سال دوم هجرت
علاوه بر برخوردهای عمومی یهودیان با مسلمانان و پیامبر ـ که
همواره ادامه داشت و در سال اول به ان اشاره کردیم ـ در سال دوم یهودیان
بخصوص در سه مورد به معارضه با مسلمانان روی آوردند و در نتیجه، متن
پیماننامه خود با پیامبر را نقض کردند.
الف: بهانه
حرمتشکنی ماه حرام
برای تعقیب کاروان تجارتی قریش، در رجب
سال دوم هجرت، هشتاد نفر از مهاجران به فرماندهی عبدالله بن جحش از سوی
پیامبر اعزام شدند. مسلمانان بعد از طی مراحل، بین دو کار متحیّر ماندند؛
یکی این که اگر آن روز را که پایان رجب بود، صبر میکردند، ماه حرام تمام
میشد ولی ممکن بود قافلة قریش وارد حرم شوند و مسلمانان نتوانند در حرم
بجنگند. از یک طرف، اگر در همان روز میجنگیدند، جنگ آن ها در ماه حرام
واقع میشد. سرانجام آنان جنگ در ماه حرام را ترجیح دادند. وقتی خبر به
پیامبر رسید ناراحت شد و فرمود: من هرگز دستور نداده بودم در ماه حرام جنگ
کنید. اما قریش این جریان را به عنوان حربة تبلیغی در دست گرفتند و شایع
کردند محمد احترام ماه حرام را از بین برده است. از سوی دیگر، یهودیان این
حادثه را شوم دانتند و کوشیدند در سایة آن، فتنة جدیدی ایجاد کنند. سرانجام
با نزول آیة 217 سورة بقره این فتنه ناکام ماند.
[38]
...
ب: مسئله
تغییر قبله
یکی از شگردهای یهودیان برای اصیل نشان
دادن دین خود، این بود که به مسلمانان میگفتند: پیامبر شما چیزی ندارد و
همه چیز او از ماست؛ با این که مخالف دین ماست، به سوی قبلة ما نماز
میخواند.
[39]
با مطرح شدن تغییر قبله، این توطئه خنثی شد: (فلنولّینک قبله
ترضاها فولّ وجهک شطر المسجد الحرام)
[40]
تو را به سوی قبلهای که میپسندی، میگردانیم. پس روی به جانب
مسجدالحرام کن.
در آیهای دیگر نیز
سخنان سفیهانة یهودیان را رد کرد: (سیقول السفهاء من الناس ما ولّیهم عن
قبلتهمالتی کانوا علیها قل للّه المشرق والمغرب یهدی من یشاء الی صراط
مستقیم.)
[41]
از مردم آنان که سفیهاند، خواهند گفت: چه چیز آنها را از
قبلهای که رو به روی آن میایستادند برگردانید؟ بگو: مشرق و مغرب، از آنِ
خداست وخدا هر کس را بخواهد، هدایت میکند.
این رویداد در نیمه ماه رجب یا شعبان سال دوم هجرت اتفاق افتاد؛
زمانی که پیامبر در محله بنی سلمه بن عوف نماز میخواند، وحی شد به سوی
کعبه نماز بخواند و پیامبر دو رکعت باقی مانده را به آن سوی نماز خواند.
[42]
بر اساس آیة فوق، یکی از اهداف ـ علاوه بر منکوب کردن یهودیان ـ
در هم کوبیدن منافقانی بود که با یهودیان هم آوا شده بودند. در هر صورت،
اعلام این دستور الهی چنان برای یهود شکننده بود که عدهای از اشراف خودرا
نزد پیامبر فرستادند که: اگر قبلهات را برگردانی، از تو پیروی خواهیم کرد.
[43]
که خداوند در آیهای از سورة بقره پاسخ مجدد به آنها داد و
فرمود:
برای اهل کتاب هر برهان و نشانهای که
بیاوری، از قبله تو پیروی نخواهند کرد و تو نیز از قبله آنها پیروی
نمیکنی و آنها هم پیرو قبلة یکدیگر نخواهند بود. هر گاه پس از آگاهی
پیخواهشهای ایشان بروی، از ستمکاارن خواهی بود.
[44]
ج: جنگ با قبیله
بنی قینقاع
بعد از پایان نبرد بدر، نیرومند شدن
اسلام جبهههای مقابل مسلمین را به شدت به هاس انداخت که یهودیان نیز از آن
جمله بودند. در این میان، یهودیان بنی قینقاع بیش از همه در هول و هراس
بودند. آنان قدرت اقتصادی مدینه را در دست داشتند و با یهودیان خیبر و وادی
القری که خارج از مدینه بودند، از حیث موقعیت فرق داشتند. لذا کوشیدند به
شیوههای مختلف جبهه اسلام را کم رونق کنند. از این روی از طرق مختلف مانند
سرودن اشعار توهین آمیز، مسلمانان را آزار میدادند. پیامبر صلی الله علیه
و آله و سلم ابتدا میان جمعیت آنان حاضر شد و خواهان پایان یافتن خباثتها
شد ولی آنان گفتند: گمان بردهاید ما نیز مثل قریش از رموز جنگ
بیاطلاعیم! قدرت فرزندان قین قاع را زمانی میفهمید که با آنان به نبرد
برخیزید.
آنان به این هم
اکتفا نکردند و حتی مزاحم یکی از زنان مسلمان شدند. به دنبال خشم مسلمانان،
یهودیان به قعلههای خود پناه بردند و پانزده روز در محاصرة مسلمانان
ماندند و سرانجام به قضاوت یکی از یاران پیامبر تن در دادند. عبدالله بن
اُبی منافق ـ که با آنان قبل از اسلام همپیمان بود ت به رسول خدا اعتراض
کرد، ولی پیامبر تصمیم خود را گرفت و آنان را اخراج کرده و آنان با تحویل
اسلحه و ثروت خود به عباده بن صامت، به وادی القری و از آن جا به اذرعات ـ
از نواحی شامات ـ رفتند.
[45]
و به این ترتیب یک گروه از سه گروه یهودیان مدینه از این شهر
خارج شدند.
د: غزوه السریق
ابوسفیان بعد از جنگ بدر، نذر کرده بود
که تا انتقام کشته شدگان قریش را نگیرد، با زن خود نزدیکی نکند. وی با یاری
و راهنمایی یکی از یهودیان به نام «سلام بن مشکم» با رئیس یهودیان بنی
نضیر ـ در خارج مدینه ـ خون مسلمانی را ریخت و یک نخلستان را آتش زد.
پیامبر به محض اطلاع، دستور تعقیب آنان را صادر کرد.
[46]
سال سوم هجرت
یهودیان در این
سال نیز، مشکلاتی را برای پیامبر پیش آوردند و بخشی از وقت و فرصت او را به
خود مشغول داشتند. در این سال میتوان سریة محمد بن مسلمه، قتل ابورافع
یهودی و اجازه ندادن به یهودیان برای شرکت در جنگ احد، یاد کرد.
الف: قتل کعب بن
اشرف
کعب بن اشرف از چهرههای شاخص یهودی از
طایفة بنی طی و مادرش از یهودیان بنی نضیر بود. وی به ازار پیامبر
میپرداخت. بعد از جنگ بدر بر شدت هجویات خود افزود. او حتی به مکه رفت و
در ضمن اشعاری در مرثیه کشته شدگان قریش، انان را بر ضدّ مسلمانان تحریک
کرد. از سوی پیامبر، حسان بن ثابت سایه به سایه دنبال او بود و در برابر
نزول کعب در هر قوم، به هجو آن قوم مشرک میپرداخت و چون اشعارش قویتر
بود، قبایل برای رهایی از هجویات حسان، کعب را از خود میراندند. این موضوع
باعث شد کعب بالاخره به مدینه بازگردد و فرصت لازم برای رهایی از شرّ وی
به دست آید. وی که زنان مسلمان را نیز در اشعار خود نام میبرد، در میان
قلعهای در بین یهودیان بنیالنضیر زندگی میکرد. لذا محمد بن مسلمه و
ابونائله بعد از اجازه رسول خدا با نقشهای او را از خانه بیرون کشیدند و
به قتل رساندند.
[47]
این سرانجام که به دلیل هجو اسلام توسط شعر و تحریص مشرکان قریش
بر ضد اسلام بود، موجی از وحشت محافل یهودی را فرا گرفت. لذا یهودیان نزد
پیامبر آمده و به این عمل اعتراض کردند و پیامبر هم سابقه او را یادآوری
کرد.
ب: قتل ابورافع یهود
شخصیت وی نیز مانند کعب بود و به کار
جاسوسی و تحریک دشمن دست میزد. لذا به فاصلهای اندک از قتل کعب، کشته شد.
[48]
این افراد در واقع با تحریک قریش، در پی نابودی مسلمانان بودند
به گونهای که جنگی که بعد از قتل کعب روی داد، بیتأثیر از تحریکات وی
نبود.
ج: ندادن اجازه شرکت در جنگ به یهود
جنگ احد که به تحریک کعب یهودی و ...
آغاز شد، بار دیگر مسلمانان را در کام خطری دیگر فرو برد. گروهی از یهودیان
که با عبدالله بن ابی (منافق) همپیمان بودند، تقاضای شرکت در جنگ کردند
ولی پیامبر به آنان اجازه حضور نداد. خود ابّی هم به زودی همراه سیصد تن از
اوسیها که هم قبیله او بودند، از نیمه راه بازگشت
[49]
و به این ترتیب، بار دیگر وحدت در اهداف و منش منافقان و
یهودیان آشکار شد.