پاسخ به:زندگی نامه علما
پنج شنبه 21 مهر 1390 7:19 PM
مشعل ذكاوت
محمّدابراهيم احمدى
ديباچه
در اين نوشتار سعى شده به معرّفى يكى از دانشوران اسلامى پرداخته شود؛ فرزانهاى كه در گسترش فرهنگ «اجتهاد» نقش به سزايى داشته و دقّت و ژرف نگرىاش، زبانزد بزرگان است. شهرت اين عالم بزرگ «ملاّ ميرزاى شيروانى» است و به «مدقّق شيروانى» نيز معروف است.
ولادت وتحصيل
خطّه شيروان، در سال 1033 ه'.ق. شاهد تولّد كودكى بود كه خانواده متديّنش نام نيكوى «محمّد» را برايش برگزيدند.[1] وى پس از گذراندن خردسالى، پاى به مكتب نهاده و به فراگيرى قرآن و دانشهاى آن روزگار پرداخت. از آنجا كه از هوش سرشارى برخوردار بود، مورد تشويق استاد و خانوادهاش قرار مىگرفت و تحصيل را به خوبى پشت سر مىنهاد؛ به همين علّت، با راهنمايى پدرش راهى حوزه علميه شيروان شده و شروع به تحصيل علوم اسلامى نمود.
هجرت
نوجوان شيروانى پس از فراگيرى مقدّمات، براى تكميل دانش خود چارهاى جز هجرت نمىديد. در آن زمان، حوزه علميه اصفهان پذيراى عالمان و طلاّب فراوانى بود؛ زيرا تأسيس اوّلين حكومت گسترده شيعه (صفويه)، پايتخت شدن اصفهان و حمايت پادشاهان صفويه از اهل علم، باعث رونق گرفتن مباحث و محافل علمى شده و حوزه علميه اصفهان مورد توجّه فرهيختگان قرار گرفت.[2] محمد
نيز چون بسيارى از طلاّب، زادگاهش را ترك كرد و به اين شهر دانش پرور سفر نمود. وى در اين مسير، از شهرهاى متعدّدى عبور كرد و از محضر برخى از دانشوران آن شهرها بهرهمند شد.
او پس از ورود به اصفهان و مشاهده عظمت دينى و علمى آنجا، گويا گمشده خود را يافته بود. بنابراين، بيش از پيش در راه تحصيل معارف اسلامى و شيعى، تلاش مىنمود؛ به طورى كه پس از گذشت چند سال، فقه، اصول، تفسير، حديث، كلام، فلسفه، رياضيات و نجوم را فراگرفت.
وى در اوّلين روزى كه به مدرسه محقّق خوانسارى وارد شد، استاد به تدريس شرح اشارات شيخ ابو على سينا مشغول بود؛ ميرزاى شيروانى پس از دقايقى، اشكالاتى مطرح ساخته و توجّه همگان را به خود جلب كرد.
طلاّب كه تا آن روز ايشان را در جمع خود نديده بودند، چشم به استادشان دوخته تا پاسخ وى را بشنوند. آقا حسين خوانسارى نخست از نام و نشان او جويا شد؛ وقتى ميرزا خودش را معرّفى كرد، استاد چنين فرمود:
«من در سطح معلومات تو مطالعه نكردهام؛ امشب براى تو كتاب را مطالعه مىكنم تا پاسخگوى سؤالات تو باشم.»[3]
آزاد انديشى استاد و ميدان دادن وى به شاگرد، سبب شد ملاّ ميرزا (كه خود در فلسفه پرمايه بود) نزد آقا حسين بماند و شاگردى كند.[4]
ميرزاى شيروانى به دليل ژرف نگرى و تلاش شبانه روزى، در مدّت كوتاهى به مدارج عالى علمى راه يافت و با برگزارى جلسات پرسش و پاسخ و نگارش آثار علمى و تحقيقى، به عنوان «انديشمندى صاحب نظر» شناخته شد؛ از اينرو با لقب «مدقّق شيروانى» زبانزد محافل دينى و مذهبى شده و طلاّب زيادى در حوزه درسى وى شركت نمودند.[5]
ازدواج
ملاّ ميرزاى شيروانى كه ساليانى چند، نزد مجلسى اوّل (ملاّ محمّدتقى) به يادگيرى علوم مشغول بود، به سبب برخوردارى از امتيازاتى چون: عبادت، تقوا، اخلاق نيك، علم و ژرفنگرى مورد احترام و تكريم استادش قرار و گرفت سرانجام به افتخار دامادى وى نايل آمد و بر موقعيت دينى و اجتماعىاش افزوده گشت.[6]
بىگمان زندگى هر فردى، خواه ناخواه، با زندگى خانواده و بستگان همسر ارتباط دارد؛ از اين رو، نكاتى را مىتوان بيان داشت:
پدرزن شيروانى؛ يعنى ملاّ محمدتقى اصفهانى (1003 - 1070 ه'.ق.)، يكى از عالمان بزرگ شيعه است كه از دانش فراوان وى افراد زيادى بهرهمند شدهاند. او داراى سه پسر و چهار دختر بود.
پسران دانشمندش عبارتنداز: ملاّ عزيزاللَّه (متوفّاى 1074 ه'.ق.)؛ ملاّ عبداللَّه (متوفّاى 1084 ه'.ق.) و ملاّ محمّد باقر، معروف به «مجلسى دوم» (1037 - 1110 ه'.ق.). دامادهاى فقيه و بزرگوارش عبارتنداز: ملاّ محمّد صالح مازندرانى (متوفّاى 1086 ه'.ق.)؛ ملاّ محمّد على استرآبادى (1010 - 1094 ه'.ق.)؛ ميرزاى شيروانى (1033 - 1098 ه'.ق.) و ميرزاكمال الدّين محمّد فسايى (زنده در 1103 ه'.ق.).[7]
خاندان مجلسى و ديگر بستگان نسبى و سببى آنها، علاوه بر موقعيت ممتاز مردمى و اجتماعى، نزد حكومت و كارگزاران صفويه نيز از مقام و جايگاه والايى برخوردار بودند؛ لذا بخشى از رشد و تكامل علمى، اجتماعى و سياسى ميرزاى شيروانى، مرهون وابستگى و پيوند فاميلى وى با خاندان مجلسى است.
