0

زندگی نامه علما

 
mohammad_43
mohammad_43
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1388 
تعداد پست ها : 41934
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:زندگی نامه علما
سه شنبه 9 آبان 1391  7:57 PM


بمی، میر شمس الدین محمد
 
 
 

زادگاه

در برخی منابع، میر شمس الدین محمد از اهالی بم معرفی شده است.(1) البته چون در آن زمان آبادی خبیص، روستایی كم جمعیت و كوچك بود و اشتهاری نداشت و از راه ارتباطی با كرمان محروم بود و از طریق دارزین بم می توانستند به این آبادی بروند، بدین نسبت معروف شده است و گرنه او در تذكره ها و منابع دیگر عصر صفویه به عنوان میر شمس الدین خبیصی كرمانی شناسایی شده است.(2)

یاقوت حموی در وصف خبیص می نویسد: شهری است در كرمان كه قلعه ای استوار دارد و آبش از قنات تأمین می شود. به گفته ابن حمزه، خبیص تعریب هبیج است. ابن فقیه گوید: بین آب و هوای داخل شهر و بیرون آن اختلاف آشكاری وجود دارد و مردمش با زبان

صفحه 248

و لهجه ای خاص سخن می گویند.(3) احمد علی خان وزیری، كه خود بارها به چین سفر كرده، درباره ولایت میر شمس الدین خبیصی می گوید: عرب آن را بلدةالصالحین می گوید. این شهر در سمت مشرق مایل به شمال گواشیر (كرمان) به فاصله هجده فرسخ واقع است. این بلوك در غرب و جنوب صحرای لوط (دشت لوت)، كه فاصله بین كرمان و خراسان می باشد، قرار گرفته است. قافله خراسان كه از سوی قاینات می آید تا به گواشیر یا بنادر دریای عمان برود، اوّل به خبیص وارد می شود. آنان بسیاری از اوقات، اجناس خود را در همین قصبه به فروش رسانیده، حنا و خرما خریده، برمی گردند؛ صحرای سبز و خرّمی دارد و درختان مركباتش در كمال امتیاز است. در روی زمین بهترین حنا را دارد. این محصول را به تمامی نواحی ایران و تركیه و آسیای مركزی و افغانستان می برند. خرمایش شهرت عمده ای دارد و نوعی از آن، كه قصب نام دارد، در هیچ ولایتی دیده نمی شود.(4) و اصولاً خبیص در زبان عربی به معنای نوعی حلواست، كه از خرما تهیه می كنند. متأسفانه در زمان رضا خان، نام این شهر به شهداد تغییر یافت و كنون با همین عنوان از توابع شهرستان كرمان می باشد و 5248 نفر سكنه دارد.(5)

خاندان

میر شمس الدین از سادات حسینی و از احفاد ابوطالب زید است. وی از علمای نسّابه عصر خویش به شمار می رود و اصولاً شیوه تاریخ نگاری و حفظ تاریخ انساب در خاندان او موروثی بوده و استمرار

صفحه 249

داشته است. سادات خبیص همگی از نسل امامزاده زید و مورد احترام كارگزاران حكومتی و مردم در طول تاریخ بوده اند. امیران سلجوقی در تكریم این خاندان می كوشیدند و ملك قاورد سرسلسله سلجوقیان، كه در سال 434ق. زمام امور را به دست گرفت، از هشت دختر خود یكی را به ولی صالح شمس الدین ابوطالب زید، زاهد نسّابه مدفون در خبیص، و هفت دختر دیگر را به هفت پسر او داد.(6) نقل كرده اند قادر شاه دختری باهوش داشت كه به دلیل فراست و زیركی هر كس كه به خواستگاری او می آمد و پدرش به تزویج وی موافقت می كرد، او می گفت: این شخص هم كفو من نمی باشد. و سرانجام وی به عقد ازدواج سید عارف زید نسّابه درآمد كه سادات خبیص از فرزندان ایشان هستند.(7) مقبره بابازید در تذكره محرابی (مورخ قرن دهم هجری) نام برده شده و نیز این محل باقی مانده و مورد احترام عموم است.(8)

در تذكره محرابی كرمانی آمده است: «یكی از اهل الله و اعزه،كه در خطّه خبیص آرمیده است، عالم ربانی و عارف به معارف صمدانی امامزاده به حق و نسّابه نسبت مطلق سلطان النقباء فی العالم، زید بن محمد بن علی بن محمد دیباج نسّابه (قدس سره العزیز) می باشد و ایشان از امامزاده هانیه و به شش مرتبه به حضرت امام به حق و همام مطلق امام جعفر صادق علیه السلام می رسند و جدّ اعلای سادات خبیصند و چنین مشهور است كه شاه نعمت الله ولی همیشه به زیارت ایشان می رفته اند و چون نزدیك خبیص می رفته اند و گنبد مدفن ایشان را مشاهده می نموده، پیاده می گشته اند، كفش از پای بیرون

صفحه 250

می نموده و می گفته است: چندان ملائكه جناح در جناح كشیده و ازدحام نموده اند كه به سهولت، پیمودن طریق زیارت ایشان متعذر است.(9)

بنا به گفته ابن عنبه، نسب ابوطالب زید به محمود دیباج فرزند امام صادق علیه السلام می رسد. سید رضی الدین حسین بن قتاده مدنی در كتاب مشجرات خود می گوید: از قاسم، فرزند محمد دیباج، سه پسر به نام های حسن، عقیل و ابوطالب زید باقی ماند و زید زاهد كه در علو منزلت و علم و تقوایش شكی نمی باشد، هفت اولاد ذكور باقی گذاشت كه اعقابش در كرمان و حومه هستند.(10) ابواسماعیل ابراهیم بن ناصر بن طباطبا نیز به سادات كرمان از اولاد زید اشاره می كند.(11)

میر تاج الدین محمود خبیصی (پدر شمس الدین) از بزرگان سادات كرمان بود كه با بزرگان خرسان (از طریق بیرجند) و كابر سیستان (از طریق نهبندان) ارتباط داشت و موقعیت اجتماعی مهمی برای خود فراهم آورده بود.(12)

جامع فضیلت

از بالندگی شمس الدین در دوران كودكی و نوجوانی اطلاعاتی به دست نیامد؛ ولی از قرائن می توان استفاده كرد كه وی پس از تحصیلات مقدماتی نزد پدر و مركز آموزشی علمی، تحصیلات خود را در حدّی ادامه داده كه توانسته است به درجات علمی و فكری برسد. به همین جهت در منابع تاریخی عصر صفوی، هرگاه از او نامی به

صفحه 251

میان آورده اند، افزوده اند. به زیور علم و معرفت آراسته بود.(13)

امین احمد رازی در تذكره خود، مقامات علمی این سید زاهد را چنین توضیح می دهد. میر شمس الدین محمد خبیصی كرمانی؛ مشارالیه سید بزرگ عالی شأن و نیكو اخلاق بود و به وفور قابلیت و استعداد بر درجه رفعت و اجلال ترقی نمود. در علم ریاضی، هیئت، رمل و نجوم مهارت داشت؛ نثر را نیكو می نوشت، شعر را به خوبی می سرود و «فهمی» تخلص می كرد، وی در جایی دیگر از او به عنوان عارفی كامل، فاضلی گرانمایه و عالمی بلندپایه سخن می گوید و می افزاید: از كریمان زمان و خوش طبع و با ذوق است.(14)

توانایی های علمی و فضایل ادبی وی را قاضی احمد قمی مورّخ عصر صفوی - كه با شمس الدین محمد آشنایی كامل داشته و نه تنها منشی بلكه دوست و ندیم حجره و گرمابه و گلستان میر شمس الدین خبیصی بوده و به وی علاقه ای وافر ابراز می نموده و گویا درصدد بوده تا در اثری مستقل شرح حالش را بنگارد.(15) - در معرفی این نامدار عرصه عرفان و معارف دینی می نویسد: ایشان جامع منقول و معقول بودند و حاوی فروع و اصول گشتند. در ایام صدارت یك دم بی مطالعه و مباحثه نبودند و تتبّع در علم، اصول فقه، حدیث و برخی از اقسام ریاضی و حِكم می نمودند و در جمیع علوم و فنون خصوصاً زبان و ادبیات عرب و كلام اسلامی صاحب فن و قادر و ماهر گشتند و در عبارت و انشا و كیفیت انشاگری بیش از مُنشیان دانا متبحّر بودند. دو خط نستعلیق و شكسته نستعلیق را به غایت خوش می نوشتند.(16)

صفحه 252

اخلاق و رفتار

میر شمس الدین خبیصی با وجود برخورداری از معارف و كمالات علمی و معنوی در نهایت فروتنی می زیست و به رغم اشتهار در ولایت كرمان به عنوان سیدی عظیم الشأن و دانشوری نامدار، به فعالیت های زراعی و تولید محصولات كشاورزی روی آورد. در خبیص املك قابل توجهی داشت كه به سعی و اهتمام خود موجب افزایش ثمرات و محصول آنها گردید. قاضی احمد قمی می گوید: به جدّ و جهد كوشید و باغ باصفایی تحت عنوان باجگاه احداث نمود كه دلگشا و روح افزا بود. در میان خیابان ها و كنار چمن ها و گذرها و به هر گوشه از چهار جانب دیواره درختان چنار و نخیلات نشانده، درون انهار به اشجار میوه دار آراسته، به اندك زمانی معمور و مشجّر و پر نخل و مكروم ساختند. این گونه نبود كه میر شمس الدین در آبادانی املكش و افزایش محصولاتش، از خدا غافل شود و بندگان او را فراموش بنماید و مدام مردمانی كه از خراسان به این سامان می آمده اند، از سخاوت و میهمان نوازی وی بهره مند شده اند و در این برنامه چنان اصرار ابرام داشت كه در بخشش و مهمان داری شهره خراسان گردید و در زمان عبید خان ازبك، پدرِ میر واحد قاینی و اهالی قاین با خانواده به خبیص رفته اند تا از ستم خان ازبك در امان باشند. در مدتی كه این افراد در آنجا به سر می برده اند. میر شمس الدین چنان رسم مُروّت و حمایت از این مسافران را به عمل آورد كه شگفتی مردم را برانگیخت. سخاوتش داستان حاتم طایی را در اذهان تداعی می نمود؛ زیرا هرچه به دست می آورد، در راه رضایت حق مصرف می نمود. هر سال زمستان، پانصد عدد قبا، پانصد پیراهن و زیر جامه، پانصد پوستین، پانصد عربی پاپوش و پانصد كپنك به محتاجان و افراد محروم و مستحق

صفحه 253

می رسانید.(17)

موقعی كه به صدارت رسید نیز این روش نیكو را فراموش نكرد و برای خدمت به بینوایان و درماندگان بسیج گردید. مسافرت هایش نیز غالباً عبادی و زیارتی بوده است، چنان كه در سال 972ق. به قصد زیارت آستان قدس رضوی به مشهد رفت و به سعادت زیارت بارگاه امام علی بن موسی الرضاعلیه السلام تشرّف یافت و سرافراز گردید. در ذی قعده همین سال همراه حجاج احرام بسته، از طریق نجف اشرف و راه بیابان نجد متوجه حجاز گشت و پس از به جای آوردن مراسم حج و زیارت كعبه و بیت الله الحرام در مكه معظمه، به مدینه مكرّمه رفت و بقعه و بارگاه حضرت رسول كرم صلی الله علیه وآله و نیز مرقد و مضجع ائمه بقیع علیهم السلام را زیارت نمود و پس از اینكه به این سعادت معنوی فایز گشت، از همان راهی كه رفته بود، به سوی عتبات عراق بازگشت. او در ماه محرم الحرام سال 976ق. در سرزمین مقدس كربلا اقامت نمود تا از بركات آستان مقدس حسینی و دیگر شهیدان كربلا محفوظ گردد. با پایان یافتن این ماه، كه یادآور حماسه و فدكاری است، از راه همدان، جانب كاشان و یزد رفت؛ تا اینكه به كرمان رسید و در شهر خبیص به عبادت و مطالعه اشتغال ورزید.(18)

شاعری خوش ذوق

در غالب تذكره های عصر صفویه و نیز پس از آن، میر شمس الدین به عنوان مردی ادیب و نكته سنج و شاعری نیكوخصال معرفی گردیده است. تذكره نویسان یادآور شده اند كه میرشمس محمد كرمانی

صفحه 254

عارفی كامل، صاحب كمال، فصیحی شیرین مقال و... بوده است و این رباعی را از او نقل كرده اند.

در میكده عشق شرابی دگر است

در شرع محبّت احتسابی دگر است

مستانِ تو فارغند از روز حساب

زین طایفه در حشر حسابی دگر است(19)

سام میرزای صفوی او را از بزرگزاده های كرمانی و كریمان زمان می داند و این مطلع را از او نقل می كند:

آن شوخ جفا جو كه ز گل پیرهنش

صد یوسف یعقوب به چاه ذقنش (20)

یك مورخ صفوی چند بیتی از اشعارش را نقل كرده كه در آن تخلص وی، كه «فهمی» بوده، دیده می شود.

شراب عشق در هر مشربی كیفیتی دارد

ز شیرین كوهكن حالی و خسرو حالتی دارد

سبوی باده بر سر می رود «فهمی» به میخانه

به محرابش نیامد سر فره، خوش همتی دارد(21)

قاضی احمد قمی در مورد ذوق و طبع ادبی میر شمس الدین نوشته است. «باوجود عُلّو نسب و شموّ حَسب و بیعَتِ منصب، هرگز خیال كبر پیرامون خاطِر عاطِر ایشان نمی گشت و در میدان سخنوری و شعر و شاعری تفوق و رجحان از شعرای زمان ربوده و فهمی تخلص می كردند و گاهی به فكر آن (سرودن شعر) می افتادند و آنچه از نتایج

صفحه 255

طبع وقّاد آن حضرت سر زده و فقیر به طریق حروف تهجّی در سلك تحریر كشیده از قصاید و هفت بند و غزلیات و رباعیات و دیباچه بر آن نوشته، هزار بیت می شود و این بیت از روایح انفاس ایشان است.

تَنَش را دیدم از چك گَریبان

گریبان چك كردم تا به دامان

و كثر اشعار آبدار دُرَر بار آن حضرت را با كماهی حالات و اوصاف در جلد چهارم كتاب تذكرة الشعراء و مناقب الفضلاء، كه به مونس ابرار مرسوم است، منظوم ساخته ام.(22)

نفرت از شرارت

شاه طهماسب یازده پسر داشت ك بزرگ ترین آنها موسوم به محمد خدابنده بود. در هنگام مرگ پدر وی بر اورنگ حكومت نشست؛ امّا به دلیل ناراحتی چشمی از سلطنت استعفا كرد. برادر كوچك او، حیدر میرزا، از غیبت دیگر برادران استفاده كرد و زمام امور را در دست گرفت؛ امّا نُه روز پس وفات پدر، هواخواهان پسر دیگر، اسماعیل میرزا، كه در قلعه قهقهه محبوس بود، در قزوین جمع شدند و در مسجد آن شهر به نام وی خطبه خواندند و در این میان، حیدر به دست یكی از طرفداران اسماعیل به قتل رسید. حامیان اسماعیل میرزا وی را از زندان رهانیدند و به تخت سلطنت نشانیدند. وی هم تمام برادران خود را یكی پس از دیگری كشت.(23) و حتی برادرزادگان و دیگر بستگان از فرمان قتل عام وی مصون نماندند. تنها برادرش سلطان محمد خدابنده و پسرانش از جمله عباس میرزا (شاه عباس

صفحه 256

معروف) از این كشتار خونین رستند. میر شمس الدین خبیصی كه از حواث زمان غافل نبوده و این وقایع را به شدّت دنبال می نمود، با روی كار آمدن اسماعیل میرزا، احساس نگرانی شدیدی نمود و مدام در دعاها و راز و نیازهای خود با خدای خویش خواستار آن بود كه كشور ایران از شعله های فساد و شرارت های این مرد خونخوار و نادان مصون بماند، تشویش و ناگواری میر شمس الدین هم بی جهت نبود؛ زیرا:

1. اسماعیل دوم در جوانی و در هرات، به دست مُعلّمی سنّی مذهب تربیت یافته بود و چون بر این اساس پرورش یافت، بر آن شد وقتی به حكومت برسد مذهب شیعه را در ایران براندازد كه همین كار را هم كرد و خطبه و سكه را به نام خلفای راشدین رواج داد.(24)

2. او فردی ستم پیشه و جاه طلب بود و برای رسیدن به مطامع خود بسیاری از بستگان نزدیك خود را از بین بُرد و اصولاً به دلیل استبداد بی حد و مرزی كه داشت مورد علاقه احدی نبوده؛ مورد نفرت بسیاری بود. به همین دلیل وقتی به هلكت رسید، همه همچون كسی كه از شر موجود وحشتنك و پلیدی راحت شده باشند نفس راحتی كشیدند.(25)

3. سالهای زیادی از عمر خود را در حالت سرمستی، خمودی و بی حاصلی سپری می كرد و بر اثر مصرف مواد افیونی و مخدر مزاجش بیمار شده بود. و روح آشفته اش تا جنونی هراس انگیز فاصله ای نداشت.(26)

صفحه 257

4. شاه اسماعیل دوم وظایف دولتی را كاری مزاحم می پنداشت و تمامی همّ و غمش، عیاشی، خوشگذرانی و شهوترانی بود كه این شیوه مذموم نارضایتی، احساس ستمدیدگی و بی عدالتی مردم را برانگیخت.(27)

مورّخان سیمای او را چنین ترسیم كرده اند:

كنده از بدگمانی، سنگدلی، نفرت، میل به مردم كشی، زرپرستی، لذت جویی، خست، شهوت پرستی، فریبكاری، قساوت، بی رحمی و بازیچه هوس های نفرت انگیز بود. از نظر فكری و روانی، بیماری درهم شكسته به نظر می رسید و عواطف منفی و انگیزه های متضاد، روحش را چون خوره می خوردند و این در حالی بود كه گناهان زیاد و استعمال مواد مخدر حواس و افكارش را مه آلود كرده بود. سیاهكاری هایش در حدّی بود كه مادری كه در آتش اشتیاق دیدارش می سوخت، وی را نزد خود راه نداد.(28)

شاه طهماسب صفوی، كه تا حدودی به اخلاق و رفتار این فرزندش پی برده بود و می دانست وی بر مسند حكومت با مركب شهوت و قساوت پیش می رود، زمینه هایی را فراهم ساخت كه به حكومت نرسد.(29)

استقبال از امیری آواره

گویا دعای میر شمس الدین به سوی استجابت و رفع نگرانی ها پیش می رفت؛ زیرا سلطان محمد خدابنده، به دلیل كسالت، از قتل عام برادر رهایی یافت و قرار شد به دستور شاه اسماعیل او را از راه بیابان،

صفحه 258

به قلعه اصطخر - دور از شیراز - برسانند و آنجا تحت نظر باشد. شاهزاده ای مطرود از آبادی های كویر می گذرد و به همین دلیل كسی اعتنایی به او، كه مبغوض برادر بود، نكرد. چون تعدادی قزلباش همراهش بوده اند، به دلیل رفتار زورگویانه آنان، مردم این مناطق هر گونه ارتباط با آنان را تحریم كرده بودند و به همین دلیل این افراد ناگزیر بودند در مناطقی دور از شهرها و روستاها توقفی داشته باشند. وقتی شاهزاده صفوی و قزلباش همراهش، كیلومترها بیابان بدون آب و آبادانی نهبندان را ترك كردند و از دور سیاهی شهرك باصفای خبیص را مشاهده كردند، متوجه شدند كه رنج بیابان پیمایی خاتمه یافته است. در این دیار میر شمس الدین، كه جزء معاریف و نامداران آن سامان بود، به استقبال شاهزاده آمد و او را در باغ مصفا و خانه خویش جای داد و پذیرایی گرمی از وی به عمل آورد. محمد خدابنده، با توجه به اخبار بدی كه از قزوین شنیده و پسر خردسالش عباس میرزا را از وی جدا كرده و در هرات به صورت گروگان نگاه داشته بودند و حق نداشت از راه اصلی و متداول به شیراز برود و از طریقی او را فرستاده اند كه مرارت های زیادی را تحمل كند، حالا تشنه و گرسنه و خسته به آبادی خبیص رسیده است. و با دوغی خنك، نان گرم از تنوری داغ و خرمایی شیرین و مهم تر از این ها لحن یا حلاوت میزبانی با بصیرت، مورد پذیرایی قرار می گیرد. میر شمس الدین به این امور كتفا نمی كند و با روشن بینی و فراستی كه بر اثر طاعات و عبادات و پرهیزگاری به دست آورده بود، به میهمان خود گفت: «اگرچه در وضع كنونی از دستگاه برادر طرد شده ای و حالت آوارگان را داری، ولی به زودی به زمامداری خواهی رسید». ملاّمنجم كه خود ستاره شناس درباره شاه عباس بود، در این مورد می نویسد: «چون وقتی كه سلطان

صفحه 259

محمّدخدابنده نیز از هرات به شیراز می رفت، عبورش به حوالی خبیصی افتاد و میر شمس الدین محمد خبیص، كه به زیور علم و دانش آراسته بود، وعده پادشاهی به نوّاب سكندر ثانی داده بود و او در جوابش گفته بود: اگر این پیش بینی تو موافق تقدیر باشد و تحقق یابد، صدارت ایران را كه مرتبه ای عالی است به تو ارزانی خواهیم داشت.»(30)

پیش بینی میر شمس الدین در آن شرایط آشفته، كه به هیچ عنوان اوضاع به نفع سلطان محمد خدابنده نبود، واقعاً بسیار اعجاب آور بود؛ زیرا وی در هرات شدیداً تحت نظر قرار داشت و امرای قزلباش برادر كوچكش اسماعیل میرزا را روی كار آوردند و او همه شاهزادگان صفوی را كشت و چون محمد خدابنده بیمار بود، از كشتنش درگذشت و توصیه كرد كه او از راه بیابان و دشت كویر به اصطخر برود و در واقع قصدش این بود كه به نحوی برادر را تباه كند.

