داستان کوتاه دیوانه
یک شنبه 19 تیر 1390 5:09 PM
من و دوستم تو خیابون داشتیم قدم میزدیم به یه نفر رسیدیم که تو شهر معروف بود که دیوونست ، رفتیم پیشش خیلی صمیمی بود ، تحویلمون گرفت .