0

پرواز در زنجیر(شهادت امام موسی کاظم علیه‏السلام)

 
nima1337
nima1337
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : آذر 1387 
تعداد پست ها : 355
محل سکونت : یزد

پرواز در زنجیر(شهادت امام موسی کاظم علیه‏السلام)
جمعه 26 تیر 1388  1:47 PM

 

پرواز در زنجیر(شهادت امام موسی کاظم علیه‏السلام)

 

کاظم آل محمد صلی‏الله‏علیه‏و‏آله

آن چه پیشوایان الاهی را از دیگران ممتاز ساخته، گستره وجودی و جامعیت ارزش‏های انسانی آنان است. یک بار آن بزرگواران را در هاله‏ای از عشق دلدار و دلی بی‏تاب از حب یار می‏بینی که زمزمه‏های روح‏نوازشان، طبیعت را میهمان ملکوت و همنوای خلوت انس ساخته است و دیگر بار آن‏ها را مبارزی خستگی‏ناپذیر می‏یابی که فریادشان ملتی را حیات و زندگی بخشیده و نامردمی‏ها را به تحقیر کشانده است، و این جملگی در حالی است که دستان پر مهر و عاطفه شان، جهانی از شکوفه‏های امید و رحمت را به درماندگان و بیچارگان هدیه می‏کند و خود زاهدانه‏ترین زندگی را برای خویش برمی‏گزینند.

 

کاظم آل محمد صلی‏الله‏علیه‏و‏آله ، ستاره‏ای از این منظومه است که درخشش وجودی‏اش، انعکاس فضیلت‏های همه نیک سیرتان تاریخ به شمار می‏آید وسجده‏های طولانی و چشمان بارانی‏اش، از عشقی پایدار و ایمانی عمیق به ساحت قدس ربوبی حکایت می‏کند.

 

خاندان و تبار

عترت رسول اللّه‏ صلی‏الله‏علیه‏و‏آله ، از اصیل‏ترین و شناخته‏ترین نَسَب‏ها و دودمان، واز نسل پیامبران پیشین هستند. پدر امام کاظم علیه‏السلام ، حضرت امام جعفر صادق علیه‏السلام ، مؤسس دانشگاه جعفری و نشردهنده فقه اصیل اسلام و احیاکننده دین بود؛ همان کسی که مظهر علم و فضیلت، زهد و تقوا و صاحب مقامات معنوی شگفت انگیزی به شمار می‏آمد. او خون حسین علیه‏السلام را در رگ‏ها داشت و از همه فرصت‏ها و امکانات زمان بهره گرفت تا فقه جعفری مدوّن گشت.

 

مادر

مادر امام هفتم علیه‏السلام ، حُمَیده اندلسی است؛ کنیزی که برخی او را رومی الاصل دانسته‏اند. او زنی پاک، مومن و پاکدامن بود. در شأن او همین بس که با وجود آن همه زنان آزاد و آن همه دختران از خانواده‏های اشراف، حتی از خاندان هاشمی و علوی، امام باقر علیه‏السلام به وی روی آورد و او را به همسری امام بعد از خود برگزید. در توصیف او روایت شده که در دوران بردگی، فرشتگان خدا از او حراست می‏کردند. حمیده بعدها به درجه‏ای ارزش‏مند و تعالی رسید که او را فقیه و عالمه خوانده‏اند. امام صادق علیه‏السلام درباره وی فرمودند: «حمیده، مانند طلای ناب از آلودگی‏ها پاک بود. ملائک خداوند از او حراست می‏کردند تا به همسری من درآمد و این به علت احترام من و امام بعد از من در نزد خدا بود».

 

فلسفه نام موسی علیه‏السلام

امام هفتم علیه‏السلام را موسی نام نهادند؛ نامی که از پیش در لوح فاطمه علیهاالسلام آمده و در تداوم معرفی امامان و خلفای پس از رسول اللّه‏ صلی‏الله‏علیه‏و‏آله مطرح شده بود. امام صادق علیه‏السلام در اجرا و رعایت حکم خدا در تداوم امامت بعد از خود، این نام را برای آن حضرت برگزید.

 

در خاندان رسول اللّه‏ صلی‏الله‏علیه‏و‏آله ، نام موسی بی‏سابقه و برای اولین بار بود. شاید این نام یادآوری خاطره حضرت موسی علیه‏السلام و مجاهدت‏های آن حضرت در مبارزه با فرعون و بت شکنی‏هایش در عصر طاغوت زمان باشد. شاید خدامی‏خواست در نسل رسول گرامی اسلام نیز نمادی از مقاومت موسای پیامبررا عرضه کند؛ که او با فرعون مصر در افتاد و این با فرعون بنی‏عباس، یعنی هارون.

 

القاب حضرت موسی بن جعفر علیه‏السلام

امام هفتم علیه‏السلام را القاب متعددی است که هر کدام به ویژگی‏ای از آن حضرت اشاره دارد. در این جا به ذکر چند نمونه از آن‏ها بسنده می‏کنیم.

 

1. کاظم: او را کاظم علیه‏السلام خوانده‏اند، به دلیل فروخوردن خشمش، به خاطر توفانی بودن و در عین حال دم برنیاوردنش، به سبب تحمل آزارش در راه رضای خدا.