اسماعیل میرزا همه مخالفان را از دم تیغ گذرانید و مُدّعی و مزاحمی نداشت؛ امّا باقتضای الهی نمی توان كاری كرد؛ چرا كه روز یكشنبه 13 رمضان 985ق. كه مصادف با زمستان بود، بر اثر استعمال معجون های افیوندار مسوم شد و صبح چون مدت خوابش از حد مرسوم گذشت، نزدیك خوابگاهش رفتند و او را مرده یافتند. به نقل دیگر، پانزده مرد لباس زن پوشیدند و در محل استراحت وی آمده، او را به قتل رسانیدند و با كشتن او مردم شادمان شدند.(31)

با مرگ او امرا و اركان دولتبر در دولتخانه جمع شدند و بعد از تكید عهد و پیمان و سوگند به قرآن، قرار بر سلطنت سلطان محمد خدابنده

صفحه 260

قرار دادند و فوج فوج روانه محل اقامت او در شیراز شدند.(32)

ملاّ جلال منجم در مورد روی كار آمدن وی، در حالی كه در تبعید و به حالت بیماری وتحت نظر به سر می برد و هیچ كس به زنده ماندنش امید نداشت، می نویسد: «چون اسماعیل دوم فوت شد، جماعت قزلباش روی به شیراز آوردند. اسكندر بیك شاملو، در عرض هفت روز از قزوین به شیراز رفته، خبر فوت شاه را برد. چون به حوالی شیراز رسید، اسبش ماند. مركب را گذاشت، پیاده زین اسب بر دوش گرفته، خبر را رسانید. محمد خدابنده به جایزه این خبر او را به لقب «خوش خبرجان» سرافراز ساخت. و بدین گونه پیش گویی میر شمس الدین به واقعیت پیوست.(33)

فرمان صدارت

چون سلطان محمد خدابنده به حكومت رسید، به خاطرش رسید كه در خبیصِ كرمان مردی محترم و بانجابت از او پذیرایی كامل كرده و در شرایطی غیر منتظره به وی گفته بود به زودی زمام امور را در دست با كفایت خود خواهی گرفت. از این روی، میر محمد خبیصی را به مقام صدارت سرافراز كرد و خلعتی برایش فرستاده، او را به مقرّ حكومت برای این مهم فراخواند.(34) در واقع آن مهمان نوازی گرم و صمیمی در روحیه محمد خدابنده سخت مؤثر افتاد و احساس نمود كه مدیون میر شمس الدین است. به همین دلیل قاضی احمد قمی می نویسد:

«نوّاب شاهی را با ایشان محبت و التفات زیاده از حد بود و ب

صفحه 261

آن حضرت یارانه و مخصوصانه سلوك می فرمودند و در اوّل صدارت مبلغ چهل تومان متوجهات رقبات و املك وی را در ولایت خبیص كرمان و اولاد امجاد بعد از ایشان شفقت فرمودند. (معافیت مالیاتی)(35)

افوشته ای نطنزی می نویسد: «نوّاب كامیاب، بعد از تمكن بر سریر پادشاهی هر یك از امرای عظام و ارباب مناصب را فراخور قدر و مرتبه نوازش و رعایت فرموده و بعضی را به اعلی مراتب مناصب سرافراز ساخته؛ از ان جمله جناب سیادت مرتبت، اعلا منزلت، فضائل منقبت، مورد كلام اعجاز انتظام (أفمن شرح الله صدره للاسلام)، امیر شمس الدین محمد بمی كرمانی را به عالی مسند صدارت كل ممالك محروسه متمكن ساخته، زمام انتظام مهامّ شریعت مصطفویه به دست اختیار و اقتدارش داده، تمشیت امور شرعیه در عهده اهتمامش مقرر داشته، عنان سرانجام مهمات دین و ملّت نبویّه را در قبضه اجتهاد و اعتبارش بنهاد»(36) این گونه شمس الدین محمد كرمانی، كه مردی فاضل بود، در قزوین به صدرات دیوان اعلا بنشست.(37) به گفته امین احمد رازی «میر شمس الدین خبیصی در عهد محمد خدابنده به امر صدارت اشتغال نمود، سلطان در تعظیم و تكریم و اقتدار و استقلال او مبالغه تمام نمود، جمیع امور شرعیه به رأی و رؤیت او تفیوض فرمود.»(38)

صفحه 262

بر مسند وزارت

میر شمس الدین خبیصی به دلیل روی آوردن به علم، تزكیه، تقوا و معارف دینی از منصب های فناپذیر دنیایی نفرت داشت و با وجود آنكه مسایل سیاسی - اجتماعی از نظرش دور نبود، می كوشید خود را به درباریان و امیران نزدیك نكند. او این تفكر را در شعری مطرح ساخته است.

عُلّو همت را سر مناصب نیست

از آن مناصب دنیا به ما مناسب نیست

مرا كه سلطنت فقر بی مزاحم هست

به جاه میل ندارم چو طبع غالب نیست

چه التقات به دنیا و اهل او دارد

كسی كه بر دل او حُب جاه غالب نیست

مرا كه علم و ادب هست و فضل و دانش و رأی

عجب نباشد اگر دل به جاه راغب نیست(39)

امّا از یك سو می دید حكمی عیاش و ستم پیشه از میان رفته و در شرایط جدید محمد خدابنده روی كار آمده است؛ كسی كه بزرگ ترین فرزندان شاه طهماسب است و پدر او را بیش از دیگر برادران اعزاز، احترام وافر و تكریم می نمود.(40) از نظر طبع و ماهیت، «محمد» از بسیاری جهات نقطه مقابل برادرش به شمار می رفت؛ زیرا مردی بود ملایم و آشتی خواه، دیندار، باهوش و با فراست كه در بسیاری از علوم توانایی داشت، دست و دل باز بود و فنون شاعری و جنبه های ذوقی و ادبی را دوست داشت.(41) از طرف دیگر، شرایط آشفته ای چون ابرهایی