در حريم نور
حوزه نوپا و جديدالتّأسيس اصفهان، توانايى جذب هميشگى اهل علم را نداشت؛ چرا كه حوزه كهنسال نجف اشرف و آستانه مقدّس اميرمؤمنان(ع) هماره پذيراى دانشمندان بوده وقلبها و انديشههاى طلاّب را سيراب و شكوفا مىساخت. به همين جهت، مدقّق شيروانى نيز همچون پدر زن گرامىاش و دانشوران ديگر به عراق هجرت كرد[8] تا با توسّل به امامان(ع) و سيرو سلوك، از سر چشمههاى اخلاق، عرفان و دانش سيراب شود.
وى علاوه بر تحصيل در محضر فرهيختگان علم، به تدريس پرداخت و به نشر و گسترش معارف اهل بيت(ع) همّت ورزيد.[9]
تكريم دانشمند
در سال 1078 ه'.ق. پس از رحلت شاه عباس دوم، فرزندش صفى دوم بر تخت سلطنت نشست و او را «شاه سليمان» ناميدند. وى پادشاهى عادل بود و به تعمير وتذهيب قبّه مطهّر رضوى همّت گماشت.[10]
از جمله كارهاى شايسته وى، دعوت از عالمان بزرگ عتبات عاليات و ديگر شهرها بود؛ به نحوى كه عدّهاى به درخواست وى جواب مثبت داده و رهسپار اصفهان شدند.
شاه سليمان به سبب آشنايى قبلى با موقعيت ممتاز ميرزاى شيروانى، از ايشان نيز دعوت كرد؛ چرا كه حضور فقيهان جامع الشّرايطى چون ميرزا، پايههاى حكومت شيعى را تقويت نموده و ناهنجارىهاى اجتماعى (اخبارى گرى، تصوّف و غيره) را برطرف مىساخت.
مجتهد شيروانى در سال 1091 ه'.ق. به اصفهان مراجعت كرده[11] و از سوى حكومت صفويه، دانشمندان و مردم، مورد تجليل و احترام شايانى قرار گرفت. حضور عالمان مهاجر در پايتخت و مسئله اسكان آنها، از جهت اقتصادى، مشكلاتى به همراه داشت؛ از اين رو شاه سليمان علاوه بر اختصاص كمك و مساعدتهاى مالى؛ مشكل مسكن برخى از دانشوران را حل نمود. وى براى سكونت ميرزاى شيروانى و خانوادهاش در محلّه احمد آباد خانهاى ساخته و به ايشان واگذار كرد.[12] بدين ترتيب دگربار، مجلسِ درس، مناظره و موعظه ميرزا پر رونق شده و پروانگان حريم معارف، از انوار گفتار و نوشتار آن فقيه، محدّث، متكلّم و دانشمند بزرگ بهرهمند شدند.
اگر چه برخى از شاهان صفوى ستم پيشه بودند؛ ولى حكومت آنان آثار خوبى نيز براى شيعيان در برداشته است، از جمله:
1. ترويج شعائر و معارف اهل بيت(ع) توسط آنان.
2. پشتيبانى از عالمان شيعه در جهت گسترش فرهنگ تشيّع.
3. ايجاد زمينه ايفاى نقش عالمان شيعه در امور سياسى، قضايى و فرهنگى.
4. مساعدت چشمگير در تقويت مراكز علمى و دينى.
5. جلوگيرى از هجوم حكومت عثمانى و ازبكها به شيعيان.[13]
در اين بستر مناسب زمانى و مكانى، اقامت فقيهانى چون ميرزاى شيروانى، ثمرات گوناگونى در پى داشته كه «تحكيم مكتب اهل بيت(ع)» را مىتوان مهمترين ارمغان ماندگار اين حضور مبارك، دانست.
استادان
ميرزاى شيروانى براى فراگيرى علوم گوناگون، نزد بزرگان حوزه به شاگردى پرداخته است. در اينجا نام استادان برجسته او را يادآور مىشويم:
1. ملاّ محمد تقى مجلسى، (1003 - 1070 ه'.ق.)
ميرزا مدّت زيادى از محضر ايشان بهرهمند شده و علاوه بر اخذ اجازه روايى، به افتخار دامادى استادش نيز رسيده بود.
2. آقا حسين بن جمالالدين،
معروف به محقّق خوانسارى (1016 - 1098 ه'.ق.) ميرزا شاگرد ارشد و ممتاز مباحث فلسفى استادش بود؛[14] از اين رو هنگام درس، اشكالات زيادى مطرح مىكرد و با محقّق خوانسارى به مناظره علمى مىپرداخت. وى كتابهاى استادش را پس از مطالعه دقيق، نقد مىنمود و در ردّ برخى از مطالب و نظرات ايشان رساله هايى مىنگاشت و متقابلاً محقّق خوانسارى هم به دفع اشكالات شاگردش همّت مىورزيد. در اين باره يكى از همشاگردىهاى ميرزا مىگويد:[15]
«استادمان آقا حسين خوانسارى با آن فضل و كمال، از موشكافىها و اشكالات فراوان ميرزا در هنگام درس و مباحثه، گاهى ناراحت مىشد.»[16]
ميرزا در بررسى كتابهاى استادش مىگفت:
«آنچه اوّل نوشته بود، بهتر از بسيارى از آنهاست كه بعدها نوشت.»[17]
بيان اين نكته نيز درخور اهميت است كه ميرزا، سرآمد شاگردان فلسفه خوانسارى بوده[18] و از ايشان اجازه روايى كسب كرده بود.[19]
شاگردان
برخى از دانش آموختگان مكتب ميرزاى شيروانى عبارتنداز:
1. ملاّمحمد باقر مجلسى (1037 - 1110 ه'.ق). محمد باقر، صاحب «بحارالانوار» برادر خانم ميرزاى شيروانى و شاگرد روايى وى نيز هست؛ به طورى كه در 22 شعبان 1075 ه'.ق. اجازه نقل روايات «من لايحضره الفقيه» را از ايشان گرفته است.[20]
2. امير محمد صالح خاتون آبادى (1058 - 1116 ه'.ق.)
وى در كتاب «حدائق المقرّبين» خود مىنويسد:
«مولانا ميرزاى شيروانى - طيّباللَّه رمسه - كه استاد اين قاصر است و در خدمت او فنون حكمى و فقه و بعضى از كتب حديث خواندهام...».[21]
او ابتدا از شاگردان شيروانى به شمار مىرفت و پس از رحلت ايشان، در حوزه درسى پدرزنش (مجلسى دوم) حاضر گرديد.[22]
3. آقا محمّد اكمل اصفهانى، پدر علاّمه وحيد بهبهانى (زنده در حدود 1135 ه'.ق.)