 

2. باب الحوائج: او باب الحوائج است؛ یعنی دروازه و مرجع حاجات و برآورنده حاجات یا واسطه آن‏ها. باور مردم این بوده و هست که اگر مردی را حاجت ونیازی باشد و به درگاه او روی آورد و اورا واسطه قرار دهد، خدا به احترام او حاجتش را برمی‏آورد و رفع درماندگی‏اش می‏کند.

 

3. عالم: به معنای آگاه و دانا، که درباره علم او سخن‏های بسیاری بوده و هست.

 

4. صابر: به معنای پایدار و مقاوم در برابر سختی‏ها و فشارها.

 

زمامداران عصر حضرت کاظم علیه‏السلام

حضرت موسی بن جعفر علیه‏السلام ، پس از پدر 35 سال بر مردم امامت نمود و این دوره، با زمامداری غاصبانه چهار تن از بنی‏عباس مصادف بود: ده سال اول دوران امامت آن حضرت در عصر منصور گذشت. او عصبی‏ترین دشمنان خاندان علی علیه‏السلام و در کینه و حسادت به آن بزرگواران بی‏مانند بود. ده سال دیگر را در عصر مهدی گذراند. سخت‏گیری‏های مهدی چون منصور موذیانه نبود، ولی در عین حال اهانت‏هایی به حضرت روا می‏داشت. یک سال را در عصر هادی گذراند و درآن دوره برای امام، زندانی اندک و محدودی پیش آمد و بعد حضرت آزاد شد. چهارده سال را هم در عصر هارون سپری کرد که دوره‏ای بسیار سخت و جانکاه بود و اغلب در زجر و حبس و شکنجه، آن هم در موقعیتی بسیار دشوار بود و سرانجام هم در زندان هارون، مسموم گشت وبه شهادت رسید.

 

منصور کیست؟

منصور دوانیقی فردی جنایتکار، عُقده‏ای، کینه جو و فوق العاده حسود بود که نمی‏توانست کسی را بالاتر از خود ببیند. او حیله گری زیرک بود و برای این که خود را فردی محبوب جابزند، نذر می‏کرد با پای برهنه به زیارت خانه خدا برود، در حالی که از ریختن خون مسلمانان باک نداشت. سال‏های نخست امامت امام هفتم علیه‏السلام ، منصور هنوز در دغدغه شهات امام صادق علیه‏السلام بود و به همین دلیل درباره فرزندش امام کاظم علیه‏السلام ، راه مدارا را در پیش گرفت و در سال‏های اول امامت، متعرض او نشد و امام کاظم توانست حوزه درسی پدر را سر و سامان دهد و به درس و بحث بپردازد. هر مقدار که از شهادت امام صادق علیه‏السلام فاصله بیش‏تر می‏شد، فشار منصور بر امام و علوی‏ها نیز بیش‏تر می‏گشت. او در صدد طراحی قتل امام کاظم علیه‏السلام بود که اجل مهلتش نداد و به جهنم رفت.

 

پاسدار دانشگاه جعفری علیه‏السلام

بررسی اوضاع و احوال نشان می‏داد که هرگونه اقدام حادّ و برنامه‏ای که حکومت منصور از آغاز روی آن حساسیت نشان بدهد، صلاح نیست. از این‏رو، امام کاظم علیه‏السلام ، دنباله برنامه علمی پدر را گرفت و حوزه‏ای تشکیل داد و به تربیت شاگردان بزرگ و مردان علم و فضیلت پرداخت. سید بن طاووس می‏نویسد: گروه زیادی از یاران و شیعیان خاص امام کاظم علیه‏السلام و رجال خاندان هاشمی در محضر آن حضرت گرد می‏آمدند و سخنان گهربار و پاسخ‏های آن حضرت را به پرسش‏های حاضران یادداشت می‏نمودند و هر حکمی که در مورد هر پیش آمدی صادر می‏نمود، ضبط می‏کردند.

 

یکی از تاریخ‏نگاران می‏نویسد: در سال 148 ق، امام صادق علیه‏السلام در شهر مدینه درگذشت، ولی خوشبختانه مکتب علمی او تعطیل نشد؛ بلکه به رهبری جانشین و فرزندش موسی کاظم علیه‏السلام شکوفایی خود را حفظ کرد.

 

مهدی عباسی کیست؟

پس از منصور، فرزندش محمد، مشهور به مهدی روی کار آمد. زمامداری مهدی از ابتدا با استقبال گرم عمومی رو به رو گردید؛ زیرا وی نخست چراغ سبز به مردم نشان داد و با اعلان فرمان عفو عمومی، تمام زندانیان سیاسی، اعم از بنی‏هاشم و دیگران را آزاد ساخت و به کشتار و شکنجه و آزار مردم خاتمه بخشید. مهدی هم‏چنین تمام اموالی را که پدرش مصادره و ضبط کرده بود، به صاحبان آن‏ها برگرداند و مقدار زیادی از موجودی خزانه بیت المال را در میان مردم تقسیم کرد.

 

این آزادی و امنیت و رفاه اقتصادی، موجبات رضایت گروه‏های مختلف اجتماع را فراهم آورد ولی طولی نکشید که برنامه عوض شد و خلیفه جدید، چهره اصلی خود را آشکار ساخت و برنامه‏های ضد اسلامی خلفای پیشین از نو آغاز گردید.

 

کانون عیاشی و فساد

مهدی عباسی در آغاز خلافت، از خوشگذرانی و مجالس عیش و نوش دوری جست، ولی بیش از یک سال نگذشته بود که تغییر روش داد و بساط خوشگذرانی و عیاشی را دایر کرد و ندیمان را مورد توجه فوق العاده قرار داد و هر چه خیراندیشان و رجال بی‏طرف، عواقب ناگوار این کار را گوشزد کردند، ترتیب اثر نداد و گفت: آن دم خوش است که در بزم بگذرد و زندگی بدون ندیمان، در کام من گوارا نیست.

 

خلیفه که سرگرم خوشگذرانی‏های خود بود، از آگاهی به وضع مردم دور ماند و در نتیجه، فساد و رشوه‏خواری رواج یافت و مأموران مالیات، عرصه را بر مردم تنگ گرفتند. خود مهدی نیز بنای سختگیری گذاشت و نخستین بار، مالیات‏هایی بر بازار بغداد بست و زندگی کشاورزان فوق‏العاده پریشان گشت و از شدت فشار و سختی به ستوه آمدند.

 

احضار و زندان موسی بن جعفر علیه‏السلام

بنی عباس از دوستی با اهل‏بیت دم می‏زدند و از همین طریق هم به مقاماتی دست یافتند، ولی از قدرت معنوی آن بزرگواران در هراس بوده و به اعمال فشار و سخت‏گیری در مورد آنان می‏پرداختند.

 

مهدی عباسی نیز پس از استقرار در حکومت، امام موسی علیه‏السلام را به بغداد آورد و به زندانش افکند و حتی در پی قتل امام بود، اما زود به خود آمد و آن حضرت را آزاد کرد. در تاریخ در مورد تغییر رویّه‏اش راجع به امام و آزاد کردن آن حضرت از محبس نوشته‏اند که شبی امیرمومنان علی علیه‏السلام را در خواب دید که به او فرموده بود: «اگر قدرت را به دست آورید، در زمین فساد کرده و قطع رَحِم می‏کنید». مهدی از شدت وحشت بیدار شد و همان شب فرمان آزادی امام را صادر کرد و به امام پیشنهاد نمود که «اگر می‏خواهی پیش ما بمان و اگر می‏خواهی به مدینه برگرد» و امام به مدینه بازگشت.

 

کار امام هفتم علیه‏السلام در زمان مهدی عباسی

مهدی عباسی در آغاز حکومت، کاری به کار امام نداشت و ظاهرا برضد آن حضرت اقدام نکرد، اما بعدها متوجه شد آوازه امام در همه سرزمین‏های اسلامی پیچیده است و مردم قلبا متوجه او شده‏اند. بدین سبب نتوانست خشم خود را به امام پنهان دارد و از این زمان سختگیری‏هایش در مورد امام شروع شد.

 

امام کاظم علیه‏السلام در دوران فراغت، سرگرم درس و بحث و نقل حدیث بود. آن حضرت می‏کوشید تلاش و برنامه‏ریزی پدر را زنده بدارد و خط علمی او را تعقیب کند. چه بسیار مردم که از نقاط مختلف جهان به مدینه آمده و پنهانی از محضرش استفاده می‏کردند و عطش معنوی خود را فرو می‏نشاندند. وقتی خبر این آمد و شدها به مهدی رسید، وحشت عظیمی بر او چیره شد و بر میزان اضطرابش افزوده گشت، در نتیجه به کنترل امام و جلسات درسش پرداخت و این امر هم‏چنان ادامه داشت تا مهدی از دنیا رفت.

 

هادی عباسی کیست؟

در تاریخ اسلام، سال 169 ه ، سالی تاریک، بحرانی و غم‏انگیز بود؛ زیرا در این سال پس از مرگ مهدی عباسی، فرزندش هادی که جوانی خوشگذران، مغرور و ناپخته بود، به خلافت رسید و حکومت وی سرچشمه حوادث تلخی گردید که برای جامعه اسلامی بسیار گران تمام شد. البته نشستن هادی به جای پدر، مسأله تازه‏ای نبود، زیرا مدت‏ها بود که حکومت اسلامی به وسیله خلفای ستمگر، به صورتی رژیم موروثی درآمده بود. چیزی که تازگی داشت، سپرده شدن سرنوشت مسلمانان به دست جوانی ناپخته، فاقد صلاحیت، بوالهوس و خوشگذرانی مثل هادی بود؛ زیرا هنگامی که بر مسند خلافت تکیه زد، هنوز 25 سال تمام نداشت. او جوانی میگسار، سبکسر، بی‏بندوبار، سنگدل، بدخو، سختگیر و کج‏رفتار بود.

 

بزم‏های ننگین

هادی عباسی، فردی آلوده وشرابخوار، و از نخستین زمامدارانی است که به شرابخواری علنی پرداخته است. او در زمان خلافت پدر، همراه برادرش هارون، جمعی از خوانندگان را به بزم اشرافی خود که با بیت المال اسلام برگزار می‏شد، دعوت می‏نمود و به عیش و طرب می‏پرداخت. او آن چنان در این کار افراط می‏کرد که گاهی پدرش، مهدی، آن را تحمل نکرده، ندیمان و آوازه خوانان مورد علاقه او را تنبیه می‏کرد. اما همین که هادی به خلافت رسید، آزادانه به عیاشی پرداخت و اموال عمومی مسلمانان را صرف بزم‏های شبانه و شب نشینی‏های آلوده خود کرد. به طوری که یک روز مبلغ پرداختی او به یکی از آوازخوانان، به یکصد و پنجاه هزار دینار بالغ گردید!

 

نارضایتی مردم از خلیفه عیاش

پیدا بود که هادی عباسی با عیاشی‏های آشکارش و حیف و میل بیت المال از عهده مسؤولیت سنگین اداره امور جامعه اسلامی بر نخواهد آمد. به همین دلیل در دوران خلافت او، کشور اسلامی که در آغاز به نسبت آرام بود، بر اثر رفتار زننده و اَعمال زشت هادی، دستخوش اضطراب گردید و از هر سو موج نارضایتی عمومی پدیدار گشت. البته علت‏های مختلفی موجب پیدایش این وضع شد، ولی عاملی که بیش از هر چیز به خشم مردم دامن زد، سختگیری هادی درباره بنی‏هاشم و فرزندان علی علیه‏السلام بود او حتی حق آن‏ها را که از زمان خلافت مهدی از بیت المال پرداخت می‏شد، قطع کرد و با تعقیب مداوم آنان، رعب و وحشت شدیدی در میان این گروه به وجود آورد.

 

فاجعه خونین سرزمین فخ

فشارهای هادی عباسی بر شیعیان، مردان آزاده و دلیر بنی هاشم را به ستوه آورده، آن‏ها را به مقاومت در برابریورش‏های پی در پی و خشونت‏آمیز حکومت ستمگر عباسی واداشت. در اثر همین بیدادگری‏ها، کم‏کم یک نهضت مقاومت در برابر حکومت عباسی به رهبری یکی از نوادگان امام حسن مجتبی علیه‏السلام به نام «حسین صاحب فخّ» آغاز گردید. البته این نهضت هنوز شکل نگرفته و موعد آن که موسم حج بود، فرا نرسیده بود، ولی سخت‏گیری‏های طاقت فرسای فرماندار وقت مدینه، باعث شد که آتش این نهضت زودتر شعله‏ور گردد.

 

سخت‏گیری فرماندار مدینه

فرماندار مدینه که از مخالفان خاندان پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله بود، برای خوش خدمتی به دستگاه خلافت، و گویا به منظور اثبات لیاقت خود، هر روز به بهانه‏ای، رجال و شخصیت‏های بزرگ هاشمی را اذیت می‏کرد. از جمله، آن‏ها را مجبور می‏ساخت هر روز در فرمانداری حاضر شده، خود را معرفی نمایند. او به این هم اکتفا نکرده، آن‏ها را ضامن حضور یکدیگر قرار می‏داد و یکی را به علت غیبت دیگری مؤاخذه و بازداشت می‏نمود. یک روز حسین صاحب فخ و یحیی بن عبداللّه‏ را به خاطر غیبت یکی از بزرگان بنی‏هاشم سخت مواخذه کرد وبه عنوان گروگان بازداشت نمود. همین امر، مثل جرقّه‏ای که به انبار باروت برسد، موجب انفجار و انزجار هاشمیان گردیده، نهضت آن‏ها را پیش انداخت و آتش جنگ در مدینه شعله ور گردید.

 

شهید فخ کیست؟

رهبری نهضت فخ را که در پاسخ به بیدادگری‏های خلفای عباسی رخ داد، حسین، مشهور به شهید فخ، نواده حضرت مجتبی علیه‏السلام به عهده داشت. او یکی از مردان برجسته، با فضیلت و عالی قدر هاشمی بود. شهید فخ مردی وارسته و بخشنده و بزرگوار بود و از نظر صفات عالی انسانی، یک چهره معروف و ممتاز به شمار می‏رفت. پس از شهادت او، هنگامی که سربریده‏اش را به مدینه آوردند، پیشوای هفتم، امام موسی کاظم علیه‏السلام از مشاهده آن سخت افسرده شد وبا تأثر و اندوه عمیق فرمود: «به خدا سوگند او یک مسلمان نیکوکار بود. او بسیار روزه می‏گرفت، فراوان نماز می‏خواند و با فساد و آلودگی مبارزه می‏نمود. او در میان خاندان خود بی‏نظیر بود».

 

فاجعه غم انگیز

پدر، دایی، جد، عموی مادری و عده‏ای دیگر از خویشان و نزدیکان شهید فخ، به وسیله منصور دوانیقی به شهادت رسیده بودند. او که پیش‏تر احساساتش جریحه دار شده بود، بیدادگری‏های هادی و به ویژه حاکم مدینه، کاسه صبرش را لبریز نموده، او را به سوی قیام بر ضد حکومت هادی پیش برد. به محض آن که حسین قیام کرد، عده زیادی از هاشمیان و مردم مدینه با او بیعت کرده و با نیروهای هادی به نبرد پرداختند و پس از آن که نیروهای هادی را مجبور به عقب‏نشینی کردند، به فاصله چند روز، تجهیز قوا نموده به سوی مکه رفتند با استفاده از اجتماع مسلمانان در ایام حج، شهر مکه را پایگاه قرار داده، دامنه نهضت را توسعه بخشند.

 

واکنش حکومت در برابر قیام فخّ

گزارش قیام شهید فخ، به هادی رسید و او سپاهی را به جنگ با آنان فرستاد. دو سپاه در سرزمین فخ به هم رسیدندو جنگ سختی درگرفت. درجریان جنگ، حسین و عده‏ای دیگر از رجال و بزرگان هاشمی به شهادت رسیدند و بقیه سپاه او پراکنده شدند و عده‏ای نیز اسیر شده و پس از انتقال به بغداد، به قتل رسیدند. این فاجعه به قدری دلخراش بود که سال‏ها بعد، امام جواد علیه‏السلام می‏فرمود: «پس از فاجعه کربلا، هیچ فاجعه‏ای برای ما بزرگ‏تر از فاجعه فخ نبوده است».

 

چهره حقیقی هارون

هارون، احساسات تندی داشت، ولی نه به طوری که صددرصد تسلیم آن شود؛ بلکه در عین حال همواره بر اراده قوی خود تکیه می‏کرد. دارای روحیه نظامی بود و بارها به شرق و غرب لشکرکشی کرد، ولی همین تندی احساسات و قدرت اراده و جوشش جوانی، چهره‏های گوناگونی به او داده بود و هنگام شنیدن وعظ، سخت متأثر می‏شد و صدا به گریه بلند می‏کرد و هنگام استماع موسیقی، چنان به طرب می‏آمد که سر از پا نمی‏شناخت. احساسات به اصطلاح دینی در هارون رشد کرد، اما به موازات آن، هوسرانی و علاقه به ساز و آواز و طرب نیز فزونی یافت. در نتیجه او هم نماز می‏خواند و هم زیاد به موسیقی و آواز گوش می‏داد.

 

موضع هارون در برابر علویان

هارون در تمام مدت خلافتش با علویان درگیری، دشمنی و مخالفت داشت. او والی سختگیری را به مدینه فرستاده بود تا خاندان علی علیه‏السلام را دستگیر و مجازات نماید. او از شاگردان و تربیت شدگان امام کاظم علیه‏السلام ، فراوان می‏ترسید. درباره هشام که از شاگردان زُبده امام کاظم علیه‏السلام بود گفت: «اگر افرادی مثل او زنده باشند، آیا جای پایی برای حکومت من باقی می‏ماند؟» بنابراین، دستور زندانی شدن هشام را صادر کرد، ولی هشام از دست او گریخت و خود را پنهان کرد. مأموران او هشام را نیافتند و او دستور داد برادران او را دستگیر کنند و در این گیرودار، هشام در غربت جان سپرد.

 

هارون یک بار دستور قتل شصت تن از علویان را صادر کرد و حکم او اجرا شد. بار دیگر دستور داد شصت نفر دیگر از آنان را که در طوس بودند زندانی کنند و بعدا فرمان قتل همه آن‏ها را هم صادر کرد، و البته این‏ها همه، به دلیل رعب و ترس عجیبی بود که از آن‏ها در دل داشت.

 

فرزند پیامبر کیست؟

هارون، آشکارا روی انتساب خودبه مقام رسالت تکیه نموده و در هر فرصتی آن را مطرح می‏کرد. وی روزی وارد شهر مدینه شد و رهسپار زیارت قبر مطهر پیامبر اسلام صلی‏الله‏علیه‏و‏آله گردید. هنگامی که به حرم پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله رسید، انبوه جمعیت از قریش و قبایل دیگر در آن جا گرد آمده بودند. هارون رو به قبر پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله نموده و گفت: درود بر تو ای پیامبر خدا! درود بر تو ای پسر عمو! او در میان آن جمعیت زیاد، نسبت عموزادگی خودرا با پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله به رخ مردم می‏کشید تا مردم بدانند که خلیفه، پسرعموی پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله است. در این هنگام، امام موسی کاظم پیشوای هفتم علیه‏السلام که در آن جمع حاضر بود، از هدف او آگاه شده نزدیک قبر پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله رفت وبا صدای بلند گفت: درود بر تو ای پیامبر، درود بر تو ای پدر! هارون از این سخن سخت ناراحت شد و بی اختیار گفت: این واقعا افتخار است.

 

تلاش پیشوای هفتم علیه‏السلام در زمان خلفای عباسی

قیام علمی

در زمان امام کاظم علیه‏السلام ، زمینه‏ای برای قیام مسلحانه بر ضد طاغوت و تشکیل حکومت اسلامی، فراهم نبود؛ ولی برای مبارزه منفی و قیام علمی و ارشاد مردم، شرایط آماده بود. بدین جهت، امام فعالیت خویش را در دو جبهه آغاز فرمود. یکی مبارزه منفی و عدم تسلیم در برابر طاغوت و متنفر کردن مردم ازدستگاه ظلم و جور، که دلیل این مدعا، زندانی شدن آن حضرت و شهادت ایشان در زندان است؛ و دیگری ارشاد و هدایت مردم و نشر احکام و تربیت افراد.

 

مرحوم شیخ طوسی، نام 272 نفر از راویان را ذکر کرده که همه از آن حضرت نقل حدیث کرده‏اند. با مراجعه به کتاب‏های حدیثی می‏بینیم که بخش قابل توجهی از احکام و اعتقادات و اخلاق اسلامی و تفسیر، توسط آن حضرت علیه‏السلام بوده است.

 

تربیت کارگزار

با شهادت رهبران نهضت‏های علویان و بنی‏هاشم و شکست نیروهای طرفدار آنان، در عمل ثابت شد که در آن شرایط، هرگونه اقدام مسلحانه، محکوم به شکست است و باید مبارزه را از طریق دیگری شروع کرد. ازاین نظر، پیشوای هفتم ازدست زدن به اقدام نظامی چشم پوشیده و تنها به سازندگی افراد، معرفی ماهیت پلید حکومت عباسی و گسترش هرچه بیش‏تر افکار تشیع در سطوح مختلف جامعه می‏اندیشید. بر اساس همین برنامه بود که امام با وجود تحریم عمومی همکاری با آن حکومت ستمگر، در موارد استثنا با اشغال مناصب مهم به وسیله رجال شایسته و پاک شیعه مخالفت نمی‏کرد؛ زیرا این کار از یک سو موجب رخنه آنان در دستگاه حکومت بود و از سوی دیگر، باعث می‏شد مردم و به ویژه شیعیان، زیر چتر حمایت آنان قرار گیرند. به قدرت رسیدن علی بن یَقطین در دستگاه حکومت هارون نیز جزئی از همین برنامه بود.

 

شخصیت و مقام علمی علی بن یقطین

علی بن یقطین، یکی از شاگردان برجسته و ممتاز حضرت موسی بن جعفر علیه‏السلام بود. او شخصی پاک و گرانقدر بود که موقعیت ویژه‏ای در محضر امام هفتم داشت. علی در جهان تشیع دارای احترام و ارزش فوق العاده‏ای است.

 

به گواهی دانشمندان علم رجال و تاریخ نگاران، علی از یاران و شاگردان برجسته پیشوای هفتم بوده، از محضر آن حضرت بهره‏ها برده و احادیث فراوانی نقل کرده است. او، هم دارای شهرت و شخصیت اجتماعی بود و هم یکی از دانشمندان و رجال علمی زمان خود به شمار می‏رفت. از شمار تألیفات او می‏توان به پیشگویی‏های امام صادق علیه‏السلام از حوادث و فتنه‏ها و مناظره با یکی از شکاکان در حضور امام اشاره کرد.

 

موافقت مشروط امام

علی بن یقطین، با موافقت امام کاظم علیه‏السلام وزارت هارون را پذیرفت. بعدها چندین بار خواست استعفا نماید، ولی امام او را از این تصمیم منصرف کرد. هدف امام از تشویق علی به تصدی این منصب، حفظ جان، مال و حقوق شیعیان و کمک به نهضت سرّی آنان بود. امام کاظم علیه‏السلام به وی فرمود: یک چیز را تضمین کن تا سه چیز را برای تو تضمین کنم. علی پرسید آن‏ها کدام‏اند؟ امام فرمود: سه چیزی که برای تو تضمین می‏کنم این است: هرگز با شمشیر و به دست دشمن کشته نشوی، هرگز تهی دست نگردی و هیچ وقت زندانی نشوی. اما آن چه تو باید تضمین کنی این است که هر وقت یکی ازشیعیان ما به تو مراجعه کرد، هر کاری و نیازی داشته باشد، انجام بدهی و برای او عزت و احترام قائل شوی. پسر یقطین قبول کرد و امام نیزشرایط بالا را تضمین نمود.

 

این لباس را نگه دار!

یک سال هارون تعدادی لباس به علی بن یقطین، وزیر خود و یار با وفای امام هفتم علیه‏السلام بخشید که در میان آن‏ها، یک لباس خز مشکی زربافت از نوع لباس ویژه خلفا به چشم می‏خورد. علی بیش‏تر آن لباس‏ها را به امام کاظم علیه‏السلام اهدا کرد. حضرت پذیرفت، ولی آن یک لباس مخصوص را پس فرستاد و طی نامه‏ای نوشت: این لباس را نگه دار و ازدست مده؛ زیرا در حادثه‏ای که برایت پیش می‏آید، به دردت می‏خورد. اتفاقا علی بن یقطین، روزی یکی از خدمتکاران خاص خود را به علت کوتاهی در انجام وظیفه تنبیه و از کار برکنار کرد. آن شخص که از ارتباط علی و امام هفتم علیه‏السلام آگاهی داشت، از علی نزد هارون بدگویی کرد و گفت: لباس مخصوصی را که خلیفه در فلان تاریخ به او اهدا کرده، به موسی بن جعفر داده است. هارون بلافاصله علی را احضار کرد و از آن لباس پرسش نمود. علی گفت: آن را در یک بقچه گذاشته‏ام و اکنون محفوظ است. وقتی بقچه را باز کردند، خشم هارون فرونشست.

 

زندان‏های متعدد

امام کاظم علیه‏السلام در زندان‏های متعددی به سر برد. راز این مطلب این بود که در هر زندانی که امام را می‏بردند، بعد از مدتی، زندانبان، مُرید حضرت می‏شد. ابتدا امام را به زندان بصره بردند که نوه منصور دوانیقی والی آن بود. پس از مدتی خود این شخص مرید حضرت شد و به هارون نوشت: دستور بده که او را از من تحویل بگیرند و گرنه خودم او را آزاد می‏کنم. من نمی‏توانم چنین مردی را به عنوان زندانی نزد خود نگه دارم. امام را به زندان بغداد آوردند و تحویل فضل بن ربیع دادند. او هم بعد از مدتی وضع امام را تغییر داد و به آن حضرت علاقه‏مند شد. هارون، دوباره امام را از او گرفت و تحویل فضل بن یحیی برمکی داد. فضل نیز پس از مدتی با امام همین طور رفتار کرد که هارون را بسیار خشمناک ساخت. بعد پدر فضل یعنی یحیی برمکی برای جبران کوتاهی پسرش، به بغداد رفت و امام را از پسرش تحویل گرفت و به زندانبان دیگری به نام سِندی بن شاهِک سپرد که می‏گویند مسلمان نبوده است. به هر حال، در زندان او، امام دیگر رنگ آسایش ندید و در همان جا به شهادت رسید.

 

علل تبعید و زندان

تاریخ نگاران و صاحب‏نظران، علت‏هایی را برای تبعید و زندانی شدن امام کاظم علیه‏السلام ذکر کرده‏اند که به آن‏ها اشاره می‏کنیم:

 

1. ترس: دستگاه زمامدار بنی عباس از تشکّل علویان و شیعیان تحت سرپرستی امام و به راه انداختن قیام بر ضد آنان، و نیز از برملا شدن مراتب علم و فضیلت امام و پوچی دستگاه می‏ترسید.

 

2. عقده تکانی: دستگاه حاکم، برای کاستن از میزان محبوبیت مردم و تخلیه عقده‏های روانی حاصل از احساس کمبود در برابر امام علیه‏السلام چنین اقدامی می‏کردند.

 

3. قطع ارتباط با امام: زمامداران عباسی برای این که ارتباط دیگران را با امام قطع کنند، دو راه بیش‏تر نداشتند: یک راه جلوگیری مردم از تماس با امام بود که این کار نه ممکن بود و نه به مصلحت دستگاه؛ و راه دیگر تحت محاصره قرار دادن امام بود که می‏کوشیدند همان را عملی کنند. احضارهای متعدد، تبعیدها، تعویض‏های مکرر زندان و زمانی هم محاصره خانه آن حضرت، صورت‏های گوناگونی از حل این مسأله بود.

 

اجرای فرمان قتل

پس ازدستگیری‏های متعدد، هارون در کار خود مصمم شد و فرمان قتل امام کاظم علیه‏السلام را صادر کرد. سخن این بود که این برنامه را چه کسی باید اجرا کند. ظاهرا با اشاره هارون و با تأئید و کمک یحیی، بنا شد این مأموریت به سِندی بن شاهک واگذار گردد که مسوول نظامی بغداد و مسیحی بوده است. او را از اُمرای ارتش هارون نیز معرفی کرده‏اند که به ظاهر تحت نظر یحیی بن خالد کار می‏کرد و در سلسله مراتب، از او فرمان می‏برد. هارون به یحیی و یحیی به سِندی مأموریت داد که این برنامه را اجرا کند هارون برای این که سرنخ را گم کند، خود در زمان اجرای قتل به شکار رفت تا به مردم وانمود کند که او در قتل امام دست نداشته است.

 

طرح قتل

این که پیشوای هفتم رابا چه وضعی به شهادت رسانده‏اند خود مسأله‏ای مورد اختلاف است. معروف مسمومیت حضرت است؛ البته صورت هایی دیگررا نیز نقل کرده‏اند. برخی نوشته‏اند که امام را در فرشی پیچانده و او را در هم فشرده‏اند و این خود سبب شهادت امام شده است برخی سخن از ریختن سرب مذاب در حلق حضرت داشته‏اند، ولی به طور معمول، مسأله زهر را مطرح کرده‏اند که آن را در غذای حضرت ریخته یا در خرمای مسموم به ایشان خورانده‏اند. برخی هم نوشته‏اند که امام را با خفه کردن به شهادت رسانده‏اند؛ البته بیش‏تر تاریخ نگاران می‏گویند که امام بر اثر زهر دچار بیماری سختی شد و سه روز بعد روح بلندش از دنیای فانی به جهان باقی شتافت.

 

جوّ غریبانه

امام هفتم حضرت امام موسی کاظم علیه‏السلام درشرایط غریبانه‏ای به شهادت رسید. هارون در حضور عده‏ای جلسه‏ای ترتیب داد و در آن اعلام داشت امام بیمار است و اگر از دنیا رفت، ربطی به دولت ندارد. از گروهی خواستند گواهی دهند که امام در زندان در حال رفاه و آسایش بوده و اثر زخمی بر بدن ندارد. ظاهر قضیه درست بود و آثار زخم مشهودی در بدن امام نبود. آن حضرت علیه‏السلام برای این که دشمن را از تبرئه شدن به درآورد، کف دست خود را به عنوان علامت زهر نشان داد و به مردم اعلام کرد که مسمومش نموده‏اند و فرمود: من به وسیله نُه دانه خرمای زهرآلود مسموم شده‏ام، فردا بدنم کبود می‏شود و پس فردا از دنیا می‏روم؛ منتظرجنازه‏ام باشید. هم چنین امام علیه‏السلام به خدمتکارش، مُسَیّب فرمود که جنازه‏ام را در محلی که معروف به مقابر قریش است ببر و در آن جا به خاک بسپار.

