م» علماي شيعه بود ـ نصيب شهيد حائري شده و در آن نام مؤلف وجود نداشته است. نيمي كه در اصفهان برجاي ماند، مورد استفادة صاحب روضات الجنات واقع گرديده و بحمدالله تعالي تصوير كاملي از آن نيمة اصل ـ در 579 صفحه به قطع رحلي ـ نزد اين ضعيف موجود است.
باري، هيچ يك از علما و مصنفين جز مرحوم شيخ يوسف بحراني از آن نيمه مهم رياض العلما سخني نگفته و نقلي ننمودهاند و پس از وي، سرنوشت آن اوراق گرانقدر به كلي نامعلوم است، حتي در آثار و فوائد رجالي و اجازات فراوان بزرگاني كه در آن ايام در عتبات عاليات ميزيستهاند، مانند محقق بهبهاني (م 1206) و فرزند دانشمندش صاحب مقامع الفضل (م 1216) ـ كه آن نيمة رياض موجود در اصفهان را ديده است ـ و ملا عبدالنبي قزويني (م 1200) و سيد بحرالعلوم (م 1212) و شيخ ابوعلي حائري (م 1215) و امثال آنان، رحمة الله عليهم، به هيچ وجه سخني و نقلي از آن اثر مجهول القدر ديده نميشود، شايد باز مرحوم محدث بحراني در كتاب فوائد رجالية خود ـ كه در ذريعه 16 1576 ياد شده ـ مطلبي از آن عزيز آورده است.
به هر حال، به اجمال ميدانيم كه هم كتابخانة سيد شهيد و هم كتابخانةمحدث بحراني بسان همة آكندهها پراكنده گرديده و به اينجا و آنجا رفته و شايد آن اثر بيهمتا «نيمه رياض» كه اوراقي بدون صحافي و جلد بوده، به دكههاي عطاري و بقالي كربلاي معلي منتقل و نابود شده باشد.
در واقع آنچه از رياض مفقود شده، از حرف الف تا حرف جيم، به علاوة حرف ميم بوده است.
گفتني است كه در سال 1401 هجري قمري مقدار باقي ماندة رياض و نيز آنچه كه بحراني در حرف لولؤه البحرين از رياض اقتباس كرده توسط استاد سيد احمد حسيني اشكوري تصحيح و در شش مجلد توسط كتابخانة آيت الله العظمي مرعشي به چاپ رسيد. افزون بر آنچه از بحراني افزوده شده، در بخش حرف الف تا جيم و نيز حرف ميم، حواشي افندي بر شرح حالهايي كه در امل الآمل بوده، به اين چاپ افزوده شده است. پس از آن در سال 1415 بخش القاب آن كتاب نيز به عنوان مجلد هفتم توسط همان ناشر؛ انتشار يافت؛ هم چنان كه تعليقة افندي بر امل الآمل به طور مستقل در سال 1412 به چاپ رسيد. بخش خطي ديگري از رياض كه دربارة علماي عامه است، نيز بر جاي مانده است كه تاكنون به چاپ نرسيده است»[15]
نامة افندي به علامه مجلسي
افندي در نامهاي، از استادش در پارهاي از موارد كتاب بزرگ بحار الانوار انتقاد ميكند و او را نسبت به اشكالاتي كه كتابش دارد، آگاه ميكند، متن اين نامه و نحوة انتقاد و تذكر افندي نمونة بارزي از اخلاق و آدابي است كه از بدو تأسيس مكتب امام صادق ـ عليه السلام ـ در بين شاگردان اين مكتب حاكم بوده است.
تواضع ادبي كه افندي در اين نامه به خرج داده، واقعاً مثال زدني است. ستايش استاد و ابراز عشق و ارادت به ايشان در اول نامه و عرض پوزش و عفو در آخر آن، با الفاظ و جملات زيباي ادبي، نمونة برجستهاي از وجود عشق و عاطفه بين شاگرد و استاد است.
