جورواجور
سه شنبه 18 مرداد 1390 7:33 PM
- در يک مهماني، عده اي از زنان پر حرف فاميل دور هم جمع شده بودند و درهم و برهم صحبت مي کردند. صاحبخانه که سرش از صداي آنان به دوران افتاده بود، همه را امر به سکوت داد و گفت: "اکنون تقاضا مي کنم، يکي از خانم ها که از همه مسن تر است، خاطره اي به ياد ماندني براي ما تعريف کند. تا چند ساعت هيچ گونه صدايي از آن مجلس بيرون نيامد و بدين ترتيب سکوت و آرامش در آن خانه حکمفرما شد!
اللّهمّ عرّفنی نفسک فانّک إن لم تعرّفنی نفسک لم أعرف رسولک اللّهمّ عرّفنی رسولک فانّک ان لم تعرّفنی رسولک لم اعرف حجّتک
حافظ از دست مده دولت این کشتی نوح / ور نه طوفان حوادث ببرد بنیادت