پرواز در زنجیر(شهادت امام موسی کاظم علیهالسلام)
جمعه 26 تیر 1388 1:47 PM
پرواز در زنجیر(شهادت امام موسی کاظم علیهالسلام)
کاظم آل محمد صلیاللهعلیهوآله
آن چه پیشوایان الاهی را از دیگران ممتاز ساخته، گستره وجودی و جامعیت ارزشهای انسانی آنان است. یک بار آن بزرگواران را در هالهای از عشق دلدار و دلی بیتاب از حب یار میبینی که زمزمههای روحنوازشان، طبیعت را میهمان ملکوت و همنوای خلوت انس ساخته است و دیگر بار آنها را مبارزی خستگیناپذیر مییابی که فریادشان ملتی را حیات و زندگی بخشیده و نامردمیها را به تحقیر کشانده است، و این جملگی در حالی است که دستان پر مهر و عاطفه شان، جهانی از شکوفههای امید و رحمت را به درماندگان و بیچارگان هدیه میکند و خود زاهدانهترین زندگی را برای خویش برمیگزینند.
کاظم آل محمد صلیاللهعلیهوآله ، ستارهای از این منظومه است که درخشش وجودیاش، انعکاس فضیلتهای همه نیک سیرتان تاریخ به شمار میآید وسجدههای طولانی و چشمان بارانیاش، از عشقی پایدار و ایمانی عمیق به ساحت قدس ربوبی حکایت میکند.
خاندان و تبار
عترت رسول اللّه صلیاللهعلیهوآله ، از اصیلترین و شناختهترین نَسَبها و دودمان، واز نسل پیامبران پیشین هستند. پدر امام کاظم علیهالسلام ، حضرت امام جعفر صادق علیهالسلام ، مؤسس دانشگاه جعفری و نشردهنده فقه اصیل اسلام و احیاکننده دین بود؛ همان کسی که مظهر علم و فضیلت، زهد و تقوا و صاحب مقامات معنوی شگفت انگیزی به شمار میآمد. او خون حسین علیهالسلام را در رگها داشت و از همه فرصتها و امکانات زمان بهره گرفت تا فقه جعفری مدوّن گشت.
مادر
مادر امام هفتم علیهالسلام ، حُمَیده اندلسی است؛ کنیزی که برخی او را رومی الاصل دانستهاند. او زنی پاک، مومن و پاکدامن بود. در شأن او همین بس که با وجود آن همه زنان آزاد و آن همه دختران از خانوادههای اشراف، حتی از خاندان هاشمی و علوی، امام باقر علیهالسلام به وی روی آورد و او را به همسری امام بعد از خود برگزید. در توصیف او روایت شده که در دوران بردگی، فرشتگان خدا از او حراست میکردند. حمیده بعدها به درجهای ارزشمند و تعالی رسید که او را فقیه و عالمه خواندهاند. امام صادق علیهالسلام درباره وی فرمودند: «حمیده، مانند طلای ناب از آلودگیها پاک بود. ملائک خداوند از او حراست میکردند تا به همسری من درآمد و این به علت احترام من و امام بعد از من در نزد خدا بود».
فلسفه نام موسی علیهالسلام
امام هفتم علیهالسلام را موسی نام نهادند؛ نامی که از پیش در لوح فاطمه علیهاالسلام آمده و در تداوم معرفی امامان و خلفای پس از رسول اللّه صلیاللهعلیهوآله مطرح شده بود. امام صادق علیهالسلام در اجرا و رعایت حکم خدا در تداوم امامت بعد از خود، این نام را برای آن حضرت برگزید.
در خاندان رسول اللّه صلیاللهعلیهوآله ، نام موسی بیسابقه و برای اولین بار بود. شاید این نام یادآوری خاطره حضرت موسی علیهالسلام و مجاهدتهای آن حضرت در مبارزه با فرعون و بت شکنیهایش در عصر طاغوت زمان باشد. شاید خدامیخواست در نسل رسول گرامی اسلام نیز نمادی از مقاومت موسای پیامبررا عرضه کند؛ که او با فرعون مصر در افتاد و این با فرعون بنیعباس، یعنی هارون.
القاب حضرت موسی بن جعفر علیهالسلام
امام هفتم علیهالسلام را القاب متعددی است که هر کدام به ویژگیای از آن حضرت اشاره دارد. در این جا به ذکر چند نمونه از آنها بسنده میکنیم.
1. کاظم: او را کاظم علیهالسلام خواندهاند، به دلیل فروخوردن خشمش، به خاطر توفانی بودن و در عین حال دم برنیاوردنش، به سبب تحمل آزارش در راه رضای خدا.
2. باب الحوائج: او باب الحوائج است؛ یعنی دروازه و مرجع حاجات و برآورنده حاجات یا واسطه آنها. باور مردم این بوده و هست که اگر مردی را حاجت ونیازی باشد و به درگاه او روی آورد و اورا واسطه قرار دهد، خدا به احترام او حاجتش را برمیآورد و رفع درماندگیاش میکند.
3. عالم: به معنای آگاه و دانا، که درباره علم او سخنهای بسیاری بوده و هست.
4. صابر: به معنای پایدار و مقاوم در برابر سختیها و فشارها.
زمامداران عصر حضرت کاظم علیهالسلام
حضرت موسی بن جعفر علیهالسلام ، پس از پدر 35 سال بر مردم امامت نمود و این دوره، با زمامداری غاصبانه چهار تن از بنیعباس مصادف بود: ده سال اول دوران امامت آن حضرت در عصر منصور گذشت. او عصبیترین دشمنان خاندان علی علیهالسلام و در کینه و حسادت به آن بزرگواران بیمانند بود. ده سال دیگر را در عصر مهدی گذراند. سختگیریهای مهدی چون منصور موذیانه نبود، ولی در عین حال اهانتهایی به حضرت روا میداشت. یک سال را در عصر هادی گذراند و درآن دوره برای امام، زندانی اندک و محدودی پیش آمد و بعد حضرت آزاد شد. چهارده سال را هم در عصر هارون سپری کرد که دورهای بسیار سخت و جانکاه بود و اغلب در زجر و حبس و شکنجه، آن هم در موقعیتی بسیار دشوار بود و سرانجام هم در زندان هارون، مسموم گشت وبه شهادت رسید.
منصور کیست؟
منصور دوانیقی فردی جنایتکار، عُقدهای، کینه جو و فوق العاده حسود بود که نمیتوانست کسی را بالاتر از خود ببیند. او حیله گری زیرک بود و برای این که خود را فردی محبوب جابزند، نذر میکرد با پای برهنه به زیارت خانه خدا برود، در حالی که از ریختن خون مسلمانان باک نداشت. سالهای نخست امامت امام هفتم علیهالسلام ، منصور هنوز در دغدغه شهات امام صادق علیهالسلام بود و به همین دلیل درباره فرزندش امام کاظم علیهالسلام ، راه مدارا را در پیش گرفت و در سالهای اول امامت، متعرض او نشد و امام کاظم توانست حوزه درسی پدر را سر و سامان دهد و به درس و بحث بپردازد. هر مقدار که از شهادت امام صادق علیهالسلام فاصله بیشتر میشد، فشار منصور بر امام و علویها نیز بیشتر میگشت. او در صدد طراحی قتل امام کاظم علیهالسلام بود که اجل مهلتش نداد و به جهنم رفت.
پاسدار دانشگاه جعفری علیهالسلام
بررسی اوضاع و احوال نشان میداد که هرگونه اقدام حادّ و برنامهای که حکومت منصور از آغاز روی آن حساسیت نشان بدهد، صلاح نیست. از اینرو، امام کاظم علیهالسلام ، دنباله برنامه علمی پدر را گرفت و حوزهای تشکیل داد و به تربیت شاگردان بزرگ و مردان علم و فضیلت پرداخت. سید بن طاووس مینویسد: گروه زیادی از یاران و شیعیان خاص امام کاظم علیهالسلام و رجال خاندان هاشمی در محضر آن حضرت گرد میآمدند و سخنان گهربار و پاسخهای آن حضرت را به پرسشهای حاضران یادداشت مینمودند و هر حکمی که در مورد هر پیش آمدی صادر مینمود، ضبط میکردند.
یکی از تاریخنگاران مینویسد: در سال 148 ق، امام صادق علیهالسلام در شهر مدینه درگذشت، ولی خوشبختانه مکتب علمی او تعطیل نشد؛ بلکه به رهبری جانشین و فرزندش موسی کاظم علیهالسلام شکوفایی خود را حفظ کرد.
مهدی عباسی کیست؟
پس از منصور، فرزندش محمد، مشهور به مهدی روی کار آمد. زمامداری مهدی از ابتدا با استقبال گرم عمومی رو به رو گردید؛ زیرا وی نخست چراغ سبز به مردم نشان داد و با اعلان فرمان عفو عمومی، تمام زندانیان سیاسی، اعم از بنیهاشم و دیگران را آزاد ساخت و به کشتار و شکنجه و آزار مردم خاتمه بخشید. مهدی همچنین تمام اموالی را که پدرش مصادره و ضبط کرده بود، به صاحبان آنها برگرداند و مقدار زیادی از موجودی خزانه بیت المال را در میان مردم تقسیم کرد.
این آزادی و امنیت و رفاه اقتصادی، موجبات رضایت گروههای مختلف اجتماع را فراهم آورد ولی طولی نکشید که برنامه عوض شد و خلیفه جدید، چهره اصلی خود را آشکار ساخت و برنامههای ضد اسلامی خلفای پیشین از نو آغاز گردید.
کانون عیاشی و فساد
مهدی عباسی در آغاز خلافت، از خوشگذرانی و مجالس عیش و نوش دوری جست، ولی بیش از یک سال نگذشته بود که تغییر روش داد و بساط خوشگذرانی و عیاشی را دایر کرد و ندیمان را مورد توجه فوق العاده قرار داد و هر چه خیراندیشان و رجال بیطرف، عواقب ناگوار این کار را گوشزد کردند، ترتیب اثر نداد و گفت: آن دم خوش است که در بزم بگذرد و زندگی بدون ندیمان، در کام من گوارا نیست.
خلیفه که سرگرم خوشگذرانیهای خود بود، از آگاهی به وضع مردم دور ماند و در نتیجه، فساد و رشوهخواری رواج یافت و مأموران مالیات، عرصه را بر مردم تنگ گرفتند. خود مهدی نیز بنای سختگیری گذاشت و نخستین بار، مالیاتهایی بر بازار بغداد بست و زندگی کشاورزان فوقالعاده پریشان گشت و از شدت فشار و سختی به ستوه آمدند.
احضار و زندان موسی بن جعفر علیهالسلام
بنی عباس از دوستی با اهلبیت دم میزدند و از همین طریق هم به مقاماتی دست یافتند، ولی از قدرت معنوی آن بزرگواران در هراس بوده و به اعمال فشار و سختگیری در مورد آنان میپرداختند.
مهدی عباسی نیز پس از استقرار در حکومت، امام موسی علیهالسلام را به بغداد آورد و به زندانش افکند و حتی در پی قتل امام بود، اما زود به خود آمد و آن حضرت را آزاد کرد. در تاریخ در مورد تغییر رویّهاش راجع به امام و آزاد کردن آن حضرت از محبس نوشتهاند که شبی امیرمومنان علی علیهالسلام را در خواب دید که به او فرموده بود: «اگر قدرت را به دست آورید، در زمین فساد کرده و قطع رَحِم میکنید». مهدی از شدت وحشت بیدار شد و همان شب فرمان آزادی امام را صادر کرد و به امام پیشنهاد نمود که «اگر میخواهی پیش ما بمان و اگر میخواهی به مدینه برگرد» و امام به مدینه بازگشت.
کار امام هفتم علیهالسلام در زمان مهدی عباسی
مهدی عباسی در آغاز حکومت، کاری به کار امام نداشت و ظاهرا برضد آن حضرت اقدام نکرد، اما بعدها متوجه شد آوازه امام در همه سرزمینهای اسلامی پیچیده است و مردم قلبا متوجه او شدهاند. بدین سبب نتوانست خشم خود را به امام پنهان دارد و از این زمان سختگیریهایش در مورد امام شروع شد.
امام کاظم علیهالسلام در دوران فراغت، سرگرم درس و بحث و نقل حدیث بود. آن حضرت میکوشید تلاش و برنامهریزی پدر را زنده بدارد و خط علمی او را تعقیب کند. چه بسیار مردم که از نقاط مختلف جهان به مدینه آمده و پنهانی از محضرش استفاده میکردند و عطش معنوی خود را فرو مینشاندند. وقتی خبر این آمد و شدها به مهدی رسید، وحشت عظیمی بر او چیره شد و بر میزان اضطرابش افزوده گشت، در نتیجه به کنترل امام و جلسات درسش پرداخت و این امر همچنان ادامه داشت تا مهدی از دنیا رفت.
هادی عباسی کیست؟
در تاریخ اسلام، سال 169 ه ، سالی تاریک، بحرانی و غمانگیز بود؛ زیرا در این سال پس از مرگ مهدی عباسی، فرزندش هادی که جوانی خوشگذران، مغرور و ناپخته بود، به خلافت رسید و حکومت وی سرچشمه حوادث تلخی گردید که برای جامعه اسلامی بسیار گران تمام شد. البته نشستن هادی به جای پدر، مسأله تازهای نبود، زیرا مدتها بود که حکومت اسلامی به وسیله خلفای ستمگر، به صورتی رژیم موروثی درآمده بود. چیزی که تازگی داشت، سپرده شدن سرنوشت مسلمانان به دست جوانی ناپخته، فاقد صلاحیت، بوالهوس و خوشگذرانی مثل هادی بود؛ زیرا هنگامی که بر مسند خلافت تکیه زد، هنوز 25 سال تمام نداشت. او جوانی میگسار، سبکسر، بیبندوبار، سنگدل، بدخو، سختگیر و کجرفتار بود.
بزمهای ننگین
هادی عباسی، فردی آلوده وشرابخوار، و از نخستین زمامدارانی است که به شرابخواری علنی پرداخته است. او در زمان خلافت پدر، همراه برادرش هارون، جمعی از خوانندگان را به بزم اشرافی خود که با بیت المال اسلام برگزار میشد، دعوت مینمود و به عیش و طرب میپرداخت. او آن چنان در این کار افراط میکرد که گاهی پدرش، مهدی، آن را تحمل نکرده، ندیمان و آوازه خوانان مورد علاقه او را تنبیه میکرد. اما همین که هادی به خلافت رسید، آزادانه به عیاشی پرداخت و اموال عمومی مسلمانان را صرف بزمهای شبانه و شب نشینیهای آلوده خود کرد. به طوری که یک روز مبلغ پرداختی او به یکی از آوازخوانان، به یکصد و پنجاه هزار دینار بالغ گردید!
نارضایتی مردم از خلیفه عیاش
پیدا بود که هادی عباسی با عیاشیهای آشکارش و حیف و میل بیت المال از عهده مسؤولیت سنگین اداره امور جامعه اسلامی بر نخواهد آمد. به همین دلیل در دوران خلافت او، کشور اسلامی که در آغاز به نسبت آرام بود، بر اثر رفتار زننده و اَعمال زشت هادی، دستخوش اضطراب گردید و از هر سو موج نارضایتی عمومی پدیدار گشت. البته علتهای مختلفی موجب پیدایش این وضع شد، ولی عاملی که بیش از هر چیز به خشم مردم دامن زد، سختگیری هادی درباره بنیهاشم و فرزندان علی علیهالسلام بود او حتی حق آنها را که از زمان خلافت مهدی از بیت المال پرداخت میشد، قطع کرد و با تعقیب مداوم آنان، رعب و وحشت شدیدی در میان این گروه به وجود آورد.
فاجعه خونین سرزمین فخ
فشارهای هادی عباسی بر شیعیان، مردان آزاده و دلیر بنی هاشم را به ستوه آورده، آنها را به مقاومت در برابریورشهای پی در پی و خشونتآمیز حکومت ستمگر عباسی واداشت. در اثر همین بیدادگریها، کمکم یک نهضت مقاومت در برابر حکومت عباسی به رهبری یکی از نوادگان امام حسن مجتبی علیهالسلام به نام «حسین صاحب فخّ» آغاز گردید. البته این نهضت هنوز شکل نگرفته و موعد آن که موسم حج بود، فرا نرسیده بود، ولی سختگیریهای طاقت فرسای فرماندار وقت مدینه، باعث شد که آتش این نهضت زودتر شعلهور گردد.
سختگیری فرماندار مدینه
فرماندار مدینه که از مخالفان خاندان پیامبر صلیاللهعلیهوآله بود، برای خوش خدمتی به دستگاه خلافت، و گویا به منظور اثبات لیاقت خود، هر روز به بهانهای، رجال و شخصیتهای بزرگ هاشمی را اذیت میکرد. از جمله، آنها را مجبور میساخت هر روز در فرمانداری حاضر شده، خود را معرفی نمایند. او به این هم اکتفا نکرده، آنها را ضامن حضور یکدیگر قرار میداد و یکی را به علت غیبت دیگری مؤاخذه و بازداشت مینمود. یک روز حسین صاحب فخ و یحیی بن عبداللّه را به خاطر غیبت یکی از بزرگان بنیهاشم سخت مواخذه کرد وبه عنوان گروگان بازداشت نمود. همین امر، مثل جرقّهای که به انبار باروت برسد، موجب انفجار و انزجار هاشمیان گردیده، نهضت آنها را پیش انداخت و آتش جنگ در مدینه شعله ور گردید.
شهید فخ کیست؟
رهبری نهضت فخ را که در پاسخ به بیدادگریهای خلفای عباسی رخ داد، حسین، مشهور به شهید فخ، نواده حضرت مجتبی علیهالسلام به عهده داشت. او یکی از مردان برجسته، با فضیلت و عالی قدر هاشمی بود. شهید فخ مردی وارسته و بخشنده و بزرگوار بود و از نظر صفات عالی انسانی، یک چهره معروف و ممتاز به شمار میرفت. پس از شهادت او، هنگامی که سربریدهاش را به مدینه آوردند، پیشوای هفتم، امام موسی کاظم علیهالسلام از مشاهده آن سخت افسرده شد وبا تأثر و اندوه عمیق فرمود: «به خدا سوگند او یک مسلمان نیکوکار بود. او بسیار روزه میگرفت، فراوان نماز میخواند و با فساد و آلودگی مبارزه مینمود. او در میان خاندان خود بینظیر بود».
فاجعه غم انگیز
پدر، دایی، جد، عموی مادری و عدهای دیگر از خویشان و نزدیکان شهید فخ، به وسیله منصور دوانیقی به شهادت رسیده بودند. او که پیشتر احساساتش جریحه دار شده بود، بیدادگریهای هادی و به ویژه حاکم مدینه، کاسه صبرش را لبریز نموده، او را به سوی قیام بر ضد حکومت هادی پیش برد. به محض آن که حسین قیام کرد، عده زیادی از هاشمیان و مردم مدینه با او بیعت کرده و با نیروهای هادی به نبرد پرداختند و پس از آن که نیروهای هادی را مجبور به عقبنشینی کردند، به فاصله چند روز، تجهیز قوا نموده به سوی مکه رفتند با استفاده از اجتماع مسلمانان در ایام حج، شهر مکه را پایگاه قرار داده، دامنه نهضت را توسعه بخشند.
واکنش حکومت در برابر قیام فخّ
گزارش قیام شهید فخ، به هادی رسید و او سپاهی را به جنگ با آنان فرستاد. دو سپاه در سرزمین فخ به هم رسیدندو جنگ سختی درگرفت. درجریان جنگ، حسین و عدهای دیگر از رجال و بزرگان هاشمی به شهادت رسیدند و بقیه سپاه او پراکنده شدند و عدهای نیز اسیر شده و پس از انتقال به بغداد، به قتل رسیدند. این فاجعه به قدری دلخراش بود که سالها بعد، امام جواد علیهالسلام میفرمود: «پس از فاجعه کربلا، هیچ فاجعهای برای ما بزرگتر از فاجعه فخ نبوده است».
چهره حقیقی هارون
هارون، احساسات تندی داشت، ولی نه به طوری که صددرصد تسلیم آن شود؛ بلکه در عین حال همواره بر اراده قوی خود تکیه میکرد. دارای روحیه نظامی بود و بارها به شرق و غرب لشکرکشی کرد، ولی همین تندی احساسات و قدرت اراده و جوشش جوانی، چهرههای گوناگونی به او داده بود و هنگام شنیدن وعظ، سخت متأثر میشد و صدا به گریه بلند میکرد و هنگام استماع موسیقی، چنان به طرب میآمد که سر از پا نمیشناخت. احساسات به اصطلاح دینی در هارون رشد کرد، اما به موازات آن، هوسرانی و علاقه به ساز و آواز و طرب نیز فزونی یافت. در نتیجه او هم نماز میخواند و هم زیاد به موسیقی و آواز گوش میداد.
موضع هارون در برابر علویان
هارون در تمام مدت خلافتش با علویان درگیری، دشمنی و مخالفت داشت. او والی سختگیری را به مدینه فرستاده بود تا خاندان علی علیهالسلام را دستگیر و مجازات نماید. او از شاگردان و تربیت شدگان امام کاظم علیهالسلام ، فراوان میترسید. درباره هشام که از شاگردان زُبده امام کاظم علیهالسلام بود گفت: «اگر افرادی مثل او زنده باشند، آیا جای پایی برای حکومت من باقی میماند؟» بنابراین، دستور زندانی شدن هشام را صادر کرد، ولی هشام از دست او گریخت و خود را پنهان کرد. مأموران او هشام را نیافتند و او دستور داد برادران او را دستگیر کنند و در این گیرودار، هشام در غربت جان سپرد.
هارون یک بار دستور قتل شصت تن از علویان را صادر کرد و حکم او اجرا شد. بار دیگر دستور داد شصت نفر دیگر از آنان را که در طوس بودند زندانی کنند و بعدا فرمان قتل همه آنها را هم صادر کرد، و البته اینها همه، به دلیل رعب و ترس عجیبی بود که از آنها در دل داشت.
فرزند پیامبر کیست؟
هارون، آشکارا روی انتساب خودبه مقام رسالت تکیه نموده و در هر فرصتی آن را مطرح میکرد. وی روزی وارد شهر مدینه شد و رهسپار زیارت قبر مطهر پیامبر اسلام صلیاللهعلیهوآله گردید. هنگامی که به حرم پیامبر صلیاللهعلیهوآله رسید، انبوه جمعیت از قریش و قبایل دیگر در آن جا گرد آمده بودند. هارون رو به قبر پیامبر صلیاللهعلیهوآله نموده و گفت: درود بر تو ای پیامبر خدا! درود بر تو ای پسر عمو! او در میان آن جمعیت زیاد، نسبت عموزادگی خودرا با پیامبر صلیاللهعلیهوآله به رخ مردم میکشید تا مردم بدانند که خلیفه، پسرعموی پیامبر صلیاللهعلیهوآله است. در این هنگام، امام موسی کاظم پیشوای هفتم علیهالسلام که در آن جمع حاضر بود، از هدف او آگاه شده نزدیک قبر پیامبر صلیاللهعلیهوآله رفت وبا صدای بلند گفت: درود بر تو ای پیامبر، درود بر تو ای پدر! هارون از این سخن سخت ناراحت شد و بی اختیار گفت: این واقعا افتخار است.
تلاش پیشوای هفتم علیهالسلام در زمان خلفای عباسی
قیام علمی
در زمان امام کاظم علیهالسلام ، زمینهای برای قیام مسلحانه بر ضد طاغوت و تشکیل حکومت اسلامی، فراهم نبود؛ ولی برای مبارزه منفی و قیام علمی و ارشاد مردم، شرایط آماده بود. بدین جهت، امام فعالیت خویش را در دو جبهه آغاز فرمود. یکی مبارزه منفی و عدم تسلیم در برابر طاغوت و متنفر کردن مردم ازدستگاه ظلم و جور، که دلیل این مدعا، زندانی شدن آن حضرت و شهادت ایشان در زندان است؛ و دیگری ارشاد و هدایت مردم و نشر احکام و تربیت افراد.
مرحوم شیخ طوسی، نام 272 نفر از راویان را ذکر کرده که همه از آن حضرت نقل حدیث کردهاند. با مراجعه به کتابهای حدیثی میبینیم که بخش قابل توجهی از احکام و اعتقادات و اخلاق اسلامی و تفسیر، توسط آن حضرت علیهالسلام بوده است.
تربیت کارگزار
با شهادت رهبران نهضتهای علویان و بنیهاشم و شکست نیروهای طرفدار آنان، در عمل ثابت شد که در آن شرایط، هرگونه اقدام مسلحانه، محکوم به شکست است و باید مبارزه را از طریق دیگری شروع کرد. ازاین نظر، پیشوای هفتم ازدست زدن به اقدام نظامی چشم پوشیده و تنها به سازندگی افراد، معرفی ماهیت پلید حکومت عباسی و گسترش هرچه بیشتر افکار تشیع در سطوح مختلف جامعه میاندیشید. بر اساس همین برنامه بود که امام با وجود تحریم عمومی همکاری با آن حکومت ستمگر، در موارد استثنا با اشغال مناصب مهم به وسیله رجال شایسته و پاک شیعه مخالفت نمیکرد؛ زیرا این کار از یک سو موجب رخنه آنان در دستگاه حکومت بود و از سوی دیگر، باعث میشد مردم و به ویژه شیعیان، زیر چتر حمایت آنان قرار گیرند. به قدرت رسیدن علی بن یَقطین در دستگاه حکومت هارون نیز جزئی از همین برنامه بود.
شخصیت و مقام علمی علی بن یقطین
علی بن یقطین، یکی از شاگردان برجسته و ممتاز حضرت موسی بن جعفر علیهالسلام بود. او شخصی پاک و گرانقدر بود که موقعیت ویژهای در محضر امام هفتم داشت. علی در جهان تشیع دارای احترام و ارزش فوق العادهای است.
به گواهی دانشمندان علم رجال و تاریخ نگاران، علی از یاران و شاگردان برجسته پیشوای هفتم بوده، از محضر آن حضرت بهرهها برده و احادیث فراوانی نقل کرده است. او، هم دارای شهرت و شخصیت اجتماعی بود و هم یکی از دانشمندان و رجال علمی زمان خود به شمار میرفت. از شمار تألیفات او میتوان به پیشگوییهای امام صادق علیهالسلام از حوادث و فتنهها و مناظره با یکی از شکاکان در حضور امام اشاره کرد.
موافقت مشروط امام
علی بن یقطین، با موافقت امام کاظم علیهالسلام وزارت هارون را پذیرفت. بعدها چندین بار خواست استعفا نماید، ولی امام او را از این تصمیم منصرف کرد. هدف امام از تشویق علی به تصدی این منصب، حفظ جان، مال و حقوق شیعیان و کمک به نهضت سرّی آنان بود. امام کاظم علیهالسلام به وی فرمود: یک چیز را تضمین کن تا سه چیز را برای تو تضمین کنم. علی پرسید آنها کداماند؟ امام فرمود: سه چیزی که برای تو تضمین میکنم این است: هرگز با شمشیر و به دست دشمن کشته نشوی، هرگز تهی دست نگردی و هیچ وقت زندانی نشوی. اما آن چه تو باید تضمین کنی این است که هر وقت یکی ازشیعیان ما به تو مراجعه کرد، هر کاری و نیازی داشته باشد، انجام بدهی و برای او عزت و احترام قائل شوی. پسر یقطین قبول کرد و امام نیزشرایط بالا را تضمین نمود.
این لباس را نگه دار!
یک سال هارون تعدادی لباس به علی بن یقطین، وزیر خود و یار با وفای امام هفتم علیهالسلام بخشید که در میان آنها، یک لباس خز مشکی زربافت از نوع لباس ویژه خلفا به چشم میخورد. علی بیشتر آن لباسها را به امام کاظم علیهالسلام اهدا کرد. حضرت پذیرفت، ولی آن یک لباس مخصوص را پس فرستاد و طی نامهای نوشت: این لباس را نگه دار و ازدست مده؛ زیرا در حادثهای که برایت پیش میآید، به دردت میخورد. اتفاقا علی بن یقطین، روزی یکی از خدمتکاران خاص خود را به علت کوتاهی در انجام وظیفه تنبیه و از کار برکنار کرد. آن شخص که از ارتباط علی و امام هفتم علیهالسلام آگاهی داشت، از علی نزد هارون بدگویی کرد و گفت: لباس مخصوصی را که خلیفه در فلان تاریخ به او اهدا کرده، به موسی بن جعفر داده است. هارون بلافاصله علی را احضار کرد و از آن لباس پرسش نمود. علی گفت: آن را در یک بقچه گذاشتهام و اکنون محفوظ است. وقتی بقچه را باز کردند، خشم هارون فرونشست.
زندانهای متعدد
امام کاظم علیهالسلام در زندانهای متعددی به سر برد. راز این مطلب این بود که در هر زندانی که امام را میبردند، بعد از مدتی، زندانبان، مُرید حضرت میشد. ابتدا امام را به زندان بصره بردند که نوه منصور دوانیقی والی آن بود. پس از مدتی خود این شخص مرید حضرت شد و به هارون نوشت: دستور بده که او را از من تحویل بگیرند و گرنه خودم او را آزاد میکنم. من نمیتوانم چنین مردی را به عنوان زندانی نزد خود نگه دارم. امام را به زندان بغداد آوردند و تحویل فضل بن ربیع دادند. او هم بعد از مدتی وضع امام را تغییر داد و به آن حضرت علاقهمند شد. هارون، دوباره امام را از او گرفت و تحویل فضل بن یحیی برمکی داد. فضل نیز پس از مدتی با امام همین طور رفتار کرد که هارون را بسیار خشمناک ساخت. بعد پدر فضل یعنی یحیی برمکی برای جبران کوتاهی پسرش، به بغداد رفت و امام را از پسرش تحویل گرفت و به زندانبان دیگری به نام سِندی بن شاهِک سپرد که میگویند مسلمان نبوده است. به هر حال، در زندان او، امام دیگر رنگ آسایش ندید و در همان جا به شهادت رسید.
علل تبعید و زندان
تاریخ نگاران و صاحبنظران، علتهایی را برای تبعید و زندانی شدن امام کاظم علیهالسلام ذکر کردهاند که به آنها اشاره میکنیم:
1. ترس: دستگاه زمامدار بنی عباس از تشکّل علویان و شیعیان تحت سرپرستی امام و به راه انداختن قیام بر ضد آنان، و نیز از برملا شدن مراتب علم و فضیلت امام و پوچی دستگاه میترسید.
2. عقده تکانی: دستگاه حاکم، برای کاستن از میزان محبوبیت مردم و تخلیه عقدههای روانی حاصل از احساس کمبود در برابر امام علیهالسلام چنین اقدامی میکردند.
3. قطع ارتباط با امام: زمامداران عباسی برای این که ارتباط دیگران را با امام قطع کنند، دو راه بیشتر نداشتند: یک راه جلوگیری مردم از تماس با امام بود که این کار نه ممکن بود و نه به مصلحت دستگاه؛ و راه دیگر تحت محاصره قرار دادن امام بود که میکوشیدند همان را عملی کنند. احضارهای متعدد، تبعیدها، تعویضهای مکرر زندان و زمانی هم محاصره خانه آن حضرت، صورتهای گوناگونی از حل این مسأله بود.
اجرای فرمان قتل
پس ازدستگیریهای متعدد، هارون در کار خود مصمم شد و فرمان قتل امام کاظم علیهالسلام را صادر کرد. سخن این بود که این برنامه را چه کسی باید اجرا کند. ظاهرا با اشاره هارون و با تأئید و کمک یحیی، بنا شد این مأموریت به سِندی بن شاهک واگذار گردد که مسوول نظامی بغداد و مسیحی بوده است. او را از اُمرای ارتش هارون نیز معرفی کردهاند که به ظاهر تحت نظر یحیی بن خالد کار میکرد و در سلسله مراتب، از او فرمان میبرد. هارون به یحیی و یحیی به سِندی مأموریت داد که این برنامه را اجرا کند هارون برای این که سرنخ را گم کند، خود در زمان اجرای قتل به شکار رفت تا به مردم وانمود کند که او در قتل امام دست نداشته است.
طرح قتل
این که پیشوای هفتم رابا چه وضعی به شهادت رساندهاند خود مسألهای مورد اختلاف است. معروف مسمومیت حضرت است؛ البته صورت هایی دیگررا نیز نقل کردهاند. برخی نوشتهاند که امام را در فرشی پیچانده و او را در هم فشردهاند و این خود سبب شهادت امام شده است برخی سخن از ریختن سرب مذاب در حلق حضرت داشتهاند، ولی به طور معمول، مسأله زهر را مطرح کردهاند که آن را در غذای حضرت ریخته یا در خرمای مسموم به ایشان خوراندهاند. برخی هم نوشتهاند که امام را با خفه کردن به شهادت رساندهاند؛ البته بیشتر تاریخ نگاران میگویند که امام بر اثر زهر دچار بیماری سختی شد و سه روز بعد روح بلندش از دنیای فانی به جهان باقی شتافت.
جوّ غریبانه
امام هفتم حضرت امام موسی کاظم علیهالسلام درشرایط غریبانهای به شهادت رسید. هارون در حضور عدهای جلسهای ترتیب داد و در آن اعلام داشت امام بیمار است و اگر از دنیا رفت، ربطی به دولت ندارد. از گروهی خواستند گواهی دهند که امام در زندان در حال رفاه و آسایش بوده و اثر زخمی بر بدن ندارد. ظاهر قضیه درست بود و آثار زخم مشهودی در بدن امام نبود. آن حضرت علیهالسلام برای این که دشمن را از تبرئه شدن به درآورد، کف دست خود را به عنوان علامت زهر نشان داد و به مردم اعلام کرد که مسمومش نمودهاند و فرمود: من به وسیله نُه دانه خرمای زهرآلود مسموم شدهام، فردا بدنم کبود میشود و پس فردا از دنیا میروم؛ منتظرجنازهام باشید. هم چنین امام علیهالسلام به خدمتکارش، مُسَیّب فرمود که جنازهام را در محلی که معروف به مقابر قریش است ببر و در آن جا به خاک بسپار.
پیشوای هفتم از منظر دیگران
شیخ مفید(ره) میگوید: ابوالحسن موسی بن جعفر علیهالسلام ، عابدترین و فقیهترینِ اهل زمانش بود. ازهمه سخیتر و از لحاظ کرامت نفس، در عالیترین درجه قرار داشت... نوافل شب را میخواند تابه وقت صبح میرسید و بلافاصله نماز صبح را برگزار میکرد، آن گاه تا طلوع آفتاب به تعقیب و ذکر خدا اشتغال داشت. بعد سر به سجده میگذاشت و مشغول دعا و حمد بود تا نزدیکی ظهر. از ترس خدا گریه میکرد تا جایی که اشک از محاسنش جاری میشد.
مرحوم سید بن طاووس رحمهالله که از مفاخر دنیای اسلام است در شأن آن حضرت علیهالسلام میگوید: او وصی و جانشین افراد پاک و نیکوکار، پیشوای همه خوبان، و میراث دار آرامش و متانت است.
ابن ابیالحدید مینوسید: او دین، فقاهت، عمل عبادی و مشی به حق بندگی را در خود جمع کرده و دارای صبر و حلم بود.
یعقوبی تاریخ نگار مشهور مینویسد: موسی بن جعفر علیهالسلام ، عابدترین مردم زمان خود بوده است.
ابن حجر میگوید: او وارث علوم و دانشهای پدر و دارای فضل و کمال او بود. وی در پرتو عفو و گذشت و بردباری شگفتانگیز که در رفتار با مردم نادان زمان خود از خود نشان میداد، لقب کاظم یافت.
عبادت پیشوای هفتم
شناخت ویژه امام کاظم علیهالسلام از خداوند، اورا به عبادتی افزون و راز و نیازی عاشقانه با پروردگار سوق میداد. ازاینرو، به محض فراغت از کارهای اجتماعی، به عبادت و نیایش میپرداخت. هنگامی که امام بهدستور هارون به زندان افتاد، عرض کرد: «پروردگارا! مدتها بود از تو میخواستم فراغتی برای عبادت به من عطا فرمایی. اینک خواستهام را برآورده ساختی و تو را بر این نعمت سپاس میگویم».
روایت شده که حضرت نافلههای شب را به جای میآورد و آنها را به نماز صبح متصل میکرد و آن گاه تا طلوع آفتاب به تعقیبات میپرداخت و سپس به سجده میافتاد و تا نزدیک ظهر، سر از سجده و ستایش خداوند برنمیداشت.
زندانی عابد
عبداللّه قروی از پدرش نقل کرده و میگوید: نزد فضلبن ربیع، زندانبان امام موسی کاظم علیهالسلام رفتم. او در پشت بام نشسته بود. گفت: نزدیک بیا. بعد گفت: به آن اتاق نگاه کن. نگاه کردم. گفت: چه چیز میبینی؟ گفتم: یک لباس که به زمین انداختهاند. گفت: دقت کن. به دقت نگاه کردم و گفتم: مردی را میبینم که در حال سجده است. فضل گفت: این ابوالحسن، موسی بن جعفر علیهالسلام است. من شب و روز او را زیر نظر دارم. او را همیشه در این حال دیدهام. نماز صبح را میخواند و تا طلوع آفتاب به تعقیب میپردازد. بعد سر به سجده میگذارد تا ظهر میرسد. به بعضی از خدمتکاران زندان گفته است چون ظهر شد، او را خبر کنند. وقتی که غلام اعلام ظهر میکند، برخاسته و بدون وضو شروع به نماز خواندن میکند. از این جهت، میدانم که در سجده نخوابیده است.
سخاوت و کرم
جود و سخاوت، از بارزترین ویژگیهای پیشوای هفتم علیهالسلام بود. امام، امکانات مالی خود را که از راه زراعت و کشاورزی به دست آورده بود، در اختیار نیازمندان میگذاشت. این جمله که «تعجب از کسی است که کیسه بخشش موسی بن جعفر علیهالسلام به او رسیده باشد، ولی باز اظهار تنگدستی کند»، در مدینه به صورت ضرب المثل درآمده بود.
هم چنین نقل شده که هرگاه موسی بن جعفر علیهالسلام میشنید که مردی پشت سر او سخن ناشایستی گفته است، برای او یک کیسه پول که در آنها بین دویست تا سیصد دینار بود، میفرستاد.
در مکتب هفتمین اختر
بالاترین چیزی که بعد از معرفت خدا بنده را به خدا نزدیک میکند، نماز و نیکی به پدر و مادر، دوری از حسد، خودپسندی و فخرفروشی است.
هر که میخواهد از قویترین مردم باشد، بر خدا توکل نماید.
همانا واجبترین حق برادرت بر تو آن است که چیزی را که سبب نفع دنیا وآخرت است، از او پنهان و پوشیده نداری.
روایت شده که روزی موسی بن جعفر فرزندانش را احضار کرد و به آنان فرمود: فرزندانم! به شما وصیتی میکنم که هر کس آن را به خاطر سپارد، هلاک نشود، اگر کسی نزد شما آمد و در گوش راستتان حرف زشتی گفت و سپس در گوش چپتان، عذرخواهی کرد، عذر او را بپذیرید.
منبع : نشریه گلبرگ