پاسخ به:جای پای روس وانگلیس
یک شنبه 21 تیر 1388 11:47 AM
كارگزاران استعمار برنامه خروج و ادعاي «سيدعلي محمد باب» را به دقت طراحي كرده بودند و چون در روايات شيعه آمده است كه هنگام ظهور حضرت مهدي (عج) گروهي از مردم خراسان به رهبري يك روحاني و با پرچم هاي سياه به ياري آن حضرت خواهند آمد، عوامل سفارت روس پس از زنداني شدن سيدعلي محمد باب در قلعه چهريق ماكو، يكي از كارگزاران خود به نام ملاحسين بشرويه را به خراسان فرستادند و او در روستاهاي آن منطقه شايع مي ساخت كه حضرت صاحب الزمان ظهور كرده است و همگي بايد با اسب و شمشير و پرچم هاي سياه به ياري او بشتابيد و برخي از مردم ساده دل روستايي آن ايام كه ظلم و جور اربابان و حكام و ستم جاري در اركان حكومت قاجار و ملوك الطوايفي بعد از صفويه تا آن ايام و زد و خوردهاي خانمانسوز مدعيان سلطنت بعد از كريمخان زند و ظلم و كشتار آغا محمدخان قاجار و جنگ هاي ايران و روسيه و پيروزي كفار يعني روسيه تزاري را از علائم ظهور حضرت مي دانستند، براي اينكه در شمار ياران نخستين حضرت مهدي (عج) باشند، از يكديگر سبقت مي جستند و به سرعت آماده مي شدند و مركب و شمشير و غذاي مختصري براي بين راه برمي داشتند و دسته دسته به ملاحسين بشرويه مي پيوستند تا براي نجات «سيدعلي محمد باب» ابتدا به پايتخت و سپس به آذربايجان بروند.
خبر هجوم روستاييان خراساني موجب هراس شاه قاجار و درباريان شد و باعث گرديد تا به سرعت گروهي بزرگ از سربازان حكومتي را همراه با توپ و تفنگ و مهمات آتش زاي جنگي به جانب خراسان گسيل دارند. سرانجام گروه سربازان حكومت و روستاييان خراساني در نزديكي قصبه بسطام- حوالي شاهرود كنوني - با يكديگر برخورد كردند و سربازان حكومتي با برتري خاصي كه از نظر تجهيزات جنگي داشتند، به قلع و قمع روستاييان پرداختند.
پس از اين زد و خورد خونين و بروز بلوا و آشوب در نقاط مختلف كشور، بنا به پيشنهاد ميرزاتقي خان اميركبير سيدعلي محمد باب را از قلعه چهريق به تبريز آوردند و ناصرالدين شاه كه در آن موقع وليعهد بود دستور داد تا جلسه اي با حضور علماي آذربايجان تشكيل شود و نيز فرمان داد تا براي بررسي و شناخت بهتر عقايد «باب» او را به حضورش بياورند و از وي خواست تا با علماي حاضر در اين جلسه - كه اكثراً از پيروان فرقه «شيخيه» بودند - مناظره نمايد.
ناصرالدين ميرزاي وليعهد گزارشي از اين جلسه براي پدرش محمد شاه قاجار فرستاده كه در آن آمده است:
«قربان خاك پاي مباركت شوم. . . اول حاج ملامحمود پرسيد مسموع مي شود تو مي گويي من نايب امام زمان هستم و بابم و بعضي كلمات گفته اي كه دليل بر امام بودن، بلكه پيغمبري توست. (باب) گفت: بلي، حبيب من، قبله من، من نايب امام هستم و باب امام هستم و آنچه گفته ام و شنيده اي راست است و اطاعت من بر شما لازم است. . . به خدا قسم كسي كه از صدر اسلام تاكنون انتظار او را مي كشيد منم. . . بعد از آن پرسيدند از معجزات و كرامات چه داري؟ گفت اعجاز من اين است كه از براي عصاي خود آيه نازل مي كنم و شروع كرد به خواندن اين فقره: بسم الله الرحمن الرحيم، سبحان الله و القدوس السبوح الذي خلق من السموات و الارض كما خلق هذا العصا آيه من آياته(او) اعراب كلمات را به قاعده نحو غلط خواند و تأ سماوات را به فتح خواند. گفتند مكسر بخوان آنگاه و الارض را مكسور خواند. اميرارسلان عرض كرد اگر اين قبيل فقرات از جمله آيات باشد، من هم توانم تلفيق كرد و عرض كرد: «الحمدالله الذي خلق العصا كما خلق الصباح و المسأ». باب بسيار خجل شد. بعد از آن مسائلي چند از قصه و ساير علوم پرسيدند و جواب گفتن نتوانست. چون مجلس گفتگو تمام شد، جناب شيخ الاسلام احضار كرد و باب را به چوب مضبوط زده و تنبيه معقول نموده و توبه كرد و بازگشت و از غلطهاي خود انابه و استغفار كرد و التزام پا به مهر سپرد كه ديگر از اين غلطها نكند. امر، امر همايون است. . .»(10)
بر اساس مدارك و نوشته هاي موجود در پايان اين مجلس «سيدعلي محمد باب» كه تاب مجازات را نداشت، دست از ادعاي خود كشيد و توبه نامه اي رسمي به خط خود نوشت.
از توبه نامه پا به مهري كه ناصرالدين شاه در گزارش به پدرش محمدشاه ياد مي كند نشاني در دست نيست اما يك نامه از «علي محمد باب» به ناصرالدين ميرزا وليعهد باقي مانده كه اصل آن در كتابخانه مجلس شوراي ملي است. (11)متن اين نامه كه گروهي آن را توبه نامه باب مي دانند به اين شرح است:
«فداك روحي الحمدالله كما هو اهله و مستحقه كه ظهورات فضل و رحمت خود را در هر حال بر كافه عباد خود شامل گردانيده. بحمدالله ثم الحمدلله كه مثل آن حضرت را ينبوع رأفت و رحمت خود فرموده كه به ظهور عطوفتش عفو از بندگان و تستر بر مجرمان و ترحم بر ياغيان فرموده. شهدالله من عنده كه اين بنده ضعيف را قصدي نيست كه خلاف رضاي خداوند عالم و اهل ولايت او باشد. اگر چه بنفسه وجودم ذنب صرف است ولي چون قلبم موفق به توحيد خداوند جلّ ذكره و نبوت رسول او (ص) و ولايت اهل ولايت اوست و لسانم مقر بر كل ما نزل من عندالله است، اميد رحمت او را دارم و مطلقاً خلاف رضاي حق را نخواسته ام و اگر كلماتي كه خلاف رضاي او بوده از قلمم جاري شده، غرضم عصيان نبوده و در هر حال مستغفر و تائبم حضرت او را و اين بنده را مطلق علمي نيست كه منوط به ادعايي باشد، استغفرالله ربي و اتوب اليه من ان ينسب الي الامر و بعضي مناجات و كلمات كه از لسان جاري شده دليل بر هيچ امري نيست و مدعي نيابت خاصه حضرت حجت الله عليه السلام را محض ادعاي مبطل و اين بنده را چنين ادعايي نبوده و نه ادعاي ديگر، مستدعي از الطاف حضرت شاهنشاهي و آن حضرت چنانست كه اين دعاگو را به الطاف و عنايات بساط رأفت و رحمت خود سرافراز فرمايند، والسلام»(12).
پس از اين ماجرا باب را دوباره به زندان برگرداندند. اما عوامل استعمار دست از تلاش خود برنمي داشتند و همه جا با رواج اين شايعه كه امام زمان ظهور كرده ايجاد بلوا و آشوب مي كردند.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
10- «كشف الغطأ» اثر ميرزا ابوالفضل گلپايگاني، صص 204-201، به نقل از بهائيت در ايران.