صفحه 263

تیره آسمان ایران را مكدر ساخته بود و در صورت عدم حمایت از چنین حكمی اوضاع بدتر می شد. از این رو، شمس الدین لازم دید به عرصه سیاست گام نهد و فرمان وزارت را بپذیرد و در كسوت صدارت برای تأمین آرامش و امنیت ایران و شیعیان این سامان گام بردارد و برای كمك رسانی به افراد محتاج و رسیدگی به امور اقشار كم درآمد، خدمات بهتری ارائه دهد. پس با چنین نگرشی از خبیص به سوی مقر حكومت روانه شد. قاضی احمد قمی می نویسد: «چون شاه عالم آرا، منصب عالی صدارت را به نواب میر شمس الدین محمد كرمانی عنایت فرمود، حكم مطاع از عقب وی فرستادند. سیادت و صدارت پناه مشارالیه روز یكشنبه غره شهر ربیع الاول سنه مذكوره (986 هجری) به حوالی قزوین تشریف آورده. چون این خبر به گوش سلطان محمد خدابنده و همسرش رسید، خلعت هایی فاخر همراه با اسبی تندرو به استقبالش فرستادند. امرای نامدار و ورزای عالی مقدار، اعم از وضیع و شریف، او را استقبال نموده و در همین روز همراه با خلف خود نقابت پناه امیر تاج الدین محمود، كه به انواع فضایل و خصایل آراسته است، با سلطان محمد خدابنده ملاقات نمودند.»(42). میر حیدر كاشی معمایی در این باره سرود:

صد شكر كه از مقام صدر آفاق

اقلیم عراق گشت در خوبی طاق

گفتند جهانیان پی این تاریخ

آمد صدر زمان به اقلیم عراق

نه تنها استقبال از این وزیر دانشمند و پرهیزگار بسیار گرم و شگفت انگیز بود؛ بلكه او را در بهترین خانه های قزوین جای دادند. این نكته را قاضی احمد قمی این گونه متذكر گردیده است:

صفحه 264

«منازلی كه اسماعیل میرزا عمارت عالی در آن نموده بود و حمام بی عدیلی در آنجا ترتیب داده، برای دیوان صدارت (محل كار وزیر) جایی تعیین نمودند و خانه بزرگی را دیوان خانه كرده، شروع در امر صدارت نمودند. شاه كامیاب، وی را چنان اختیار و اقتدار داد كه هیچ زمانی صدور به این استقلال و شوكت و حشمت نبودند. تمامی نذورات، خمس و وجوهات وقفی كه در خزانه بود، تمام به رقم وی مصرف می رسید و تولیت اوقاف سركار حضرات چهارده معصوم: كه شرعاً بدان حضرت تعلّق داشت، به اسلام پناه مذكور عنایت كردندكه محصولات آن را به رقم خود به ارباب استحقاق رساند.»(43)

وزارت میر شمس الدین بعد از قتل میرزا سلمان جابری انصاری تثبیت شد. وی، كه پدرزن محمد خدابنده بود، به دستور سلطان محمد برای قزلباش های یاغی به خراسان فرستاده شد، اما فرد همراه وی، علیه او شورید و میرزا سلمان را به قتل رسانید. البته این نكته هست كه میرزا سلمان به اعتبار خویشاوندی با شاه و جهات دیگر، هر روز امرا را طعن می كرد و اسناد اعمال ناشایست می داد، به طوری كه همگی از جور و تعدّی او به جان آمده بودند و به قتل او روزشماری می كردند.(44)

میر شمس الدین در ایام صدارت به حمایت از سادات، علما، صلحا، مشایخ، ارباب استحقاق و محرومان برخاست و چون سلطان محمد خدابنده او را در كمك رسانیدن به این اقشار اختیار تام داده بود، او در این امور و نیز در داد و ستد، نذور و تعیین مناصب شرعی قدرتی فوق العاده داشت. اخلاق حمیده و اوصاف پسندیده او در هنگام تفویض مهمات و اخذ مالیات و مانند آن نیز رضایت مردم را فراهم

صفحه 265

ساخت.(45) و به قول افوشته ای نطنزی، «جناب میر شمس الدین دست دریا نوال به بذل و احسان گشود. قریب صد هزار تومان زر نقد وخك فیروزه، كه از وجوهات وقفی ممالك و نذورات شاه طهماسب و خمس معادن فیروزه و غیره كه در خزانه بود، به سادات، علما، فضلا، فقرا و مسكین بخشید. مشاهیر این طبقات را رعایت كلّی نمود و جمعی كثیر را بدین وسیله از فواید احسان حكومتی بهره مند گردانید.»(46) در واقع این سید عالیقدر و دانشمند باتقوا، وقتی به مقام وزارت رسید نه تنها اهل معرفت و افراد محروم را فراموش نكرد، بلكه از موضع چنین مقامی بیشتر از گذشته به امور این طبقات رسیدگی كرد و حتی كوشید مخالفان را با كمك های مالی آرام نماید.(47)

امواج فتنه

علاوه بر اینكه وزارت میر شمس الدین سرزمین وسیعی از دجله تا جیحون و از قفقاز تا عمان را در بر می گرفت كه خود كار مشكلی بود، آشفتگی های اجتماعی و سیاسی نیز اوضاع را متزلزل و ناامن ساخته بود، عوارض حكومت اسماعیل میرزا نیز آثار شومی در برداشت. هزاران تاجیك به دست دزدان قطاع الطریق كشته شده بودند، قورچیانی كه به آنان حقوق داده نشده بود به رسوایی های زیادی دست زدند، جاده امنیت نداشت، دستبرد و حمله به حجره های تاجران متمكن از امور روزمره به شمار می آمد و پكدامنی و استعفای قاضی ها از امور نادر و كیمیا بود.(48) پس هنگامی كه میر شمس الدین مقام وزارت را پذیرفت، مردم و بیش از همه كشاورزان، پیشه وران و بازرگانان

صفحه 266

امیدوار بودند كه در امور قضایی و حقوقی اصلاحی پدید آید، راهزنان مجازات شوند، به شكایات مردم رسیدگی شود و حقوق آنان استیفا گردد كه وی دراین مسیر توفیق هایی به دست آورد؛ اما مشكلات به همین امور محدود نمی شد؛ زیرا دوره ای كه وی صدراعظم شده بود، از آشفته ترین روزگاران تاریخ عصر صفوی است؛ چركه دوران حكومت اسماعیل میرزا نارضایتی های بسیاری پدید آورده و در تمامی ایران شورش ها و آشوب ها بر پا شده بود. جنگ میان افراد قزلباش و شاملویان واقعیتی تلخ بود كه او باید تحمل می كرد و این سرداران مسلّح ترك زبان كه شاهی را روی كار می آوردند و حكمی را خلع می نمودند، نمی خواستند از فرامین میر شمس الدین تبعیت كنند. در این میان، قحطی و كمبود ارزاق چهره كریه خود را نشان داد، چنان كه در تبریز یك من نان به سیصد دینار و خروار گندم صد منی به 25 هزار دینار خرید و فروش می شد. در این حال، گرانی در بلاد ایران خصوصاً شروان، آذربایجان، عراق، خراسان، فارس و كرمان شیوع تمام یافت و بر اثر این بلا بسیاری از مردم تلف شدند و این در حالی بود كه لشكریان عثمانی برای چنگ انداختن به سرزمین ایران دندان خود را تیز نموده بودند، در داخل نیز یك مشت قزلباش بی امان به جان مردم و یكدیگر افتاده بودند و هر كدام سهم بیشتری می خواستند و خود را وارث قزلباشان اولیه قلمداد می نمودند.

توفان تهاجم

در چنین وضع ناگواری، شمس الدین محمد خبیصی، در اولین سال صدارت خود، یعنی سال 986 ق. از تهاجم قوای عثمانی احساس خطر كرد و تصمیم گرفت پس از تجهیز و انسجام قوا، آنان را برای دفع تجاوز سربازان عثمانی به مناطق مورد نظر ببرد، اما لشكریان ایرانی، صرف نظر از اختلافات داخلی، چنان دچار گرفتاری های مالی و

صفحه 267

تداركاتی بودند كه كثرشان اسب و شتر نداشتند. با وجود این وضع اسف انگیز و در زمستان سرد و یخ بندان شدید، از رودخانه كر عبور كردند و به الكای شروان داخل شدند، سپس خود را به قراباغ رسانیدند و آن زمستان را در این سرزمین به پایان رسانیدند؛ اما قحطی و گرانی و تلف شدن مركب ها به حدی رسید كه كثر افراد سپاه پیاده به مقر حكومت برگشتند، گروهی از لشكریان هم همراه میر شمس الدین، افتان و خیزان، پس از نوروز و در محرم سال 987ق. به ارسباران رفتند و از آنجا راهی تبریز شدند. در همین ایام، عداوت بین امرای شاملو، استاجلو، تركمان و تكلو شدت یافت. تركمان ها و تكلوها هواخواه و فدوی حمزه میرزا بودند و افراد شاملو و استاجلو كه در خراسان اقامت داشتند برای به سلطنت رسیدن عباس میرزا فرزند سلطان محمد خدابنده تلاش می كردند. در چنین اوضاعی سیصد هزار سپاه عثمانی وارد ایران شدند. در واقع سلطان مراد سوم كه جانشین سلطان سلیم گردید، خط و عهد و پیمان نیا و پدر را نادیده گرفت و با استفاده از آشوب های داخلی ایران، به این سرزمین یورش برد و ایالات شمال غربی را به تصرف درآورد. سلطه تركان عثمانی بر نواحی شمالی و غربی ایران بیست سال ادامه یافت؛ تا آنكه شاه عباس آنان را بیرون كرد.(49)

در هر حال مهاجمان، در اولین قدم وارد آذربایجان شدند و تبریز را اشغال كردند و همان شب اوّل، جمله آیة (انّ الله یهلك الحرث و النسل) را خواندند و از آن پس حدود هشت هزار نفر را كشتند كه تعداد قابل توجهی از سادات صحیح النسب و عالمان و انسان های صالح و اهل فضل در این قتل عام شربت شهادت نوشیدند. كم نبودند افراد خردسال و اطفال شیرخواره ای كه جان باختند. صدها نفر از دختران و

صفحه 268

بانوان به اسارت متجاوزان در آمد كه سپاهیان آنان را بین هم ردّ و بدل یا خرید و فروش می نمودند. شرایط به قدری نگران كننده بود كه میر شمس الدین با جمعی از صالحان، شب ها به خواندن ادعیه مأثوره جهت فنا و دفع این گونه شرارت ها و ستم ها اقدام می نمودند و بی شك دعاها و نیایش های این سید دانشور استجابت یافت و اثراتش بعد از مدتی كوتاه ظاهر شد. اثر دعای این وزیر كرمانی آن بود كه عباس میرزا كه آن وقت در خراسان بود از هرات به مشهد رسید و در اواخر رجب المرجب 993ق. در مشهد بر تخت سلطنت نشست و در اولین فرصت جمیع ولایت از دست رفته را از عثمانی ها پس گرفت و ازبكان شرور را شكست داد.(50) البته آن زمانی كه این پیروزی ها نصیب ایران گردید، میر شمس الدین محمد در قید حیات نبود!

بیماری

همان گونه كه گذشت میر شمس الدین خبیصی برحسب وظیفه شرعی و وجدانی در دوره ای كه ناامنی و آشفتگی های گوناگون سرزمین ایران و مردمانش را تحت شدیدترین فشارها قرار داده بود، منصب وزرات را قبول كرد و از همان نخستین روزهای صدارت برای بازگردان امنیت به ایران و تأمین آسایش از دسته رفته مردم، شخصاً به خط مقدم جبههه مقابله با متجاوزان عثمانی رفت و در این راه سختی ها و مرارات های زیادی را تحمل نمود و گویی رباعی معروف خودش زبان حال او بود:

بودیم به مُلك عَدَم آسوده به غم

نه آگه از امكان و نه واقف زمیدم

صفحه 269

افتاد گذر دو روز بر مُلك وجود

فرداست كه این وجود هم گشته عدم(51)

این وزیر برخاسته از منطقه ای گرمسیر، در اولین فرصت وزارتی خویش، یك مأموریت مهم نظامی و استراتژیكی را آن هم در ارتفاعات سرد و برف خیز آذربایجان به عهده گرفت؛ در حالی كه در آبادی خود (خبیص) هیچ گاه ریزش برف را ندیده بود. این دشواری ها و فرسایش روحی و بدنی مزاجش را بیمار ساخت؛ به حدّی كه بر پشت پایش ورمی ظاهر گشت و چون شدت سرما و برودت هوا به بالاترین درجه رسید، كسالتش روز به روز وخیم تر گردید و سوخت و ساز بدنش

پی نوشت:

1) نقاوة الآثار فی ذكر الاخیار، افوشته ای نطنزی، ص 65.

2) تاریخ عباسی، تصحیح دكتر وحیدنیا، ص 42.

3) معجم البلدان، ج 2، ص 345 - 346.

4) جغرافیای كرمان، احمد علی خان وزیری، ص 180.

5) آمارنامه استان كرمان، (1372)، سازمان برنامه و بودجه استان كرمان، ص 31.

6) سلجوقیان و غز در كرمان، افضل الدین ابوحامد كرمانی، ص 347؛ تاریخ كرمان، احمدعلی خان وزیری، ص 142.

7) رساله عبدالرزاق كرمانی، ص 109.

8) سلجوقیان و غز در كرمان، ص 347، پاورقی دكتر محمدابراهیم باستانی پاریزی.

9) مزارت كرمان، به اهتمام كوهی كرمانی، ص 124.

10) عمدةالطالب فی انساب آل ابی طالب، ابن عنبه، (م 828ق.) ص 226.

11) مهاجرات آل ابوطالب، ابواسماعیل بن ناصر بن طباطبا، ترجمه محمدرضا عطایی، ص 361.

12) گنجعلی خان، ص 185، پوست پلنگ، باستانی پاریزی، ص 325.

13) تاریخ عباسی، ملاّ جلال منجم، تصحیح دكتر وحیدنیا، ص 42.

14) تذكره هفت اقلیم، امین احمد رازی، تصحیح تعلیقات و حواشی سید محمدرضا طاهری، ج 1، ص 301.

15) پوست پلنگ، ص 352.

16) خلاصةالتواریخ، قاضی احمد قمی، به تصحیح دكتر احسان اشراقی، ص 704 - 705.

17) خلاصةالاقوال، ص 811، مقدمه كتاب سلجوقیان و غز، ص 218 - 219.

18) خلاصةالتواریخ، ص 811.

19) تذكره هفت اقلیم، ج 1، ص 287، پاورقی مصحح.

20) تذكره تحفه سامی، سام میرزا صفوی، ص 60.

21) حدائق السلاطین فی كلام الخواتین، علی بن طیفور بسطامی، تصحیح شریف النساء بیگم انصاری هندی، ص 225.

22) خلاصةالتواریخ، ص 812.

23) تاریخ ایران زمین، دكتر محمدجواد مشكور.

24) تاریخ ایران زمین، ص 273؛ شاه اسماعیل دوم، ص 124.

25) شاه اسماعیل دوم، والتر هینس، ترجمه كیكاووس جهانداری، ص 148.

26) همان، ص 42.

27) همان، ص 110 - 112

28) همان، ص 154 - 155.

29) تكملةالاخبار، عبدی بیك شیرازی، تعلیقات دكتر عبدالحسین نوایی، ص 216.

30) تاریخ عباسی، ص 42.

31) تاریخ ایران زمین، ص 273؛ حسن التواریخ، حسن بیك روملو، تصحیح دكتر نوایی، ص 647.

32) همان.

33) تاریخ عباسی، ص 41.

34) خلاصةالتواریخ، ص 811.

35) همان، ص 11053.

36) نقاوةالآثار، ص 65.

37) تاریخ كرمان، ص 603؛ روضةالصفا، خواندیر، ج 8.

38) پوست پلنگ، ص 320 - 321، به نقل از تذكره هفت اقلیم؛ تاریخ سلطانی، ص 104.

39) پوست پلنگ، ص 373.

40) تكملةالاخبار، ص 216.

41) شاه اسماعیل دوم، ص 32، ص 99 و ص 154.

42) خلاصةالتواریخ، ص 669؛ پوست پلنگ، ص 399.

43) خلاصةالتواریخ، ص 670 و 400.

44) تاریخ سلطانی، ص 121؛ تاریخ استرآبادی، ص 121.

45) خلاصةالتواریخ، ص 1053؛ سلجوقیان و غز در كرمان، مقدمه مصحّح، ص 234.

46) نقاوةالآثار، ص 65.

47) پوست پلنگ، ص 331.

48) شاه اسماعیل دوم، ص 110.

49) تكملةالاخبار، پاورقی مصحح، ص 135.

50) تاریخ ایران زمین، ص 275 - 271؛ زندگانی شاه عباس اوّل، نصرالله فلسفی، ج 1، ص 175.

51) سیاست و اقتصاد عصر صفوی، دكتر باستانی پاریزی، ص 107.

نویسنده : غلامرضا گلی زواره

 

 

قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ یُنشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (بگو در زمین بگردید و بنگرید خداوند چگونه آفرینش را آغاز کرده است، سپس خداوند به همین گونه، جهان را ایجاد می کند خداوند یقیناً بر هر چیز تواناست)   /عنکبوت20
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها