پاسخ به:زندگی نامه علما
جمعه 22 مهر 1390 2:08 PM
سيد نعمت الله جزايرى
تولد
«صباغيه» يكى از جزاير پيرامون بصره، در حدود 1050 ق.[1] شاهد تولد نوزادى بود كه خانة سيد عبدالله را در شادمانى فرو برد. سيد عبدالله كه از نوادگان امام كاظم ـ عليه السّلام ـ به شمار ميآمد[2] فرزند دلبند خويش را نعمت الله ناميد و در نخستين فرصت به مكتب سپرد.
در مسير تحصيل
نعمت الله روزهاى كودكى را شتابان پشت سر نهاد و با بهرهگيرى از دانشوران صباغيه، شط بنى اسد، حويزه و بصره به يازده سالگي رسيد. در اين هنگام همراه برادرش سيد نجم الدين رهسپار شيراز شد و به يارى شيخ جعفر بحرانى در مدرسة منصوريه اقامت گزيد.[3] تهيدستي بسيار سيد نعمت الله، سرانجام وى را از انزواى ويژة روزگار آغازين درس برون آورد، به نسخه بردارى از كتابها، تصحيح نسخهها وحاشيه نويسي كشاند.[4] فرزند سيد عبدالله گاه تا بامداد كار ميكرد، درس ميخواند و پس از نماز صبح و مطالعة ويژة بامدادى سر بر كتاب نهاده، لحظهاى ميآراميد. آنگاه تا نميروز تدريس ميكرد و پس از نماز ظهر به درس يكى از استادان ميشتافت.[5] او خود خاطرة آن روزهاى دشوار را چنين نگاشته است:
... وقتى اذان ظهر برميخاست به درس ميشتافتم ... البته بيشتر وقتها نميتوانسم نان تهيه كنم، بنابراين تا شامگاه گرسنه ميماندم. اغلب هنگامى كه شب فرا ميرسيد به اندازهاى در انديشة درس فرو رفته بودم كه نميدانستم در روز چيزى خوردهام يا نه! پس مدتى فكر ميكردم و درمييافتم كه چيزى نخوردهام... .[6]
تلاش سيد تابستان و زمستان نميشناخت. براى او همة فصلها فصل درس بود. آنچه فرزند سخت كوش صباغيه دربارة يكى از زمستانهاى شيراز نگاشته، درستى اين گفتار را نشان ميدهد:
من درسى داشتم كه حاشيههاى آن را بعد از نماز صبح زمستان مينوشتم. سرماى هوا و بسيارى تلاش باعث ميشد كه خون از دستم جارى شود! ... سه سال روزگار بدين سان گذشت.[7]
ناگفته پيداست كه كار نسخه بردارى همواره برقرار نبود. بنابراين نوجوان بين النهرين گاه چنان در تهيدستى فرو ميرفت كه حتى توان خريد لقمه نانى نداشت. در چينن موقعيت دشوارى چراغ حجرهاش به سبب بيروغنى خاموش ميماند و سيد نعمت الله را در اندوهى جانكاه فرو ميبرد. او براى تحمل گرسنگى توان بسيار داشت ولى هرگز نميتوانست به دليل نادارى درس شامگاهى را ترك كند. بنابراين به مهتاب، خانة دوستان يا مسجد جامع پناه ميبرد.[8]
شيراز با همة دشواريها، جاذبههايى نيز داشت. جاذبههايى كه ثروتمندان و تهيدستان به يك اندازه از آن بهرهمند ميشدند. باغهاى سرسبز، چشم اندازهاى پرگل و چشمههاى زلال را بايد در شمار اين جاذبههاى طبيعى جاى داد. زيباييهايى كه گاه نوجوان صباغيه را به بيرون شهر و اقامت يك هفتهاى در گلستانها[9] كشانده، بر نشاط و اشتياقش ميافزود.
سرانجام پيامهاى پيوستة پدر، سيد نعمت الله را به سمت صباغيه رهسپار ساخت. پدر و مادر، كه براى ديدار فرزند روزشمارى ميكردند براى آنكه او را در روستا ماندگار سازند مراسم ازدواج برپا داشتند و پيوند سيد نعمت الله با دختر عمويش را جشن گرفتند.
بيست روز پس از ازدواج در حالى كه سيد انديشة شيراز را ـ دست كم براى مدتى ـ از خود دور ساخته بود، زيارت يكى از دانشوران جزاير و گفتار ارزندة وى اشتياق مدرسه را دل دل او بيدار ساخت؛ به گونهاى كه در همان محفل تصميم به ادامة درس گرفت و چون از خانه آن دانشمند بيرون آمد بيآنكه كسى را آگاه سازد رهسپار شيراز شد.[10]ولى اين بار اقامت درمدرسة منصوريه ديرى نپاييد. پس از مدتى خبر درگذشت پدر وى را در اندوه فرو برد[11] و اندكى بعد دست حوادث مدرسه را به آتش كشيد.[12] سيد نعمت الله با خاطرة استادان بزرگ شيراز: شيخ جعفر بحرانى ( متوفاى 1091 ق.) ابراهيم بن ملاصدرا، شاه ابوالولى بن شاه تقي الدين شيرازي، سيد هاشم بن حسين احسايي،[13] شيخ صالح بن عبدالكريم كزكزانى (متوفى 1098 ق.)[14] راه اصفهان را پيش گرفت.
