زمانی یک اثر هنری بودم / اشمیت
شنبه 18 تیر 1390 11:08 PM
زمانی یک اثر هنری بودم
اریک امانوئل اشمیت
فرامرز ویسی - آسیه حیدری
انتشارات افراز
تازیو پسر جوان ۲۰ ساله ای است که از زندگی نا امید شده . او برادران بسیار زیبا و مشهوری دارد اما خودش نه چهره چندان زیبایی ندارد و نه در سایر کارها موفقیتی کسب می نماید . تازیو تصمیم به خودکشی می گیرد اما هنگامی که بر بالای تپه ای ایستاده زئوس ، هنرمند معروف او را از این کار باز می دارد و به او می گوید تو اگر واقعا به ادامه زندگی علاقه ای نداری خودت را به من بسپار . من از تو یک اثر هنری درخشان خواهم ساخت . در حقیقت با یک جور مسخ رو به رو هستیم اما مسخی که با خواسته و اراده خود شخص صورت می گیرد . انسانی که تنها برای جلب توجه و فرار از تنهایی روند مسخ شدن به یک شی را پذیرا می گردد .
کتاب در حقیقت اعتراض به دنیای مدرن و هنر معاصر می باشد . دنیا و هنری که شخصیت و منزلت انسان را تا حد یک شی پایین می آورد . هنرهایی که اگر خوب فکر کنیم هنر نیستند و فقط با هیاهو به دنبال جلب نظرها می باشند مثل کارهای وحشیانه ای که انسان امروز با بدن خود انجام می دهد . خود اشمیت می گه که در حقیقت اون یک نگاه اومانیسیتی به دنیا داره . اومانیسم هم در حقیقت مکتب فکری هست که معتقده اصل هر چیز انسانه و در واقع مالک هستی انسان ها هستند و در اولویت قرار می گیرند .
کتاب نگاه ویژه ای هم به اسطوره ها داره . اسامی را تا حد امکان اسطوره ای انتخاب کرده و اونم با دلیل . در حقیقت اسطوره ها به یک صورت لطیف و غیر محسوسی توی داستانش جریان دارند . از اونجایی که همین اواخر توی یک جلسه با مبحث اسطوره در داستان نویسی بودم و خوب استاد مدعو خیلی تاسف خورد از کمبود اسطوره در داستان نویسی امروز ما و ..... این داستان خیلی نظرم را جلب کرد . استفاده به جا و نامحسوس از اسطوره ها واقعا جذابیت زیادی به داستان می ده همین طور عمق . موضوع کتاب هم جالبه اما خوب روندش و نحوه بیانش به نظر من در حد بقیه کارهای اشمیت نبود یک جوری خیلی مستقیم پیش می رفت . اما با همه اینها به دل می نشست .
قسمت های زیبایی از کتاب
یادآوری خاطرات یک مرده از یک زنده دل نشین تر است .
ویلیان بلند قد ، بور ، خشن و مثل آدم های زشت ، بیش از اندازه اهل مد بود .
هر کدام از ما سه موجود هستیم . یک وجود شیئی داریم که همان جسم ماست ، یک وجود روحی که همان آگاهی ما و یک وجود کلامی یعنی همان چیزی که دیگران درباره ی ما می گویند . وجود اول یعنی جسم ، خارج از اختیار ماست . این ما نیستیم که انتخاب می کنیم قد کوتاه باشیم یا گوژ پشت . بزرگ شویم یا نه ، پیر شویم یا نشویم ، مرگ و زندگی ما در دست خود ما نیست . وجود دوم که اگاهی ماست ، خیلی فریبنده و گول زننده است : یعنی ما فقط از آن چیزهایی که وجود دارند ، آگاهی داریم . از آنچه که هستیم . می توان گفت آگاهی قلم موی چسبناک سر به راهی نیست که بر واقعیت کشیده شود . تنها وجود سوم ماست که به ما اجازه می دهد در سرنوشتمان دخالت کنیم . به ما یک تئاتر ، یک صحنه و طرفدارانی می دهد .
موفقیت معمولا چیزی نیست که هنرمند آن را به وجود آورد بلکه این مخاطب است که آن را می آفریند .
بعضی مرگ ها را از برخی دروغ ها بهتر می شود تحمل کرد و پذیرفت .