در متن اجازه نامه علاّمه بهبهانى به علاّمه سيّد محمّدمهدى بحرالعلوم آمده است:
«...منهم الوالدالماجد...عن اساتيذه الاعاظم و المشايخ و المشتهرين بين المشارق والمغارب المستغنين عن التعريف بالفضائل و المناقب مولانا ميرزا محمّد شيروانى و الشيخ جعفر القاضى و مولانا محمّد شفيع استرابادى...».[23]
4. ميرزا عبداللَّه اصفهانى افندى (1066 - زنده در 1130 ه'.ق.)
نامبرده مىگويد:
«...قسمتى از تهذيب، شرح مختصر الاصول، شرح اشارات، اصول كافى و...از كتب متداول را نزد استاد علاّمه (ميرزاى شيروانى) - رحمةاللَّه عليه - فرا گرفتم».[24]
شايان ذكر است كه افندى براى چهار استادش القاب خاصّى قرار داده، كه بدين قرار است:
از علاّمه محمّدباقر مجلسى به «استاد استناد»، از آقا حسين خوانسارى به «استاد محقّق»، از ملاّ محمّدباقر سبزوارى به «استاد فاضل» و از ملاّ ميرزاى شيروانى به «استاد علاّمه».
نويسنده روضاتالجنات مىگويد:
«از اين كه وى از ملاّ ميرزا تعبير به «استاد علاّمه» كرده، استفاده مىشود كه پايه علمى معظّم له از ديگر استادانش برتر و والاتر بوده است».[25]
5. شيخ حسن بلاغى نجفى (زنده در 1104 ه'.ق.). وى در كتاب «تنقيح المقال» خود، كه هنوز چاپ نشده، پس از تجليل از استادش مىگويد:
«سوگند به جانم كه او يگانه عصرش و يكتاى روزگارش بود... وى شاگردان دانشمند و فاضلى دارد...».[26]
6. سيّد صدرالدين رضوى قمى همدانى (متوفّاى 1160 ه'.ق.)
وى ادبيات، معقول، فقه و اصول را از محضر ميرزاى شيروانى فراگرفت.[27]
7. مولى محمّد بن عبدالفتّاح تنكابنى (متوفّاى 1124 ه'.ق.) معروف به «سراب».
وى به پيشنهاد استادش شيروانى، در ردّ كتاب آقا جمال خوانسارى، رسالهاى نوشته بود.[28]
8. سيّد محمد باقر گيلانى (زنده در 1108 ه'.ق.)
يكى از كتابهاى وى «مصباح النّجاة فى التّديّن و النّجاح» است كه آن را در سال 1108 ه'.ق. به اتمام رساند.[29]
در خصوص شاگردان با واسطه ميرزا، به بيان دو نمونه بسنده مىشود:
الف) محمد بن سليمان تنكابنى (1234 - 1302 ه'.ق.)، در نقل سلسله مشايخ روايىاش مىنويسد:
«...وايضاً ملاّ محمّد اكمل اجازه دارد از قطب كره ذكاوت و فطانت، مفخر ازكيا و مقتداى اتقيا، ملاّ ميرزا شيروانى - شرّفهاللَّه بشرافة قربه و ملاّ ميرزا از مجلسى اوّل اجازه دارد».[30]
ب) مرجع بزرگوار، آيةاللَّه مرعشى نجفى(ره) از بانوى مجتهده اصفهانى (حاجيه خانم نصرة بيگم حسينى) اجازه نامهاى گرفته كه در بين مشايخ اجازه روايى وى، نام ميرزاى شيروانى آمده است.[31]
بحران در مراكز علمى
در قرن يازدهم هجرى، پس از انتشار كتابى به نام «فوائد مدنيه»، توسط يكى از عالمان اخبارى (ملاّ محمّد امين استرآبادى)، بازار مباحثات علمى بسيار گرم شده بود و كمتر مدرسهاى بود كه دو نگرش «اخبارى»و«اصولى» را مطرح نكرده باشد.[32] شيوع مكتب اخبارى ،خسارات زيادى بر جامعه شيعى وارد كرده بود؛ لذا غلبه بر اين بحران، وظيفه فقيهان عصر صفويه را سنگينتر مىكرد. در پاسداشت تفكّر فقه استدلالى و اصولى، عالمانى چون: ملاّصالح مازندرانى، محقّق شيروانى و آقا حسين خوانسارى[33] نقش اساسى داشتند كه داستان ذيل، بيانگر اين ادّعاست:
ملاّخليل قزوينى - از عالمان مشهور اخبارى - بر اين باور بود كه:
الف) ترجيح بلامرجّح، جايز است.
ب) شكل اوّل، نتيجه نمىدهد؛ زيرا مستلزم دور است، به جهت اينكه فهم صغرا و كبرا، موقوف است بر معرفت نتيجه و فهم نتيجه، موقوف است بر معرفت صغرا و كبرا، و دور باطل است؛ پس استدلال به شكل اوّل، باطل خواهد بود.
شيوع و انتشار اين نظريه، واكنش فقيهان را در پى داشت؛ آقا حسين خوانسارى نيز به ردّ و بطلان عقيده ملاّ خليل قزوينى پرداخته و طرفداران اخبارى را به بن بست كشانيد. ملاّ خليل به اصفهان آمد تا شخصاً به اشكالات اصولىها پاسخ داده و در مناظره بر آنها پيروز شود...
ميرزاى شيروانى بعد از آشنايى با نام و انگيزه مسافرت وى، چنين پرسيد:
شما بگوييد چرا صغرا و كبرا، مستلزم «نتيجه» نيستند؟!
ملاّ خليل براى اثبات عقيدهاش به استدلال پرداخت و بر حجّيت آن اصرار ورزيد؛ ميرزاى شيروانى در بطلان ادلّه وى گفت:
همين دليل تو، مشتمل است بر صغرا، كبرا و نتيجه! مگر نه اين است كه شما صغرا و كبرا را مستلزم نتيجه نمىدانى؟ پس دليل تو، طبق همان مذهب و عقيدهات، فاسد است!
ملاّ خليل بعد از دقايقى سكوت، از جلسه برخاسته و بدون ديدار و مناظره با محقّق خوانسارى، به قزوين مراجعت كرد.[34]
آثار ماندگار
يكى از راههاى ترويج معارف اهل بيت(ع) و رشد جامعه اسلامى، نگارش كتاب است. ميرزاى شيروانى كه در فنون مختلف به مطالعه و پژوهش پرداخته بود؛ اندوختهها، تجارب و نظرات خود را در مجموعه هايى گرد آورى كرد كه بيشتر آنها به زبان عربى است.
الف) كتابها
1. اثبات عصمة الائمه(ع)، تفسير آيه (انّ الابرار لفى نعيم)؛
2. اثبات النبوّة و الامامة؛
3. الاجتهاد و الاخبار، (مصادر الانوار)؛
4. الاحباط و التكفير؛
5. اصالة البرائة؛
6. اصول دين؛ (مباحث كلامى در توحيد، نبوّت و امامت)، فارسى.
7. انموذج العلوم؛
8. الجبر و الاختيار؛
9. الجمع بين الاخبار المتعارضة؛
10. جيش اسامة، (رسالة اسامة)؛
11. ديوان شعر.[35]
يكى از اشعار منسوب به وى چنين است:
ياد تو كنم، دلم پر از خون گردد
وين ديده اشك خيز، جيحون گردد
هرچند ز ديده اشك حسرت بارم
در سينهام آتش غم افزون گردد[36]
ب)حواشى
شيروانى بر آثارى كه ذكر مىشود، حاشيه زده است:
1. اثبات الواجب ملاّجلال دوانى؛
2. تفسير بيضاوى؛
3. حاشيه فاضل خفرى بر شرح تجريد قوشچى؛
4. حاشيه قديمه دوانى بر شرح تجريد؛
5. حاشيه خطائى بر مختصر؛
6. حاشيه سيّد شريف بر شرح مطالع؛
7. شفاى ابن سينا؛
8. مسالك؛
9. شرايع الاسلام؛
10. معالم الاصول؛ به زبان عربى و فارسى؛
11. شرح مختصر الاصول عضدى.
ج) رسالهها
1. رسالة الآصفية؛ وى اين اثر را به اسم آصف ميرزا - از اركان دولت صفويه - نوشته است.[37]
2. رساله البداء؛
3. رسالهاى در استحقاق ثواب و عقاب؛
4. رسالهاى در دفع شبهه ابن كمونه؛
5. رسالهاى ردّ فخر رازى؛ (وى با آيه غار بر خلافت ابوبكر استدلال كرده بود و مدقّق شيروانى در اين رساله به نقض آن پرداخته است.)[38]
6. رسالهاى در شكّيات، (الخلل)؛
7. رسالهاى در كائنات جوّ؛
8. رسالهاى در كذب؛
9. رسالهاى در هندسه؛
10. رساله شبهة الاستلزام؛
11. رساله شبهة المركّب؛
و رساله هايى در اصول، فقه، حكمت، كلام، رياضى، منطق، معانى و بيان.[39]
د) شرحها
1. شرح تهذيب شيخ طوسى؛
2. شرح حديثِ «سِتَّةُ اَشْياءٍ لَيْسَ لِلْعِبادِ فيها صُنْعٌ»؛
3. شرح حديثِ «مناظره زنديق با امام صادق(ع) »؛
4. شرح قاموس المحيط؛ شرح مفصّلى بر قاموس فيروز آبادى و به زبان فارسى است.
5. شرح قواعد علاّمه، (توضيح سه مسئله از قواعد)؛
6. شرح المعالم، فارسى.[40]
در خصوص تأليفات ميرزاى شيروانى نكاتى قابل توجّه است:
1. در نگارش به زبان عربى بيش از فارسى توانايى داشته و زبان مادرى وى تركى بوده است.[41]
2. تعدادى از آثار ميرزا به عنوان «ردّيه» است؛ چرا كه وى كتابهاى عالمانى چون: محقّق خوانسارى و آقا جمال خوانسارى را به دقّت مورد ارزيابى قرار داده و در نقد آنها كوشش مىكرد. چنان كه علما نيز به پاسخ اشكالات ميرزا پرداخته و در ردّ برخى از مطالب و نظريههاى او رساله هايى نگاشتهاند.[42]
ويژگىها
ميرزاى شيروانى همچون فقيهان ديگر، داراى سجاياى اخلاقى از قبيل عبادت، تقوا، سخاوت و شجاعت بوده؛ امّا آنچه كه وى را از بسيارى ديگر ممتاز نموده، دقّت علمى و تشكيل مجالس بحث و جدل است. در اينجا به نمونههايى از آن بسنده مىشود:
ميرزا مىگفت:
«من بيست (هفتاد) دفعه شرح جامى را تدريس كردهام و هر بار چيزى را فهميدم كه پيشتر درك نكرده بودم».[43]
علاّمه خوانسارى مىگويد:
«ميرزا در فنّ جدل و مناظره، مهارت عجيبى داشته و مخالفان خود را، از سران هر دسته كه بوده، به زانو درمىآورد...»[44]
خاتون آبادى در پژوهشهاى خود به كلام ميرزا استناد كرده و مىنويسد:
«مولانا ميرزاى شيروانى نقل نمود كه بابا ركن الدين مدفون در قبرستان كبير اصفهان، معاصر خواجه نصيرالدين طوسى بوده...»[45]
يك روز براى شاگردان خود، هفتاد دليل آورد كه حوضِ مدرسه، آب ندارد! طلبهها با وجود اينكه مىدانستند و مىديدند حوض پر آب است، ولى در مقابل استدلال استادشان پاسخى جز سكوت نداشتند. ميرزا با مشاهده عجز و ناتوانى آنان، برخاسته و مقدارى از آب حوض برداشت و در هوا پاشيد. آنگاه فرمود:
«همين، در ابطال آن براهين كافى است.»
يعنى وجود عينى آب، حكايتگر اين است كه ادلّه، مغالطه بوده نه استدلال عقلى.[46]
از ديگر ويژگىهاى او، تشويق شاگردانش به نگارش كتاب است. در اين رابطه به بيان نمونهاى اكتفا مىكنيم.
نويسنده «رياضالعلماء» نقل مىكند:
«... رساله خوب و بسيار زيبايى نوشته بودم؛ آن را به استاد علاّمه و يگانه دوران، مرحوم مولانا ميرزاى شيروانى تقديم كردم تا ملاحظه كنند. ايشان از آن تعريف كرده و به تشويق من پرداخت».[47]
سِرّ دلبران
يكى از روشهاى معرّفى و شناخت «جايگاه معنوى افراد»، رجوع به گفتار و نوشتار فرزانگان است؛ لذا از آينه باور آنان، سيماى ميرزاى شيروانى را به تماشا مىنشينيم.
1. مير محمّد باقر خاتون آبادى:
«...وحيد زمان و فريد دوران، سيّد مرتضى و شيخ مفيد و شيخ طوسى عصر خود در ممارستِ مطالب امامت و متعلّقات او، و خواجه نصير عصر خود در مطالب هيئت، هندسه، رياضى و... عديل او نبود و نخواهد به هم رسيد.»[48]
2. مير محمّد صالح خاتون آبادى، نويسنده حدائق المقرّبين:
«...مولانا ميرزاى شيروانى - طيّباللَّه رمسه - ... در تحقيق، تدقيق، استقامت فكر و جامعيت، مسلّم بود. و در فنون، اصول، كلام، حكمت و رياضى يد طولايى داشت...».[49]
3. محمّدباقر موسوى خوانسارى:
«...وى از علماى فاضل در دوره اخير صفويه بود، كه در اصول، منطق، طبيعى، فقه، حديث و علوم ديگر از مهارت ويژهاى برخوردار بود...». [50]
4. شيخ عبّاس قمى:
«عمدة المحقّقين و قدوة المدقّقين، الفاضل، الكامل، العلاّمة، الفهامة...».[51]
5. حاج محمّد اردبيلى:
«العلامة المحقق المدقق الرضى...؛ ملاّ ميرزا علاّمه، محقّق، مدقّق، پسنديده خوى، پاكسرشت، فاضلِ كامل، متبحّر در همه علوم، داراى هوشى تيز و حافظهاى قوى.[52] شخصيت وى در جلالت قدر و عظمت شأن و بلندى مرتبه و تبحّرش و كثرت حفظش و دقّت نظرش و اصابت رأيش و حدسش، مشهورتر از آن است كه ذكر شود و بالاتر از آن است كه در عبارت بگنجد...».[53]
6. شيخ حسن بن عباس بلاغى نجفى:
«استادم - كه در علم اصول و فروع، استناد من بر اوست - افضل المتأخّرين و اكمل المتبحّرين، بل آيةاللَّه فى العالمين و قدوة المحقّقين و سلطان الحكماء و المتكلّمين...حال او در وثاقت و جلالت بيش از آن است كه ذكر شود و افزونتر از آن است كه در عبارت بگنجد .من كسى را نديدهام كه در فضل و قوّت حفظ و سخن پاكيزه به پاى او برسد! آرى، او يگانه روزگار و يكتاى عصر خود بود...».[54]
7. سيّد محسن امين:
«وى علاّمه محقّق مدقّق و فردى پر آوازه و خبره در علوم بود و از چهرههاى كمياب روزگار از جهت هوش، ژرف نگرى و انديشه به شمار مىآمد...».[55]
8. ميرزا محمّد تنكابنى:
«...شعله زكاء و وارث محاسن فضلاء و مقتداى مدقّقين از علماء...؛ افكار ابكارش، نتيجه افكار اسلاف اشراف اوّلين و اقوال دُرَر نثارش در سطور طروسِ متأخرّين چون خورشيد رخشان تابان و نمايان است...».[56]
9. مولى محمّد على كشميرى:
«االمحقّق المدقّق الصّمدانى...عالم وسيع الصّدر و فاضل جليل القدر بود...».[57]
10. ميرزا محمّد على مدرّس يزدى:
«...از اعاظم علماى اماميه و افاضل اواخر عهد دولت صفويه مىباشد كه عالم، عامل، متبحّر، متتبّع، متفنّن، جامع معقول و منقول؛ در فقه، حديث، كلام، حكمت، مناظره و جدل بىبدل...».[58]
11. ميرزا محمّد طاهر نصرآبادى اصفهانى:
«مولانا ميرزا، ولايت شيروان از وجود خيرنمودش به خير و بركت قرين گرديده و صداى كوس فضيلتش به گوش ساكنان عرش رسيده؛ شمع افادت از گرمى نفسش، خورشيد ضياء و گلزار عبادت از آب وضويش، بهشت صفا؛ به اشارات ابرو، رموز معانى بيان نمايد و به مفتاح زبانِ معجز بيان، گره بسى مشكلات گشايد. طبعش در ترتيب نظم و نثر، مجمع البحرين و خاطرش در تحقيق علوم عقل و نقل، مطلع شمسين...».[59]
عروج
ميرزاى شيروانى به سبب اشتغالات علمى و كهولت، دچار بيمارى سختى شد؛ به شكلى كه درد، همه وجودش را فرا گرفته بود؛ اما با توجه به همه اين مشكلات، روحيه توكّل، رضا و شكيبايى را از دست نداد. شاگرد گرانقدرش خاتون آبادى، نقل مىكند:
«در اين مدّت بيمارى، از حالت اعتدال بيرون نرفت و با غنى، فقير، وضيع و شريف در وقت عيادت، هيچ مرتبه از مراتب تفقّد از او مفقود نشد».[60]
محبوبيت وى آن چنان بود كه دولتمردان، عالمان و مردم به عيادتش شتافته و براى سلامتىاش دعا مىكردند. امّا قرائن، حكايتى ديگر داشت و ماه رمضان سال 1098 ه'.ق. نشانههاى عروج را در سيماى نورانى آن فرزانه 65 ساله، جلوهگر ساخته بود. بدين سان بود كه پس از يك سال ونيم بيمارى، در ظهر روز جمعه 29 ماه مبارك، كبوتر روحش به سوى عرشيان اوج گرفت و ميهمان اولياءاللَّه شد.[61]
در مادّه تاريخ رحلتش اين گونه سروده شده است:
گفت: كز بيداد غوّاص اجل
«گوهرى ديگر در اين دريا نماند»[62]
پيكر مطهّر اين بزرگمرد عرصه علم و فقاهت از سوى مقامات كشورى و لشكرى و دانشمندان، خصوصاً علاّمه مجلسى و مردم، با اشك و آهى جانسوز تشييع شده و سپس به جانب مشهد مقدّس منتقل گرديد. جنازه آن حكيم پرآوازه در مشهد رضوى نيز با شكوهى خاص تشييع شد و پس از اقامه نماز و طواف به دور ضريح منوّر امام رضا (ع)، در مدرسه ميرزا جعفر دفن گرديد.[63]
لوح مزار
به نقل نويسنده «مطلع الشمس»، در سنگ نبشته مقبره وى، چنين آمده است:[64]
«وفات المولى الاعظم، العالم الرّبانى و الفاضل السّبحانى، قدوة المحقّقين، اسوة اهل اليقين، حجّةاللَّه على العالمين، اعلم علماء زمانه و افضل فضلاء عصره و اوانه، مولانا ميرزامحمّد بن الحسن الشيروانى - طهّراللَّه رمسه - فى تاسع و عشرين من شهر رمضان سنة ثمان و تسعين و الف».
شاگرد فرزانهاش ، شيخ حسن بلاغى نجفى، به جان خود سوگند مىخورد كه ميرزاى شيروانى يگانه و يكتاى روزگارش بوده است؛ سپس در عظمت علمى و معنوى استادش، اين شعر را يادآور مىشود كه:
هيهات أن يأتى الزّمان بمثله
انّ الزّمان بمثله لبخيل[65]
علاّمه سيّد محمّد باقر خوانسارى در تأييد كلام فوق، به اين شعر تمسّك مىجويد:
نساء حىّ العُلى عن مثله عقمت
و ان لم يكن جُلُّ ولد المجد اخوانا[66]
گفتنى است كه در مدرسه ميرزا جعفر (دانشگاه بزرگ رضوى) برخى از عالمان همدوره ميرزاى شيروانى نيز مدفون هستند، همچون: ملاّ محمّدباقر محقّق سبزوارى (1017 - 1090 ه'.ق.) و شيخ على، نوه شهيد ثانى (1013 - 1104 ه'.ق.).[67]
بازماندگان
پيشتر اشاره شد كه ميرزاى شيروانى با سومين دختر مجلسى اوّل، ازدواج كرد. ثمره زندگى مشترك آنان، يك دختر و پسرى به نام ميرزا حيدرعلى بود. مدقّق شيروانى دخترش را به عقد ملاّ محمّدتقى گيلانى درآورد كه فرزندان آنها عبارتند از: آقا ميرزا، آقا على، آقا محمّدكاظم، آقا محمّدصادق و دو دختر. يكى از دختران، زوجه ميرزا محمّدجعفر، پسر مجلسى دوم و ديگرى، زوجه آقا علاءالدين محمّد است.[68] [69]
ناگفته نماند كه در روز «عيد غدير» سال 1216 ه'.ق. وهّابىهاى عربستان به شهر مقدّس كربلا يورش برده و جنايات فجيعى به بارآوردند؛ برخى از نوادگان ميرزاى شيرازى (آقا ميرزا، آقا محمّدكاظم و پسر محمّدكاظم) جزو شهداى اين حادثه دلخراش هستند.[70]
و سخن ديگر اينكه همسر آقا عبدالحسين، پسر وحيد بهبهانى، (متوفّاى 1224 ه'.ق.) دختر حاجى محمّدجعفر مجلسى (داماد ميرزاى شيروانى) است.[71]
ميرزا حيدرعلى شيروانى
از آنجا كه ميرزا حيدرعلى شيروانى تنها پسر مدقّق شيروانى و داراى عظمت علمى بوده؛ به فرازهاى مهمّ زندگى ايشان مىپردازيم.
جايگاه اجتماعى و معنوى
در كتابهاى تراجم از وى چنين ياد مىشود: «مولانا ميرزا حيدرعلى شيروانى اصفهانى نجفى (غروى)»؛[72] چرا كه اصالتاً شيروانى بوده و در اصفهان به دنيا آمده و مدّت زمان طولانى در نجف اشرف سكونت داشت.
نامبرده علاوه بر پدرش، از محضر بزرگانى چون: علاّمه مجلسى و ميرزا عبداللَّه اصفهانى افندى بهرهمند شده و به دريافت اجازه روايى مفتخر گرديد.[73]
حسب و نسب والاى او، بر موفقيت علمى و اجتماعىاش افزوده بود؛ لذا گروهى از طلاّب به حوزه درسىاش راه يافته؛ و به فراگيرى معارف دينى پرداختند.
پيوند
علاّمه مجلسى، صاحب «بحارالانوار» از همسر دومش (خواهر ابوطالب خان نهاوندى) يك پسر، به نام محمّدرضا، مشهور به «آغاسى» و يك دختر داشت. وى دخترش را به عقد خواهرزادهاش ميرزا حيدرعلى درآورد. ثمره اين پيوند، سه پسر (آقا علىاكبر، على اوسط و علىاصغر) و يك دختر بود.
اين دختر بعدها به همسرى پسر عمّهاش، آقا ميرزا گيلانى درآمد و بدين ترتيب، نوادگان ديگرى از مدقّق شيروانى به دنيا آمدند.[74]
حيدريه
ميرزا حيدر على در فقه، تفسير، حديث و كلام، پژوهشهايى انجام داد و آثارى نيز در اين علوم به نگارش درآورد. برخى از عقايد او، گرچه بر اساس برداشت و اجتهاد فقهى بوده؛ امّا با سيره عملى امامان معصوم(ع) مخالف بوده است؛ به طورى كه ترويج آن افكار افراطى خسارت مادّى و معنوى گوناگونى در پى داشت. از جمله باورها و فتاواى ميرزا حيدر على «كافر و نجس بودن اهل سنّت و منافقان» بود.
در «مرآت الاحوال»[75] مىخوانيم:
«فاضل مقدّس و عالم متبحّر، ملاّحيدر على، مجاور نجف اشرف است و تصلّبش در مذهب حق، به درجه كمال بود و در مسائل اصوليه، طريقه سيّد مرتضى - عليه الرّحمة - را داشت».
عقايد متعصّبانه پيروان حيدر على، از سوى عالمان معاصرش مردود اعلام شد و در بطلان و ردّ آن، كتابهايى نيز نوشته شد. و چه بسا يكى از عللى كه ميرزا حيدر على شيروانى با تمام مقامات علمى و زهد و تقوا، گمنام مانده و آثار و تأليفاتش متروك و مهجور است، همين آراى ويژه او باشد.[76]
رحلت
درباره زمان رحلت و آرامگاه ميرزا حيدرعلى، اطّلاع دقيقى به دست نياورديم، جز اينكه ميرزا حيدر على نگارش برخى از كتابهايش مانند «احوال الصحابه»، «الاسلام و الايمان»، «اصالة البرائة»، «تراجم السفراء»، «الامامة» و «المجالس» را در سال 1129 ه'.ق. به پايان رسانده است.[77]
وى در نجف اشرف زندگى مىكرد و ممكن است به عللى، پيكرش به اصفهان منتقل شده باشد؛ چرا كه بر اساس عقيده آيةاللَّه مرعشى نجفى (ره) مقبره ميرزا حيدرعلى در بيرون بقعه دايىاش، علاّمه مجلسى (ره) قرار دارد.[78]
تأليفات
تأليفات ميرزا حيدرعلى عبارتنداز:
1. آيات النازلة فى ذمّالجائرين على اهل البيت(ع)؛
2. احكام الارضين؛
3. احكام البغاة؛
4. احكام المسافر؛
5. احوال الصحابة؛
6. احوال نوّاب اربعه، (تراجم السفراء فى عصر الغيبة الصغرى)؛
7. الاسلام و الايمان و معنى الناصب، داراى سه فصل و يك خاتمه، (عربى)؛
8. اصالة البرائة؛
9. العترة؛
10. تعليقه بر مسالك؛
11. التوحيد؛ در دو جلد كه جلد دوم آن «الحجّة و الامامة» است.
12. حاشيه بر فروع كافى؛
13. المجالس، در امامت؛
14. مختصر و تلخيص كتاب المصباح المتهجّد شيخ طوسى؛ در ضمن، وى برخى ادعيه و زيارات را به آن افزوده است.
15. استنباط الاحكام فى عصر غيبة الامام(ع)؛
16. المزار؛
17. مناقب الحيدرية؛
18. المناقب و المثالب؛ (ما روته العامة من فضائل اهل البيت (ع) و مثالب اعدائهم).
اين كتاب ارزشمند با تحقيق شيخ محمّد حسّون، در سال 1414 ه'.ق. توسّط منشوراتالاسلاميه و تحت عنوان «مناقب اهلالبيت(ع)»، به زبان فارسى، چاپ شده است.
19. ميزان المقادير؛ (المقادير الشرعية)، در پنجاه بيت.
20. رسالة فى وجوب توقير الذّرية الطاهرة؛
21. رسالة فى وجوب الصلاة عند ذكر النبى(ص)؛
22. رسالة فى فضل اهل البيت (ع)؛
23. رسالة فى العصمة؛
24. رسالة فى تكفير غير الامامى؛
25. رسالة فى تكفير المنافقين؛
26. رسالة فى حدّ القصر؛
27. رسالة فى الصلاة و احكامها؛
28. رسالة فى كفر المنافق الناصب من جميع طبقات المسلمين؛
29. رسالة فى مسائل الصوم؛
30. رسالة فى شكوك الصلاة؛
31. رسالة فى ما ورد فى صدر هذه الامّة؛
32. رسالهاى در وجوب عينى اجتهاد بر تمام مكلّفان؛
و رسالههاى ديگر.[79]
در قاموس انديشه
شيخ عبدالنّبى قزوينى در وصف ميرزا حيدر على شيروانى مىگويد:
«...كان فاضلاً معظّماً وعالماً ومفخماً كما علمناه من تعليقاته على المسالك و غيرها...؛ مولانا حيدر على شيروانى،[80] دانشمندى بزرگ و عالمى ارجمند بود؛ چنان كه اين امر را از تعليقات ايشان بر مسالك و كتابهاى ديگر درمىيابيم. اين تعليقات گرچه اندك است؛ لكن بر فضل و دانش مؤلّف آن گواهى مىدهد. و تمام كلام اينكه، وى اهل فضل و دانش بود و در عين حال، اهل زهد و تقوا...».[81]
علاّمه شيخ محمّدحسين اعلمى حائرى در وصف او آورده است:
«...العالم الفاضل الفهامة كان حاوياً لأنواع الفضائل و مراتب التقوى كاملاً فى العلوم العقلية والنقلية.».[82]
[2] ر.ك: مفاخر اسلام، على دوانى، ج 8؛ صفويان نماد اقتدار ايران، محمّدباقر پور امينى، ج 1 و 2.
[3] تذكرة العلماء، تنكابنى، ص 141 و 142؛ قصص العلماء، تنكابنى، ص 266 و 267.
[4] مجلّه حوزه، ش 89 و 90، ص 13 و 14.
[5] مطلع الشمس، ج اوّل و دوم، ص 681؛ جغرافياى تاريخى شيروان، محمّداسماعيل مقيمى، ص 252 و 253.
[6] در همه منابع به اين مسئله (دامادى خاندان مجلسى) اشاره شده است.
[7] براى آشنايى بيشتر، ر.ك: مفاخر اسلام، ج 8 ؛ علاّمه مجلسى بزرگمرد علم و دين، على دوانى ؛ زندگينامه علاّمه مجلسى (همايش بزرگداشت علامه مجلسى)، سيّد مصلح الدين مهدوى، ج 1؛ فيض قدسى، علامه نورى، ترجمه سيّد جعفر نبوى.
[8] مولانا شيروانى در اصفهان به دامادى مجلسى اوّل رسيد و...[سپس] به زيارت عتبات رفته و در نجف توطّن كرد. (تذكره نصرآبادى، ص 157).
[9] فهرست مشاهير ايران ، دكتر ابوالفتح حكيميان، ج 2، ص 113.
[10] فوائد الرضويه، شيخ عباس قمى، ص 479 - 482.
[11] وقايع السنين والاعوام، خاتون آبادى، ص 536 .
[12] تذكره نصرآبادى، ص 157؛ فوائد الرضويه، ص 467 و 468؛ تاريخ ادبيات در ايران، دكتر ذبيح الله صفا، ج 5 (بخش يكم)، ص 180 ؛ ريحانة الادب، ج 5، ص 386 و 387.
[13] مجلّه حوزه، ش 75، ص 137 و 138.
[14] تذكرة القبور، عبدالكريم گزى اصفهانى، به كوشش ناصر باقرى بيدهندى، ص 50 ؛ نجوم السماء، ص 192؛ مجله حوزه، ش 89 و 90، ص 13، 14 و 178.
[15] علاّمه مجلسى بزرگمرد علم و دين، ص 247 و 459؛ رياض العلماء و حياض الفضلاء، ميرزا عبداللَّه افندى،ترجمه محمّد باقر ساعدى، ج 2، ص 63.
[16] نجوم السماء، ص 192 و 193؛ ريحانة الادب، ج 5، ص 386.
[17] مفاخر اسلام، ج 8، ص 102.
[18] زندگينامه علاّمه مجلسى، ج 1، ص 348.
[19] نجوم السماء، ص 192.
[20] بحار الانوار، ج 105، ص 185 و 186؛ الذريعه، ج 11، ص 24.
[21] تلامذة العلاّمة المجلسى و المجازون منه، سيّد احمد حسينى، ص 110 و 111؛ علاّمه مجلسى بزرگمرد علم و دين،ص 326، 369 و 370؛ مفاخر اسلام، ج 8، ص 353، 398 و 399.
