0

زندگی نامه علما

 
montazer_1371
montazer_1371
کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت : تیر 1390 
تعداد پست ها : 298
محل سکونت : خوزستان

پاسخ به:زندگی نامه علما
سه شنبه 5 مهر 1390  12:56 AM

ابوالحسن احمد بن على نجاشي

 

ابوالحسن احمد بن على نجاشى از اساتيد و بنيان گذاران «علم رجال» است كه در اواخر قرن چهارم و نيمة اول قرن پنجم مي‌زيست. متأسفانه از جزئيات زندگي‌اش همچون زادگاه، سفرها و ... اطلاع دقيقي كه نگاشته خود وى يا معاصرانش باشد در دست نيست. از اين رو با استفاده از شواهد و قراين و با توجه به آثارى كه از او به يادگار مانده است، سعى گرديده از ميان اقوال و نظرات مختلف، نظر و قولى كه به حقيقت نزديك‌تر است برگزيده و به پيشگاه دوستداران علم و عالمان راستين تقديم گردد.
ستاره‌أي در افق بغداد
از سالى كه ستارگان فرو ريختند[1] و جهان خاكى بي‌فروغ گشت آخرين حجت حق امام زمان (عج) در پس پردة غيبت طولانى پنهان شد 43 سال مي‌گذشت. در طول اين مدت علويان رنج و محنت فراوان از عباسيان كشيدند ولى با ايمان و عشق به خاندان عصمت و طهارت ـ عليهم السّلام ـ و اميد به آيندة روش، زندانها، دورى از وطن و شكنجه‌هاى طاقت فرسا را تحمل كردند و سرانجام با جنبشهاى مستقلى كه با انديشه و فكر مذهب شيعى در گوشه وكنار به وقوع پيوست آرام آرام زمينة رشد و بالندگى شيعيان فراهم گشت. بغداد پايتخت عباسيان، مي‌رفت كه بندهاى تزوير و ستم حاكم بر آن يكى پس از ديگرى پاره گردد و از خلفاى عباسي نامى نفرت انگيز بيش نماند. در اين سال فقها و دانشوران شيعى به تربيت شاگردان و محكم كردن استوانه‌هاى فقه مشغول شدند و در محله كرخ بغداد ـ منطقه‌اى شيعه نشين ـ حوزه‌اى تشكيل دادند كه آوازة آن در عرصه گاه فرهنگى و علمى سراسر جهان پيچيد.
در گوشه‌اى از شهر بغداد منزل شيخ علي نجاشى قرار داشت كه يكى از دانشمندان آن زمان بود او كه از فرصت به دست آمده براى دوستداران علم و خاندان رسول الله ـ صلّى الله عليه و آله ـ بسيار مسرور بود در سال 372 ق شادمانى اش فزون گشت، چرا كه در اين سال خداوند به او فرزندى بخشيد كه اميد مي‌رفت تا روز رستاخيز نامش جاودان ماند.
تولد نوزاد نو رسيده، سرور و مهربانى فراوانى را به كانون گرم خانوادة شيخ على به ارمغان آورد و شيخ به سبب علاقة زيادي كه به پيامبر بزرگوار اسلام ـ صلّى الله عليه و آله داشت نام «احمد» را ـ كه نام آسمانى پيامبر است و نيز براى زنده نگه داشتن نام و ياد پدرش ـ بر فرزند خويش نهاد.
احمد در دامن مادر بزرگوار و تحت سرپرستى و نظارت پدر ارجمندش دوران كودكى را سپرى و كم‌كم خود را براى تحصيل دانش و كسب معارف آماده مي‌كرد.
نجاشى
چون يكى از نياكان احمد به نام «عبدالله» بر اهواز حكومت مي‌كرد و به نجاشى شهرت داشت بدين سبب او نيز به لقب «نجاشي» مشهور گشت.
احمد نجاشى به دو كنية «ابوالحسين» و «ابوالعباس» نيز معروف شد. شايد فرزندانى به نامهاى حسين و عباس داشته و در كوچكى از دنيا رفته باشند.[2]
پدر و خاندان وى همه اهل كوفه بوده اند ولى از آنجا كه پدرش پس از ورود شيخ صدوق در سال 355 ق به بغداد از محضر او استفاده كرده و جدش هم در بغداد منزل داشته و خود نيز دوران كودكى و كسب معارف و علوم را در آنجا گذرانده است صحيح‌تر آن است كه بگوييم او در همان شهر بغداد به دنيا آمده است. چنانكه علامه محقق شوشترى مي‌نويسد: نجاشى بغدادى است نظير شيخ مفيد، سيد مرتضى و سيد رضى و شيخ طوسى در كتاب رجالش فرموده است: منزل جد نجاشى در كنار نهر است و نهر هم از شهر بغداد به شمار مي‌آيد.[3]
آشنايى با زبان وحى
وي با راهنمايى پدر دلسوز و انديشمندش فراگيرى دانش و معارف دين را در مسجد محله آغاز كرد او در مدتى كوتاه با حضور پيوسته در مسجد «نفطويه نحوي»[4] (معروف به مسجد لؤلؤي) نزد امام جماعت مسجد روخوانى قرآن را فرا گرفت.[5]
در محيط فرهنگى بغداد مدارس زيادى وجود داشت خانة هر دانشمند و فقيهى كلاس درس و آموزشگاهى بود كه شيفتگان علم و ادب را به خود جذب مي‌كرد. اما بيش از هر مدرسه‌اى مدرسة اهل بيت ـ عليهم السّلام ـ در محلة شيعه نشين كرخ بغداد آوازة جهاني داشت. وجود دانشمندان بزرگ و چهره‌هاى سرشناس در اين پايگاه فرهنگى شيعى موجب گشته بود تا عميق‌ترين و دقيق‌ترين مباحث علمى و دينى در آن مورد بحث و نظر قرار گيرد. آنان با نبوغ فكرى و ابتكارات خود شيوه‌هاى نوى را در تدريس و استدلال علمى گشوده بودند كه همين ويژگيهاى برجسته باعث جذب طلاب به مدرسة اهل بيت ـ عليهم السّلام ـ شد. محققان و دانش پژوهان دوستداران اهل بيت عصمت و طهارت ـ عليهم السّلام ـ پروانه وار به گرد آن جمع شدند و از جويبار زلال اخبار و سخنان خاندان رسالت سيراب مي‌شدند.[6]
نجاشي از كودكى به اين محيط فرهنگى و مدرسة غنى و پرآوازه وارد شد و به دنبال گمشدة خويش، فضايل و كرامتهاى انسانى و علم حديث مي‌گشت. او براى رسيدن به اين هدف با مردان و فرزانگان آشنا شد كه خويشتن را به علم، تقوا و شب زنده‌دارى آراسته بودند و از ابرار و محدثان بزرگ به شمار مي‌آمدند.
وي در خردسالى با فرزندان علماى بنام دوست مي‌شد و همراه آنان به محضر بزرگان مي‌رفت و از نزديك مطالب زيادى مي‌شنيد و گفتار آنها در ذهن پاك او نقش مي‌بست. او در پى ارتباط با خانوادة هارون بن موسى تلعكبرى كه از بني‌شيعيان و از شخصيتهاى درخشان شيعى و محدثان بود، با فرزندان اين استاد بزرگ رفاقت پيدا كرد.[7]
هنوز سيزده بهار از طلوع زندگي‌اش نگذشته بود كه هارون بن موسى در سال 385 ق از دنيا رفت و غبار اين حادثة غم‌انگيز را در ذهن نجاشى تا آخر عمر باقي گذارد.
با اساتيد و راويان
از آنجا كه شناخت راويان و به دست آوردن تخصص لازم در اين رشته مبتنى بر شنيدنيهاى زياد و مراجعه به اساتيد بزرگ اين فن است نجاشى براى كسب مهارت در اين رشته، از درياى دانش اساتيد بسيارى بهره برد و از دست مبارك آنان به دريافت اجازة نقل روايت مفتخر گشت و در دانش رجال تخصص افزون يافت. حال به اختصار از آن بزرگان نام مي‌بريم:
1. على بن احمد بن عباس نجاشي(پدر نجاشي): نجاشى بعضى از كتابهاى شيخ صدوق را نزد پدرش خواند و از دست او اجازة نقل روايت كتابهاي شيخ صدوق نايل آمد.[8]
2. احمد بن محمد بن عمران معروف به «ابن جُندي» (305ـ396).[9]
3. احمد بن محمد بن موسي معروف به «ابن صلت اهوازي» (324ـ409)ق.
4. احمد بن عبدالواحد بن احمد بزاز معروف به «ابن عبدون» يا «ابن حاشر» (330ـ423)ق.
5. احمد بن على بن عباس سيرافى معروف به ابن نوح سيرافي.[10]
6. ابواسحاق ابراهيم بن مخلد (325 ـ 410).
7. ابوالحسن اسد بن ابراهيم بن كليب (متوفى 400) ق.
8. القاضى ابوعبدالله جعفي.
9. ابوالحسين بن محمد بن ابي سعيد.
10. حسن بن احمد بن ابراهيم (339ـ426)ق.
11. حسن بن احمد بن محمد معروف به «ابن هيثم عجلي».
12. حسن بن محمد بن يحيى فحام (متوفى 408) ق.
13. ابو عبدالله حسين به عبيدالله غضائرى (متوفى 411) ق. نجاشى از اين استادش كه شنيدنيهاي زياد داشت و آگاه به زندگى راويان حديث بود، به دريافت اجازة نقل حديث نايل آمد.[11]
14. حسين بن احمد بن موسي.
15. حسين بن جعفر بن محمد مخزومى معروف به «ابن خمري».
16. سلامة بن ذكاء ابوالخير موصلي.
17. عباس بن عمر بن عباس معروف به «ابن ابى مروان».[12]
18. عبدالواحد بن مهري (318ـ410) ق. نجاشى كتاب «مسند عمار بن ياسر» را نزد اين استاد خوانده است.[13]
19. عبدالسلام بن حسين اديب (329ـ405) ق. كتاب «مهدى (عج)» را نزد اين استادش خوانده است.[14]
20. عبدالله بن محمد بن عبدالله معروف به «ابو محمد حذاء علجي».[15]
21. عثمان بن حاتم منتاب تغلبي.
22. عثمان بن احمد واسطي.
23. على بن احمد بن محمد قمى معروف به «ابن ابى جيد» (متوفى 408)ق.
24. ابوالقاسم على بن شبل بن اسد.[16]
25. ابوالحسن محمد بن احمد قمي.
26. محمد بن جعفر اديب معروف به «ابوالحسن تميمي» (303ـ402) ق.
27. محمد بن عثمان بن حسن معروف به «نصيبى معدل». نجاشى كتاب «مارووا من الحديث» ابوشجاع ارجانى و نوشته‌اى از عبدالله بن على كه تمام آن نوشته را از امام رضا ـ عليه السّلام ـ روايت كرده است، نزد اين استاد خوانده است.[17]
28. محمد بن على بن شاذان قزويني.
29. محمد بن على بن يعقوب معروف به «ابوالفرح قنائى كاتب».[18]
در محضر مفيد ـ رحمة الله عليه ـ و سيد مرتضي ـ رحمة الله عليه‌ـ
محمد بن محمد بن نعمان معروف به «شيخ مفيد» يا «ابن معلم» پيشوا و استاد علماى شيعه است كه زمانى زعامت شيعيان به او منتهى گرديد. تمام كسانى كه بعد از او آمدند از محضرش و از آثار ماندگارش بهره‌ها بردند. حدود دويست كتاب و اثر ماندنى در موضوعات مختلف اسلامي، از اين فقيه و محقق ژرف‌نگر به جاى مانده است كه به منزلة دائرة المعارف بزرگ اسلامى و شيعى محسوب مي‌شود.
نجاشى در محضر چنين انديشمند و عالمى ساليان متمادى زانو زد و از اندوخته‌هاى علمي‌اش خوشه‌ها برچيد. بيشتر كتابهاى جعفر بن محمد قولويه ـ استاد شيخ مفيد ـ و شمارى ديگر را نزد او خوانده است.[19]
وى سرانجام در شب جمعة آخر ماه مبارك رمضان سال 413 ق. استادش را از دست داد و ارتحال استاد بزرگى چون شيخ مفيد براى او بسيار سنگين بود.
پس از درگذشت شيخ مفيد ـ رحمة الله عليه ـ زعامت و پيشوايى شيعيان به سيد مرتضى ـ رحمة الله عليه ـ منتقل شد؛ شخصيتى كه در دانشهاي مختلف يگانة عصر خود و در فضل و كرم زبانزد بود.

 

نجاشى ساليان دراز در درس سيد مرتضى حاضر شد و از دانشها و روح بلند اين استاد بزرگ كه تجسم تقوا و پاك دامنى بود، بهره‌ها برد، او گرچه از سيد مرتضى در كتاب ارزشمندش روايتى نقل نمي‌كند، ولي به فرمودة محقق خوانساري، در نزد سيد مرتضى بيشترين درس را خوانده است.[20]
سيد مرتضى پس از عمرى پربار و خدمات ارزندة علمى و اجتماعى در ربيع الاول سال 436 ق در شهر بغداد ستارة عمرش افول كرد و به جوار حق شتافت. مصيبت فراق و از دست دادن استاد وارسته و مجتهد سخت كوش چون سيد مرتضى نيز براى نجاشى كه زمان طولانى با او مأنوس بود بسيار سنگين آمد ولي او چاره‌اى جز صبر و بردبارى نداشت. وى بدن مطهر استادش را با كمك ابوالعلى محمد بن حسن جعفرى و سلار بن عبدالعزيز، غسل داد و پس از اينكه فرزند سيد مرتضى بر بدن پدرش نماز گزارد او را دفن كردند.[21]
آثار ماندگار
ابوالعباس نجاشى در شناخت راويان حديث گوى سبقت را از ديگر دانشمندان اين فن ربود و بر آنان برترى كامل يافت. گرچه پيش از عصر نجاشى و شيخ طوسي محققان و علماى زيادى در رشته رجال قلم بر صفحة كاغذ گذارده، آثار ارزشمندى به يادگار گذاشتند ولى دانش شناسايى حديث در زمان اين دو ابرمرد كه شايسته عنوان «پدر علم حديث»اند، تحول چشمگيرى يافت[22] و آثارى كه اين دو خورشيد فروزان شيعه در اين زمينه از خويش به يادگار گذاردند به عنوان كتابهاى اصول علم رجال معروف گشت و از آن تاريخ تاكنون عالمانى كه متخصص در اين رشته اند مطابق ديدگاههاى آن دو تحقيق كرده و بر محور آثار آن دو بزرگوار، كتابها نوشته‌اند.
«رجال نجاشي» از گرانبهاترين آثار شيعى در فن علم رجال است كه در بين چهار كتاب اصلى علم رجال درخشندگى خاصي دارد؛ نظير درخشش كتاب «كافي» در بين چهار كتاب حديثي.
نجاشي اين گنجينه و اثر ماندگارش را در زمان حيات استادش سيد مرتضى ـ رحمة الله عليه ـ و پس از تأليف كتابهاى شيخ طوسى در اين زمينه، نوشته است. گويا سيد مرتضى در يكى از جلسات درس، از سخن آن دسته از مخالفان كه شيعه را به نداشتن آثار و سابقة علمى سرزنش مي‌كردند و مورد استفاده قرار مي‌دادند، اظهار ناراحتى مي‌كند و همين مسأله سبب مي‌شود كه نجاشى با تصميم و ارادة جدى دست به تحقيق زند و دانشوران شيعى و آثار ارزشمند آنان را معرفى كند.
بنابراين كتاب وى حاوى نام 1270 فرزانه از محدثان و علماى شيعى است كه در بيشتر موارد، سلسله سند از نجاشى تا راوى و شخصيتى كه به معرفى و آثار او پرداخته، ذكر شده است. آن طور كه از سخن خود نجاشى بر مي‌آيد نام اين كتاب «فهرس اسماء مصنفى الشيعه» است كه در آن به شناساندن آثار، كنيه، القاب، نياكان و محل سكونت و زندگى علماى بزرگ پرداخته است. از اين رو نام اين مجموعة گران سنگ «فهرست» معروف به «رجال النجاشي» است كه بر روى جلدهاى چاپ شده آن مزين است.
نجاشي اين كتاب را در دو جزء تهيه و تنظيم كرده و به همان ترتيبى كه خود صورت داده است بارها منتشر شده است.[23]
نجاشي غير از اثر مشهورش كتابهاى ديگري به رشتة تحرير درآورد ولى متأسفانه نشر نگرديده و در دسترس نيست حتى به نسخه‌هاى خطى آنها نيز تا به حال آگاهى نيافته‌اند. نجاشى آنجا كه شرح حالش را يادآور شده آثار زير را از نوشته‌هاى خويش شمرده است:
1. «الجمعه»: اين كتاب دربارة وظايف و اعمال عبادى در روز جمعه است.
2. «الكوفه»: در معرفى آثار و اماكن تاريخى شهر كوفه و نيز فضيلت آنها است.
3. «انساب بنى نضر بن قُعين»: در اين كتاب خاندان بنى نضر بن قعين را معرفى مي‌كند.
4. «مختصر الانوار و مواضع النجوم».[24]
روايتگران
گرچه نجاشى شاگردان زيادى را تربيت نكرد، چند نفر از دانشمندان، از روح بلند، تعهد، تقوا و اخلاص نجاشى بهره‌ها برده و به مقام نقل روايت از كتابهاى او نايل آمدند و از جمله:
1. ابوصمصام ذوالفقار بن معبد حسيني. وى از سادات بزرگوارى است كه از سيد مرتضي، نجاشى و شيخ طوسي روايت مي‌كند. نيز فقها و دانشمندانى چون قطب راوندي (متوفي 573 ق) و ابن شهر آشوب (متوفى 588 ق) از ابوصمصام حديث نقل مي‌كنند.[25]
2. ابوالحسن سليمان بن حسن صهرشتي. وى از فقها و شخصيتهاى برجستة شعيى و از شاگردان ممتاز سيد مرتضى و شيخ طوسى است. او از اين دو بزرگوار و نيز از شيخ مفيد و نجاشى و ديگر فرزانگان روايت نقل مي‌كند. از جمله كتابهاى او «قبس المصباح» در زمينة دعاست.
3. ابوالحسن على بن احمد نجاشي. وى فرزند نجاشى است كه در شمار اساتيد بزرگ و دانشمندان جاى دارد.[26]
جلوه‌هايي از زندگى
عشق به اهل بيت و خاندان عصمت و طهارت ـ عليهم السّلام ـ چنان در روح و روان نجاشى در آميخته بود كه آرامش را از وى گرفته و پيوسته در خروش و جوشش بود. گاهى غدير او را به ساحل امن ولايت و حرم مولا على ـ عليه‌ السّلام‌ـ مي‌كشاند و زمانى نيز عاشورا او را به مكتب سرخ ولايت و مسلخ عاشقان به كربلا مي‌برد.
هر سال عيد غدير كه از راه مي‌رسيد شادمانى در چهرة نجاشى ظاهر مي‌گشت و شوق زيارت مولايش وى را از بغداد به نجف مي‌كشاند و شتابان به وادى نور حركت مي‌كرد. به سرزمين ولايت كه مي‌رسيد گويا در جوار بارگاه ملكوتى اميرالمؤمنين ـ عليه السّلام ـ رحل اقامت مي‌افكند و با بهره‌جويي معنوى از روح بلند آن حضرت، از فرصت به دست آمده سود جسته، از اساتيد بزرگ استفاده مي‌كرد و از درياى دانش آنان سيراب مي‌گشت و از دست مبارك آنان به دريافت اجازة نقل روايت نايل مي‌آمد به طورى كه با كوله باري از معنويات و معارف، از نجف اشرف به ديار خود مراجعت مي‌كرد.[27]
از جلوه‌هاى حيات نجاشى روح توحيد و عبوديتى بود كه در جانش رسوخ كرده بود و رد پاى اين سبز قامت الهى را همچون نياكان پاكنهادش بايد در مساجد و مكانهاى زيارتى دنبال كرد.
او هر گاه به قصد كوفه ـ شهر اجدادش‌ ـ حركت مي‌كرد با زاد و توشة تقوا و با روحى سرشار از اخلاص بار سفر مي‌بست و در جاى جاى شهر با قلبي آكنده از عشق به اهل بيت ـ عليهم السّلام ـ و زبانى گويا به ذكر خدا قدم مي‌گذاشت و به زيارت مكان‌هاى مقدس اين شهر مي‌رفت. وى به عظمت و فصيلت مساجد شهر كوفه آگاه بود و در همانجا كه پيامبران و جانشينان آنها و ديگر زاهدان و با تقوايان نماز مي‌گذاردند، نماز مي‌خواند.[28]
عشق و محبت به ستارگان آسمان فقاهت و ديدار با محدثان و راويان، در سراسر وجود نجاشى موج مي‌زد و احترام فرزانگان شيعي را نيك نگه مي‌داشت و چه در شهر بغداد يا در مسافرتهايش به نجف و كوفه به ديدار صاحبان فضيلت و ابرار مي‌رفت و از درياى دانش و اخلاص آنان بهره كافى مي‌برد.
وفات
دست تقدير اين گونه رقم خورد كه حوزة عليمة بغداد كه تا سال 448 ق از رونق و شهرت جهانى برخوردار بود و عالمان و پژوهشگران را از گوشه و كنار مجذوب خود ساخته بود ديگر آن حرارت و جنب و جوش فرهنگى را نداشته باشد.
جنگ و گريزهايى كه در بغداد به وجود آمد و آشوب‌هاى داخلى و خارجى براى انتقال قدرت، محيط دانش و آرامش حوزه‌هاى درس را آشفته ساخت و در نهايت اوضاع نابسامان به جايى رسيد كه حكومت از آل بويه به سلجوقيان منتقل شد و شيخ طوسي، پيشواى شيعيان، به ناچار از بغداد به نجف هجرت كرد. از آن پس فقها، محدثان و علماى بزرگ يكى پس از ديگرى بغداد را رها كرده، بعضى به نجف و عده‌اى به نقاط ديگر هجرت كردند.
نجاشي، محدث و چهرة سرشناس نيز با دگرگوني اوضاع سياسى و اجتماعى شهر بغداد و از بين رفتن حوزة فرهنگ شيعى در سال 448 ق به ناچار آنجا را رها كرد و احتمال دارد بر اثر كهولت و گرماى زياد و نيز علاقة قلبى كه نسبت به خاندان رسالت داشت به منطقه‌اى در شمال بغداد نزديك سامرّاء هجرت كرده باشد. او در حالى كه اواخر عمر را مي‌گذراند هر چند گاه به سامرّا مي‌رفت و به زيارت امام هادى و امام حسن عسكرى ـ عليهم السّلام ـ مي‌شتافت و در حالى كه اشكهايش جارى بود زير لب براى تعجيل ظهور امام زمان (عج) دعا مي‌كرد.
... او كه عمرى را در خدمت معارف اهل بيت ـ عليهم السّلام ـ سپرى كرد و در معرفى ابرار و ستاره‌هاى هميشه جاويد تشيع و شناساندن آثار ارزشمند آنان همت بلندى داشت، همچنان در انتظار رؤيت خورشيد اهل بيت باقي ماند تا آنكه دست اجل مهلتش نداد و در جمال الاول سال 450 ق در مطيه آباد[29] روح پاكش به ارواح مطهر ابرار و صالحان و اولياى خاص الهى پيوند خورد و در جوار رحمت ربوبى جاى گرفت.[30]
محمد حسن امانى

 


[1] . سال 329 ق به «تناثر نجوم» يعنى فرو ريختن ستارگان معروف است در اين سال على بن محمد سمري، چهارمين نايب خاص حضرت مهدى (عج) چشم از جهان فرو بست و با درگذشت او درِ نيابت خاص بسته و غيبت كبراى آن حضرت آغاز شد.
[2] . در كتابهاى تاريخى به اين دو نام به عنوان فرزندان نجاشى دست نيافتيم.
[3] . قاموس الرجال، علامه شوشتري، جامعه مدرسين قم، ج 1، ص 523.
[4] . وى ابوعبدالله ابراهيم فرزند مجد بن عرفه (240ـ323 ق) ملقّب به «نفطويه نحوي» است (تاريخ بغداد، خطيب بغدادي، چاپ بيروت، ج 6، ص 159).
[5] . همان مأخذ، ص 291.
[6] . مقدمه لمعه، محمد مهدى آصفي، چاپ ده جلدي، ج 1، ص 52.
[7] . رجال النجاشي، ج 2، ص 407. خلاصة الاقوال، علامه حلي، چاپ تهران، ص 87.
[8] . همان مأخذ، ج 2، ص 316، ج 1، ص 220. طبقات اعلام الشيعه، علامه آقا بزرگ تهراني، چاپ دوم، اسماعيليان، ج 2، ص 19.
[9] . همان مأخذ، ج 1، ص 224. خلاصه، ص 11.
[10] . رجال النجاشي، ج 1، ص 226، ج 2، ص 417. رجال طوسي، ص 417، خلاصه، ص 12.
[11] . همان مأخذ، ج 1، ص 202 و 203 و 220 و 306، ج 2، ص 306. رجال طوسي، ص 332 و 351 و 425. خلاصه، ص 26.
[12] . همان، ج 1، ص 343.
[13] . همان، ج 2، ص 428.
[14] . همان، ص 151.
[15] . همان، ص 36. خلاصه، ص 55.
[16] . همان، ج 1، ص 95 و 458.
[17] . همان، ج 1، ص 98. ج 2، ص 32 و 175.
[18] . همان، ج 2، ص 326، اعيان الشيعه، ج 3، ص 33. مشيخه النجاشي، محمود دُرياب نجفي، چاپ اول 1413 ق، قم، ص 98.
[19] . همان، ج 1، ص 121 و 153 و 154 و 306.

 

[22] . روضات الجنات، محمد باقر خوانساري، اسماعيليان، قم، ج 1، ص 63.
[21] . رجال النجاشي، ج 2، ص 104، خلاصه، ص 46.
[22] . كتابهاي اصلى علم رجال چهار كتاب اند به نامهاي: 1. اختصار الرجال 2. الفهرست 3. الرجال 4. رجال نجاشى كه كتاب تحت تأليف شيخ طوسى است.
[23] . اين اثر ماندگار تاكنون بارها چاپ شده كه جديدترين چاپ آن با تحقيق محمد جواد نائيني، زير نظر استاد جعفر سبحاني، در سال 1408 ق در بيروت به زيور طبع آراسته گرديده است.
[24] . همان، ج 1، ص 254.
[25] . طبقات اعلام الشيعه، ج 2، ص 180. روضات الجنات، ج 1، ص 63.
[26] . ر. ك: «طبقات اعلام الشيعه»
[27] . رجال النجاشي، ج 1، ص 190، ج 2، ص 85 و 409.
[28] . همان، ج 1، ص 297 و 378 و 408.
[29] . همان مَطيَره است و آن منطقه سرسبزى است در اطراف سامرّا و از گردشگاههاى عمومى بغداد و سامرّا. (ر. ك: معجم البلدان، ج 5، ص 151)
[30] . خلاصه، ص 12. الكنى و الالقاب، ج 3، ص 239.
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها