پاسخ به:زندگی نامه علما
جمعه 8 مهر 1390 10:24 PM
بر ساحل حديث
سيد حميد ميرخندان
با به قدرت رسيدن صفويان، تشيع مذهب رسمى ايران اعلام شد. با بروز اين تحول، طرح و معرفى معارف اسلامى و احاديث اهل بيت(ع) كه يكى از اصيلترين و غنىترين منابع اسلامى است، براى مردم فارسى زبان ضرورت بيشترى يافت. يكى از علمايى كه به سهم خود در اين راه قدم برداشت «ملا محمد تقى مجلسى»(ره) است. اين مختصر به معرفى آن عالم گرانقدر از سلسله ابرار مىپردازد.
تولد
محمد تقى در سال 1003 ق. در شهر بزرگ و زيباى اصفهان، پايتخت صفويه، چشم به دنيا گشود. به مباركى نهمين امام معصوم(ع) او را محمد تقى نام نهادند. آواى اذان و اقامه اولين كلماتى بود كه در گوش او طنين افكند. بدين گونه آغاز زندگى او با نواى توحيد و رسالت قرين شد.
كودكى محمد تقى در محيطى آكنده از صفا و عشق به دين و پيشوايان دين سپرى شد. از همين رو فطرت خداجوى او مجال رشد يافت و احساسات و عواطفش با حب آل محمد(ص) شكل گرفت. پدرش ملا على مجلسى فاضلى دانش دوست بود و خود از راويان احاديث اهل بيت(ع) به شمار مىآمد. ذوق و قريحه شعر گويى او شهرت داشت و به «مجلسى» تخلص مىكرد و گويا از همين رو، مجلسى نام گرفته بود.[1]
كودكى
مولا على مجلسى از همان اوان كودكى محمد تقى، اعتقادات و مبانى دينى را به او تعليم مىداد؛ از خدا و رسول خدا(ص)، از معاد و دوزخ و بهشت برايش - سخن مىگفت. نماز را به او آموخته بود و او را به همراه خود به مجالس مذهبى مىبرد. محمد تقى نيز به دين و مسائل دينى علاقه نشان مىداد و آن گونه كه خود نقل كرده است كودكان را با آيات قرآن و روايات، به انجام كارهاى خوب و ترك كارهاى زشت فرا مىخواند. براى همين در حلقه بازى كودكان رفتار او بيشتر به بزرگان مىنمود تا كودكان. اين صفاى روحى و علاقه مذهبى بعدها در شخصيت و زندگى او تجلّيات بارزترى يافت و محمد تقى را در راه تحصيل علوم و معارفالهى قرار داد.
وجود عالم بزرگى چون درويش محمد عاملى، پدربزرگ مادرى او در ميان بستگان محمد تقى در شوق او به تحصيل معارف اسلامى نقش بسيارى داشت و نيز وجود بزرگانى چون حافظ ابونعيم اصفهانى (متوفاى 403 ق.) در بين نياكان او همت و علاقه او را به قدم نهادن در راه آنان مىافزود.
مىتوان گفت نخستين كلاس درس او خانه بود. چرا كه در خانوادهاى فرهيخته و دوستدار علم رشد مىيافت.
تحصيل
گامهاى بعدى تحصيل و دانش را تحت نظر پدرش استوارتر برداشت و پس از آن با استادان بزرگ حوزه اصفهان آشنا شد و به راهنمايى پدرش به درس علامه مولا عبداللَّه شوشترى (يكى از علماى بزرگ حوزه اصفهان) راه يافت.
علامه مولا عبداللَّه شوشترى از تربيت يافتگان حوزه نجف بود كه پس از طى مراحل عالى علمى به اصفهان مهاجرت و در آنجا اقامت كرده بود. محمد تقى سالها همراه اين استاد بود و فقه، حديث، اصول فقه، كلام و تفسير را نزد وى آموخت و تحصيل علم حديث و روايت را بيشتر مديون او بود. خود سالها بعد در اين باره مىنويسد: «او بزرگ استاد ما و بزرگ استاد شيعه در عصر خويش بود. وى علامهاى محقق و دقيق و زاهدى عابد و با ورع بود. بيشتر مطالب اين كتاب(روضةالمتقين كه كتابى روايى است) از افادات اوست... .»
مىتوان گفت كه نشر فقه و حديث در آن دوران در اصفهان به وسيله او صورت گرفت.[2]
پس از وفات استاد در سال 1021 ق. نزد فرزند او مولا حسنعلى شوشترى، كه او نيز از علماى برجسته و استاد بسيارى از مشاهير حوزه اصفهان بود، به تحصيل پرداخت.
همزمان دوران تحصيل نزد علامه عبداللَّه شوشترى به درس دانشور ديگرى راه يافت و در نفس و وجود خويش سفرى را آغاز نمود. اين سير انفسى به راهنمايى سالك و عارفى وارسته، فقيه و محدث بزرگ «شيخ بهايى» آغاز شد.
از سالهاى آغازين تحصيل، نسبت به عرفان جذبهاى شديد در محمد تقى وجود داشت. حس مىكرد كه فقه اصول و علوم متداول مدرسهاى عطش جانش را فرو نمىنشاند. شايد در سنين بلوغ اين احساس در او شكل گرفته بود، اما همان گونه كه مقتضاى اين سنين است آن احساس مبهم و درك خام را نمىتوانست براى خود تبيين كند و با ديگران به وضوح دربارهاش سخن بگويد. اما اينكه «چه كند و از كجا آغاز كند؟» براى او به مراتب مجهولتر بود. ولى پس از آشنايى با شيخ بهايى و حضور در درس وى گمشده خود را يافت.
بهاءالدين محمد عاملى، معروف به شيخ بهايى در آن زمان از اساتيد شاخص و برجسته حوزه اصفهان به شمار مىرفت. جامعيت او در علوم مختلف شگفت آور بود، به طورى كه بر بيشتر علوم متداول تسلط داشت و در آنها صاحب تأليف بود. مجلسى بعدها درباره اين استادش مىنويسد: «او بلندمرتبه و والامقام بود و حافظهاى سرشار داشت. من كسى را مانند او در كثرت علوم و وفور فضل و بلندى مرتبه نديدهام.»[3]
تواضع و آزاد منشى او در برابر شاگردان خويش، حتى كسانى چون محمد تقى جوان، بر جذابيت و محبوبيت او نزد محمد تقى افزوده بود. محمد تقى مجلسى خود نقل مىكند آن هنگام كه هنوز بالغ نشده بود در درس شيخ بر او اشكالى علمى وارد كرد و شيخ نيز پس از آنكه گفتار محمد تقى را حق يافت از نظر خود دست برداشت و آن سخن را تأييد كرد.[4]
آنچه كه محمد تقى مجلسى را بيش از همه مجذوب شيخ بهايى كرده بود، علاوه بر تسلط او بر علوم شرعى، سير و سلوك روحانى و زهد و قناعت آن عارف و فقيه پرآوازه بود. از اين رو همراهى محمد تقى مجلسى با شيخ از ابتداى دوران تحصيل - از سنين نوجوانى - تا اواخر عمر شيخ ادامه داشت.
وى علاوه بر آن از مجلس درس علماى ديگرى همچون ميرفندرسكى، قاضىابوالسرور، اميراسحاق استرآبادى، شيخ عبداللَّه بن جابر عاملى (پسرعمهاش) ملا محمد قاسم عاملى (دايىاش) نيز بهره برده است.
هجرت به نجف
سال 1304 ق. آنگاه كه سى و يك بهار از عمر مجلسى مىگذشت فصل ديگرى در زندگى او بايد آغاز مىشد؛ فصل استقلال علمى، و ثمر دادن. اما او در آن سالها سوداى ديگرى در سرداشت؛ سوداى خلوت گزيدن و سير و سلوك. از نظر او هنوز راه بسيارى مانده بود كه بايد طى مىشد. سفرى از خويش و در نورديدن خود و خواستههاى لجام گسيخته خود. عزم مجلسى بر چنين سفرى بود. گرچه از سالها قبل اين سفر براى وى آغاز شده بود اما گويى سفر به نجف، كه سفرى در بعد مكانى بود، به سير روحى او گستره تازهاى مىداد.
شهر على(ع)، بستر رويش علوم و معارف اسلامى بود و فضاى آن از وجود بارگاه آن حضرت، طهارت و صفاى خاصى داشت. خاكى مقدس و فضايى ملكوتى! نجف علاوه بر آنكه در آن زمان يكى از حوزههاى معروف و معتبر شيعه بود، پيكر مقدس سرور پرهيزكاران عالم و اسوه زاهدان را در خود جاى داده بود.
اكنون محمد تقى در كنار بارگاه سيد اوصيا و پدر ائمه: از عنايتهاى آن بزرگ بهرهمند مىشد. خود درباره آن دوران مىگويد: «در حوالى روضه مقدس - در مقام مهدى(عج) - شروع به مجاهده نفس نمودم و خداوند به بركت مولاى ما - كه درودهاى خدا بر او باد - بابهاى مكاشفه را كه عقلهاى ضعيف تحمل آن را ندارند، بر روى من گشود.»[5]
در آن دوران خوش و وجدآور كه وراى خوشى و نشاطهاى مادى است، مجلسى درس و بحث و قلم را كنار نگذاشت؛ چرا كه كلام معصوم را چيزى خارج از آن حيطه و بىارتباط با آن نمىدانست. در نجف از «سيد شرفالدين على شولستانى» از علما و محدثان بزرگ حوزه نجف، بهره برد و در 33 سالگى به كسب اجازه از او نائل شد.[6]
بازگشت به اصفهان
دوران اقامت مجلسى در نجف را بايد حد فاصل دو مرحله متمايز زندگانى او دانست. در پايان اين دوران، او همتى فراتر از خود يافته بود و مىخواست كه رسالت خود را در هدايت و ارشاد مردم نيز به انجام برساند. اكنون رؤياى صادق، كه يكى از راههاىالهام از عالم غيب به انسان است، براى او راه مىگشود. در خواب على(ع) را ديد كه به او مىفرمود تا به اصفهان برگردد اما او اصرار فراوانى مىكرد كه حضرت اجازه دهد در جوار بارگاهش اقامت داشته باشد. امام(ع) فرمود كه وجود او در اصفهان براى هدايت مردم مفيدتر است. پس از آن مجلسى به اصفهان بازگشت و به تأليف و تدريس مشغول شد.
از خدمات علمى در اين دوران نوشتن شرحى بر صحيفه سجاديه بود. «وى در مقابله و تصحيح و نشر صحيفه تلاش بسيارى كرد و در اثر اهتمام او به اين امر صحيفه سجاديه در ميان مردم شناخته شد و از هجران و فراموشى بيرون آمد.»[7]
به سوى حديث
احاديث و گفتار معصومين: براى محمدتقى مجلسى ارزشى والا و بىحساب داشت. چرا كه او تهذيب نفس و رشد و ارتقاى روحى را كه برنامه زندگىاش بود، با راهنمايى و هدايت معصومين: ميسر مىدانست و معتقد بود كه سير و سلوك صوفى مآبانهاى كه بدون هدايت و حب اهل بيت صورت گيرد رساننده به حق تعالى و مقرب به ذات احدى نيست. از سوى ديگر او در آداب و اعمالى كه در سير و سلوك روحى بايد مراعات شود، سخت پاىبند به پيروى از دستورها و احكام دينى بود. او اعتقاد داشت كه: «با فقه است كه سعادت ابدى و كمالات هميشگى حاصل مىگردد.»[8]
پيشتر تصميم داشت كه به شرح و تفسير روايات معصومين(ع) بپردازد.[9] ليكن چون كارى عظيم بود، در خود اين جرأت را نمىيافت. تا اينكه زمانى به بيمارى سختى دچار شد به طورى كه تا چند قدمى مرگ رفت. در بستر همان بيمارى رؤياهايى چند ديد كه از يافتن زندگى دوباره و شروع مرحلهاى جديد در زندگىاش حكايت مىكرد. از آنجا كه مجلسى از سالهاى نخست، عمرش را با تهذيب نفس، صفاى قلب و خلوص نيت سپرى كرده بود، رؤياهاى صادق بسيارى برايش رخ مىداد و با اينالهام غيبى، كه در بيانات ائمه: جزئى از نبوت شمرده شده، در طول زندگى خود راه مىگشود.[10]
مجلسى در رؤيا به دست ائمه(ع) شفا يافت و در رؤيايى ديگر از غذا و ميوههاى بهشتى كه رسول خدا (ص) برايش فرستاده بود، خورد. خود مىگويد: «پس از آنكه از خواب بيدار شدم آن را به علم تعبير كردم. گويى به قلبمالهام شده بود كه به شرح و تفسير حديث بپردازم. پس به اين امر مشغول شدم.»[11]
از آن زمان تأليف پيرامون حديث و كتب روايى در زندگى ملا محمد تقى مجلسى آغاز شد و تا پايان عمر همچون شاخصى پرارج در فعاليتهاى علمىاش، ادامه يافت. تأليفاتى چون «اربعين» (چهل حديث از معصومين(ع))، «شرح زيارت جامعه»، «شرح حديث همّام» به زبان فارسى، «الاحياء الاحاديث» كه شرحى است ناتمام بر كتاب «تهذيب الاحكام» تأليفشيخ طوسى و از آخرين تأليفات آن محدث گرانقدر بوده و اجل مهلت اتمام آن را به او نداده است، «لوامعالصاحبقرانى» كه شرحى است فارسى بر «من لايحضرهالفقيه» تأليفشيخ صدوق و «روضةالمتقين» كه شرحى است بر كتاب «من لايحضرهالفقيه.»[12]
كتاب «من لايحضرهالفقيه» يكى از كتب چهارگانه روايى معتبر شيعه است كه حاوى روايات فقهى مىباشد و به قلم شيخ صدوق (متوفى 381 ق.) جمع آورى و تدوين شده است اين كتاب همچون ديگر كتب اربعه، از متون اصلى روايى است كه از زمان تدوين آن، مورد مراجعه و توجه علماى شيعه بوده، به طورى كه بيش از هيجده شرح و تعليقه بر آن نوشته شده است.[13]
«روضةالمتقين» ملا محمدتقى مجلسى يكى از بهترين شرحهاى نوشته شده بر اين كتاب بوده و بارها به چاپ رسيده است. چاپ جديد آن در چهارده جلد و به نحوى مطلوب منتشر شده است. روضةالمتقين همچنانكه مجلسى خود در آخر كتاب مىگويد عصاره دانش و معلومات فقهى، اصولى و كلامى او در طول پنجاه سال تحصيل و تحقيق مىباشد.[14]
آن عالم و محدث گرانقدر در روضةالمتقين، علاوه بر تصحيح من لايحضرهالفقيه، كه به گفته وى در آن زمان نسخههاى پرغلط داشته، به مقابله اين كتاب با ديگر كتب چهارگانه روايى پرداخته و هرجا كه روايتى با سند ضعيف ذكر شده، آن را با نقل روايتى با سند قوى از سه كتاب ديگر تكميل و جبران كرده است. در اين كتاب به مقتضاى روايات، مطالب سودمندى از سوى شارح آورده شده و نه تنها در زمينه فقه و احكام عملى، بلكه در ديگر زمينهها از جمله بحثهاى رجالى، ادبى، كلامى و عرفانى، نيز سخن گفته شده است. تدوين چنين كتاب ارزشمندى به احاطه و تسلط بر بسيارى از علوم، از جمله: لغت، رجال، فقه، اصول فقه، تفسير و كلام، نياز داشته كه خود نمايانگر وسعت و وفور علم مؤلف آن مىباشد.
بر كرسى تدريس
از سال 1040 ق. به بعد، نسل جديدى از علمإ؛ِِظژؤح در حوزه اصفهان ظهور كردند. بزرگانى چون شيخ بهايى (متوفى 1030 ق.) و ميرداماد (متوفى 1041 ق.) در كهولت در گذشته بودند و كمكم نسل ديگرى از فقها جاى آنها را مىگرفتند. ملا محمد تقى مجلسى از زمره آنان بود.
مجلسى در آن دوران از مدرسان ممتاز حديث و فقه در حوزه معتبر اصفهان به شمار مىرفت و به تدريس اصول، فقه، تفسير، كلام و رجال اشتغال داشت.[15] او هرروز در مسجد جامع اصفهان به تدريس پرداخته، جمع زيادى از دانش پژوهان و طالبان علوم اهل بيت: در محضر درسش حاضر مىشدند.
نام برخى از بزرگانى كه شاگرد ملا محمد تقى مجلسى بوده يا تنها اجازه نقل حديث از وى داشتهاند از اين قرار است:
علّامه محمد باقر مجلسى، سيد عبدالحسين خاتون آبادى، محقق خوانسارى، سيد نعمت اللَّه جزايرى، ملاميرزاى شيروانى، ملا محمد صالح مازندرانى، ملا محمد صادق كرباسى، سيد شرفالدين على گلستانه، ملا عزيزاللَّه و ملا عبداللَّه مجلسى، ميرزا ابراهيم اردكانى يزدى، مولا ابوالقاسم بن محمدگلپايگانى،بدرالدين بن احمد عاملى و ميرزا تاجالدين گلستانه.[16]
منزلگاه روشنى
علّامه محمد تقى مجلسى علاوه بر آنكه در جامعه فردى فعّال و مؤثر بود در خانه نيز شخصيتى تأثير گذار بر فرزندانش بود، به طورى كه پسرانش همگى در راه تحصيل قدم گذاشته، از علماى عصر خود گشتند. دامادهاى مجلسى، ملا محمد صالح مازندرانى، ملا محمد على استرآبادى، ملا ميرزاى شيروانى و ميرزا كمالالدين فسايى، نيز همه از علماى آن دوران بودند و فرزندان و نوادگانشان سلسله بزرگ و ارجمندى از علما و فقهاى شيعه را به وجود آوردند. پسران او ملا عزيزاللَّه مجلسى فرزند ارشد وى، ملا عبداللَّه مجلسى و علامه محمد باقر مجلسى فرزند كوچك، همه نزد پدر و اساتيد بزرگ تحصيل نمودند و از علماى زمان خود به شمار مىآمدند. در ميان پسران او علامه محمد باقر مجلسى معروف به «علامه مجلسى» مؤلف بحار الانوار، از همه شاخصتر بود. وى از بزرگترين شخصيتهاى خاندان مجلسى و تاريخ تشيع است.
مجلسى در جامعه
فقيه بزرگوار علّامه محمد تقى مجلسى عالمى بود كه با مردم و جامعه خويش در ارتباط بود و به هدايت و ارشاد آنان امر به معروف و نهى از منكر اهتمام داشت. در ترويج و اشاعه معارف اهل بيت(ع) در زمان خويش مىكوشيد و از همين رو چند كتاب و رساله خود را به زبان فارسى تأليف كرد تا فارسى زبانان بتوانند از آنها استفاده كنند.
خانهاش در جنب مسجد جامع عتيق محل رفت و آمد مردم بود و در آن محلى براى رسيدگى به مرافعات و دعاوى وجود داشت[17] و در منصب امامت جمعه شهر اصفهان به وعظ و ارشاد مردم مىپرداخت. مجلس درس او در مسجد جامع اصفهان، اين پايگاه علم و عبادت، بر رونق و بركت مسجد افزوده بود.
«حديقةالمتقين» رساله عمليه او، كه براى استفاده مردم به زبان فارسى نوشته شده بود مورد توجه بسيار علما قرار داشت و راهگشاى مردم در عمل به احكام شرعى بود.
به سوى ابديت
فقيه و محدث گرانقدر، ملا محمد تقى مجلسى در يازدهم شعبان سال 1070 ق. در اصفهان رحلت نمود و پيكرش در همان شهر به خاك سپرده شد.[18] وفات او ضايعهاى بزرگ براى حوزههاى دينى، خصوصاً حوزه بزرگ اصفهان، به شمار مىآمد. چرا كه اصفهان يكى از بهترين استادان حديث را از دست داده بود.
اما دست پروردگان محضر فيض و افاده او راهش را ادامه دادند و راه او كه در تهذيب نفس و احياى حديث سعى بليغى روا داشت، با شاگردانش خصوصاً علامه محمدباقر مجلسى، ادامه يافت و عصر بازگشت به حديث و تعبد تجلى بارزتر و رونق بيشترى يافت.
وصايا و سفارشها
ملا محمد تقى مجلسى(ره) در اجازهنامهاى كه در سالهاى آخرين عمر براى فرزندش علامه محمد باقر مجلسى، نوشت راه او را كه ادامه راه خودش بود براى وى چنين ترسيم كرد:
«پس به درستى كه من، او و نفس خطاكار خود را به تقواى خداى تبارك و تعالى وصيت مىكنم؛ كه آن وصيت خداى تعالى به انسانهاى اولين و آخرين است. و اينكه مراقبت خود را بذل كند و اخلاص در علم و عمل داشته باشد كه: به درستى مردم همگى هلاك مىشوند، مگر عالمان. و عالمان همگى هلاك مىشوند، مگر عاملان به علم خود. و عاملان همگى هلاك مىشوند، مگر مخلصان. و مخلصان نيز در معرض خطرى بزرگ قرار دارند. و اينكه در هر روز جزئى از قرآن عظيم را با تدبر و تفكر بخواند. در هر روز وصيت مولاى ما اميرالمؤمنين7 به فرزندش امام حسن(ع)، سرور جوانان بهشت، را كه در نهجالبلاغه ذكر شده، ملاحظه نمايد و به آن و ديگر وصاياى آن حضرت و ائمه معصومين - صلوات اللَّه عليهم اجمعين - عمل نمايد. رياضت و جهاد بانفس را ترك نكند كه خداى تعالى فرموده: «وَالذّينَ جاهَدُوا فينا لَنَهْدينَّهُمْ سُبُلَنا وَ اِنَّ اللَّه لَمَعَالمُحْسَنينَ»[19] (و كسانى كه در راه ما مجاهده كردند، به يقين ما آنان را به راههاى خود هدايت مىكنيم و به درستى كه خداوند با احسان كنندگان است.)
و بر اوست كه در اخبارى كه درباره اخلاق شايسته و رفتار ناپسند وارد شده، تدبر نمايد، و از ناپسند آن اجتناب كند. و بر اوست كه به دعا مداومت داشته باشد و از خداى تعالى بخواهد كه او را از اوليايش قرار دهد؛ آنان كه خوفى برايشان نيست و محزون نمىگردند... .»[20]
[2] روضةالمتقين، محمد تقى مجلسى، ج14، ص382.
[3] [3] مرآة الاحوال، نقل از بحار الانوار، محمد باقر مجلسى، ج102، ص105.
بحار الانوار، ج102، ص111.
[4] مرحوم محمد تقى مجلسى خود نقل مىكند آن هنگام كه هنوز به سن بلوغ نيز نرسيده بود، در درس شيخ، بر او اشكالى علمى وارد كرد و شيخ نيز پس از آنكه حرف مجلسى را حق يافت از نظر خود دست برداشت و گفته محمد تقى را در حضور شاگردان تأييد نمود. (روضة المتقين، ج14، ص404).
[5] بحار الانوار، ج102، ص113.
[6] اين اجازه نامه در بحار الانوار، ج107، ص32 - 37 آمده است.
[7] روضاتالجنات، محمد باقر خوانسارى، ج2، ص119.