0

داستان کوتاه آیت الله

 
kaka22
kaka22
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : آبان 1389 
تعداد پست ها : 332
محل سکونت : بوشهر

داستان کوتاه شادی و غم
یک شنبه 19 تیر 1390  4:54 PM

ارزش شادی
روزی کسی به خیام خردمند ، که دوران کهنسالی را پشت سر می گذاشت گفت : شما به یاد دارید دقیقا پدر بزرگ من ، چه زمانی درگذشت ؟!
خیام پرسید : این پرسش برای چیست ؟
آن جوان گفت : من شاید خیری برای اقوام و دوستان خودم نداشته باشم اما تاریخ درگذشت همه خویشانم را بدست آورده ام و می خواهم روز وفات آنها بروم گورستان و برایشان دعا کنم و خیرات دهم و...
خیام خندید و گفت : آدم بدبختی هستی ! خداوند تو را فرستاده تا شادی بیافرینی و دست زندگان و مستمندان را بگیری تا در سختی و مشقت نمیرند حال تو فقط  به دنبال مردگانت هستی ؟!...

بعد پشتش را به او کرد و گفت مرا با مرده پرستان کاری نیست و از او دور شد .
اندیشمند کشورمان ارد بزرگ می گوید :

" کاویدن در غم ها ما را به خوشبختی نمی رساند " .
و هم او در جایی دیگر می گوید : " آنکه ترانه زاری کشت می کند ، تباهیدن زندگی اش را برداشت می کند " .
امیدوارم همه ما ارزش زندگی را بدانیم و برای شادی هم بکوشیم

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها