موندو /لوکلزیو
یک شنبه 19 تیر 1390 6:07 PM
موندو
ژان ماری گوستاو لوکلزیو
المیرا دادور
انتشارات مروارید
موندو پسرک ده ساله ای است که روزی وارد شهری می شود . او جا و مکان و خانواده ای ندارد . به مردم کمک می کند و در مقابل از آنها خوراکی می گیرد و در گوشه و کنار شهر می خوابد . او عاشق طبیعت است و سوال های عجیب و غریبی می کند و بسیار می ترسد که او را به سازمان مددکاری اجتماعی ببرند و آزادی را از او سلب کنند . دوستان زیادی در شهر دارد هرچند با هیچ کدام چندان صمیمی نیست...
در حقیقت در یک سو یک روح معصوم را داریم که به دنبال آزادی و طبیعت است و در سوی دیگه روح جامعه شهری و مدرن که هیچ موضوع خارج از نظمی مانند یک بچه سرگردان را قبول نمی کند ( و البته از این نمونه انسان های خارج از روال معمول باز هم در کتاب هست ) . یک جورایی بچه داستان منو یاد ژه کریستین بوبن می انداخت . کتاب کوتاهی است و ساده هم نوشته شده . من به شخصه چندان دوسش نداشتم اما سبکش جوری هست که با سلیقه خیلی ها جور در بیاد و می تونه در کل هدیه مناسبی باشه .
خانم دادور در مورد اسم کتاب توضیح دادن که : :« موندو در زبان فرانسوی به معنی دنیاست و از ۲ قسمت «مون و دو» تشكیل شده كه در مرام بودایی و ذن به معنی پرسش و پاسخ است.داستان آن هم پرسش های یك كودك است كه در انتظار هیچ پاسخی نیست.»
بد نیست ذکر کنیم که آقای لوکلزیو خودشون دکترای ادبیات دارند و به تدریس نیز می پردازند .
قسمت های زیبایی از کتاب
موندو پرسید : کی شما به آنجا خواهی رفت ؟
- به آفریقا ، به دریای سرخ؟
ژیوردن ماهیگیر خنده ای کرد و گفت : من نمی توانم به آنجا بروم ، باید این جا روی همین موج شکن بمانم .
- برای چه ؟
او به دنبال جوابی می گشت .
- چون ... چون من ، من یک ملوان بدون کشتی ام .
روزها از صبح تا شب خیلی زود می گذشت ، اگر مواظب نبودی حتی زودتر از این هم می گذشت .