پاسخ به:زندگی مقام معظم رهبری
چهارشنبه 17 تیر 1388 3:43 PM
يك روز سه چهار نفر با يك ماشين آمدند و گفتند : حاج آقا ! خودت را آماده كن كه مهمان عزيزي داري ! از آنان پرسيدم : چه كسي قرار است بيايد؟ پاسخ شنيدم : رهبر معظم انقلاب . وقتي آقا وارد منزل شدند، شوق ديدار، مرا بهت زده كرده بود . آقا مرا در آغوش كشيدند و صورتم را بوسيدند، بنده نيز دست ايشان را بوسيدم . آقا داخل اتاق شدند و روي زمين نشستند . ابتدا احوال پرسي كردند و از مشكلات سؤال نمودند سپس فرمودند : ‹‹ عكس شهدايتان را بياوريد ››. عكس ها را براي حضرت آقا آوردم . ايشان تك تك عكس ها را بوسيدند و آنان را روبروي خود گذاشتند و فرمودند :‹‹ اين شهدا اگر نبودند، ماهم نبوديم . ما هر چه داريم از اين شهدا داريم ››. حدود نيم ساعت در محضر آقا بوديم، وقتي خواستند تشريف ببرند رو به من كردند و فرمودند : ‹‹ اجازه مي خواهيم برويم ››. من گفتم : آقا ! اجازه ما هم دست شماست . ناگهان متوجه شدم كه از ايشان پذيرايي نكرده ايم ! ديدار ايشان آنقدر ما را شوكه كرده بود كه يادمان رفته بود، آقا مهمان ما هستند . با خجالت از ايشان عذرخواهي كردم، اما ايشان پس از لبخندي زيبا فرمودند : ‹‹ چه اشكالي دارد؟
آقاي مجيد شجاعي پور(پدر سه شهيد)