[22] علاّمه مجلسى بزرگمرد علم ودين، ص 370 و 371؛ مفاخر اسلام، ج 8، ص 400.
[23] وحيد بهبهانى، على دوانى،ص 108، 173 و 174؛ روضات الجنات، ج 2، ص 98؛ تلامذة العلامة المجلسى و المجازون منه، ص 78.
[24] علاّمه مجلسى بزرگمرد علم ودين، ص 385؛ مفاخر اسلام، ج 8، ص 413.
[25] روضات الجنّات، ج 7، ص 94 و 95؛ رياض العلماء و حياض الفضلاء، ج1، ص 8 و 16.
[26] روضات الجنّات، ج 7، ص 95؛ مفاخر اسلام، ج 8، ص 353 و 354؛ علامه مجلسى بزرگمرد علم و دين، ص 327.
[27] روضات الجنّات، ج 4، ص122 و123 ؛ وحيد بهبهانى، ص 152-150؛ ستارگان حرم، ج 6، مقاله «سيّد صدرالدّين رضوى».
[28] تراجم الرّجال، سيّد احمد حسينى، ج 2، ص 613.
[29] دين وسياست در دوره صفوى، رسول جعفريان، ص155 .
[30] تذكرة العلماء، 260 و 261.
[31] الاجازة الكبيره، ص 245 و 246.
[32] ر. ك: مفاخراسلام، ص 461 - 464.
[33] وحيدبهبهانى، ص 69، 153 و 154.
[34] تذكرة العلماء، ص 89 و 90.
[35] الذريعه، ج 9/3، ص 1140.
[36] ريحانة الادب، ج 5، ص 388.
[37] الذريعه، ج 1، ص 35 و ج 11، ص 5.
[38] همان، ج 10، ص 216 .
[39] همان، ج 20، ص 365.
[40] معجم مؤلّفىالشيعة، على فاضل قائينى نجفى، ص 243 و 244؛ تنقيحالمقال، ممقانى، ج 3، ص 103؛ روضاتالجنّات، ج 7، ص 93 و 94؛ فوائدالرضويه، ص 467 و 468؛ ريحانةالادب، ج 5، ص 287 و 288؛ معجم رجالالحديث، آيةاللَّه خويى، ج 15، ص 256.
[41] قصص العلماء، 268 .
[42] رياض العلماء و حياض الفضلاء، ج 2، ص 63؛ تعليقه امل الآمل، سيّد احمد حسينى، ص 112 و 141؛ الذريعه، ج 10، ص 194 و 195.
[43] قصص العلماء، ص 267 و 268؛ تذكرة العلماء، ص 143. بر اساس نقل ديگر، 25 مرتبه «شرح كافيه عبدالرحمن جامى» را تدريس كرده است. ( روضات الجنّات، ج 5، ص 69).
[44] روضات الجنّات، ص 93؛ علماى بزرگ شيعه از كلينى تا خمينى، م. جرفادقانى، ص 143.
[45] وقايع السنين و الاعوام، ص 364.
[46] قصص العلماء، ص 267؛ تذكرة العلماء، ص 142.
[47] صفويه در عرصه دين، فرهنگ و سياست ،رسول جعفريان، ج 1، ص 447 (بااندكى تغيير).
[48] وقايع السنين و الاعوام، ص 543.
[49] علامه مجلسى بزرگمرد علم ودين، ص 326.
[50] روضات الجنّات، ج 7، ص 93.
[51] الكنى و الالقاب، ج 3، ص 213؛ هدية الاحباب، ص 270 و 271.
[52] جامع الرواة، ص 92.
[53] علامه مجلسى بزرگمرد علم و دين، ص 326؛ فيض قدسى، ص 227.
[54] روضاتالجنّات، ج 7، ص 95؛ علامه مجلسى بزرگمرد علم و دين، ص 327.
[55] اعيانالشيعة، ج 9، ص 142.
[56] قصص العلماء، ص 266.
[57] نجوم السماء فى تراجم العلماء، ص 192.
[58] ريحانة الادب، ج 5، ص 386.
[59] مفاخر اسلام، ج 8، ص 350.
[60] وقايع السنين و الاعوام، ص 540 و 543.
[61] فوائدالرضويه، ص 468.
[62] مصرع دوم به حساب ابجد، مساوى با 1099 است. (طبقات اعلام الشيعة، آقا بزرگ تهرانى، ج 5، ص 524).
[63] فوائدالرضويه، ص 468.
[64] ج اوّل و دوم، ص 681 و 682.
[65] روضاتالجنّات، ج 7، ص 95.
[66] همان، ص 96.
[67] مفاخر اسلام، ج 8، ص 282 و 302؛ فوائدالرضويه، ص 322 و 323.
[68] بحارالانوار، ج 105، ص 137 و 138.
[69] براى آگاهى از بازماندگان دخترى ميرزاى شيروانى ر. ك: مرآتالاحوال جهان نما، به انضمام انساب خاندان مجلسى، احمد بهبهانى و ميرزا حيدرعلى مجلسى، ص 109 - 111.
[70] همان، ص 110.
[71] وحيد بهبهانى، ص 271؛ مفاخر اسلام، ج 8، ص 634 و 635.
[72] معجم المؤلّفين، عمر رضا كحّاله، ج 4، ص 91 و 92.
[73] تلامذةالعلامة المجلسى و المجازون منه، ص 37؛ رياض العلماء، ج 1، ص 9 و 18.
[74] مرآتالاحوال، ص 266، 267، 273 و 274؛ فيض قدسى، ص 230 و 231.
[75] ص 109.
[76] زندگينامه علامه مجلسى، ج 2، ص 317.
[77] الذريعه، ج 1، ص 305، ج 2، ص 62، 63 و 114، ج 4، ص 58، 59 و 479 و ج 19، ص 354 و 355.
[78] زندگينامه علامه مجلسى، ج 2، ص 316.
[79] اعيان الشيعة، ج 6، ص 274؛ مصفى المقال فى مصنّفى علم الرجال، آقابزرگ تهرانى، ص 164 - 166؛ زندگينامه علامه مجلسى، ج 2، ص 316 و 317؛ مناقب اهلالبيت(ع)، ص 15 - 17.
[80] تتميم امل الآمل، ص 137 و 138.
[81] علامه مجلسى بزرگمرد علم و دين، ص 555؛ فيض قدسى، ص 229.
[82] دائرةالمعارف الشيعة العامّة، ص 534.