پاسخ به:زندگی نامه علما
دوشنبه 4 مهر 1390 11:18 AM
سيد رضي
ستارهاى از افق بغداد
هنوز يك قرن از غيبت خورشيد پرفروغ آسمان امامت و ولايت ـ حضرت مهدى (عج) ـ نگذشته بود كه ستارهاى از افق بغداد درخشيدن گرفت و نور اميدى بر دل عاشقان و منتظران نشاند.
او به سال 395 ق.[1] در محلة شيعه نشين كرخ بغداد، در خانهاى كه از گلهاى عطرآگين ايمان و اخلاص و روشنايى علم و عمل آذين بندى شده بود، ديده به جهان گشود و نام زيباي «محمد» به خود گرفت. محمد كه بعدها به «شريف رضي» و «سيد رضي» شهرت يافت از خاندانى برخاست كه همه از بزرگان دين و عالمان و عابدان و زاهدان و پرهيزكاران كم مانند روزگار بودند.
پدر و مادر سيد رضى هر دو از سادات علوى و از نوادگان سرور آزادگان حسين بن على ـ عليه السّلام ـ بودند. نسبت وى از جانب پدر با پنج واسطه به امام هفتم ميرسد.[2] از اين رو گاهى شريف رضى را «موسوي» ميخوانند. و از طرف مادر نسبت وى با شش رابطه به امام زين العابدين ـ عليه السّلام ـ ميرسد.[3]
در جلالت و عظمت شأن فاطمه مادر سيد رضى همين بس كه ميگويند: شيخ مفيد ـ رحمة الله عليه ـ كتاب «احكام النّساء» را براى او نوشته و در مقدمه كتاب از او به بانويى محترم و فاضله ياد كرده است.[4]
دلباختة علم و معرفت
سيد رضى از همان اوايل كودكي با اشتياق فراوان به تحصيل و فراگيرى علوم رو آورد. وى علاوه بر جدّيت و پشتكاري، از نبوغى ذاتي و خدادادى برخوردار بود كه پيشرفت علمى و ادبى او را سرعت ميبخشيد. در حقيقت در قرن چهارم و پنجم هجرى تفرقهها و تنشهاي مذهبى تا حدودى از بين رفته بود. از اين رو دو فرقه بزرگ و نيرومند تشيع و تسنن در جوّى مسالمت آميز زندگى ميكردند و روح تفاهم و همبستگى باعث شده بود كه دانشمندان هر دو فرقه به طور آزاد به ارائه افكار و اشاعه مذهب بپردازند. سيد رضى از اين فرصت استثنايى بهرههاى فراوان برد و علوم مختلف مانند قرائت قرآن، صرف و نحو، حديث، كلام، بلاغت، فقه، اصول، تفسير و فنون شعر و غيره را بياموخت تا اينكه در بيست سالگى از تحصيل بينياز گشت و خود در صف استادان و محققان نامدار قرار گرفت.
عدهاي از دانشمندان نامآورى كه سيد رضى نزد آنان به كسب دانش پرداخته عبارتاند از:
1. ابواسحاق ابراهيم بن احمد طبرى (متوفى 393 ق.) فقيه و اديب و نويسندة زبردست كه سيد رضى قرآن را در دوران كودكى نزد وي آموخت.
2. ابوعلى فارسى (متوفى 377 ق.) نامآور دانش و ادب و پيشواى علم نحو در عصر خود.
3. ابوسعيد سيرافى (متوفى 368 ق.) دانشمند بزرگ و نحوى معروف كه مسند قضاوت بغداد را به عهده داشت.
4. قاضى عبدالجبار بغدادي، متخصص علم حديث و ادبيات.
5. عبدالرحيم بن نباته (متوفى 374 ق.) از خطباى بلندآوازه و نامدار شيعه، مشهور به خطيب مصري. سيد رضي مقدارى از فنون شعر را از وى آموخت.
6. ابومحمد عبدالله بن محمد اسدى اكفانى (متوفى 405 ق.) عالم فاضل و پرهيزكار و مسند نشين قضاوت در بغداد.
7. ابوالفتح عثمان بن جنّى (متوفى 392 ق.) اديب ماهر در علم نحو و صرف.
8. ابوالحسن على بن عيسى (متوفى 420 ق.) شعرشناس و پيشواى علم لغت و ادبيات.
9. ابوحفص عمر بن ابراهيم بن احمد الكناني، محدّث ثقه كه سيد رضى از او حديث فرا گرفت.
10. ابوالقاسم عيسى بن على بن عيسى بن داوود بن جرّاح (متوفى 350 ق.) لغت شناس و محدث بزرگ و مورد اعتماد.
11. ابوعبدالله مرزبانى (متوفى 384ق.) محدث نامدار و صاحب چندين كتاب حديث و مورد اعتماد شيخ صدوق ـ رحمة الله عليه ـ
12. ابوبكر محمد بن موسى خوارزمى (متوفي 403 ق.) فقيهى سترگ و استاد حديث كه سيد رضى و ديگران از وى فقه آموختند.
13. ابومحمد هارون تلعكبرى (متوفى 385 ق.) فقيهى جليلالقدر و صاحب كتاب جوامع در علوم دين.
14. ابوعبدالله محمد بن محمد بن نعمان مشهور به شيخ مفيد (متوفى 413 ق.)، از دانشمندان كم مانند عالم اسلام.[5]
بوستان معرفت
سيد رضى به سبك جالب و بينظير حوزههاى علميه، در حين فراگيرى و قبل از فارغ التحصيلي، اقدام به پرورش طالبان علم و جويندگان معرفت كرد. وى در بوستان معرفتش به پرورش شاگردانى پرداخت كه خود به آنان افتخار ميورزيد. به طورى كه هر يك از آنان مانند قمرى در فلك علم و فرهنگ ميدرخشند. نام آن وارستگان به قرار زير است:
1. سيد عبدالله جرجاني، مشهور به ابوزيد كيابكي.
2. شيخ محمد حلواني.
3. شيخ جعفر دوريستى (متوفى حدود 473 ق.).
4. شيخ طوسى (م 460 ق.).
5. احمد بن على بن قدامه مشهور به ابن قدامه (م 486 ق.).
6. ابوالحسن هاشمي.
7. مفيد نيشابورى (م 445 ق.).
8. ابوبكر نيشابورى خزاعى (متوفى حدود 480 ق.).
9. قاضى ابوبكر عكبرى (م 472 ق.).
10 مهيار ديلمي.[6]
اولين دانشگاه
شريف رضى جوانمردى درد آشنا بود. او نيش حسادت و شماتت را بر عزلت و رهبانيت ترجيح ميداد و در ميدانهاى خدمت كمر همّت ميبست و يك تنه مسئوليتهاى سنگين و دشوار اجتماعى را بر عهده ميگرفت.
سيد بزرگوار در كنار كارهاى بس سنگين نقابت و ديوان مظالم و ... همواره به فكر تحصيل طلاب بود. از اين رو در پس طرحى نو به منظور بالا بردن سطح معلومات شاگردان افتاد كه نتيجه انديشهاش ايجاد دانشگاه شبانهروزى شد كه تا آن زمان سابقه نداشت. «او با اينكه از تمكّن مالى كم بهره بود مع الوصف وقتى ديد گروهى از طالبان علم و شاگردانش پيوسته در ملازمت او هستند خانهاي تهيه كرد و آن را به صورت مدرسه جهت شاگردان خود درآورد و نامش را «دارالعلم» نهاد و تمامى نيازمنديهاى طلاب را براى آنها فراهم كرد سيد رضى براى دارالعلم كتابخانه و خزانهاى با كليّه وسايل و لوازم فراهم كرد.»[7]
بايد دانست كه تأسيس دارالعلم سيد رضى دهها سال پيش از تأسيس مدرسة نظامية بغداد و با بودجة هنگفت دولتى از سوى خواجه نظام الملك طوسى (سال 457 ق.) صورت گرفته است. او تقريباً حدود هشتاد سال بعد از سيد رضى به اين كار اقدام ورزيده است.[8]
جلوههاي تربيتى
سيد رضى مردى خود ساخته و پيراسته بود و شخصيت و عظمت افراد را در ارزشهاى والاى انسانى و معنويات ميديد. از اين رو در تمام عمرش همواره ميانه روى را پيشه خود ساخت. چرا كه با روح قناعت در غناى حقيقى به سر ميبرد. وى هيچگاه دست طمع به سوى ديگران دراز نكرد. به همين سبب، علو همّت و مناعت طبع شريف رضي، زبانزد عام و خاص گشته بود. در مورد خصوصيات اخلاقى سيد رضى قضاياى زيادى نقل شده است كه به يكى از آنها اكتفا ميكنيم:
از ابى محمد مهلبي، وزير بهاءالدّوله نقل كردهاند كه ميگفت:
روزي به من خبر رسيد خداوند به سيد رضى پسرى عنايت كرده است. فرصت را غنيمت شمردم و خواستم به بهانه اين مولود صلهاى به سيد رضى بدهم. به غلامان دستور دادم طبقى حاضر كردند و دو هزار دينار بر طبق گذاشتم و به رسم چشم روشنى و هديه برايش فرستادم.
سيد قبول نكرد و پيغام داده بود كه: لابد وزير ميدانند و اگر مطلع نيستند، بدانند كه من از كسى صله قبول نميكنم.
به اميد اينكه اصرارم ثمر بخشد دوباره طبق پر سيم و زر را فرستادم و گفتم: اين هدية ناچيز را قبول بفرماييد و به قابلهها بدهيد.
او آنها را دوباره پس فرستاد و جواب داد: قابلهها غريبه نيستند و رسم ما بر اين نيست كه بيگانگان به خانه ما رفت و آمد داشته باشند. آنها از بستگان خودمان ميباشند و چيزى هم نميپذيرند.
براي بار سوم طبق را فرستادم و گفتم: حال كه خود قبول نميكنيد بين طلبههايى كه پيش شما درس ميخوانند تقسيم كنيد. چون طبق را آوردند استاد در حضور طلبهها فرمود: طلبهها خودشان حاضرند! بعد رو كرد به شاگردان و گفت: هر كس به اين پولها محتاج است بردارد.
در اين هنگام يكى از آنان برخاست دينارى (طلا) برداشت و قسمتى از آن را قيچى كرد و بقيه را سرجايش گذاشت. ديگر طلبه ها هم چيزى برنداشتند.
شريف رضى از آن طلبه پرسيد: براى چه اين مقدار برداشتني؟!
وي گفت: شب گذشته هنگام مطالعه روغن چراغ تمام شد، خادم نبود كه از انبار مدرسه روغن بدهد، از فلان بقال مقدارى روغن چراغ نسيه كردهام. حالا اين قطعه طلا را برداشتم تا قرض خود را اداء كنم!
سيد رضى تا اين سخن بشنيد دستور داد به عدد طلاّب كليد ساختند تا هر كس چيزى لازم داشت كليد انبار را همراه داشته باشد.[9]
قطرهاى از درياى بيكران
سيد رضى در دوران جوانى به تفسير و توضيح آيات الهى روى آورد. عشق و علاقه وى به قرآن از همان اوايل كودكى آغاز شده بود. چنانكه بعد از يادگيري، اُنس دايم و رابطه هميشگي با قرآن برقرار كرد و در سى سالگى در مدت كوتاهى قرآن را حفظ كرد. او همواره با زمزمه كلام الهى آينة دل را جلا ميبخشيد. بعد از گذراندن علوم مختلف قرآنى علاوه بر شيرينى قرائت دوران كودكي، خود را با دنيايى از زيباييهاى روخ بخش همراه مييافت كه وسعتش بيانتها و غايتش بيمنتها بود. سيد رضى محو در جمال تابناك آيات الهى دست به قلم برد تا قطرهاى از درياى بيكران تعاليمش را بر صفحه روزگار جارى سازد. ثمره اين تلاش با اخلاص سه گنجينة گران سنگى است كه براى نسلهاى آينده به يادگار گذاشت.
1. تلخيص البيان عن مجازات القرآن.
2. حقايق التأويل فى متشابه التنزيل.
3. معانى القرآن.
ديگر تأليفات سيد رضى عبارتند از:
خصايص الائمه، نهج البلاغه، الزيادات فى شعر ابى تمام، تعليق خلاف الفقهاء، كتاب مجازات آثار النّبويّه، تعليقه بر ايضاح ابي علي، الجيّد من شعر ابى الحجاج، زيادات فى شعر ابى الحجاج، مختار شعر ابى اسحق الصّابي، كتاب «مادار بينه و بين ابى اسحق من الرسائل» و ديوان اشعار.[10]
رسالت بزرگ
هر روز كه سپرى ميشد برگِ زرّينى به دست تواناى سيد رضى بر تاريخ تابناك اسلام افزوده ميگشت. او با قلمى روان و علمى فراوان خدمات ارزندهاى ارائه كرد. براى كتاب وحى تفسير نوشت، احكام فقهى تدوين كرد، با اشعار نغز و قصيدههاى بلند خود سيل معارف روان ساخت و مسئوليتهاى طاقت فرساى ديني، سياسي، اجتماعى را به عهده گرفت و ... با همة اينها كار خود را ناتمام ميديد و احساس خلأ و كمبود ميكرد گويى براى رسالتى ديگر آفريده شده است. رسالتى بس بزرگ.
وي ميبايست از فضاى آزاد به وجود آمده كمال استفاده را ميبرد و با شناساندن اصالت شيعه، اسلام واقعى را به جهانيان معرفى ميكرد. سيد رضى به خوبى ميدانست كه رسالت بدون امامت ناقص است و شهر علم پيامبر ـ صلّى الله عليه و آله ـ بدون وجود علي ـ عليه السّلام ـ شهرى بيدروازه ميماند و بدون معصوم، قرآن بدون مفسّر خواهد بود. ميبايست قدم به ميدان گذاشت و اقدامى كرد و كارى را كه انجام آن براى گذشتگان ميسّر نگشته است به سر منزل مقصود رساند.
شريف رضى با اين تفكّر الهى كار بزرگى را آغازيد. همان كارى كه ثمره شيرينش در كلام بلند مولاعلى ـ عليه السّلام ـ به بار نشست و كتاب هميشه جاويد نهج البلاغه را به ارمغان آورد، نام و ياد سيد رضى را براى هميشه زنده نگه داشت. در حقيقت او اولين عالمى است كه كلمات و خطبههاى سراسر بلاغت اميرمؤمنان على ـ عليه السّلام ـ را گردآورى و تدوين كرد.
از ديدگاه دانشمندان اهل تسنّن
سيد رضى از نظر مقامات بلند علمى و فضيلتهاى ارزشمند اخلاقى خود را به مرحلهاى رساند كه گوى سبقت از ديگران ربود تا بدان حدّ كه خاص و عام، دوست و دشمن و عالم و عامى به ديدة احترامش مينگريستند و زبان به تعريف و تمجيدش ميگشودند. دانشمندان و بزرگان اهل سنّت دربارة عظمت هميشه درخشان سيد رضى سخنان جالب توجهى دارند. كه در ذيل به پارهاى از آنها اشاره ميكنيم.
عبدالملك ثعالبي، شاعر معاصر سيد رضى در كتاب تحقيقى و ادبى خويش «يتيمة الدهر» در وصف سيد مينويسد: «تازه وارد ده سالگى شده بود كه به سردون شعر پرداخت. او امروز سرآمد شعراى عصر ما و نجيبترين سروران عراق و داراى شرافت نسب و افتخار حسب، و ادبى ظاهر و فضلى باهر و خوددارى همة خوبيهاست».[11]
خطيب بغدادى در كتابش موسوم به «تاريخ بغداد» ميگويد: «... رضى كتابهايى در معانى قرآن نگاشته است كه مانند آن كمتر يافته ميشود».[12]
جمال الدين ابى المحاسن يوسف بن تَغرى بردى اتابكى در كتاب «النجوم الزاهره فى ملوك مصر و القاهره» مينويسد:
«سيد رضى موسوي، عارف به لغت و احكام و فقه و نحو و شاعرى فصيح بود. او همّتى عالى داشت و ديندار بود. او و پدرش و برادرش پيشواى شيعيان بودند.»[13]
وفات
آن روز شهر بغداد در تب و تاب و هيجان بود. نگاههاى نگران و معنادار مردم حاكى از اضطرابى بود كه در درونشان چنگ انداخته، بيقرارشان ميكرد. اتفاق تلخ و ناگوارى در پى وقوع بود كه كسى نميخواست و نميتوانست باور كند. هرگز به ذهن كسى نميرسيد كه به اين زودى شاهد چنين حادثة غم انگيز و جانسوزى خواهد شد ... اما هرچه بود تمام شده بود و ديگر گريزى جز از پذيرفتن آن نبود. هر كس به ديگري ميرسيد آرام و ناباورانه ميگفت: شريف رضى درگذشت. «انا لله و انا اليه راجعون».
سيد رضى در ماه محرم سال 406 ق. در سن 47 سالگى چشم از جهان فروبست و جهان علم و عالم تشيّع را در غم و ماتم فرو برد ... . نوشته اند سيد مرتضى استوانة علم و تقوا و سياست، از درگذشت مرموز و ناگهانى برادرش چنان متأثر و متأسف شد كه تاب ديدن جنازه او را نياورد و از شدت حزن و اندوه به حرم مقدس كاظمين ـ عليهما السّلام ـ پناه برد. انبوه مردم جنازه سيد رضى را تشييع كردند و فخرالملك وزير بر جنازه وى نماز خواند پيكر پاكش را در خانه خود به امانت دفن و بعدها به حرم امام حسين ـ عليه السّلام ـ منتقل كردند.
غم فراق برادر بر سيد مرتضى بس سنگين بود. تنها و داغديده سر به زانوى غم نهاده، آه جانسوز از دل آتشين بر ميكشيد و مرثية فراق ميسرود: اى ياران! داد از اين فاجعة ناگوار كه بازوى مرا شكست! كاش جان مرا هم ميگرفت!
محمد ابراهيم نژاد
[1] . النجوم الزاهره، يوسف بن تغرى بردى اتابكي، ج 4، ص 240.
[2] . اعيان الشيعه، سيد محسن امين عاملي، ج 9، ص 216.
[3] . همان.
[4] . پيرامون نهج البلاغه، سيد عباس اهري، ص 20.
[5] . الشريف الرضي، محمد هادى اميني، ص 60 ـ 76.
[6] . الشريف، ص 112 ـ 122.
[7] . سيد رضى مؤلف نهج البلاغه، على دواني، ص 161.
[8] . همان. ص 162.
[9] . اعيان الشيعه، ج 9، ص 217.
[10] . رجال النجاشي، احمد بن على نجاشي، ص 283.
[11] . يتمة الدهر، ج 3، ص 131.
[12] . تاريخ بغداد، احمد بن على الخطيب، ج 2، ص 246.
[13] . النجوم الزاهره، ج 4، ص 240.