اگر شبی از شبهای زمستان مسافری/کالوینو
پنج شنبه 16 تیر 1390 6:34 PM
اگر شبی از شبهای زمستان مسافری
ایتالو کالوینو
لیلی گلستان
انتشارات آگاه
کتاب در حقیقت مجموعه ای از داستان هایی است که هیچ گاه تمام نمی شوند . آقای خواننده روزی کتابی را می خرد و ما همراه با او مشغول خواندن داستان می شویم اما در جای پرهیجان ،کتاب تمام می شود و خواننده عصبانی از نیمه کاره بودن کتاب به کتاب فروشی می رود و در آنجا با خانم خواننده آشنا می شود . آنهانسخه درستی از کتاب را می گیرند که متوجه می شوند تماما داستان دیگری است که به علت بدی چاپ، ادامه اش قابل خواندن نیست و به همین ترتیب ما ۱۰داستان نیمه تمام را در ماجرای اصلی کتاب دنبال می کنیم .
کتاب در حقیقت ستایشی است برای کتاب خواندن، برای لذت کتاب خوانی و شاید اشاره به این موضوع که خواندن کتاب دنیایی فراتر از نوشتن کتاب و بسیار زیباتر است . کتابی که به ما از لذت خواندن و نحوه درست خوانی می گوید ،از لذت در کنار هم بودن انسان های کتاب خوان و از خوشی بی وصف کتاب خوانی فقط برای کسب لذت کتاب خوانی . فوق العاده بود . بسیار دوستش دارم این کتاب را و می تونم بارها و بارها بخونمش . کالوینو نابغه است هیچ کدوم از کتابهاش مثل هم نیست . شروع داستان بسیار غافل گیر کننده و جذاب است : " تو داری شروع به خواندن داستان جدید ایتالو کالوینو ، شبی از شب های زمستان مسافری ، می کنی . آرام بگیر . حواست را جمع کن . تمام افکار دیگر را از سر دور کن . بگذار دنیایی که تو را احاطه کرده در پس ابر نهان شود . از آن سو مثل همیشه تلویزیون روشن است . پس بهتر است در را ببندی . فورا به همه بگو : نه نمی خواهم تلویزیون تماشا کنم! اگر صدایت را نمی شنوند بلندتر بگو : دارم کتاب می خوانم ، نمی خواهم کسی مزاحم شود . با این سر و صداها شاید حرفهایت را نشنیده باشند ،بلندتر بگو ، فریاد بزن : دارم داستان جدید ایتالو کالوینو را می خوانم ! یا اگر ترجیح می دهی هیچ نگو ،امیدوار باشیم که تو را به حال خود بگذارند . راحت ترین حالت را انتخاب کن : نشسته، لمیده ،چمباتمه، درازکش، به پشت خوابیده ،به پهلو خوابیده، دمرو ،توی مبل، نیمکت ،مبل متحرک، راحتی، عسلی یا توی یک ننو اگر داشته باشی و البته یا روی تخت یا توی تخت . حتی می توانی در یک حرکت یوگا سرت را روی زمین بگذاری و البته کتاب را هم وارونه بگیری . "
قسمت های زیبایی از کتاب
هر مکانی در آن واحد با تمام مکان های دیگر مرتبط است ، و در طول گذر از یک مکان به مکانی دیگر ، یعنی وقتی در هیچ مکانی نباشیم می شود کمی جدایی را احساس کرد .
چطور می توانی پا به پای زنی بروی که همیشه جز کتابی که جلوی چشم دارد ،در حال خواندن کتاب دیگری هم هست . کتابی که هنوز وجود ندارد ،اما کتابیست که هر وقت او بخواهد ،می تواند وجود داشته باشد .
-انقلاب رویاها را محاکمه نمی کند .
- ما را از کابوس ها هم نجات نمی دهد .
از یک سو اشخاصی که کتاب را درست می کنند و از سوی دیگر آنهایی که آن را می خوانند . می خواهم به شرکت خود در گروه خواننده ادامه دهم و برای این کار مراقبم که همیشه خود را این سوی خط نگه دارم . و گر نه لذت بی غرض خواندن، دیگر وجود نخواهد داشت ،و یا دست کم به چیز دیگری تبدیل می شود ،که همان چیزی نیست که من می خواهم .
در این حال تو از اینکه او تو را و عین عبارات متن جسم تو را خوانده ، راضی هستی ، اما به آرامی شکی در ذهنت جای می گیرد . این که او تمام تو را آن چنان که هستی نمی خواند و فقط دارد از تو استفاده می کند ،بخش هایی را از این متن جدا می کند تا همراهی شبح گونه برای خود بسازد ، همراهی که فقط آشنای او و در تاریکی ضمیر نیمه آگاه خودش است. و چیزی را که دارد کشف می کند ، میهمان بدلی خیالاتش است و نه تو .
انتظار دارم که خواننده هایم چیزی را در کتاب هایم بخوانند که من خودم آن را نمی دانم و این را فقط می توانم از کسانی انتظار داشته باشم که منتظرند چیزی را بخوانند که خود آن ها آن را نمی دانند .
ما ممانعت کردن از خواندن را بلد هستیم اما در همین حکمی که خواندن را منع می کند ، حقیقتی است که خوانده شده ، حقیقتی که ما نمی خواهیم خوانده شود ...