زمستان سخت
یک شنبه 19 تیر 1390 11:41 PM
اسماعیل کاداره
مهستی بحرینی
این رمان به بررسی رویدادهای مرتبط با جدایی آلبانی و شوروی می پردازد . منتقدان به این رمان لقب " جنگ و صلح " زمان ما داده اند .
داستان توجه به برهه ای از زمان دارد که انور خوجه در آلبانی در راس حکومت کومنیستی است و کمونیست قدرت بزرگی در برابر بلوک غرب می باشد . شاهد طرز تفکر بورپواهای قدیم و کمونیست ها و پارتیزان ها هستیم . در آن زمان خروشچف نیز در راس حکومت شوروی بوده و به دلیل یک تمرد از سوی البانی ها سعی می کند زهر چشمی به انها نشان داده و از فروش گندم به این کشور که هیچ گونه تولید گندمی ندارد و کاملا وابسته به شوروی است خودداری می کند . آلبانی گندم خود را از فرانسه می خرد و بر اختلاف در قلمرو کمونیست ها در دنیا شایعه می شود . در کنفرانس شوروری ، دو کشور به توافق نمی رسند و انور خوجه علیه استبداد شوروی سخنرانی می کند . سایر کشورها از کشور مادر یعنی شوروی حمایت می نمایند. کمک های خود به البانی را قطع کرده و برای باز پس گرفتن وامها انها را تحت فشار قرار می دهند . شوروی تمام متخصصان خود را از البانی خارج کرده و کشور به نوعی فلج می شود . شوروی قوای نظامی خود را از البانی پس گرفته و نهایتا نیز قطع رابطه سیاسی را اعلام نموده و کنسول گری خود را تعطیل می نماید .
شخصیت اصلی رمان خبرنگاری است که به عنوان مترجم راهی کنفرانس مسکو می شود . در بازگشت او از وخامت اوضاع خبر دارد . اوضاعی که مردم ماه ها بعد از ان اگاه می شوند . این فشار او را خرد کرده ، باعث سوء تفاهماتی می شود و نهایتا رابطه او و نامزدش به هم می خورد . اما این موضوع فقط یک پیکر کوچک هست . کتاب شرح جدایی آلبانی و شوروی و اوضاع البانی در ان زمستان سخت می باشد .
خود کاداره نویسنده البانیایی هست که هنگام بروز اختلاف میان کشورش و شوروی از انجا اخراج می شه .
قشنگ بودم خوشم اومد . خیلی اطلاعات در اختیار ادم می ذاره و خود داستان هم جوری پردغدغه نیست که حواستون را از اطلاعات منحرف کنه . البته رمان طولانیه و فونت ریزی هم داره باید حوصله دار باشید برای خوندنش . توی کتاب کاملا با شخصیت های کتاب ژنرال ارتش مرده سر و کار داریم که خوشم نیومد از این کار .
پسره بعد از به هم خوردن رابطه اش با نامزدش خیلی راحت با اوضاع کنار می یاد . دوسش داره دختر رو می خواهد باز با هم باشن اما راحت قبول می کنه که تموم شده همه چیز . گاهی بهش فکر می کنه اما نه اکثرا. بعد هم سریع با یک دختر دیگه دوست می شه . البته نامزدشو دوست داره اما خوب دلیلی نمی بینه شاید به خودش زجر بده . معتقده تو این شرایط این قدر کار هست که عشق و ازدواج و نامزدش توش گم هستن . چه غمگین چه واقعی . اما دلم می خواست اشتی کنن .
قسمت های زیبایی از کتاب
آن دو با اندکی سرمستی در برابر شیشه هاس بزرگ یک مغازه مبل فروشی ، در میان نیمکت ها ، تخت خواب های دو نفره و قفسه ها در نوسان بودند . همه چیز در این ویترین یادآور زندگی زناشویی بود و حتما اشخاص تنها با دیدن آن اندکی دریغ می خوردند .
آیا ممکن است فرودگاه هایی به وجود بیاید که در انها خبری از جدایی نباشد ؟
هر آنچه در این جهان بزرگ است آفرینشی همراه با رنج داشته است .
سرما در این جهان ، از هر چیزی آسان تر احساس می شود .
پیرمرد گفت : دیگر نمی خواهم حرف هایتان را بشنوم . چه آدم های بدبختی هستید !
با گام های بلند دور شد ، اما پیش خود فکر کرد : چه آدم بدبختی هستم !