علامة مجلسي نيز جهت ارج نهادن به مقام علمي افندي و هم چنين تقدير از تذكرات ايشان، متن كامل نامه را در خاتمة مجلد بيست و پنجم (چاپ جديد) كتاب بحارالانوار آورده و از ايشان به عنوان «بعض الازكياء من تلامذتنا» نام برده است.[16]
استنساخ
در زهر الرياض آمده است: «در كتابخانهها، به عدهاي از كتابها در فنون مختلفه ميرسيم كه مؤلف رياض آنها را از كتابهاي مؤلفانش استنساخ كرده است. و برخي از آنها در كتابخانة ما موجود ميباشد. از آن جمله است: تلخيص رجال شيخ كه از سوي محقق حلي خلاصه شده و ديگري فهرست شيخ است كه آن هم به دست محقق مغفور له تلخيص شده و كتاب عدة الداعي ابن فهد حلي و امثال آنها كه استنساخ شدة صاحب رياض است. از جمله نسخه برداريهاي ديگر او، استنساخ برخي از مجلدات بحارالانوار مرحوم مجلسي است»
سيد عبدالله جزائري در اجازة كبيرة خود، ذيل احوال ميرزا عبدالله مينويسد: «آن گاه كه من خردسال بودم و ميرزا عبدالله به خانة ما وارد شده بود متوجه بودم كه پدرم و ديگر علماي بلاد ما از ميرزا سؤالاتي ميكردند و بهرهمند ميشدند، از جمله كتابهاي كهنه و جزوههاي مندرسي داشتيم كه اوائل و اواخر آنها به گذشت زمان از ميان رفته بود و ما نام آنها و مؤلفانش را نميدانستيم، وي اسامي كتابها و مؤلفان آنها را به پدرم گوشزد كرد. و در همان اوقات اشتباهاتي كه مؤلف كتاب امل الآمل در كتاب خود داشت، در حاشيه نسخهاي كه حاضر داشتيم به خط خود مينوشت و من خود گاهي كتابهاي رابراي مطالعه او ميبردم، خرسند ميشد و مرا به خود نزديك ميساخت و براي توفيقات بيشتر من دعا ميكرد»[17]
آثار خيريه -
شيخ محمد علي حزين لاهيجي، شاگرد اجازة صاحب رياض در تذكره خويش مينويسد: «از آن جمله، مولاناي فاضل آميرزا عبدالله مشهور به افندي است، كه به فنون متداوله ماهر و به غايت متتبع بود و در اصفهان در جوار منزل خود مدرسهاي عمارت كرده و به افاده اشتغال و روزگاري مهنا داشت»[18]
وفات -
تاريخ وفات افندي دقيقاً معلوم نيست. شيخ محمد علي حزين لاهيجي كه معاصر با افندي بوده، در تذكره خود، دربارة تاريخ وفات او گفته است: «... چندي پيش از آشوب اصفهان، رحلت كرد»
لاهيجي تاريخ آشوب اصفهان را سال 1134 هـ .ق. مينويسد.[19]
سيد عبدالله جزايري (ره) در اجازه خود نوشته است: «ميرزا عبدالله در عشر ثلاثين درگذشته است»
صاحب روضات در اين باره مينويسد:
«مرادش از عشر ثلاثين، سي سال پس از 1100 هجري است كه نزديك به اوائل قرن دوازدهم هجري ميباشد، يعني 1130 هجري»[20]
علامه روضاتي نوشته است: «پايان زندگي و تاريخ درگذشت اين عالم بزرگوار كثير الانوار ـ كه در حدود يك هزار و يك صد و سي بود ـ بسان بسياري از دانشوران آن زمان به درستي دانسته نيست و هم چون خاكجاي او در اصفهان پنهان مانده است. هم چنان كه از دو فرزند پسر او ميرزا احمد و ميرزا زين العابدين كه پدر، كتابهاي ملكي خود را به آن دو بخشيد ـ و لابد گرفتار جور افغان و فتنة دوران شدهاند ـ هيچ آگاهي در دست نيست» به ظن قوي درگذشت ميرزا عبدالله افندي در سال 1129 هجري بوده است»
آيت الله مرعشي نيز نوشته است: «بر اساس آنچه در تعاليق الاجازة الكبيره جزائري و تذكرة القبور مصلح الدين مهدوي آمده، افندي در حوالي سال 1130 در گذشته، امّا محل دفن وي مشخص نيست. شخص موثقي به من ميگفت كه به احتمال، قبر او در حوالي قبر فاضل هندي ـ در تخت فولاد اصفهان ـ است.[21]
بنا به نظر دهخدا، وي حدود 1130 هـ .ق. در تبريز درگذشت.[22]
ن: 4279 م مجيد محبوبي
[1] . رياض العلماء، ج 4، ص 307.
[2] . همان، ج 3، ص 230 و 231.
[3] . در اكثر تذكرهها، در آخر سلسلة نسب افندي، قبل از اصفهاني بودنش به تبريزي الاصل بودن حضر شاه يا خضر بيك تأكيد شده است.
[4] . رياض العلما، ج 4، ص 306 - 309.
[5] . همان، ج 2، ص 295. محله ياد شده در زاويه خيابان «شريف واقفي» فعلي و خيابان «نشاط» واقع در جنوب غربي «محله قلعه طبرك» قرار داشت. جزوه تحفه فيروزيه، رسول جعفريان، ص 19.
[6] . رياض العلماء، ج 4، ص 301 و 302.
[7] . «جيران» در زبان تركي به معناي آهو است.
[8] . تاريخ و سفرنامه حزين، ص 208 و 209.
[9] . زهر الرياض، آيت الله مرعشي، ص 11.
[10] . مقدمه ترجمه رياض العلما، ج 1، ص 7.
[11] . همان، ص 8.
[12] . همان، ص 8 و 9.
[13] . همان، ص 9.
[14] . رياض العلما، مقدمه، ص 11 ـ 17.
[15] . جزوة تحفه فيروزيه، ص 15 ـ 17. دهخدا مينويسد: «رياض العلما در چند مجلد كه دو مجلد آن به خط مؤلف در دانشكده ادبيات (تهران) موجود است» (لغت نامه دهخدا، حرف ع، ص 75(
[16] . رياض العلما، مقدمه، ص 28 ـ 31.
[17] . همان، ص 26 و 27.
[18] . تاريخ و سفرنامة حزين، ص 208 و 209.
[19] . همان.
[20] . رياض العلماء، مقدمه، ج 3، ص 32.
[21] . جزوه تحفه فيروزيه، ص 8.
[22] . لغت نامه دهخدا، حرف ع، ص 75.