اسرار بسم اللّه
شنبه 25 تیر 1390 7:45 PM
نعمت گستردهنام خداوند کریم مهربان، بزرگ بخشایش بر جهانیان، به رحمت فراخ، روزی دهنده آفریدگان و دارنده همگان، نوازنده آشنایان و سازنده کار ایشان در دو جهان. الله اشارت است به کمال قدرت، رحمن اشارت است به عموم رحمت، رحیم اشارت است به خصوص مغفرت. اللّه است که بیافرید به قدرت فراخ بی حیلت، رحمن است که روزی داد از خزینه فراخ بی مؤونت، رحیم است که عیب ها فرا پوشید به کرم فراخ بی شفاعت. الله است که بیافرید بنده را و حق شناس ندید و از وی نبُرید. رحمن است که نعمت گسترانید و از بنده شکر نشیند و نعمت باز نگرفت. رحیم است که عیب ها دید و فرا پوشید، عذر نشیند و پرده ندرید. الله داغ کردن است، رحمن مرهم نهادن است، رحیم در کرم بیفزودن است. عیش با یادِ اوخداوندان معرفت و جوانمردان طریقت گفتند: معنی باء بسم اللّه آن است که: «بی فَافْرحوا و بی فَتَر و حوا». بندگان من! به من شاد باشید و از غیر من آزاد باشید. به نام من آرام گیرید. بر ضمان من تکیه کنید. به یاد من آرامش کنید. حق من در دل گیرید. عهد من در جان گیرید. بنده من هر جا که راستی است آن راستی به نام ماست. هر جا که شادی است آن شادی به صحبت ما، هر جا که عیشی است آن عیش به یاد ما. هر جا که سوزی است آن سوز به ذکر ما. هر کس را شادی و شادی دوستان به مهر ما، مُلک امروز یاد و شناخت ما، مُلک فردا دیدار و یافت ما، زهی سعادت! زهی جلالت! که بنده را بیش آمد بی بهانه و علت. موجِ نورنام خداوندی که به هیچ چیز و هیچ کس نمانَد، به هیچ کار به هیچ وقت در نماند. دشمن پرور است و دوست نواز، عیب پوش است و کارساز. یاد او آیین زبان و دیدار او زندگی جان و یافت او سُرورِ جاودان. پادشاه است بی سپاه و استوار است بی گواه، از نهان آگاه و مضطر را پناه. خداوندی که به علم نزدیک است و از وهْمْ دور، جوینده او کشته با جان و یافت او رستاخیز بی صور، پس نه جوینده مغبون است و نه مزدورْ معذور. جوینده در گرداب حسرت و یاونده حیران در موج نور، همی گویند از سر حیرت به زبان دهشت. بی شریک و بی نظیرنام خداوندی است باقی و پاینده بی اَمَد، غالب و تاونده بی یار و بی مدد، در ذات احد است بی عدد، در [الله] صفات قیوم و صمد، بی شریک و بی نظیر، بی مشیر و بی ولد، نه فضلِ او را حد، نه حکم او را ردّ، لم یلد و لم یولد، از ازل تا ابد. خدا این عظیم، جباری کریم، ماجدی نام دار قدیم، صاحب هر غریب، مونس هر وحید، مایه هر درویش، پناه هر دلِ ریش. کردش همه پاک و گفتش همه راست، علمش بی نهایت است، زیبا صنع و شیرین ساخت، نعمت بخش و نوبت ساز و مهربان نهان است، نهان از دریافت چون، و از قیاسِ وهْمْ ها بیرون و پاک از گمان و پندار و ایدون، برتر از هر چه خرد نشان داد، دور از هر چه پنداشت بدان افتاد، پاک از هر اساس که تفکر و بحث نهاد، تفکر و بحث به علم و عقل خود در ذات و صفات وی حرام، تصدیق ظاهر و قبول منقول و تسلیم معانی در دینْ ما را تمام، این خود زبان علم است به اشارت شریعت، مزدوران را مایه و بهشت جویان را سرمایه. رمز محبتباز عارفان و خداشناسان را زبانی دیگر است، و رمزی دیگر. زبانشان زبان کشف و رمزشان رمز محبّت. به اشارتِ حقیقت، زبان علم به روایت است و زبان کشف به عنایت. روایتی بر سر عالم رایت است؛ و عنایتی در دو گیتی آیت. روایتی مزدور است و طالب حور، عنایتی در بهر عیان غرقه نور. پیر طریقت گفت: رضوان خدا بر او باد: «ار مزدور را بهشت باقی حظّ است، عارف از دوست در آرزوی یک لحظه است. ار مزدور در بند زیان و سود است، عارفْ سوخته به آتش بی دود است. ار مزدور از بیم دوزخ در گذر است، سر عارف سرتاسر همه ناز است»:
خداجویانیک نفس با دوست به از ملک جاودان است، یک طرفة العین انس با دوست خوش تر از جان است، عزیز آن رهی که سزای آن است هم راحت جان و هم عیش جان، و هم درد جان است:
اولِ هر نعمتنام خدای کریم، جبار، نام دار، عظیم، اول به دانایی و توانایی و آخر به کار رانی و کار خدایی، ظاهر به کردگاری و پادشاهی، باطن از چون و چرایی، اول هر نعمت، آخر هر محنت، ظاهر هر حکمت، اول که نبودها دانست، آخر که میداند آنچه دانست. ظاهر بدانچه ساخت در جهان، باطن از وهم هایی پنهان، فراخ بخشایش است و مهربان، یگانه و یکتاست از ازل تا جاودان، واحد و وحید در نام و در نشان، رازها شنود چه آشکارا و چه نهان، مایه رمیدگان و پناه مضطران، و یادگار بی دلان:
کمال نعمتبزرگی گفت: الله اشارت است به جلال الوهیت و عزت احدیت. رحمن اشارت است به کمال نعمت و حسن معونت و عموم رحمت بر کافه بریّت. رحیم اشارت است به مهر و محبت خصوصا با اهل کرامت. عارفی دیگر گفت: «بسم الله» از بنده چنان است که کاف و نون از حق. چون حق گوید جل جلاله: «کن» پیش از آنکه کاف به نون پیوندد، به فرمان الله عالمی در وجود آید. هم چنین بنده چون به صدق گوید: «بسم الله»، بر هر چه خواند راست آید، و آنچه خواهد یابد به گفتار «بسم الله». قومی حروف «بسم الله» تفسیر کرده اند که «با» بّرِّ خدا است با پیغامبران به الهام نبوت و رسالت. سین سِرِّ خدا است با عارفان به الهام اُنس و قربت. میم منّت خدا است بر مریدان به دوام نظر رحمت و الف آلاء اوست. چراغ جاندر اخبار موسی علیه السلام آورده اند که رب العزه در مقام مناجات با وی گفت: یا موسی! انَا اللّه الرّحمن الرّحیم. الکبریاء نَعتی، و الجَبَروت صِفَتی، و الدَّیّانِ اِسمی، فَمَنْ مِثلی؟ زهی سخن پرآفرین، و بر دل ها شیرین، نظم پاک، و گفت پاک، از خداوند پاک. نظم به سزا، و گفت زیبا، و علم پاک، و مهر قدیم، آئین زبان، و چراغ جان، و نثار جاودان. همی گوید: ای موسی! منم خداوند همگان، بار خدای مهربان، کریم و لطیف، نوازنده بندگان، دارنده جهان، و نعمت بخش آفریدگان، و نوبت ساز جهانیان. ای موسی! برتری و بزرگواری نَعْتِ من، جباری و کامگاری صفت من، دیّان و مهربان نام من، در عالمْ خود که چون من؟ امید عاصیان به من، درمان بلاها از من، شادی درویشان به فضل من، آرام ایشان به وعد من، منزلشان بر درگاه من، نشستن ایشان به امید وصل من، بودن ایشان در بند عهد من، آرزوی ایشان سلام و کلام من، شادی ایشان به دیدار من. |
******