 

پیشوای هفتم از منظر دیگران

شیخ مفید(ره) می‏گوید: ابوالحسن موسی بن جعفر علیه‏السلام ، عابدترین و فقیه‏ترینِ اهل زمانش بود. ازهمه سخی‏تر و از لحاظ کرامت نفس، در عالی‏ترین درجه قرار داشت... نوافل شب را می‏خواند تابه وقت صبح می‏رسید و بلافاصله نماز صبح را برگزار می‏کرد، آن گاه تا طلوع آفتاب به تعقیب و ذکر خدا اشتغال داشت. بعد سر به سجده می‏گذاشت و مشغول دعا و حمد بود تا نزدیکی ظهر. از ترس خدا گریه می‏کرد تا جایی که اشک از محاسنش جاری می‏شد.

 

مرحوم سید بن طاووس رحمه‏الله که از مفاخر دنیای اسلام است در شأن آن حضرت علیه‏السلام می‏گوید: او وصی و جانشین افراد پاک و نیکوکار، پیشوای همه خوبان، و میراث دار آرامش و متانت است.

 

ابن ابی‏الحدید می‏نوسید: او دین، فقاهت، عمل عبادی و مشی به حق بندگی را در خود جمع کرده و دارای صبر و حلم بود.

 

یعقوبی تاریخ نگار مشهور می‏نویسد: موسی بن جعفر علیه‏السلام ، عابدترین مردم زمان خود بوده است.

 

ابن حجر می‏گوید: او وارث علوم و دانش‏های پدر و دارای فضل و کمال او بود. وی در پرتو عفو و گذشت و بردباری شگفت‏انگیز که در رفتار با مردم نادان زمان خود از خود نشان می‏داد، لقب کاظم یافت.

 

عبادت پیشوای هفتم

شناخت ویژه امام کاظم علیه‏السلام از خداوند، اورا به عبادتی افزون و راز و نیازی عاشقانه با پروردگار سوق می‏داد. ازاین‏رو، به محض فراغت از کارهای اجتماعی، به عبادت و نیایش می‏پرداخت. هنگامی که امام به‏دستور هارون به زندان افتاد، عرض کرد: «پروردگارا! مدتها بود از تو می‏خواستم فراغتی برای عبادت به من عطا فرمایی. اینک خواسته‏ام را برآورده ساختی و تو را بر این نعمت سپاس می‏گویم».

 

روایت شده که حضرت نافله‏های شب را به جای می‏آورد و آن‏ها را به نماز صبح متصل می‏کرد و آن گاه تا طلوع آفتاب به تعقیبات می‏پرداخت و سپس به سجده می‏افتاد و تا نزدیک ظهر، سر از سجده و ستایش خداوند برنمی‏داشت.

 

زندانی عابد

عبداللّه‏ قروی از پدرش نقل کرده و می‏گوید: نزد فضل‏بن ربیع، زندانبان امام موسی کاظم علیه‏السلام رفتم. او در پشت بام نشسته بود. گفت: نزدیک بیا. بعد گفت: به آن اتاق نگاه کن. نگاه کردم. گفت: چه چیز می‏بینی؟ گفتم: یک لباس که به زمین انداخته‏اند. گفت: دقت کن. به دقت نگاه کردم و گفتم: مردی را می‏بینم که در حال سجده است. فضل گفت: این ابوالحسن، موسی بن جعفر علیه‏السلام است. من شب و روز او را زیر نظر دارم. او را همیشه در این حال دیده‏ام. نماز صبح را می‏خواند و تا طلوع آفتاب به تعقیب می‏پردازد. بعد سر به سجده می‏گذارد تا ظهر می‏رسد. به بعضی از خدمتکاران زندان گفته است چون ظهر شد، او را خبر کنند. وقتی که غلام اعلام ظهر می‏کند، برخاسته و بدون وضو شروع به نماز خواندن می‏کند. از این جهت، می‏دانم که در سجده نخوابیده است.

 

سخاوت و کرم

جود و سخاوت، از بارزترین ویژگی‏های پیشوای هفتم علیه‏السلام بود. امام، امکانات مالی خود را که از راه زراعت و کشاورزی به دست آورده بود، در اختیار نیازمندان می‏گذاشت. این جمله که «تعجب از کسی است که کیسه بخشش موسی بن جعفر علیه‏السلام به او رسیده باشد، ولی باز اظهار تنگدستی کند»، در مدینه به صورت ضرب المثل درآمده بود.

 

هم چنین نقل شده که هرگاه موسی بن جعفر علیه‏السلام می‏شنید که مردی پشت سر او سخن ناشایستی گفته است، برای او یک کیسه پول که در آن‏ها بین دویست تا سیصد دینار بود، می‏فرستاد.

 

در مکتب هفتمین اختر

بالاترین چیزی که بعد از معرفت خدا بنده را به خدا نزدیک می‏کند، نماز و نیکی به پدر و مادر، دوری از حسد، خودپسندی و فخرفروشی است.

 

هر که می‏خواهد از قوی‏ترین مردم باشد، بر خدا توکل نماید.

 

همانا واجب‏ترین حق برادرت بر تو آن است که چیزی را که سبب نفع دنیا وآخرت است، از او پنهان و پوشیده نداری.

 

روایت شده که روزی موسی بن جعفر فرزندانش را احضار کرد و به آنان فرمود: فرزندانم! به شما وصیتی می‏کنم که هر کس آن را به خاطر سپارد، هلاک نشود، اگر کسی نزد شما آمد و در گوش راستتان حرف زشتی گفت و سپس در گوش چپتان، عذرخواهی کرد، عذر او را بپذیرید.

 

منبع : نشریه گلبرگ

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها