پاسخ به:زندگی نامه علما
سه شنبه 5 مهر 1390 1:07 AM
در حريم ولايت
محمّد رحيم بيگ محمدى انديان
سرآغاز
دانشمند بلندآوازه شيعه «ابن شهرآشوب» يكى از بزرگمردان تاريخ است كه زندگى و آثارش سراسر درس عبرت، معنويّت، شور و شوق والگوى ايمان و تلاش است.
او در طول زندگى پربار خويش همواره در راه احياى مكتب انسان پرور اهل بيت: و رشد و استحكام حوزههاى علوم اسلامى كوشش فراوانى از خود نشان داد. دانشمندى كه در تمام علوم اسلامى مقامى بس بلند به دست آورد و در تربيت شاگرد و تحقيق و تصنيف تا واپسين لحظات زندگى تلاش كرد. حال زندگى او را به اختصار مرور مىكنيم.
ميلاد
ابوعبداللَّه محمد بن على بن شهر آشوب سَرَوى مازندرانى معروف به «رشيدالدين» از عالمان بزرگ و معروف شيعه در اواخر قرن پنجم و اوايل قرن ششم هجرى است.
اين فقيه فرزانه در جمادىالثانى سال 488 ق. (و به قولى 489 ق.) به دنيا [1] آمد. از اينكه به «ابن شهرآشوب»، پدرش و [2]جدش نسبت «سَرَوى» دادهاند، برمىآيد[3] كه اصل اين خاندان بزرگ از سارى مازندران بوده است، امّا درباره تولد خود وى كه آيا در سارى بوده يا بغداد، نمىتوان به يقين اظهار نظر كرد.البته بعضى از محققان تولد «ابن[4] شهرآشوب» در بغداد را ترجيح دادهاند.[5]
جد او شيخ شهرآشوب بن كياكى، از دانشمندان بزرگ شيعه و از مردم ارى بود كه در گروه شاگردان نامى و ممتاز شيخ طوسى (متوفى 460 ق.) به شمار مىرفت.[6]
پدرش شيخ على فرزند شيخ شهرآشوب نيز از فقيهان و محدثان فاضل و از دانشمندان بزرگ شيعه محسوب مىشد [7]كه در تربيت فرزند خويش از جان و دل تلاش كرد.
شكوفايى
محمّد رفته رفته همچون ديگر كودكان همسن و سال خود رشد مىكرد و بزرگ مىشد، امّا فرقى كه او با ديگران داشت اين بود كه در دامن خانوادهاى روحانى، دانش پرور و تربيت شناس پرورش مىيافت. او چون به هشت سالگى رسيد تمام قرآن را حفظ كرده بود و از اين به بعد او را «حافظ» (حافظ قرآن) لقب دادند.[8]
ابن شهرآشوب بعد از فراگيرى قرآن و دروس مقدماتى و ادبى به تحصيل علوم و معارف دينى مثل فقه و اصول، حديث، رجال، كلام و تفسير پرداخت.
آغاز و انجام تحصيلات عالى او دقيقاً معلوم نيست، امّا همين قدر معلوم است كه در نزد پدر و جدّش و بزرگانى چون شيخ طبرسى، عبدالواحد آمدى و قطبالدين راوندى سطوح عالى علم و ادب را گذراند. ولى از آنجا كه آن بزرگان هر يك در شهر و ديارى دور از هم زندگى مىكردند به اين نتيجه مىرسيم كه ابن شهرآشوب در راه كسب علم و معرفت و براى استفاده از محضر دانشوران بزرگ شيعه در اواخر قرن پنجم و اوايل قرن ششم هجرى سالها از اين شهر به آن شهر و از اين ديار به آن ديار در حال مهاجرت و گشت و گذار بوده است.
اساتيد
1 - شيخ شهرآشوب (جد بزرگوار وى)[9]
2 - شيخ على (پدر دانشمندش)[10]
3 - واعظ نيشابورى (متوفى 508 ق.) [11]
معروف به «صاحب روضةالواعظين» و «فتّال نيشابورى». اين عالم بزرگ شيعه را در سال 508 ق. در شهر نيشابور به شهادت رساندند.
4 - شيخ ابوعلى فضل بن حسن طبرسى (متوفى 548 ق.) مفسر بلند آوازه شيعه و از عالمان و محدثان بزرگ قرن ششم هجرى است كهي[12] داراى تأليفات زيادى چون: تفسير مجمع البيان و جوامعالجامع، اعلامالورى و... مىباشد.
5 - ابومنصور طبرسى، نويسنده كتاب ارزشمند «الاحتجاج». ابن شهر آشوب در كتاب رجالى خود «معالمالعلماء» به بزرگى از او ياد كرده و درباره آثارش مىنويسد:
«استادم احمد بن ابىطالب طبرسى، كتابهاى مختلفى دارد از جمله:الكافى در فقه و...»[13]
6 - قاضى سيد ناصحالدين آمُدى (متوفى 550 ق.) صاحب كتاب ارزنده «غررالحِكم و دِررُالكلم»[14]
7 - ابوالفتوح رازى (متوفى 552 ق.)[15]
8 - عبدالجليل رازى قزوينى (متوفى560 ق.) از علماى بزرگ عصر خود و از اساتيد بلند پايه ابن شهرآشوب بود كه داراى كتاب معروفى به نام «النقض» مىباشد.[16]
9 - سيد ضياءالدين فضلاللَّه راوندى كاشانى (متوفى562 ق.)[17]
10 - قطبالدين راوندى (متوفى 573 ق.)[18]
11 - ابوالحسن على بن ابىالقاسم بيهقى، معروف به ابن فندق (متوفى 565 ق.) او مورخ شهير خطه دانش پرور سبزوار و خراسان و يكى از علماى بزرگ شيعه در قرن ششم هجرى است.[19]
ابن شهرآشوب همچنين در محضر گروهى از علماى اهل سنت نيز تحصيل كرده است كه مشهورترين آنها عبارتند از:
1 - ابوعبداللَّه محمد بن احمدنطنزى، مؤلف كتاب «الخصائصالعلويه على سائرالبريه»[20]
2 - جاراللَّه زمخشرى معتزلى (متوفى 538 ق.)، ابن شهرآشوب در نزد او كتاب«تفسيركشّاف» و «ربيع الابرار» و «الفايق فى غريبالحديث» را كه همه از تأليفات خود زمخشرى است، خوانده و از اين استاد اجازه نقل روايات آن كتابها را نيز گرفته است.[21]
موفقيت
ابن شهرآشوب پس از ساليانى اقامت در حوزههاى علميّه ايران و استفاده از محضر دانشمندان و اساتيد بزرگ و مسافرتهاى علمى در سرزمينهاى مختلف ايران (مازندران، مشهد مقدّس ، نيشابور، سبزوار، رى ، كاشان ، اصفهان و همدان) در سال 547 ق. با كوله بارى از دانش و معنويت از شهر همدان به بغداد عزيمت كرد. وى در بغداد كه پايتخت بنى عبّاس[22] و مشهورترين مركز علوم اسلامى آن روزگار بود و دانشمندان زيادى در آن زندگى مىكرد اقامت گزيد و به تدريس علوم و فنون مختلف پرداخت و هم در آن رشتهها كتابها نوشت.[23]
ابن شهرآشوب از همان سالهاى جوانى كه در ايران و عراق مشغول تحصيل بود، تدريس هم مىكرد. « وى هر علمى از علوم اسلامى را كه به حدّ كمال دارا بوده، شروع به تدريس آن علم مىكرد.»[24]
با اينكه در زمان ابن شهرآشوب دانشمندان و عالمان بزرگى وجود داشتند كه مورد احترام مردم و از جايگاه ويژهاى برخوردار بودند، در اين ميان ابن شهرآشوب امتياز و برجستگى خاصّ داشت و مقام علمى و موفقيّت او از ديگران نمايانتر بود. او به هر شهرى از ممالك اسلامى كه حوزه علميه داشت، مىرفت در رأس آنان قرار مىگرفت و كار تدريس و بحث و پرورش شاگردان را به صورت جدّى و چشمگيرترى آغاز مىكرد.
شاگردان
وى زمانى كه در شهرهاى بغداد، حلّه و موصل مىزيست و در اواخر عمر كه در شهر حلب اقامت داشت و در ديگر شهرهاى اسلامى، شاگردان زيادى تربيت كرد كه از اين ميان به افراد ذيل مىتوان اشاره كرد:
1 - علامه سيد محمد بن زهره حلبى (متوفى پس از 585 ق.)
2 - شيخ جمالالدين ابوالحسن على بن شعره حلّى جامعانى (متفى 581)
3 - شيخ تاجالدين حسن بن على دربى
4 - شيخ يحيى بن محمّد سوراوى
5 - يحيى بن ابى طى حلبى
6 - سيد كمالالدين حيدر حسينى
ابن شهرآشوب يكى از اساتيد علم حديث و اجازه نقل حديث بوده است. وى از اساتيد خويش اجازه نقل روايت داشته و از آنها روايت مىكرده است. از جمله ايشان: شيخ ابومنصور طبرسى، محدث شيخ على ابن شهرآشوب، شيخ شهرآشوب، شيخ ابوعلى فضل بن حسن طبرسى (صاحب تفسير «مجمعالبيان»)، شيخ جمالالدين ابوالفتوح رازى، قطبالدين راوندى و... مىباشند.
هجرت
اوائل دوران خلافت مستضيئى (547 - 566) ابن شهرآشوب در بغداد بود و مستضيئى در تقويت افكار و گسترش عقايد و اقتدار علماى حنبلى سعى و كوشش مىنمود. رفته رفته فعاليتهاى چشمگير ابن شهرآشوب از سوى مخالفان ناديده انگاشته مىشد و او را تضعيف مىكردند. از اين رو بغداد ديگر مكان مناسبى براى ارائه فعاليت ابن شهرآشوب نبود. وى بغداد را به قصد شهر تاريخى و عالم پرور حلّه ترك كرد و به آن ديار مهاجرت نمود. ابن شهر آشوب در سال 567 ق. كرسى درس خود را در حلّه رونق بخشيد و شروع به تدريس و تربيت شاگرد نمود و پس از ساليان دراز، حلّه را ترك كرد و به شهر موصل رفت و پس از اقامت زيادى در موصل سرانجام به شهر حلب (شهر ستارگان) هجرت كرد.
نويسنده روضاتالجنات مىگويد:
«علت انتقال ابن شهرآشوب از عراق به شهر حلب آن بود كه شهرستان مزبور در آن روزگار مجمع رجال و بزرگان بوده و مردم آنجا هم عموماً با امامى مذهبان بخوبى رفتار مىكرده و به مناسبت اينكه شهرستان حلب تحت نظر آلحمدان بود كه امامى مذهب بودهاند... نسبت به علماى شيعه احترام مىكردند.»[25]
آثار جاودانه
ابن شهرآشوب قهرمان عرصه قلم و نگارش بود. او در اكثر علوم اسلامى - اعم از فقه، اصول، كلام، حديث، تاريخ، تفسير، رجال و... - تأليفات و تصنيفاتى ارزنده، آموزنده و بىسابقه از خود به يادگار گذاشته كه هريك در نوع خود مهمّ و نشانگر نبوغ فكرى و مقام والاى علمى نويسنده آن است؛ آثارى كه همواره مورد توجّه و عنايت عالمان و دانشمندان قرار گرفته است.
اينك به معرّفى برخى از آثار پر ارج آن دانشمند بزرگ شيعه مىپردازيم:
1 - متشابهالقرآن و مختلفه: كتابى است تحقيقى كه مؤلف آن را در سال 570 ق. در شهر حلّه به پايان برده است.[26]
2 - مناقب آل ابى طالب 7: ابن شهرآشوب در اين اثر گرانقدر مناقب و فضايل چهارده معصوم: را يكايك مورد بحث و شرح قرار داده است.
3 - معالمالعلماء: او در اين كتاب كم حجم و پربار پس از برشمارى نام 1021 تن از دانشمندان شرح حال كوتاهى از زندگى آنان و آثارشان را ذكر كرده است.
