داستان کوتاه خسرو شکیبایی
یک شنبه 19 تیر 1390 5:15 PM
خسرو شکیبایی : مردم منو میدیدن میگفتن مخش تکون خورده .
ولی من به مامانم میگفتم من دلم تکون خورده نه مخم .
مادرم میگفت گور بابای مخ ، تو دلت قد صدتا مخ می ارزه , به خدا گفت , به همین زمین قسم گفت .
- : مادرت نپرسید عاشق کی شدی ؟ نپرسید اسمش چیه ؟
خسرو شکیبایی : مادرا که از آدم چیزی نمیپرسن . همه چیو خودشون میدونن ...