چند گفتار و پاسخ وپرسش درباره صوفيه و دراويش
يکم - اهل حق، علياللهي مذهب و مسلکي است با گرايش هاي عرفاني و آداب و متون مذهبي خاص که در موارد زيادي با اعتقادات و سنن اسلامي مطابقت ندارد.
اين مسلک در ميان طوايفي از کردها، لرها، ترک ها، پيرواني دارد. آنان نسبت به حضرت علي(ع) غلو مي کنند و براي او مقام خداوندگاري اعتقاد دارند.
آنان به جز سلطان اسحاق، که پايهگذار اين مذهب به حساب مي آيد، مهمترين مظهر خدا روي زمين را حضرت علي(ع) مي دانند. در بسياري از آثار اهل حق بر الوهيت حضرت علي(ع) تأکيد شده است. آنان تصور مي کنند که در زمان حضرت محمد(ص) خدا، در وجود علي(ع) تجلّي کرد . حضرت محمد به الوهيت حضرت علي آگاهي داشت اما به خواست حضرت علي اين سر را فاش نکرد.
اهل حق، علي(ع) را مظهر ذات الهي و حضرت محمد(ص) را مظهر صفات الهي به حساب مي آورند. اهل حق، هنگام برخورد با يکديگر به جاي «سلام» «يا علي» مي گويند. تراشيدن يا کوتاه کردن شارب (سبيل) را گناهي بزرگ به حساب مي آورند و حرام مي دانند، به سبب مقدس بودن سبيل، تارهاي جدا شده از آن را در جايي محفوظ نگه مي دارند.
از شعائر مخصوص ديگر آنان، گرفتن روزه مخصوص است، آنان روزه ماه رمضان را انجام نمي دهند و سه روز پياپي روزه مي گيرند . زمان آن مصادف با چله زمستان کُردي مي باشد، پس از سه روز، روزه مداوم ، روزه چهارم را که مصادف با پانزدهم ماه است ، جشن مي گيرند که آن را «عيد خاوندگاري» مي نامند . نام اين روز، روز «غار» است . اين روزه را به ياد روزها و ساعاتي که سلطان اسحاق و يارانش در غاري سپري کردهاند، انجام ميدهند.
براي اهل حق مقدسترين جايگاه و کعبه مقصود «پرديوَر» مي باشد. در روستاي شيخان، کنار رودخانه «سيروان» در اورامان کردستان، قطعه سنگ بزرگي است که جايگاه سلطان اسحاق و يارانش را مشخص مي کند. اين محل را «پرديوَر» مينامند که زيارتگاه و محل دعا و نياز آنان است. گويند سلطان اسحاق، در همين مکان با يارانش پيمان بست.
اهل حق معتقدند که خداوند به صورت انسان در زمان هايي تجلي يافته است . به تصور آنان، سلطان اسحاق، برترين مظهر تجلي خدا در روي زمين است. پايه گذار اين فرقه سلطان اسحاق است.
در تاريخ ولادت سلطان اسحاق اختلاف کردهاند. برخي ولادت او را در سال 612، و گروهي در سال 675 ذکر کردهاند. محل ولادت او را روستاي «برزنجه» از توابع «حلبچه» در استان «سليمانيه» عراق دانستهاند.
به عقيده اهل حق، چون سلطان اسحاق، عقائد خود را آشکار کرد، مردم از جمله پدر و برادران اسحاق با وي به مخالفت برخاستند و قصد جان او را کردند. او با ياران خود در غاري پناه گرفت . سه روز در آن جا پنهان شد تا اين که مهاجمان محل را ترک کردند و سلطان و همراهان به سلامت بيرون آمدند. سلطان اسحاق سپس به روستاي «شيخان» رفت . در آن جا «پرديوَر» را که به منزله مرکزي روحاني و معنوي بود، براي ياران خود بنا کرد . به تقويت و نشر مذهب خود پرداخت ،سپس در روستاي «شيخان» مرگ او فرا رسيد. گروهي از پيروان اهل حق نوشتهاند که وي سيصد سال عمر کرد که امري غريب به حساب مي آيد.
آنان بعد از سلطان اسحاق به هفت تن که برخي جزء مريدان سلطان اسحاق بودهاند، اعتقاد دارند . اين هفت تن را جزئي از ذات سلطان اسحاق مي دانند.(1) آنان داراي عقائد خاص و پيچيدهاي هستند که خيلي از عقائد خود را به ديگران نميگويند.
راه و روش اهل حق نادرست باطل است چون آنان خيلي از معارف و احکام غير منطقي را براي خود به وجود آوردهاند، همچنين افرادي چون سلطان اسحاق و حضرت علي(ع) و... را به عنوان خدا و افرادي که خدا در آنان تجلي کرده و به صورت و شکل آنان در زمين آشکار شده، به حساب مي آورند. به قيامت به صورتي که اسلام و قرآن مي گويد، عقيده ندارند.
با دقت در افکار و عقائد آنان به خوبي روشن مي گردد که مسلک و مذهب آنان بيپايه و اساس و باطل است.
البته ممکن است برخي از افراد اهل حق اين عقايد را نداشته باشد ، اما عقايد مشهور آن ها همان چيزهايي است که بيان شد.
براي آگاهي بيش تر از عقائد و افکار آنان به دائره المعارف بزرگ اسلامي، ج 10 و کتاب سخن با اهل حق، سيد عباس طباطباييفر مراجعه فرماييد.
پينوشت:
1. دائره المعارف بزرگ اسلامي، ج 10، ص 467 ـ 474.
دوم - اهل حق، علياللهي، سرسپردگان، يارسان، غُلات، نُصيريه، علويان و... نامهايي است براي افراد و گروه هايي که درباره امام علي (ع) راه غُلو را پيموده و او را به درجه خدايي رسانيده اند و براي خود آداب و رسوم خاصي وضع کرده اند. برخي از اين گروه ها حتي درباره رؤساي خود نيز غُلو مي کنند. در کشور ما ايران درباره اين گروه ها معمولاً از اسامي و عناوين »اهل حق« و »علياللهي« استفاده ميشود، گرچه خود آن ها ترجيح ميدهند که بر آنان اهل حق اطلاق شود و القاب علياللهي و غُلات خوشايندشان نيست، در ترکيه به اين گروه بکتاشي و علوي و در سوريه نُصيريه و علويان ميگويند.(1)
گروه هاي مختلف اهل حق، در آرا و عقايد و آداب و رسوم اختلافات زيادي دارند ،به طوري که به راحتي نميتوان اهل حق را فرقه و مذهب واحدي دانست. برخي از آنان صريحاً امام علي (ع) را خدا ميدانند. گروهي از اينان خود را مسلمان و شيعه اثني عشريه معرفي ميکنند و ميکوشند تا عقايد خود را با عقايد شيعه اماميه هماهنگ سازند و به شريعت، اعمال و عبادات اسلامي پايبند باشند.
برخي از اهل حق - چنان که اسارت رفت - همان اعتقادي که درباره حضرت علي (ع) دارند در مورد برخي از بزرگان و مرشدان خود نيز دارند و معتقدند خداوند در جامههاي مختلف به ميان مردم آمده است.(2)
از ديگر عقايد رايج ميان اهل حق، مسأله حلول است. حلول يعني ذات خدا در اشيا و افراد حلول کرده است. مسأله حلول، به اعتقاد به الوهيت امام علي (ع) و برخي از بزرگان اهل حق بر ميگردد؛ به اين معنا که خداوند در حضرت علي (ع) و شاه خوشين و سلطان اسحاق و ديگران حلول کرده است!
تناسخ يکي ديگر از عقايد اهل حق است. تناسخ عبارت است از داخل شدن روح انسان پس از مرگ در بدن ديگر. بر اين اساس هر انسان متناسب با اعمالي که در زندگي خويش انجام داده است، پس از مرگ وارد بدن خاصي که به منزله لباس جديد اوست، ميشود. روح نيکوکاران وارد بدن و لباس ثروتمندان و روح بدکاران وارد بدن فقرا و بيچارگان ميشود تا جزاي کردار خويش را ببيند.
اديان الهي به ويژه اسلام با مسأله حلول و تناسخ به شدت برخورد کرده، آن را عقيدهاي باطل و بي پايه دانستهاند.
با توجه به اين عقايد سخيف (غلو، حلول، تناسخ و...) است که اهل حق جزو فرقههاي ضالّه و انحرافي محسوب ميشوند . مورد تاييد مراجع وعلماي اسلامي قرار نميگيرند . از اين رو نميتوان از آنها پيروي کرد. چرا که پيروي از راه و روش اهل حق براي رسيدن به سعادت و کمال، همانند راهپيمايي در جاده سنگلاخ و پر پيچ و خم براي رسيدن به مقصود است. اين در حالي است که جاده آسفالته و مستقيم فرا راه ما ميباشد.(3)
اهل حق، مهم ترين مظهر حق را انسان ميدانند . از ميان انسانها، سلطان اسحاق، متولد حدود 612، را برجستهتر و مهمتر از ساير مظاهر حق ميدانند.
بر اساس نظريه اهل حق، بعد از سلطان اسحاق، شاه ويس قلي (قرمزي) مظهر ذات حق بود . ظهور بعدي ذات حق، در محمد بيگ (لرستاني) رخ داد، پس از وي، خداوند در خان آتش يا آتش بيک تجلي کرد، آتش بيک در اوايل قرن يازدهم ميزيست، او خانداني به نام آتش بيگي تشکيل داد.(4)
اما نظر برخي مراجع در باره آنان:
1)نظر مرحوم آيت الله گلپايگاني در مجمع المسائل:
پرسش: گروهى از مردم كه آنان را اهل حق يا علي اللهى مي گويند ،طريقى براى خود قرار دادهاند مثلا اظهار مي دارند كه روزه ماه مبارك رمضان سه روز است؛ بدون نماز و به جاى نماز نياز دارند. طريق آن ها چنين است كه نذرى مي كنند . هر سال گوسفندى ذبح و برنج زيادى طبخ و گوشت داخل نان گذاشته بين مردم قسمت مي كنند .شيطان را از جمله خوبان مي دانند . شارب گذاشتن را بر خود لازم و گرفتن آن را حرام مي دانند. منكر قيامت هستند و كيفر اخروى را در دنيا معتقدند ؛مثلا اعتقادشان اين است كه اگر كسى عملش خوب باشد ،به قالب حيوان خوب و اگر عملش بد باشد ،به قالب حيوان بد انتقال مي يابد؛ حضر ت علي عليه السلام را نعوذ بالله خدا مي دانند. آيا اين گونه افراد مسلمان هستند يا نه . شرعا از نياز آن ها خوردن چه صورت دارد و زن دادن و زن گرفتن از آنان اشكال شرعى دارد يا نه ؟
پاسخ: اگر نعوذ بالله علي عليه السلام را خدا بدانند و همچنين اگر منكر معاد و يا يكى از ضروريات دين مثل نماز و يا روزه باشند ،كافر و نجس مي باشند ، زن دادن و يا زن گرفتن از ايشان جائز نيست.(5)
2)حضرت آيت الله مکارم شيرازي ميفرمايد:
معتقدان به عقائد فوق، بر حسب ظاهر، در زمره مسلمانان هستند، هرچند انحرافات مهمي دارند و منکر بخشهاي زيادي از ضروريات دينند، اما چون به ضروري بودن آن ها توجه ندارند و انکار اين ها مستلزم انکار توحيد،نبوت و رسالت نيست، حکم کفر بر آن ها بار نميشود.(6)
3)مرحوم آيت الله فاضل لنکراني ميفرمايد:
اگر حضرت علي(ع) را خدا بدانند يا منکر معاد و يا يکي از ضروريات دين مثل نماز و روزه باشند، کافر و نجس هستند و ازدواج با آنان جايز نيست... ولي اگر چنين عقيدهاي ندارند و منکر معاد و ضروريات دين نيستند، مسلمان و پاک ميباشند.(7)
4)از مرحوم آيت الله بهجت (قده) وقتي در رابطه اهل حق يا علياللهي پرسش ميشود که آيا آنان پاکاند يا نجس، پاسخ ميدهد: نجساند.(8)
در مجموع به نظر مي رسد گروهي از اهل حق يقينا كافر ونجس هستند اما نبايد در خصوص همه اين افراد كه به اين عنوان مشهورند ،به يك شكل و به صورت مطلق قضاوت كرد ، بايد ديد دقيقا به اين مسايل كه به آن ها نسبت داده مي شود ،معتقدند و در اعتقادات شان انكار ضروريات دين وجود دارد يا نه .
پي نوشت ها:
1. آشنايي با فرق و مذاهب اسلامي، رضا برنجکار، ص 160.
2. سرسپردگان، سيد محمد علي خواجه الدين، تاريخ و شرح عقايد ديني و آداب و رسوم اهل حق (يارسان)، ص 13 و 107، کتابفروشي منوچهري، تهران، 1363.
3. آشنايي با فرق و مذاهب اسلامي، ص 160 - 168؛ طوايف غلاة، اسکندر اسفندياري، ص 163 - 165، انتشارات سازمان تبليغات اسلامي.
4. دائرة المعارف بزرگ اسلامي، ج 10، ص 467 ـ 470.
5. مجمع المسائل (فارسي) - آيت الله گلپايگاني،ج 1 ، ص 44.
6. استفتائات، ج 1، ص 492، سؤال 1597.
7. جامع المسائل، ج 1، ص 40، سؤال 88.
8. استفتائات، ج 1، ص 110، سئوال 370.
سوم -درويش ها فرقههاي مختلفي دارند و نميشود درباره همه آنان يک سان قضاوت کرد؛ بلي اگر منظور از درويشگري، صِرف ذکرگفتن و عبادت و اظهار ارادت به حضرت علي(ع) باشد و انحرافي در اعتقادات (مخصوصا توحيد و معاد) وجود نداشته باشد و از نظر عملي هم خود را سربار مردم نگردانند و پايبند به انجام واجبات و ترک محرمات باشند؛ اين ها مذموم نيستند و اين کار اشکالي ندارد.
امام خميني فرمود: «اگر اهل حق (گروهي از دراويش) ميگويند علي حق است ،پس ما هم اهل حق هستيم»؛ ولي آنچه اهميت دارد ،اين است که مسأله به اين جا ختم نميشود؛ زيرا انحرافات اعتقادي فراواني در بين آن ها وجود دارد. به عنوان مثال گروهي از آن ها ذکر ميگويند؛ ولي نماز نميخوانند و ميگويند انسان ميتواند به جايي برسد که نيازي به شريعت نداشته باشد .گروهي ديگر حضرت علي(ع) را خدا ميدانند . گروهي هم ميگويندحضرت علي(ع) خدا نيست؛ ولي مخلوق هم نيست و به جاي روزه ماه رمضان فقط سه روز روزه ميگيرند و... که همه اين ها مخالف صريح آيات قرآن وادله معتبر شرعي است.
علاوه اين که چيزي در اسلام به عنوان درويشگري نداريم . تفرقه انداختن بين مسلمان و درست کردن فرقههاي متعدد کار صحيحي نيست.
البته ممکن است شخص خاصي از دراويش، هيچ يک از اشکالات ذکر شده را نداشته باشد و مقيد به اصول و فروع دين باشد که در واقع خارج از آن مسلک خواهد بود.
طريقه تصوف تقريباً از قرن دوم به صورت يک مسلک معيني درآمد .تا قرن هفتم رو به تکامل بود . قرن هاي هفتم و هشتم اوج اين مکتب بود . از قرن نهم تاکنون رو به نزول و انحطاط قرار دارد.
تعريف طريقه تصوف بسيار مشکل است.ابوالمنصور بغدادي حدود هزار تعريف درباره تصوف جمع آوري کرده است. (1) علتش اين است که تصوف در طول تاريخ دگرگوني هاي بسيار ي متحمل شده است .
تصوف در اسلام از زهد ابتدائي شروع شد . تا اوج عرفاني پيش رفت . امروزه بعضي ، عرفان را تکامل يافته تصوف مي دانند ؛ علاوه بر اين در هر دوره در تصوف فرقه هاي گوناگون که حتي گاه متضاد ودر مقابل هم پيدا شدند . همين مکاتب متعدد گاه متضاد نشان مي دهد که تصوف واقعاً داراي چهارچوب منظم و قابل تعريف نيست. رد وقبول آن به صورت مطلق درست نيست. بنا براين بايد آرا و عقايد فرقه خاصي از صوفيه را که شخصاً با آن مواجه هستيم، مورد شناخت قرار دهيم تا بتوانيم به صورت مستدل در موردش قضاوت کنيم.
با تأمل و کنجکاوي در آثار و نوشته هاي صوفيه اشاره به دو نوع مطلب بر مي خوريم:
1. مطالبي ساده و در خور مطالعه و احياناً سودمند که از مذاهب و اديان و انديشه هاي مختلف اعم از اسلام، مسيحيت، بودا ، ، زردشت و افلاطون و ديگران گرفته اند.
2. مطالبي نادرست و نابخردانه و خرافات آشکار و مطالب ضد دين و عقل و ادعاهاي عجيب و غريب که گاه به خواب پريشان بيش تر شباهت دارد مانند معراج نامه بايزيد بسطامي، شطحيات حلاج، دعاوي ابن عربي و کرامات شيخ احمد جامي که بسياري از اين مفاهيم در صورتي که به ظاهر آن اخذ کنيم ،با قرآن و حديث و حتي عقل در تضاد هستند.(2)
در مجموع مي توان براي آنان اين ويژگي ها را بيان نمود:
آ: التقاطي بودن اين مکتب ؛ بدين معنا که مباني خود را از اديان و مذاهب و انديشه هاي گوناگون مانند اسلام، مسيحيت، هندو، بودا، زردشت گرفته اند . از آميختن اين ها تصوف ايجاد شده که همين باعث تضادهايي در درون اين مکتب شده است. (3)
برخي ازدعاوي صوفيان با عقل و يا با دين در تضاد باست ؛از جمله مخالفت با علم و دانش همانند آن چه که جنيد بغدادي - که از بزرگ ترين مشايخ تصوف است - مي گويد: خواندن و نوشتن سبب پراکندگي انديشه صوفي مي شود، (4) شيخ عطار در حالات بشر حافي -که از عرفاي بزرگ است - نقل مي کند که هفت صندوق از کتب حديث داشت که همه را زير خاک پنهان کرد، (5).
نيز آن که گفته شده است که تعليم و تعلم بين آن ها زشت بود .آنان به دست گرفتن قلم را ننگ مي دانستند، (6).
ب: شکستن حريم احکام دين ؛ در زمينه هاي گوناگون احکام صريح و قطعي اسلام را زير پا مي نهند. مانند ترک نماز، رقص و سماع، ترک ازدواج، رياضت کشي هاي سخت ،عزلت و گوشه نشيني، ايجاد خانقاه، خرقه پوشي، خرد کردن شخصيت خود .
در کتاب اسرار التوحيد در حالات ابو سعيد ابوالخير که از بزرگان صوفيه است آمده :
روزي- بعد از دعوت به مهماني- سماع کردند و شيخ ما را حالتي پديد آمد... مؤذن بانگ نماز ظهر گفت و شيخ همچنان در حال بود و جمع در وجد و رقص مي کردند. امام محمد قايني (ميزبان) گفت وقت نماز است .شيخ گفت: در نمازيم و همچنان در رقص بود. امام ايشان را بگذاشت و در نماز شد.
در رياضت کشي هاي ايشان درباره ابوبکر شبلي از بزرگان صوفيه نقل شده به اول که به مجاهده دست بر گرفت ،سال هاي دراز نمک در چشم کشيدي تا در خواب نشود و گويند که هفت من نمک در چشم کرده بود، (7) داستان معروف دزد حمام - که غزالي از ابن کزيني نقل مي کند :
زماني وارد يکي از مناطق شدم و در آن جا حسن سابقه اي پيدا کردم. براي نجات از اين حسن شهرت روزي به گرمابه اي رفتم و لباس گران بهائي را دزديده از گرمابه خارج شدم، مردم دويدند مرا گرفتند و جامعه هاي گران بها از من برکندند .پس از اين واقعه در ميان مردم به دزد حمام مشهور شدم و به اين وسيله نفس من راحت شد!
غزالي هم اين عمل را تأييد کرده که باعث تعجب دانشمند بزرگ ابن جوزي شد که مي گويد: آيا هيچ راهي صحيح براي اصلاح قلب نبود که به اين گونه امور بپردازند ؟!آيا رواست که مسلمان بر خود نام دزد نهد. بايد گفت اين نهايت شکستن حريم احکام دين است(8)
بزنطي و اسماعيل ابن بزيع از امام رضا(ع) نقل مي کنند: من ذکر عنده الصوفيه و لم ينکرهم بلسانه و قلبه فليس منا و من انکرهم فکانما جاهد الکفار بين يدي رسول الله(ص)؛
هر کس نزد او از صوفيه ذکري بشود و به زبان و دل ايشان را انکار ننمايد ، از ما نيست . هر کسي صوفيه را انکار کرد ،مانند کسي است که در راه خدا و در حضور رسول خدا(ص) جهاد کرده باشد (9).
پي نوشت ها:
1. تاريخ تصوف، دکتر مهديزاده، ص 4.
2. تاريخ تصوف در اسلام ، قاسم غني؛
جلوه حق، تأليف آيت الله مکارم شيرازي ؛
تلبيس ابليس ،عبدالرحمن جوزي ؛
ريشه هاي عرفان در قرآن، نوشته داريوش احمدي .
3. جلوه حق، آيت الله مکارم شيرازي، ص 24 .
4. آثار ادبي صوفيه، دکتر قاسم غني، ص 506.
5. تذکره الاولياء، ج 11، ص 108 .
6. نقد العلم و العلماء، ص 317 .
7. تذکره الاولياء، شيخ قربه الدين عطار، ج 2، ص 164.
9. الاثني عشريه، شيخ حر عاملي، ص 32 ؛حديقه الشيعه، محقق اردبيلي، ص 563.
چهارم -: راهنمائي براي شناخت گروه صوفيه و راهكارهاي مقابله با آن
براي اين كه يك انديشه و مكتبي را قبول و يا رد كرده و با آن مقابله كنيم،بايد حقيقت آن انديشه و مكتب را خوب بفهميم . در مرحله بعد به نقادي عقل گذارده و اينكه آيا با ضروريات علمي و عقلي منافات دارد يا خير.در مرحله سوم شخص صاحب مكتب و دين بايد ملاحظه كند كه اين انديشه و مكتب آيا با حقايق قطعي دينش همخواني و سازگاري دارد ؟
بررسي مكتب تصوف هم از اين قاعده مستثني نيست. بايد در مرحله اول تعريفي از اين مكتب ارائه كنيم.
درباره طريقه تصوف كه تقريباً از قرن دوم به صورت يك مسلك معيني درآمده و تا قرن هفتم رو به تكامل بوده و قرن هاي 7 و 8 اوج اين مكتب است و از قرن نه تاكنون رو به نزول و انحطاط داشته ، اگر نگوييم كه تعريفش غيرممكن است ،بايد اعتراف كرد كه بسيار مشكل است. در روشن شدن اين مطلب كافي است كه بدانيم ابوالمنصور بغدادي حدود 1000 تعريف درباره تصوف جمع آوري كرده، (تاريخ تصوف، دكتر مهديزاده، ص 4) و علت اين است كه در تصوف در طول تاريخ دگرگوني هاي بسيار زيادي حاصل شده ،تصوف در اسلام از زهد ابتدائي شروع تا اوج عرفان كه امروزه بعضي عرفان را تكامل يافته تصوف مي دانند. علاوه بر اينكه در هر دوره در تصوف فرقه هاي گوناگون كه حتي گاه در مقابل هم بودند پيدا شده اند. مكاتب متعدد گاه متضاد نشان مي دهد كه تصوف واقعاً داراي چهارچوب منظم و قابل تعريف نيست . رد كردن آن به صورت مطلق و يا قبول كردنش به نحو مطلق درست نيست. بايد آرا و عقايد فرقه خاصي از صوفيه را كه با آن مواجه هستيم ،مورد شناخت قرار دهيم تا بتوانيم به صورت مستدل قبول يا رد كنيم.