0

زندگی نامه علما

 
montazer_1371
montazer_1371
کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت : تیر 1390 
تعداد پست ها : 298
محل سکونت : خوزستان

پاسخ به:زندگی نامه علما
چهارشنبه 6 مهر 1390  3:16 PM

علي بن عيسي اربلي (ره)

(متوفي 693)

علي بن عيسي اربلى در دوران زندگى خويش با دانشمندان بزرگ اسلامى همچون خواجه نصيرالدين طوسى، سيد رضى‏الدين على بن موسى بن طاووس، يوسف بن مطهر حلى (پدر علامه حلى) و حسن بن يوسف بن مطهر حلى (علامه حلى) معاصر و مرتبط بود. وى همچنين مورد توجه مردان سياست و وزارت در عصر خود از جمله ابن علقمى وزير دانش‏دوست و شيعه اواخر حكومت عباسيان، عطاملك‏ جوينى و برادرش شمس‏الدين بوده است.

از متون تاريخى بر مى‏آيد كه پدر وى امير فخرالدين ابوالفتح اربلى مدتى حكومت اربل را عهده‏دار بوده است. اربلى در علوم مختلف اسلامى همچون حديث، تاريخ، رجال، فقه و عقايد صاحب‏نظر و از نظريه‏پردازان سياست آن روز بوده و فكر و تدبير و انشاء و قلم وى در اتخاذ تصميم‏هاى سياستمداران عصر تأثير فراوان داشته است.

اساتيد

 

على بن عيسى اربلى در طول زندگى خويش از دانشمندان برجسته اسلامى اعم از شيعه و سنى بهره‏هاى فراوان برده است كه برخى از آنان عبارتند:

1. رضى‏الدين سيد على بن طاووس (متوفاى 664 ه'.ق.) صاحب كتاب‏هاى «لهوف» و «اقبال الاعمال».

2. سيد جلال‏الدين على بن عبدالحميد بن فخار موسوى. او در سال (676 ه'.ق.) براى محدث اربلى اجازه صادر كرده است.

3. تاج‏الدين ابوطالب على بن انجب مشهور به «ابن الساعى بغدادى» (متوفاى 674 ه'.ق.) اربلى در كشف الغمه از اين استاد خود تجليل كرده و مى‏گويد: من از ايشان كتاب «معالم العترة النبويه العليه» را نقل مى‏كنم و اين كتاب را حافظ ابى محمد عبدالعزيز بن اخضر جنابذى (متوفاى 611 ه'.ق.) تأليف كرده است.

4. حافظ ابوعبداللَّه محمد گنجى شافعى (متوفاى 658 ه'.ق.)

محدث اربلى در كشف الغمه از وى نام برده و مى‏نويسد: من در شهر اربل و در سال 648 دو كتاب او را به نام‏هاى «كفاية الطالب فى مناقب على بن ابى طالب» و «البيان فى اخبار صاحب الزمان» نزد وى قرائت كرده‏ام.

5. كمال‏الدين ابوالحسن على بن وضاح (متوفاى 672 ه'.ق.) فقيه حنبلى و مقيم بغداد. اربلى از او اجازه روايى دارد.

6. شيخ رشيدالدين ابوعبداللَّه محمد بن ابى‏القاسم. على بن عيسى كتاب اين محدث را به نام «المستغيثين باللَّه عند المهمات و الحاجات» در سال 686 در منزل خود در بغداد بر وى قرائت كرده است.

شاگردان و راويان

 

على بن عيسى اربلى، افزون بر تأليفات ارزشمند و خدمات شايان توجه فرهنگى و اجتماعى براى جوامع اسلامى، اندوخته‏هاى علمى و پژوهش‏هاى خود را  كه محصول سال‏ها انديشه و تفكر و زحمات شبانه‏روزى وى بود بر عده‏اى از انسان‏هاى مستعد و انديشمند عرضه نمود، برخى از آنان عبارتند از:

1. مجدالدين ابوالفضل بن يحيى بن على طيبى، از نويسندگان شهر واسط در عراق و مؤلف كتاب «الجزيرة الخضراء»، كه علامه مجلسى در جلد 13 بحار قديم، از آن بهره گرفته است. او كه از نويسندگان پرتلاش سرزمين عراق است با خط خود كشف‏الغمه را نوشته و در محضر مؤلف هم آن را مقابله و قرائت كرده و از محدث اربلى به كسب اجازه نائل شده است.

2. جمال‏الدين حسن بن يوسف بن مطهر حلى معروف به علامه حلى (متوفاى 726).

3. شيخ رضى‏الدين على بن يوسف بن مطهر، برادر علامه حلى مؤلف كتاب «العدد القويه» كه 13 سال از برادرش علامه حلى بزرگ‏تر بوده است.

4. سيد شمس‏الدين محمد بن فضل علوى حسنى. وى كشف الغمه را با اجازه مؤلف روايت مى‏كند.

5. شيخ تقى‏الدين بن ابراهيم بن محمد بن سالم. شيخ حر عاملى اجازه‏نامه وى از اربلى را مشاهده كرده است.

6. تاج‏الدين محمد بن على اربلى، فرزند على بن عيسى اربلى.

7. عمادالدين عبداللَّه بن محمد مكى، وى نيز بعد از بهره‏گيرى از وجود محدث اربلى، اجازه روايت نيز از او دريافت كرده است.

8. شرف‏الدين احمد بن عثمان نصيبى، فقيه و مدرس مالكى مذهب.

9. شرف‏الدين احمد بن تاج‏الدين محمد، نوه محدث اربلى، مردى دانشمند، شاعر و اديب است. شيخ حر عاملى اجازه‏نامه روايى وى از جدش على بن عيسى اربلى را ديده است.

10. عزالدين ابوعلى حسن بن ابى‏الهيجاء اربلى. وى از عالمان و شاعران و اديبان شهر اربل بوده و از محدث اربلى اجازه نقل كتاب كشف الغمه را دريافت نموده است. اجازه نامه روايى وى نيز به رؤيت شيخ حرّ عاملى رسيده است.

11. تاج‏الدين ابوالفتح بن حسين بن ابى‏بكر اربلى.

12. امين‏الدين عبدالرحمن بن على بن ابى‏الحسن جزرى. وى عالم پرتلاشى است كه در موصل متولد شده و در منطقه جزيره زندگى‏ مى‏كرده است.

13. حسن بن اسحاق بن ابراهيم بن عباس موصلى. وى دانشمندى فاضل است كه به حضور محدث اربلى رسيده و شاهد قرائت كشف‏الغمه بوده و از او اجازه روايى دريافت داشته است.

14. محمود بن على بن ابى‏القاسم.

15. عبدالرزاق بن الفوطى. صاحب كتاب «مجمع الآداب على معجم الالقاب».

16. شيخ عيسى بن محمد بن على. برادر شرف‏الدين و نوه ديگر محدث اربلى.

تأليفات

 

علامه اربلى ذخيره‏هاى علمى و نتيجه تفكرات و تلاش‏هاى فرهنگى خود را در قالب كتاب‏هاى مفيد به مشتاقان علم، فرهنگ، ادب، حديث و تاريخ عرضه كرده كه متأسفانه تعداد محدودى از آثار وى به دست ما رسيده است و آنان عبارتند:

1. المقامات. محمد بن شاكر در «فوات الوفيات» از اين اثر نام برده و مى‏گويد كه در چهار بخش تنظيم شده است.

2. رسالة الطيف يا طيف الانشاء. على بن عيسى اربلى در اين كتاب ادبى اشعار و سخنان بديعى را از معروف‏ترين اديبان عرب همچون سيد رضى، بخترى، حاجزى، مهيار، ابن‏الساعاتى، ابن التعاويذى، متنّبى و غير اين‏ها گردآورده است.(12)

3. ديوان اشعار. او در ساير تأليفات خود همانند كشف الغمه از اشعار اين ديوان بسيار نقل كرده است.

4. كشف الغمه فى معرفة الائمه(ع). اين كتاب معروفترين تأليف اربلى است. از مطالعه اين اثر ارزشمند و تاريخى مى‏توان به تسلط اربلى بر احاديث، سيره، تاريخ، كلام و ساير علوم اسلامى پى برد. در سطرهاى بعدى در مورد اين كتاب سخن خواهيم گفت.

رساله‏ها و مقاله‏هاى ديگرى نيز از وى به جاى مانده كه در اثر حوادث مختلف از دسترس جويندگان علم و فرهنگ به دور مانده است.

نگاهى به كشف الغمه فى معرفة الائمه‏

 

كتاب كشف الغمه چنان كه از نامش پيداست در موضوع آشنايى با زندگى و شخصيت پيشوايان معصوم(ع) نگارش يافته و در حقيقت يك دوره امام‏شناسى و مجموعه‏اى مستند و متقن در فضائل و مناقب اهل بيت(ع) و يكى از مهم‏ترين منابع شيعى در اين موضوع است.

متفكر نامدار شيعه، على بن عيسى اربلى در اين كتاب با قلمى شيوا و عباراتى سهل و آسان به تشريح اعتقادات و انديشه‏هاى كلامى شيعه مى‏پردازد. او با طرح مسائلى همچون ضرورت امامت، تبيين جايگاه آن در جامعه اسلامى، نكته‏هاى مهم تاريخى، فضائل و مناقب، علت شهادت هر يك از ائمه اطهار(ع)، فرزندان، سخنان آن بزرگان و ناگفته‏هاى بسيارى را براى مخاطبان موافق و مخالف خود روشن مى‏سازد. امانت در نقل حديث، استناد به منابع معتبر تشيع و تسنن، برخوردارى از متن استدلالى، رفع شبهات احتمالى، پاسخ متقن و غير قابل انكار به برخى از پرسش‏ها و بهره‏گيرى از عبارات نغز و لطيف و سروده‏هاى زيبا در پايان هر بخش از زندگى امامان معصوم(ع) از ساير ويژگى‏هاى اين اثر گران‏سنگ مى‏باشد.

محدث اربلى با استشهاد به آيات و روايات و نقل برخى احاديث به تفسير آيات مربوط به ولايت و امامت پرداخته و در صورت نياز، معنا و شأن نزول اين آيات را بيان مى‏كند.

اين كتاب بهترين ارمغان براى مشتاقان اهل‏بيت(ع) و منبع خوبى براى خطيبان و واعظان و برآورنده آرزوهاى پژوهش‏گران در عرصه دين و مذهب مى‏باشد. شيخ جمال‏الدين احمد بن منيع حلّى، عالم و اديب معاصرِ اربلى، در ضمن نوشتن تقريظى بر اين كتاب، چنين سروده است:

اَلا قُل لِجامِعِ هذا الْكِتاب‏

يميناً لَقَد نِلْتَ اَقصَى اَلْمُرادِ

به نگارنده اين كتاب بگوييد، سوگند! كه خوب حق مطلب را ادا كرده و به مقصود خود نائل شدى.

وَ اَظْهَرتَ مِنْ فَضلِ آلِ الرَّسُول‏

بِتَأليفِهِ ما يسُوء الْاَعادى‏

تو با انتشار فضائل خاندان رسول خدا(ص) در اين كتاب (دل دوستان راشاد) و مخالفين و دشمنان آنان را ناراحت نمودى.

مؤلف، كتاب كشف الغمه را در سال (687) - يعنى در اواخر عمر شريف خويش - به پايان برده است. چاپ سنگى اين كتاب در سال (1294) انجام يافته و به عنوان نسخه اصلى براى چاپ‏هاى بعدى مورد استفاده قرار گرفته است.

ترتيب مطالب كشف‏الغمه

 

اربلى قبل از آغاز به بخش‏هاى اصلى كتاب، به توضيح مطالبى چون معنى آل و عترت و فرق آن با اهل پرداخته، آن گاه حديث غدير را پيش كشيده و با استناد به نقل راويان متعدد و مورد اعتماد اهل تسنن، ولايت و امامت على(ع) را اثبات مى‏كند. وى در ادامه اين پرسش را كه چرا امامان معصوم(ع) 12 عدد هستند؟!، طرح مى‏كند و بعد از نقل جواب‏هاى متعدد تصريح مى‏كند كه اين‏ها همه استحسانات ظنى هستند و اين كه به نظر وى اين مسأله نقلى و توقيفى است و با نص صريح پيامبر اكرم(ص) ثابت شده است. دقت در فهم احاديث و تبيين فصل‏هاى تاريخى و سيره اهل بيت(ع) و تسلط بر فن مناظره و استدلال‏هاى متين؛ تبحر وى را در علم كلام و تاريخ براى مخاطبان كاملاً آشكار مى‏سازد.

نداى تقريب‏

 

از مهم‏ترين شيوه‏هاى اربلى در تنظيم و ترتيب كشف الغمه، احترام به آرا و افكار اهل تسنن و تقديم منابع آنان - در استنادات فضائل و مناقب اهل بيت(ع) - بر روايات شيعى است و اين جهت در پذيرش كتاب و محتواى آن براى اهل سنت داراى اهميت ويژه‏اى است. علامه شعرانى در اين مورد مى‏گويد: «كتاب كشف‏الغمه چون اخبار عامه و خاصه است در مناقب ائمه اثنا عشر(ع)و عبارات آن در غايت فصاحت و مشتمل بر اشعار نيكو (است‏)؛ و از آن چه بر طبع گران آيد و ذوق سليم را ناگوار باشد و از اخبار بى اسناد و از توهين و سب نسبت به علماى عامه و لعن و طعن آنان خالى است و بسيار از آن‏ها به تبجيل و تكريم نام مى‏برد مثلاً صديقى الفاضل فلان الحنبلى و يگانه روزگار در فضل و علم ابوعثمان جاحظ...».

آرى يكى از مهم‏ترين امتيازهاى كشف الغمه آزاد انديشى و دورى از هر گونه تعصب خشك و تندروى است. علت اين كه مخالف و موافق شيعه بر اين كتاب به ديده احترام مى‏نگرند و از منابعى است كه در 8 قرن گذشته مورد استناد علماى اسلام قرار گرفته - بدون اين كه غبار فراموشى آن را فراگيرد - همين است كه اربلى در كتاب خود، گذشته از اين كه از منابع معتبر اهل سنت به صورت گسترده بهره مى‏گيرد و استدلال‏هاى خود را مستحكم‏تر مى‏كند از علما و بزرگان و حتى خلفاى آنان به احترام نام برده و نوعى ادب و اخلاق اسلامى را رعايت مى‏نمايد. اين روش بدين خاطر برگزيده شده تا اگر خواننده‏اى از اهل سنت به اين منبع مراجعه كرد، مؤلف را به تعصب و عناد و تندروى متهم نكند و از مطالعه كتاب آزرده نشود.

مرحوم اربلى در تمام بخش‏هاى كتاب سعى مى‏كند نخست فضائل و مناقب هر معصوم(ع) را از منابع مورد قبول اهل سنت بيان كند و سپس به احاديث و روايات شيعى استناد نمايد. او به اين وسيله سخن حق را از زبان مخالفين آن بيان كرده و آنان را از انكار آن باز مى‏دارد. 2 نمونه از استنادهاى اربلى را در اين رابطه مى‏آوريم:

1. محدث اربلى در باب فضيلت بنى هاشم بعد از نقل سخنانى از ابى عثمان عمرو بن جاحظ - كه چكيده دو رساله وى است - مى‏گويد:

«ابن جاحظ از مردان نامدار جهان اسلام و از افرادى است كه در فضل و علم و هوشيارى و اطلاعات گسترده وى و آشنايى (او) با دقيق‏ترين مسائل ريز و درشت ترديدى وجود ندارد. وى شيعه هم نبوده تا متهم شود بلكه فردى عثمانى و مروانى است. تأليفات فراوان وى شاهد اين حقايق است اما با همه اين‏ها او در دو رساله خويش با استدلال‏هاى قرآنى و برهانى فضيلت خاندان بنى هاشم و برترى اميرمؤمنان على(ع) را با وجوهى غير قابل انكار اثبات مى‏كند؛ به گونه‏اى كه هيچ شك و ترديدى در مخاطب خود باقى نمى‏گذارد و حقيقت، مانند صبحِ روشن بر وى آشكار مى‏گردد. اگر اعتقاد وى هم، چنين بود چه بهتر؛ اما مطمئناً - به گواهى آثارش - او اين اعتقاد را قبول نداشته بلكه خداوند متعال زبان وى را به اظهار حق ناطق گردانيده تا حجتى باشد بر وى در دنيا و آخرت...»

2. اربلى مي گويد: خطبه حضرت فاطمه زهرا(س) كه در نوع خود بى‏نظير است و از جهات متعددى براى اثبات حق، گوياترين و محكم‏ترين سند است، از افراد معتبر اهل تسنن به روايت عمر بن شبّه از كتاب «السقيفة عن عمر بن شبه»، تأليف ابى بكر احمد بن عبدالعزيز جوهرى نقل مى‏كند. عمر بن شبه در وثاقت نقل و صدق حديث در ميان اهل سنت معروف است.

سخنى با علماى اهل سنت‏

 

اربلى هنگامى كه براى تنظيم و تكميل كشف الغمه به منابع اهل سنت مراجعه مى‏كند، به غير از مناقب و فضائل حضرت على(ع) و امام حسن و امام حسين(ع)، در مورد ساير ائمه(ع) با كمبود مطلب مواجه مى‏شود. او متوجه مى‏گردد كه آگاهان آنان نيز در اين مورد سهل‏انگارى كرده‏اند به اين جهت با ابراز شگفتى و اظهار تأسف از اين همه بى مهرى نسبت به ائمه هدى(ع) مى‏گويد:

«چگونه از منظر دانشمندان اهل سنت نام، ياد، شرح حال، سخنان و حسب و نسب آن گراميان پوشيده مانده است؟! در حالى كه‏ آنان در طول تاريخ تلاش مى‏كرده‏اند اسامى و سخنان ناقلين اخبار و اشعار و امثال را در كتاب‏هاى مفصل خود بگنجانند حتى نام و گفتار و حركات مجانين، آوازه‏خوان‏ها، لطيفه‏گويان، افسانه‏پردازان، بذله گويان و ساير صنف‏هاى عرب در متن تأليفات و تواريخ قيد شده است؛ تا آن جا كه از افرادى كه فقط يك بيت شعر و يا يك ضرب المثل گفته اند؛ به توضيح و تفصيل سخن رانده‏اند و در مورد آشنايى با ابعاد و نسبت اصوات آوازه‏خوانان و مغنيان به بحث نشسته‏اند؛ اما بسى شگفتى و تأسف است كه مؤلفين و قلم پردازانى كه بآن همه حرص و ولع اين حوادث و نكات غير مهم را ثبت كرده‏اند در مورد طايفه‏اى از عرب كه جدّ آنان رسول خدا(ص)، پدرشان وصى پيامبر(ص)، مادر آنان فاطمه(س) و مادر بزرگشان خديجه(س) و دايى‏هاى آنان طيب، طاهر و قاسم و عمويشان جعفر طيار است و قرآن به پاكى و طهارت آنان شهادت داده و رسول اكرم(ص) بر دوستى و مودت آنان تشويق و امر كرده است، هيچ سخنى قابل عرضه به ميان نمى‏آورند.

من به چشم خود مشاهده كردم كه در زمان ما قضات و مدرسين آنان زيارت امام موسى بن جعفر(ع) را نمى‏پسنديدند و براى ما جايز نمى‏شمردند و هر گاه ما همراه آنان بوديم و در سر راه به زيارت آن حضرت مشرف مى‏شديم آنان در بيرون توقف كرده و بعد با ما مراجعه مى‏كردند. اين در حالى بود كه خود آنان به زيارت قبور صوفيه و برخى قبور ناشناخته مى‏رفتند. ما به خداوند متعال از هواهاى نفسانى پناه مى‏بريم.»

ترجمه‏ها و تعليقه‏هاى كشف الغمه‏

 

كتاب پرارج و ارزشمند كشف الغمه از همان روزهاى تأليف مورد توجه عالمان دينى، دين پژوهان و متفكران اسلامى قرار گرفت و وجود ترجمه‏ها و تعليقات متعدد حكايت از اين واقعيت دارد. در اين جا به برخى از آن‏ها اشاره مى‏كنيم:

1. محراب القلوب در ترجمه كشف الغمه كه توسط على بن فيض اربلى تدوين شده است.

2. ترجمه ابوسعيد حسن بن حسين سبزوارى بيهقى.

3. ترجمه على بن حسن زواره‏اى صاحب تفسير «ترجمه الخواص». او از اساتيد مولى فتح‏اللَّه كاشانى صاحب تفسير منهج الصادقين‏ است. زواره‏اى ترجمه كشف الغمه را در سال 938 ه'.ق. به زبان فارسى به سامان رسانده و به امير قوام‏الدين محمد، تقديم داشته است. وى اين ترجمه را به نام «المناقب» منتشر كرده است. اين ترجمه با مقدمه ميرزا ابوالحسن شعرانى در 3 جلد چاپ شده است.

4. تعليقات ابراهيم بن على كفعمى (صاحب مصباح) بر كشف الغمه.

5. تعليقات سيد هاشم رسولى محلاتى.

اربلى از منظر دانشمندان‏

 

1. شيخ حر عاملى: على بن عيسى اربلى دانشمندى فاضل و حديث‏نگارى مورد اعتماد، شاعرى اديب و نويسنده‏اى متعهد و داراى فضائل اخلاقى و خصلت‏هاى پسنديده است. از تأليفات وى مى‏توان به كتاب پرارج «كشف الغمه فى معرفة الائمه» اشاره كرد كه در موضوع خود كامل و نيكو نگاشته شده است. وى اين كتاب را در شب 21 ماه رمضان، شب قدر، در سال (687) به پايان برده است. اربلى بيشتر اشعار خود را به مدح و ستايش اهل بيت و ائمه اطهار(ع) اختصاص داده است.

2. ميرزا حسن زنوزى خويى نويسنده «رياض الجنه»: اربلى در اوائل به مقام وزارت روى آورد. وى شخصى صاحب شوكت و عظمت و از اقتدار سياسى و مالى برخوردار بود؛ اما بعداً از مناصب سياسى و حكومتى فاصله گرفت و به تأليف و تصنيف و عبادت و رياضت پرداخت. ملا عبدالرحمن جامى به خاطر آن كه او وزارت را ترك كرده بود قصيده‏اى فارسى درباره‏اش سروده است.

3. علامه امينى صاحب الغدير:

اربلى يكى از دانشمندان و نوابغ كم‏نظير جهان اسلام است كه با داشتن دانش سرشار و معلومات چشم‏گيرش در قرن هفتم درخشيد، او در زمره بزرگ‏ترين علماى علم ادبِ پيش از خود قرار دارد با اين حال او يكى از سياسيت‏پردازان عصر درخشان خود بود چنان كه حقيقت فقه و حديث نيز توسط وى آشكار گرديد و سنگرهاى مذهب (به‏) وسيله او حمايت شد و كتاب ارزنده‏اش «كشف الغمه» بهترين اثرى است كه درباره تاريخ پيشوايان دين، نشان دادن فضائل آنان و دفاع از حريم شان و دعوت به سوى آنان نوشته شده است. اين كتاب دليل قاطع بر دانش زياد، مهارت در حديث، ثبات در مذهب، نبوغ در ادب و مهارت در شعر اين دانشمند تواناست.

4. فضل بن روزبهان شيرازى شافعى معروف به خواجه ملا از عالمان اهل سنت، در كتاب «ابطال الباطل» كه در رد كتاب «نهج الحق» علامه حلى نوشته و در مورد شخصيت على بن عيسى اربلى است مى‏نويسد:

علماى اماميه اتفاق نظر دارند كه على بن عيسى از بزرگ‏ترين عالمان آن هاست. هيچ گاه غبار فراموشى آثار وى را نمى‏پوشاند و كهنگى و پوسيدگى بر آن عارض نمى‏شود. او دانشورى قابل اعتماد است كه نقل‏هاى وى را با اطمينان خاطر مى‏توان پذيرفت.

5. محمد بن شاكر كتبى از دانشمندان اهل سنت در كتاب فوات الوفيات: على بن عيسى اربلى نويسنده و منشى برگزيده‏اى در عصر خود بود، وى شاعرى متبحر و نامه‏نگارى برجسته در مكاتبات مهم كشورى و لشگرى محسوب مى‏شد. اربلى بر اقران و امثال خود سيادت و سرورى داشت. وى در اوائل، كاتب والى اربل بود. سپس در زمان صاحب ديوان علاءالدين به بغداد آمد و در ديوان انشاء (اداره اسناد رسمى و مكاتبات دولتى) به خدمت پرداخت. وى در ايام استيلاى دولت يهود - سعدالدوله يهودى موصلى كه در زمان ارغون خان وزارت يافت - از كارهاى حكومتى بركنار شد. بعد از زوال دولت يهود، دوباره به شغل دولتى روى آورد و به سمت قبلى خود بازگشت و با عزت و احترام زيست. او مردى با تجمل و حشمت و بسيار نيكو منش و پسنديده خصال و داراى مذهب تشيع بود.

انديشه‏هاى ناب

 

اربلى به عنوان انديشمند اسلامى داراى تفكرات و انديشه‏هاى ارزشمندى بود. وى به خاطر برخوردارى از افكارى والا در ميان دانشمندان اسلامى از مقام و منزلت ويژه‏اى برخوردار است. در اين جا به برخى از انديشه‏هاى وى اشاره مى‏كنيم:

شيداى اهل بيت(ع)

 

اربلى در فرصت‏هاى مناسب در كتاب كشف الغمه گاهى با نظم و زمانى با عبارت‏هاى شيوا، عشق و علاقه خود را به اهل بيت عصمت(ع) ابراز مى‏دارد. او در ضمن شرح حال امام حسين(ع) مى‏نويسد: «هنگامى كه قلم به دست‏

گرفتم كه اين كتاب را تأليف نمايم اهتمام جدى داشتم كه تك تك ائمه اطهار(ع) را بعد از شرح حال و ذكر فضائل و مناقب با يك قصيده‏اى مدح نمايم. البته نه به خاطر اين كه مقام و منزلت آن‏ها را بالا ببرم زيرا آنان در اعلاترين رتبه و بلندترين مقام قرار دارند و منزلت آن گراميان بالاتر از آن است كه من بتوانم فضيلتى را برايشان اثبات نموده و بر شرافت آنان بيفزايم؛ بلكه فقط خواستم ياد من با مدح و ستايش آن بزرگوران جاودانه شود و به نسل‏هاى آينده بفهمانم كه من بنده‏اى از بندگان آنان، بلكه عبدى براى بندگان آنان هستم.»

وى در ضمنِ ذكر مناقب امام چهارم(ع) با نهايت تواضع و خاكسارى عشق عميق خود را به اهل بيت(ع) چنين مى‏نماياند: آنان مشعل‏هاى‏ نور و سروران برگزيده‏اند، امين‏هاى نيك سيرت و پارسايان پاكيزه‏اند و هر يك از ايشان در عصر خود، راهنماى هدايت بوده‏اند. على بن الحسين(ع) يكى از درختان باشكوه بوستان آل محمد(ع) است كه شاخه‏هاى شرف و امامت از وجود او ادامه مى‏يابد. زبان من توانايى شمارش مفاخر و مناقب وى را ندارد و عبارات من در مقام توصيف عظمت او نيست، چطور يك بشر خاكى مى‏تواند ستارگان افلاكى را وصف نمايد. كلمات من درباره آن گرامى در حد افق فهم و درك من مى‏تواند باشد نه به گستره عظمت شخصيت آن بزرگوار، البته نيتِ من رساتر از سخن من است.

اربلى همچنين در خاتمه كتاب خود به عنوان حسن ختام قصيده‏اى سروده و با تقديم به اهل‏بيت(ع) براى آخرين بار اظهار ارادت مى‏كند و مطلع آن چنين است:

اَيها السّادَةُ الاَئِمّهُ اَنْتُم

خيرَةُ اللَّهِ اَوّلاً وَ اَخيراً

اى پيشوايان بزرگوار، شما همواره - از اول خلقت عالم تا آخر آن - بهترين خلق خدا بوده و خواهيد بود.

سوگوار امام حسين(ع)

 

على بن عيسى در موارد متعددى حزن و اندوه خود را از حوادث غم‏بار كربلا اظهار مى‏دارد و حتى گاهى تحمل خود را از شنيدن و نقل مصيبت‏هاى حضرت اباعبداللَّه الحسين(ع) از دست مى‏دهد. او مى‏گويد:

گاهى شنيدن اين اوضاع و احوال شديداً دل مرا به درد مى‏آورد و نمى‏توانم اين مصائب را آن چنان كه رخ داده بنگارم. من سال‏هاست كه در روز عاشورا و در مجالس عزادارى برخى از اين مصائب و روضه‏ها را نمى‏توانم گوش كرده و تحمل نمايم و از شدت ناراحتى بر آن چه كه بر آن حضرت و اهل بيت(ع) وى گذشته است، گاهى مشرف به هلاكت مى‏شوم و تا آن جا كه مى‏توانم بر آن حضرت و اهل بيتش گريه مى‏كنم و بر قاتلان و دشمنانشان لعن و نفرين مى‏فرستم. اما حزن و اندوه من با اين‏ها تسكين نمى‏يابد و در مصيبت آن جناب نمى‏توانم آرامش حقيقى خود را بازيابم.»

اربلى محبت قلبى خود را در مديحه‏اى نسبت به امام حسين(ع) ابراز داشته كه ابيات آغازين آن چنين است:

لِلْاِمامِ الْحُسَينِ(ع) اَهْدَيتُ مَدْحاً

راقَ حَتّى كَاَنَّهُ سَلْسَبيل‏

از براى امام حسين(ع) مدحى روان و سليس هديه مى‏كنم كه گويى در روانى، چشمه سلسبيل است.

وَ بِوُدّى‏ لَوْ كُنْتُ بَينَ يدَيهِ

باذِلاً مُهْجَتى‏ وَ ذاكَ قَليلُ‏

سوگند به عشقى كه در دل از او دارم اگر من در پيش او بودم و جانم را فدايش مى‏كردم تحفه‏اى اندك و ناقابلى را تقديم حضرتش كرده بودم.

حماسه‏سراى غدير

 

وى يكى از شاعران متعهدى است كه نام خود را در رديف غديريه سرايان ثبت كرده است. غديريه طولانى اربلى با اين ابيات شروع مى‏شود:

وَ اِلى اَميرِالمُؤْمِنينَ بَعَثتُها

مَثْلَ السَّفاينِ عَنَّ فى‏ تَيارٍ

آن را به سوى اميرالمؤمنين(ع) تقديم نمودم، كه هديه من همانند كشتى‏هايى است كه در ميان امواج خروشان دريا پنهان شده باشند.

تَحْكىِ السِّهامَ اِذا قَطَعْنَ مَفازَةً

وَ كَاَنّها فى‏ دِقَّةِ الْاَوْتارِ

تيرهايى كه مسافت زيادى را پيموده و از نازكى زه‏ها حكايت مى‏كنند.

حَمّالَ اَثْقالٍ وَ مُسْعِفَ طالِبٍ‏

وَ مَلاذَ مَلْهُوفٍ وَ مُوئِلَ جارٍ

(على(ع)) عهده‏دار كارهاى سنگين و مهم، برآورنده نيازهاى حاجتمندان، پناه بى‏پناهان و دادرس گرفتاران است.

وَ أسْأَلْ بِخُمٍّ عَنْ عَلاهُ فَاِنَّها

تَقْضى‏ بِمَجْدٍ وَ اعْتِلاءِ مَنارِ

درباره مرتبه و مقام عالى او از داستان تاريخى «غدير خم» بپرس كه دليل قاطعى بر عظمت و بزرگوارى اوست.

احترام به عالمان

 

اربلى كه مردى دانش دوست و فرهنگ پرور بود براى دانشمندان و عالمان عصر خويش احترام خاصى قائل بوده است همچنان كه به آرا و انديشه‏هاى آنان توجه مى‏كرد. او از تأليفات و آثار معاصرين خود بدون تعصب و با رعايت ادب و اخلاق نام برده و مطلب نقل مى‏كند كه از جمله آن‏ها مى‏توان به چند نمونه اشاره كرد:

1. تفسير حافظ ابى‏محمد عبدالرزاق عزالدين رسعنى حنبلى. ميان وى و محدث اربلى دوستى و پيوند عميقى حاكم بوده است.

2. مطالب السؤول. تأليف ابى سالم كمال‏الدين محمد بن طلحه شافعى.

3. تأليفات شيخ قطب‏الدين راوندى استاد علماى عصر.

او همچنين در فقدان بزرگ مردان علم و ادب و فضيلت با سرودن اشعارى تأثر قلبى خود را اظهار مى‏نمود چنان كه در رثاى نابغه دهر، خواجه نصيرالدين طوسى و ملك عزالدين عبدالعزيز بن جعفر قصيده‏اى سروده است:

وَ لَمّا قَضى‏ عَبْدُالعَزيز بن جَعْفَر

وَ اَرْدَفَهُ رَزْءُ النصير مُحَمد

هنگامى كه به دنبال رحلت عبدالعزيز بن جعفر، خواجه نصيرالدين طوسى از دنيا رفت.

جَزَعْتُ لِفُقْدانِ الاَخِلاّءِ وَ انْبَزَتْ‏

شُؤونى‏ كَمِرْفَضِّ الجَمانَ الْمُبَدَدِ

به خاطر از دست دادن اين دوستان عزيز، گريه‏ها كردم و رشته كارهايم همانند دانه‏هاى مرواريد كه نخ آن‏ها پاره شده باشد، از هم گسست و پاره شده است.

وَ جاشَتْ اِلىَ النَّفْسِ جَزْعاً وَ لُوعَةً

فَقُلتُ: تَعَزّى‏ وَ اصْبِرى فَكانَ قَدِ

و تمام وجودم را غم و اندوه فراگرفت و به نفس خود گفتم: بردبار و صبور باش و او آرام گرفت.

پاسخ به شبهات

 

اين عالم زمان‏شناس، گذشته از خدمات علمى، فرهنگى و سياسى رسمى، در صدد رفع شبهه و زدودن آثار شك و ترديد از اذهان نسل نو بود. او سعى مى‏كرد با دليل‏هاى قانع كننده نسل‏هاى جديد را از خطر هجوم افكار و انديشه‏هاى انحرافى مصونيت بخشيده و شبهات مطروحه را رفع نمايد. چند نمونه از اين قبيل اقدامات وى را ذكر مى‏كنيم:

1. اربلى در شرح حال امام هفتم(ع) به اين پرسش تاريخى كه: چرا در هنگام تشييع پيكر پاك حضرت موسى بن جعفر(ع) منادى ندا مى‏كرد: هذا اِمامُ الرَّفَضَه فَاعْرِفُوهُ؟! چنين پاسخ مى‏دهد:

چون در آن زمان گروهى بر اين باور بودند كه امام موسى(ع) قائم منتظر(ع) است حبس آن حضرت را به عنوان غيبت آن بزرگوار تلقى مى‏كردند. آنان اعتقاد داشتند كه امام كاظم(ع) همان مهدى موعود(ع) است كه بعدها ظهور خواهد كرد بدين جهت يحيى بن خالد هنگام شهادت آن حضرت دستور داد تا منادى ندا دهد كه اين پيكر همان موسى بن جعفر(ع) است كه برخى گمان مى‏كنند كه او نمى‏ميرد، و آن حضرت، قائم منتظر نيست.

2. او در مورد دعاهايى كه با عصمت معصومين(ع) سازگار نيست؛ اما از آن گراميان صادر شده است. چنين جواب مى‏دهد:

به نظر من انبيا و اوليا الهى همه اوقات خود را به ذكر خدا مشغول مى‏داشته‏اند و قلب آنان مملو از ذكر و حب پروردگار متعال بود. و خاطر آنان هميشه متعلق به ملأ اعلا بوده و آنان در همه اوقات در مراقبه بوده‏اند و هر گاه از اين رتبه عالى‏تر قدرى پايين مى‏آمدند و توجه به مسائل عادى و مباحات، آنان را لحظاتى از خداوند متعال باز مى‏داشت آن را براى خود گناه و خطا مى‏شمردند و از آن استغفار مى‏كردند و اين از باب همان سخنى است كه فرمود: حسنات الابرار سيئات المقربين. دعاى امام هفتم(ع) در سجده نيز از همين قبيل است كه مى‏فرمود:

رَبِّ عَصَيتُكَ بِلِسانى وَ لَوْ شِئْتَ وَ عِزَّتِكَ لَاَخَْرَسْتَنى...؛ خدايا من با زبان خود ترا گناه كردم قسم به عزتت كه اگر مى‏خواستى زبان مرا مى‏بستى.

3. وى در پاسخ اين شبهه كه آيه تطهير اختصاص به زنان پيامبر(ص) دارد نه به اهل‏بيت(ع)، پاسخ مى‏دهد:

اين سخن هم از نظر روايت و هم از نظر درايت نادرست است. اما روايت، حديث ام سلمه است كه اين آيه در منزل او نازل شده است و اما درايت اين كه: اگر اين آيه در مورد زنان پيامبر(ص) نازل مى‏شد بايد خداوند مى‏فرمود: ليذهب عَنْكُنَّ الرِّجْسَ وَ يطَهِّرَكُنَّ، بنابراين از ضميرهاى مذكر در آيه معلوم مى‏شود كه اين آيه در مورد اهل بيت پيامبر(ص) نازل شده. بديهى است كه در ادبيات عرب اگر مذكر و مؤنث با هم باشند لفظ را مذكر مى‏آورند و به آن (بر مؤنث‏) غلبه مى‏دهند.

سياستمدارِ متدين

 

اربلى بعد از واقعه موصل و تصرف اين شهر توسط مغول، به بغداد هجرت كرد و با خاندان جوينى همكارى نزديك داشت؛ و با استفاده از قدرت سياسى و اقتصادى، در ترويج دين مبين اسلام و تعظيم عالمان دين و نشر ادب و فضائل و ترميم خرابى‏هاى مغول از هيچ كوششى فروگذارى نكرد. وى با علاءالدين جوينى حاكم خير و دانش دوست بغداد پيوندى عميق داشت تا آن جا كه وقتى علاءالدين‏ جوينى - معروف به عطاءملك - مورد غضب اباقاخان مغول قرار گرفت و توسط او به همدان احضار شد، على بن عيسى نيز در كنار علاءالدين به عنوان اسير در زنجير گرفتار بود، آنان هنوز در گردنه اسدآباد بودند كه اباقاخان در سال 680 درگذشت و آن‏ها آزاد شدند. او همچنان با خاندان جوينى همراهى مى‏كرد تا اين كه شمس‏الدين جوينى توسط ارغون شاه، مقتول و عطاملك نيز درگذشت و على بن عيسى از صحنه سياست كنار رفت.

فرزندان

برخى از فرزندان و نوادگان على بن عيسى اديب، دانشمند و متفكر بوده‏اند كه از آنان سه تن را يادآور مى‏شويم:

1. تاج‏الدين محمد فرزند اربلى كه ديوان شعرى از وى به يادگار مانده است.

2. عيسى بن تاج‏الدين محمد، نوه او است. وى همانند پدر و جد خويش اهل دانش و ادب بوده است.

3. شرف‏الدين، احمد بن محمد اربلى، نوه ديگر وى است. او مردى فاضل، شاعر و اديب بوده و از جد خود اجازه نقل كتاب كشف الغمه رإ؛ع دريافته است.

وفات

 

على بن عيسى اربلى بعد از سال‏ها تلاش و كوشش در راه ترويج دين و مذهب تشيع و اعتلاى پرچم پرافتخار اهل بيت(ع) در سال (693) دار فانى را وداع گفت.پيكر شريف او در شهر بغداد و در خانه مسكونى‏اش به خاك سپرده شد. مزار اين عالم وارسته قرن‏هاست كه زيارتگاه شيفتگان آل محمد(ص) است.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها