0

جورواجور

 
sukhteh
sukhteh
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 7880
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:جورواجور
سه شنبه 18 مرداد 1390  9:27 PM

 

دخترم گفت: تو پدر خوبی نیستی
من برافروخته گفتم: من حافظ و مولانا را از حفظم
گفت: باشه اما پدر خوبی نیستی
گفتم: من با اینشتین همکلاس بودم
گفت: باشه. افتخار نیست
گفتم: من سه بار به اورست صعود کرده ام
گفت: کار مهمی نکردی
گفتم: استاد فلسفه هستم. قانون مطلق را ثابت کرده ام
گفت: به درد نمی خوره
گفتم: جزو چهره های ماندگار هستم
گفت: که چی؟
گفتم: شهرت جهانی دارم
گفت: کدوم جهان؟
گفتم: همه آرزوی دیدنم را دارند. امضایم را می خواهند
گفت: چون نمی شناسنت
گفتم: مفسر هستی هستم
گفت: به درد خودت می خوره
گفتم: کیمیای وجود را می شناسم
گفت: کدوم وجود جاویدانه؟ - تو پدر خوبی نیستی
گفتم: به انسان مهر می ورزم
گفت: درس اخلاق می دی
گفتم: حقیقت را فهمیده ام
گفت: حقیقت همیشه یه چیز دیگه س
گفتم: کدام چیز دیگر؟ تو بگو
گفت: اینکه تو پدر خوبی نیستی
گفتم: چرا؟
گفت: منو نمی فهمی
گفتم: چطور؟
گفت: برام کفش تق تقی بخر!

اللّهمّ عرّفنی نفسک فانّک إن لم تعرّفنی نفسک لم أعرف رسولک اللّهمّ عرّفنی رسولک فانّک ان لم تعرّفنی رسولک لم اعرف حجّتک

حافظ از دست مده دولت این کشتی نوح / ور نه طوفان حوادث ببرد بنیادت

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها