|
|
|
|
|
همانگونه که اختلال خلق ویژگی اصلی اختلالهای عاطفی است، اختلال تفکر نیز ویژگی اصلی اسکیزوفرنی است. مطلب زیر که از نوشتههای یک بیمار انتخاب شده، نشان میدهد که درک تفکر اسکیزوفرنیائی تا چه اندازه دشوار است.
|
|
اگر اشیاء با چرخش کشاورزی یا سطوح در نگاهها بچرخد و از لحاظ زمانی با هر چیزی میزان شود؛ من به یک رشته مدارک قبلی اشاره میکنم که در اظهارنظرهای پیشینم واقعیتهای وارسیشدهای بودند و چیزی دیگر هم هست که مربوط میشود به دخترم که قسمت پائین گوش راستش پهن است، و اسم او مریلو است. قسمت عمده انتزاع ناگفته و ناکرده مانده در این شربت ساخته شده از شیر، و آنهای دیگر که ناشی میشود از اقتصاد، مشتقات، کمک هزینه، ورشکستگی، ابزارها، ساختمانها، اوراق بهاءدار، قرضههای ملی، آتآشغال وقتی، هوا حرفهها، دولت در سطوح اضمحلال و نیز فیوزها در دستگاههای الکترونیکی که همه قبلاً حالتهائی بودند نه الزاماً مستند (ماهر '
Maher
' ـ ۱۹۶۶، ص ۳۹۵).
|
|
این کلمات و عبارات بهطور مجزا معنی دارند، اما در ارتباط با یکدیگر فاقد معنی هستند. پهلوی هم قرار دادن کلمات و عبارات بیربط و تداعیهای ویژه بین کلمات (که گاهی اوقات 'سالاد کلمات ـ
word
salad
' نامیده میشود) از مشخصات نوشتار و گفتار افراد اسکیزوفرنیائی است.
|
|
بهنظر میرسد که هسته اصلی اختلال فکر در اسکیزوفرنی، ناتوانی کامل از کنار گذاردن محرکهای نامربوط است. اکثر ما میتوانیم دقت خود را بهطور انتخابی بر چیزی متمرکز کنیم. ما میتوانیم از میان انبوه اطلاعات حسی که دریافت میکنیم محرکهائی را در ارتباط با تکلیفی که در دست اجراء داریم انتخاب کرده، سایر محرکها را نادیده بگیریم. کسیکه دچار اسکیزوفرنی است ظاهراً نمیتواند محرکهای نامربوط را کنار بگذارد یا در میان دروندادها، دادههای مربوط را تشخیص دهد.
|
|
چنین فردی از لحاظ ادراکی بهطور همزمان پذیرای محرکهای بسیاری است و قادر نیست که به انبوه دروندادها معنائی بدهد. این نکته در نمونه زیر از گفتههای یک بیمار اسکیزوفرنیائی بهخوبی نمایان است.
|
|
نمیتوانم حواسم را بر چیزی متمرکز کنم. پراکندگی دقت آزارم میدهد. درگیر مکالمات گوناگون هستم. مثل اینکه یک فرستنده هستم - صداها به من میرسند، اما احساس میکنم مغزم نمیتواند با همه آنها مقابله کند. برایم سخت است حواسم را روی یکی از این صداها متمرکز کنم (مک گی ـ
McGhie
و چپمن '
Chapman
' ـ ۱۹۶۱، ص ۱۰۴).
|
|
ناتوانی در کنار گذاردن محرکهای نامربوط در بسیاری از وجوه تفکر فرد اسکیزوفرنیائی مشهود است. طبیعت از هم گسیخته صحبتهای فرد اسکیزوفرنیائی، بیانگر حضور ناخوانده تداعیهای نامربوط است. همانطور که در عبارت زیر از نوشتههای یک بیمار اسکیزوفرنیائی آشکار است، اغلب یک کلمه، زنجیرهای از تداعیها را فرا میخواند:
|
|
ممکن است من یک 'بچه آبی (بچه کبود ـ
blue baby
، نوزادی است که بر اثر سیانوز ناشی از بعضی بیماریهای مادرزادی قلب، رنگ تن او کبود میشود ـ م)' باشم، اما یک 'بچه اجتماعی' نیستم؛ با این حال، این احتمال نیز هست که در کتاب آبی که قبل از جنگ به چاپ رسیده از یک بچه با قلب آبی یاد شده باشد.
|
|
این بیمار از یک ناراحتی قلبی رنج میبرد و احتمال داشت صحبت خود را چنین شروع کند: 'من یک بچه آبی زاده شدهام' . تداعی بین 'بچه آبی' و 'خون آبی' (به معنی پایگاه اجتماعی برتر) فکر نامربوط 'یک بچه اجتماعی نیستم' را فرا خواند. جمله آخر بیانگر رابطه بین دو مفهوم است: 'با این حال، این احتمال نیز هست که در کتاب آبی انجمن از یک بچه آبی یاد شده باشد' . (ماهر، ۱۹۵۱، صفحه ۴۱۳).
|
|
|
اغلب افراد گزارش دادهاند که در خلال تجارب حاد اسکیزوفرنیائی جهان بهنظرشان متفاوت میآید (مثلاً صداها بلندتر و رنگها درخشانتر مینماید)؛ بدنشان همان بدن سابق نیست (دستهایشان بسیار بزرگتر یا بسیار کوچکتر و پاهایشان بیش از حد بلندتر بهنظر میرسد و تصور میکنند که محل چشمهایشان در صورتشان تغییر کرده است). برخی بیماران نمیتوانند خود را در آئینه تشخیص دهند یا تصویر سهگانهای از خود در آئینه میبینند. در خلال مرحله حاد اسکیزوفرنی، مواقعی پیش میآید که بیماران نمیتوانند کل را ادراک کنند. برای مثال نمیتوانند پرستارها و پزشکها را بهصورت اشخاص کامل ببینند، بلکه فقط قسمتی از آنها را ادراک میکنند (مثلاً بینی، چشم چپ، یک دست، و جز اینها). نقاشی شکل (چند پارگی ادراکی) چند پاره شدن یک کل را به دست بیمار اسکیزوفرنیائی نشان میدهد.
|
|
|
|
|
|
افراد اسکیزوفرنیائی معمولاً قادر نیستند پاسخهای هیجانی 'به هنجار' یا مناسب از خود نشان بدهند. در برابر موقعیتهائی که بایستی آنها را غمگین یا شاد کند بیاعتنائی و بیتفاوتی نشان میدهند. مثلاً فردی ممکن است این خبر را دریافت کند که دخترش سرطان دارد، ولی هیچگونه پاسخ هیجانی از خود نشان ندهد. این کندی یا خوشی هیجانی ممکن است آشوب درونی را پنهان کند، اما بهصورت صحنههائی از خشم و طغیان جلوهگر شود.
|
|
بعضی وقتها بیمار اسکیزوفرنیائی جلوههائی از هیجان نشان میدهد که با فکری که میخواهد بیان کند یا با موقعیت متناسب نیست. مثلاً، بیمار ممکن است در حالیکه از واقعه متأثرکنندهای صحبت میشود بخندد. از آنجا که هیجانهای ما تحتتأثیر فرآیندهای شناختی هستند، تعجبآور نیست که اندیشهها و ادراکات آشفته با تغییراتی در پاسخهای هیجانی همراه باشند.
|
|
در طول نیمی از زمان صحبتم بهطور همزمان به چیزهای بسیار زیادی فکر میکنم. وقتی من به چیزی میخندم که هیچ ربطی به موضوع صحبتم ندارد حتماً مردم خیلی تعجب میکنند. اما، آنها نمیدانند که در درون من چه میگذرد و در سرم چه غوغائی است. میبینید، ممکن است من درباره یک چیز جدی با شما صحبت کنم و همزمان با آن چیز مضحکی نیز به ذهنم بیاید و مرا به خنده بیندازد. اگر میتوانستم در یک زمان فقط بر یک موضوع تمرکز داشته باشم آنقدر هم احمق بهنظر نمیآمدم (مکگی و چپمن، ۱۹۶۱، صفحه ۱۰۴).
|