11- در كتاب بهائيان نوشته سيدمحمد باقر نجفي صفحه 224، در مورد اين توبه نامه چنين آمده است: «آنچه مسلم است، صورت اصلي دستخط علي محمد شيرازي، درقاب عكسي، در سالن قديمي كتابخانه مجلس شوراي ملي آويزان بوده است. مطلعان و كساني كه به كتابخانه مجلس رفت و آمد داشته و دارند، اذعان مي دارند كه خود صورت دستخط علي محمد شيرازي را كه در قاب عكسي در سالن كتابخانه مجلس شوراي ملي آويزان بوده، كراراً ديده اند و در زمان مسؤولان وقت، آن را برداشته، به كجا برده و يا تحويل داده اند، معلوم نيست! مؤلف اين كتاب درآبان 1353، تحقيقات جامعي در كتابخانه مجلس شوراي ملي به عمل آورد ولي مسؤولان از توبه نامه مذكور اطلاعي نداشتند و از آنجايي كه احتمال داده مي شد در صندوق كارپردازي مجلس گذارده شده باشد، كوشش به عمل آورد تا به محتويات صندوق مذكور، دستيابي پيدا كند. ولي بعدها معلوم شد كه توبه نامه در صندوق كارپردازي موجود نيست!. . از آنجايي كه صاحب اصلي اين سند، ملت ايران مي باشند، مي بايست تحقيق و بررسي هايي از مسؤولان كتابخانه در سنوات مختلف خاصه در سال هاي 1315 به بعد صورت پذيرد، تا از سند مذكور اطلاع دقيق و يا در صورت اثبات مفقود شدن آن پرده ها از يك دستبرد جنايتكارانه بالا رود و نقشه هاي زعماي بهائي ايران به عنوان خدمت به كتابخانه مجلس و در لباس كتابدار و مسؤول كتابخانه معلوم همگان گردد!. . . »همچنين نورالدين چهاردهي در صفحات 89 و 90 كتاب «بهائيت چگونه پديد آمد»، چاپ دوم تابستان 1369، كه توسط چاپ و انتشارات آفرينش منتشر شده مي نويسد:
«در كتاب بيان الحق تأليف سيدعباس علوي، توبه نامه سيدباب را تأييد كرده است» وي در ادامه مي نويسد: «در ايام محمدرضا]ي[ مخلوع در ميدان بهارستان اغتشاشي بر پا، بهائيان مجلس را به آتش كشيده كه توبه نامه سوخته شود خساراتي وارد آمده اما توبه نامه محفوظ ماند» و در صفحه 178 كتاب در مورد وضعيت فعلي اين سند مي نويسد: «ارباب كيخسرو در ايامي كه در كرمان به سر مي برد به معلمي اشتغال داشت و همسر دوم وي از خاندان بهائي بود. در اوقاتي كه در مجلس شوراي ملي بود بهائيان با وي تماس گرفته و حاضر شدند مبلغ دوازده هزار تومان كه در آن سنوات ثروت معتنابهي بود به ارباب كيخسرو داده و اصل سند توبه نامه باب را كه در صندوقي در كتابخانه مجلس مضبوط بود ابتياع كنند و خيلي اصرار و سماجت كردند بر ما معلوم نيست علت استنكاف ارباب ]كيخسرو[ به چه سبب بود. فرمان مشروطيت و نطق افتتاحيه مظفرالدين شاه نيز در جعبه اي در كتابخانه مجلس محفوظ است ]كه[ فرمان مشروطيت به خط قوام السلطنه است. در زماني كه رياست مجلس به عهده مهندس رياضي بود استاد بوذري كه از اساتيد به نام خط است احضار و به وي گفت توبه نامه باب مفقود شده است، استاد نشانه صندوقي را داد و پس از آوردن صندوقچه توبه نامه باب در آن موجود بود كه اكنون نيز در كتابخانه مجلس جمهوري اسلامي نگهداري مي شود و آقاي حائري كه مردي دانشمند و متدين و از خاندان علماي بزرگ تشيع است، بيش از ديگران صلاحيت رياست كتابخانه مجلس را دارا مي باشد و آثار ارزنده در فهرست كتب خطي كتابخانه منتشر ساخته است».
12- به نقل از كتاب قائميت مرحوم «محمد تقي شريعتي» و نيز كتاب گوشه هاي فاش نشده اي از تاريخ، چند «چشمه» از عمليات حيرت انگيز كينياز دالگوركي، جاسوس اسرارآميز روسيه تزاري، يادداشتهاي كينياز دالگوركي، انتشارات كتابفروشي حافظ، سيدابوالقاسم مرعشي، ص .45