باغ گذر /دوراس
شنبه 18 تیر 1390 4:21 PM
باغ گذر
مارگریت دوراس
قاسم روبین
انتشارات نیلوفر
دختری که پرستار و به نوعی خدمتگزار خانه ای است همراه با بچه کوچک خانواده به باغ عمومی شهر آمده و آنجا با مرد دست فروشی سر صحبت را باز می کند . زن از شرایطش می گوید از اینکه از این وضع خسته است و می خواهد همه چیز را رها کند ولی منتظر مردی است که او رانتخاب نموده و به وی اعتماد به نفس ببخشد و مرد از سفر می گوید از زمانی که شوق زندگی داشته از زمان هایی که بی هدف است .
این کتاب را هم دوست نداشتم ولی خوب خیلی بهتر از کتاب عشق بود این را حداقل متوجه می شدم از چی حرف می زنه معمولی بود فقط این نوع موضوعات که صحبت محوره و یک مکالمه طولانی بدون چهارچوب با سلیقه ام جور نیست . جالبه بدونید خانم دوراس علاوه بر نویسندگی به فیلم سازی هم اشتغال داشتند.
قسمت های زیبایی از کتاب
جالب است ، گاهی آدم می بیند که از این همه بچه قد و نیم قد ، توی راه و نیمه راه ، یکیش هم مال خود آدم نیست .
بهتر است آدم همانی که هست باشد تا اینکه مثل این و آن شود .
آدم خیال می کند که چیزی شروع نشده ولی شروع شده یا خیال می کند که کاری انجام نمی دهد ولی انجام می دهد .
بعد از سفر است که آدم تازه می فهمد که به کجا سفر کرده .
آدم ها در اصل توان تحمل خوشبختی را ندارند ، طالبش هستند ، بی تردید ، ولی همین که بهش برسند ، حرص و جوش می زنند و خواب چیزهای دیگری را می بینند .
من می دانم که زندگی چیز وحشتناکی است ، بله ضمنا این را هم می دانم که زندگی زیباست .