داستان کوتاه ارنستو چگوارا
یک شنبه 19 تیر 1390 5:31 PM
دستانم بوی گُل می داد، مرا به جرم چیدن گُل محکوم کردند؛ اما هیچکس فکر نکرد که شاید من یک گُل کاشته باشم!
« ارنستو چگوارا »