داستان های رمی نو / موراویا
یک شنبه 19 تیر 1390 7:29 PM
داستان های رمی نو
آلبرتو موراویا
زهره بهرامی
انتشارات نی
کتاب مجموعه 20 داستان کوتاه از موراویا هست .
زنی روی سر : صاحب شرکت زنی دارد که دائما تهدید می کند که خودش را از پنجره پرت خواهد نمود .
سفارش : شوفر بیکاری به دنبال کار می گردد و هر کس با سفارش نامه ای او را نزد دیگری می فرستد .
دانشجو : دانشجویی که در فکر گول زدن دیگران و تلکه کردنشان است .
شامپانزه : پسر با دختری دوست شده و او را به باغ وحش می برد .
بانک عشق : مرد خسیسی همسایگانش را به گردش دعوت می کند .
جادو : پسر کولی به پسر می گوید می تواند با جادو یک سگ زرد برای او به وجود آورد .
دایی : دختری که عاشق دایی خود می شود .
نذر : دختر نذر می کند که اگر نامزدش خوب شود تابستان به شنا نرود .
ترس : پسر قرار است برای بهبود حالش به روستا برود ولی می ترسد .
من و او : مردی که همسرش ترکش کرده و دچار دوگانگی شخصیت شده .
همه چیز برای خانواده : مردی که عاشق خانواده اش است به خاطر دزدی دستگیر می شود .
یک آدم حقه باز : نقاش فقیری تصمیم به دزدی می گیرد .
زندگی رقص است : پسر عاشق رقص است و می خواهد با دختری باشد تا با هم برقصند .
سبقت : مرد که ماشین خریده از نامزدش غافل شده است .
کلفتی که خانم شد : کلفت زیبا به هیچ پسری محل نمی دهد و آخر با صاحب کار خود ازدواج می کند .
خنده های جوئیا : شب سال نو و سه دوستی که کرایه تاکسی ندارند .
موهای طلایی : زن دهاتی عاشق پسر ارباب با موهای طلایی است .
ریگولتا : دختری زشت که خود را زیبا می داند .
بازی دوگانه : پسرهای همسایه با هم رقابت دارند و اکنون پای دختری در میان است .
گلدان چینی : مردی که نامزدش را مجبور به دزدیدن یک گلدان چینی می کند .
خیلی قشنگ بود . خوشم اومد . بر خلاف مجموعه داستان کوتاه قبلی که اصلا به دلم ننشست . این یکی خیلی خوب بود . داستان هاش واقعا روان و همراه پیش می رفت و ریتم گرمی داشت . آدم را جذب می کرد . موضوعاتش خیلی متفاوت بود و معمولا طنز ظریفی هم توشون به کار رفته بود . بیشتر هم به قشر پایین جامعه اشاره داشت .
خود موراویا گفته این کتاب را با الهام از غزلهاي بللي، غزلسرا و طنزپرداز رمي نوشته و سعی کرده همون طور که اون توی شعراش رم و مردمش را توصیف کرده ، موراویا هم با نثر این کار را انجام بده . کلا موراویا عاشق شهر رم بوده به نوعی که اونو حتی سمبل این شهر هم می شناسند و نهایتا هم توی خونه رمی اش می میره . موراویا توی خانواده ثروت مندی به دنیا می یاد و پدرش آرشیتکت بوده است .
قسمت های زیبایی از کتاب
چهره هایی هستند که انگار با آدم حرف می زنند و خیلی چیزها را فاش می کنند . اگر چه دهانشان بسته است .
پدر و مادرها همیشه آخرین کسانی هستند که می فهمند بچه هایشان عاشق شده اند .
وقتی آدم عاشق باشد ، نیازی به حرف نیست ، نه ؟ کافی است به ان شخص نزدیک باشی ، به او نگاه کنی ، احساس کنی که وجود دارد .
نقاش ها کارشان نقاشی خانه دیگران است ، اما خانه ی خودشان را نقاشی نمی کنند ، چون گران تمام می شود و کسی که با نقاشی پول در می آورد ، دیگر دلش نمی آید از دستش بدهد .
خوشگل ها را خوشگل نمی دانیم ، بلکه کسی را که زاغ و بور باشد و پوست سفید داشته باشد ، خوشگل می دانیم ، چون تعدادشان کم است . مطمخئنم در کشورهایی که بورها اکثریت دارند ، سبزه ها طرفدار پیدا می کنند ، دقیقا به این خاطر که عده شان اندک است .