اساتيد
فرزند صباغيه از اصفهان در محضر حافظ سيد محمد ميرزا جزايري،[15] ميرزا رفيع الدين محمد بن حيدر طباطبايى (متوفاى 1079 ق.)، شيخ عماد الدين يزدي، محقق سبزواري (متوفاى 1090 ق.)، شيخ على بن شيخ محمد عاملي،[16] شيخ حر عاملي (متوفاى 1104 ق.)،[17] شيخ حسين بن جمال الدين خوانسارى (متوفى 1098 ق.)،[18] امير اسماعيل خاتون آبادى (متوفى 1116 ق.)،[19] ملا محسن فيض كاشانى (متوفى 1091 ق.)،[20] و علامه محمد باقر مجلسى بهره گرفته، در تهيدستى و گرسنگى به سوى قلههاى كمال پيش رفت. ولي تنگدستيِ سپاهان ديرى نپاييد. گوهر شناس شهرة پايتخت بزودى ارزش گوهر صباغيه را باز شناخت و او را از حمايت مادى و معنوى خويش برخوردار ساخت. سيد نعمت الله اينك ميتوانست برون از دغدغة روغن چراغ و غذا به پژوهش پردازد و استاد را در انجام رسالت بزرگش يارى دهد. او خود خاطرة آن روزها را چنين ثبت كرده است:
«من در وقت تأليف (بحار الانوار) شب و روز در خدمتش بودم و در حل بعض احاديث مشكله با همديگر مباحثه مينموديم، بلكه بعض اوقات ايشان مرا از عالم خواب بيدار ميكرد و دربارة حل بعضى احاديث مراجعه مينمود ... .[21] به خاطر كمك به وى شبها در اتاقش ميخوابيدم. او با من بسيار مزاح ميكرد و ميخنديد تا از مطالعه خسته نشوم، ولى با همة اينها هرگاه ميخواستم نزدش حضور يابم از شدت هيبت و عظمت وى دلم چنان ميتپيد كه مدتى پشت در ميايستادم تا به حالت عادي بازگردم».[22]
توقف در خانة ناخداى فرزانة درياهاي نور چهار سال به درازا كشيد. اندك اندك مدرسهاى كه ميرزا تقى دولت آبادى بنياد نهاده بود تكميل شد و سيد نعمت الله در آن مركز علمى به تدريس پرداخت.[23]
مرجع جنوب
سيد در بازگشت از خراسان، در سبزوار بيمار شد و با رنج بسيار خود را به اصفهان رساند. در اين روزگار نامههاى فراوان از شوشتر و حويزه دريافت كرد. نامههايى كه وى را به آن شهرها فرا ميخواند. فقيه پاك رأى صباغيه ناگزير به قرآن كريم پناه برد و به راهنمايى آن كتاب مقدس شوشتر را برگزيد و در روزهاى پايانى 1079 ق. دعوت فتحعلى خان (حاكم خوزستان) را اجابت كرد و به شوشتر پاى نهاد.[24] او در آن ديار مسجدها و مدرسههاى دينى فراوان پيافكند و به تربيت مشتاقان علوم اهل بيت ـ عليهم السّلام ـ پرداخت. آن بزرگمرد علامه بر اقامة جماعت و ارشاد مردم در مسجد جامع، در خيابانها به راه ميافتاد و اصناف و پيشهوران را با آداب اسلامى آشنا ميساخت.[25] اندك اندك نهالهايى كه او كاشته بود بارور شد و دانشورانى توانا به جامعه عرضه كرد. دانشورانى كه به آباديهاى دور و نزديك ميشتافتند و مردم را با اهل بيت پيامبرـعليهم السّلام ـ آشنا ميساختند.[26] چون خبر تلاشهاى موفقيت آميز فقيه بلند آوازة صباغيه به شاه سليمان صفوى رسيد چنان تحت تأثير قرار گرفت كه بيدرنگ در ضمن فرماني، او را به شيخ الاسلامي جنوب برگزيد و همة مناصب شرعى آن ديار را به وى وانهاد. [27]
او كه اينك مرجع دينى اهالى خوزستان و جنوب عراق به شمار ميآمد و در پى هدايت مردم و از ميان برداشتن دشمنى قبيلهها تلاش فراوان كرده، اطلاعيههاى گوناگونى با مهرهاى ويژة خويش، كه عبارتهاى «و ان تعدّوا نعمة الله لا تحصوها» و «الواثق بالله نعمة الله» آراسته بود، به دور و نزديك ميفرستاد.
شاگردان
پير دانشور صباغيه شاگردان بسيارى تريبت كرد كه هر يك در گوشهاى از جهان اسلام به هدايت مردم و تدريس علوم اهل بيت پرداختند؛ دانشوراني چون: ابوالحسن اصفهانى غروي، ابوالحسن شوشتري، شيخ على بن حسين بن محيى الدين جامعى عاملي، فتح الله بن علوان الكعبى الدورقي، قاضى محمد تقى بن قاضى عنايت الله شوشتري، شيخ محمد الضبيري، شيخ محمد علم الهدى كاشاني، شيخ محمد بن على بن حسين نجار شوشتري، محمود بن ميرعلى ميمندى و ده ها شخصيت ديگر از شاگردان او به شمار ميآيند.[28]
آثار ماندگار
حضرت سيد نعمت الله جزايرى كتابهاى گرانبهايى كه فراتر از 55 عنوان است، از خود به يادگار نهاد . نوشتههايي كه نام برخى ازآنها را برميشماريم:
الانوار النعمانيه فى بيان معرفة النشأة الانسانيه، انيس الفريد فى شرح التوحيد، تحفة الاسرار فى الجمع بين الاخبار، الجواهر الغوالى فى شرح عوالي اللئالي، رياض الابرار فى مناقب الائمة الاطهار، زهر الربيع، الغاية القصوي، عقود المرجان فى تفسير القرآن، مشكلات المسائل، منبع الحياة فى اعتبار قول المجتهدين من الاموات، نوادر الاخبار، النور المبين فى قصص الانبياء و المرسلين، هدية المبين و تحفة الراغبين و دهها اثر ديگرى كه به صورت حاشيه و شرح نوشته شده است.[29]
وفات
مرجع 62 ساله جنوب آنگاه كه به سمت خوزستان ادامه مسير ميداد به شدّت بيمار شد كاروانيان چون به جايدر (منزلگاهى نزديك پلدختر) رسيدند سيد را فرو آوردند تا لختى بياسايد،[30] ليكن در اين وادى بيمارى شدت يافت و سرانجام در شب جمعه 22 شوال 1112 ق.[31] ديدگاني كه به بركت خاك مقبرة امامان معصوم ـ عليهم السّلام ـ فروغى آسمانى يافته بود، براى هميشه بسته شد.
مسافران پاكدل شوشترى پيكر پاك مرجعشان را غريبانه در جايدر به خاك سپردند. نيكان آن سامان، كه قدر گوهر رخشان جزاير را ميدانستند، بر آرامگاهش ساختماني سراسر عشق و اخلاص بنياد نهادند و براى تأمين مخارج قاريان و خدمتگزاران حرمش موقوفاتى در نظر گرفتند.[32] اينك جايدر در ساية ايمان، پرهيزگارى و خلوص سرور فقيهان خوزستان چون خورشيد به همة گيتى نور اميد و رستگاري ميپراكند.
عباس عبيرى
[1] . نابغة فقه و حديث، سيد محمد جزايري، ص 10.
[2] . تحفة العالم، عبداللطيف بن ابيطالب شوشتري، ص 53.
[3] . الانوار النعمانيه، فى بيان معرفة النشأة الانسانيه، سيد نعمت الله جزايري، ج 4، ص 302، 307.
[4] . همان.
[5] . همان، ص 308، 310.
[6] . همان.
[7] . همان، ص 312.
[8] . همان.
[9] . همان، ص 308.
[10] . نابغة فقه و حديث، ص 125.
[11] . همان.
[12] . همان، ص 145.
[13] . كشف الاسرار فى شرح الاستبصار، سيد نعمت الله جزايري، تحقيق سيد طيب جزايري، ج 1، ص 58.
[14] . نابغة فقه و حديث، ص 129.
[15] . همان، ص 106.
[16] . قصص العلماء، ميرزا تنكابني، ص 437.
[17] . رياض العلماء و حياض الفضلا، ميرزا عبدالله افندى اصفهاني، ص 56 و 256.
[18] . تحفة العالم، ص 55.
[19] . نابغة فقه و حديث، ص 92.
[20] . كشف الاسرا، ج 1، ص 59.
[21] . چكيدهاي از زندگانى عقبري، فقه و حديث سيد جزايري، سيد طبيب جزايري، ج 7، ص 14.
[22] . كشف الاسرا، ج 1، ص 49.
[23] . نابغة فقه و حديث، ص 12.
[24] . نابغة فقه و حديث، ص 18، 15.
[25] . همان، ص 287، 286.
[26] . نابغة فقه و حديث، ص 18، 15.
[27] . همان، ص 287، 286.
[28] . كشف الاسرار، ج 1، ص 68، 103.
[29] . همان، ص 106، 238؛ چكيدهأى از زندگانى سيد جزايري، ص 16، 77.
[30] . نابغة فقه و حديث، ص 225.
[31] . فيض العلام فى عمل الشهور و وقايع الايام، شيخ عباس قمي، ص 81.
[32] . كشف الاسرار، ج 1، ص 442، 445.