4 - مثالبالنواصب
و شانزده اثر ذيل:
المخزونالمكنون فى عيونالفنون،الطرائق فى الحدود والحقائق، مائدةالفائدة، امثال فى الامثال، الاسباب والنزول على مذهب آلالرسول،الحاوى، الاوصاف،المنهاج،الفصول فىالنحو،الجديده، انساب آل ابى طالب، الاربعين حديثا (در مناقب حضرت فاطمه 3)، نخب الاخبار،الخصايص الفاطميه، بيانالتنزيل،المواليد[27]
در عرصه شعر
ابن شهرآشوب در عرصه شعر و ادب نيز حضورى نيكو داشت. اشعار به جا مانده از ايشان بيانگر اين است كه او شاعرى توانا و زبردست و اديبى ماهر بود. اشعار او بيشتر حاوى نكات اخلاقى، عرفانى، حكيمانه و مدايح و مناقب اهل بيت - : - بود و در نوشتهها و هم در اشعارش به مخالفان تشيّع پاسخ داده و در اين مورد اشعار زياد سروده است. او اشعار خود را بيشتر در كتاب «مناقب» به مناسبتهاى مختلف آورده و با كمال تأسف هنوز به صورت ديوان يا دفتر شعر، تدوين و تنظيم نشده است. ما در اينجا به عنوان نمونه دو بيت از اشعارش را كه در مدح و منقبت ائمه اطهار - : - گفته است مىآوريم:
بَعْدَالنبىّ ائمةٌ لِمعاشرٍ
و اَئمَتى مِنْ بَعدِهِ اولادُهُ
اِنْ كانَ قَدْ شَرُفَتْ بِهِ اصحابُهُ
فَبَنُوهُ ما شَرَفُوا وَهُمْ اَكْبادُهُ.[28]
- بعد از رحلت پيامبر9 مردمان را پيشوايانى بود، اما پيشوايان من بعد از آن حضرت، فرزندان اويند.
- چرا كه اگر اصحاب او به سبب صحابه بودن شرافت يافتند، فرزندان وى، هم اين شرافت را داشتند و هم جگرپارههاى او بودند.
از نگاه ديگران
گفتهها و اظهار نظرهاى دانشمندان اسلامى چراغى است تا ما در پرتو آن، شخصيت علمى و شأن و منزلت معنوى مردانى چون ابن شهرآشوب را بهتر بشناسيم. پس با گفتار ديگران عظمت روحى و مقام علمى او را به نظاره مىنشينيم:
1 - علامه مير مصطفى حسينى تفرشى (متوفى1021 ق.) نقل مىكند:
«رشيدالدين محمد... شهرآشوب، پيشواى طايفه شيعه و فقيه آنان، شاعرى بليغ و نويسنده بود...»[29]
2 - شيخ ابوعلى حائرى (متوفى1251 ق.) مىنويسد:
«ابن شهرآشوب شيخالطائفه است و پايه فضل او گفتگو ندارد.»[30]
3 - شيخ حرّ عاملى (متوفى 1104 ق.) مىگويد:
«ابن شهرآشوب عارف به رجال و اخبار و احاديث، شاعر و اديب و جامع همه خوبيها بود.»[31]
4 - علامه ميرزا حسين نورى (متوفى 1320 ه'.ق) مىنويسد:
«فخر شيعه، تاج شريعت، افضل الاوائل و درياى متلاطم ژرفى كه ساحل ندارد، احياء كننده آثار مناقب و فضائل، رشيدالملة والدينشمس الاسلام والمسلمين ابن شهرآشوب فقيه، محدث، مفسر، محقق و...»[32]
5 - دانشمند رجالى و محقق ملا على قراجه داغى ديزمارى عليارى (متوفى 1327ق.) مىنويسد:
«ابن شهرآشوب مازندرانى، پيشواى طايفه شيعه... و نويسنده بود.»[33]
چنانكه از كتابهاى نويسندگان برمىآيد دانشمندان اهل تسنن آن طور كه از ابن شهرآشوب تجليل و به بزرگى ياد كردهاند، در حق كمتر كسى از علماى شيعه چنين كردهاند.
اينك به گفتههاى يكى از آنان اشاره مىكنيم تا از اين رهگذر اندكى به شخصيت علمى و قدر و منزلت و شأن او بيشتر پى بريم.
صلاحالدين صفدى، يكى از عالمان بزرگ اهل سنت مىنويسد:
«محمّد بن على بن شهرآشوب... يكى از سرشناسان شيعه است. او در هشت سالگى قرآن را حفظ كرده بود و در علم اصول شيعه به حد نهايى رسيد. وى در علوم قرآنى و مشكلات حديث و اخبار و لغت و نحو و موعظه در منبر - در زمانى كه مقتفى خليفه عبّاسى در بغداد بود از ديگران تقدم داشت.»[34]
رحلت
سرانجام ابن شهرآشوب ، فقيه فرزانه اهل بيت عصمت و طهارت - : - پس از گذراندن صد سال عمر و حدود هفتاد سال خدمت پرتلاش به تشيّع، با تحصيل، تعليم و تربيت، تحقيق و ترويج احكامالهى و تحمّل محنتهاى بسيار در راه دين و استحكام حوزههاى علوم دينى و رفع مسائل اجتماعى مردم و مشكلات شخصى زندگى، در شب جمعه 22 شعبان سال 588 ق. در شهر حلب به ديار باقى پر كشيد و پيكر عزيزش را در نزديكى شهر در دامنه كوه جوشن، در جوار مرقد حضرت محسن بن ابى عبداللَّه الحسين7 دفن كردند.
اعيانالشيعه، ج1، ص82.
[2] . مقدمه كتاب غررالحكم، عبدالواحد آمدى.
[3] . سَرَوى بر وزن غَرَوى و منسوب به «سارى» مازندران است.
[4] . دائرةالمعارف بزرگ اسلامى، ج4، ص90.
[5] . علامه سيد محمد صادق آل بحرالعلوم مىگويد: از اينكه پدرو جد ابن شهرآشوب در بغداد زندگى مىكردند برمىآيد كه تولد اين دانشمند در بغداد اتفاق افتاده است. (مقدمه معالمالعلماء، ص3) بعضى از محققان برآنند كه ابن شهر آشوب در سارى مازندران به دنيا آمده و مقدمات علوم اسلامى را در آنجا فراگرفته است. (دائرة المعارف تشيّع، ج1، ص337).
[6] . كياكى كنيه شهرآشوب است (ر.ك: مصفىالمقال فى علمالرجال، آقا بزرگ تهرانى، ص415).
[7] . بحارالانوار، محمد باقر مجلسى، ج1، ص101.
[8] . مقدمه معالمالعلما، ص3.
[9] . دائرةالمعارف بزرگ اسلامى، ج4، ص90.
[10] . لؤلوةالبحرين، ص347.
[11] . دائرةالمعارف بزرگ اسلامى، ج4، ص90.
[12] . همان، ص46.
[13] . معالمالعلماء، ابن شهرآشوب، ص25.
[14] . مقدمه كتاب غررالحكم و دررالكلم، سيد جلالالدين اُرموى.
[15] . طبقات مفسران شيعه،عقيقى بخشايشى، ج2، ص59 و 60.
[16] . معالمالعلماء، ص145.
[17] . طبقات مفسران شيعه، ج2، ص144.
[18] . معالمالعلماء، ص55؛الكنى و الالقاب، ج3، ص72.
[19] . دائرةالمعارف تشيع، ج3، ص594.
[20] . ر.ك: معالمالعلماء، ص119، رقم790.
[21] . مقدمه معالمالعلماء، ص8.
[22] . دائرةالمعارف بزرگ اسلامى، ج4، ص90.
[23] . مفاخر اسلام، ج3، ص495.
[24] . همان، ج3، ص500.
[25] . روضاتالجنات (ترجمه)، ج7، ص215.
[26] . متشابهالقرآن و مختلفه، جزء دوم، ص287.
[27] . الذريعة، ج19، ص76؛ ج2، 236؛ ج2، ص476؛ ج5، ص91؛ ج1، ص426؛ ج23، ص233؛ مقدمه معالم العلماء، ص33؛ تنقيحالمقال، ج3، ص157؛ ريحانة الادب، ج8، ص59.
[28] . مناقب آل ابى طالب، ج4، ص148.
[29] . نقدالرجال، ص323.
[30] . منتهىالمقال، 283.
[31] . امل الآمل، ج2، ص.285
[32] . مستدركالوسائل، ج5، ص310.
[33] . بهجة الامال فى شرح زبدةالمقال، ج6، ص513.
[34] . تأسيسالشيعه، آية اللَّه سيد حسن صدر، ص272.