0

معرفی ونقد کتاب از وبلاگ بست بوک

 
savin125125
savin125125
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : تیر 1388 
تعداد پست ها : 5409
محل سکونت : بوشهر

شوخی /کوندرا
پنج شنبه 16 تیر 1390  10:32 AM

شوخی

 

میلان کوندرا

فروغ پوریاوری

 

انتشارات روشنگران

رمان شوخی رمانی است در 7 فصل که هر فصل از زبان یکی از شخصیت ها بیان می شود . شخصیت اصلی کتاب مردی به نام لودویک است که در زمان جوانی کمونیستی سرسخت بوده ولی به خاطر یک شوخی ساده از حذب اخراج می شود و هرگز نمی تواند این اتفاق را فراموش کند او کینه اش را حفظ می کند و به دنبال انتقام است .
داستان تمرکز زیادی روی مایه های روان شناختی داره و اولا که نشون می ده شوخی های ساده چه بازی های بزرگی را ایجاد می کنند و از طرف دیگه نقش بخشش و کینه رو توی زندگی نشون می ده . می گه اگه از کسی دلخورید همون موقع بگید چون بعد از گذشت سال ها و حمل کردذن بار کینه زمانی می رسه که می بینید اون فرد و عقایدش عوض شده و عملا انتقام معنایی نداره !

این کتاب اولین رمان کوندرا هست و من شدیدا دوستش داشتم به نظرم از بقیه کارهای کوندرا زیباتر بود از بررسی عمیق روحیات شخصیت های داستان خوشم می یومد .

دوباره می خوام یک مروری کنم روی نویسنده هایی که می شناسمشون از قبل .

 

قسمت های زیبایی از کتاب

هرگز نمی توانم پاول را از لوح دلم پاک کنم ، حتی با اینکه دیگر عاشق او نیستم ، حتی با اینکه مرا جریحه دار کرده باز نمی توانم .

 

هیچ زنی نمی تواند تا ابد به یک عشق بچه گانه قانع باشد . پاول کاملا راضی بود . او از آسایش بی تعهدی لذت می برد ، هر مردی در وجودش یک رگه خودخواهی دارد ، بر زن است که از خود و از ماموریت خود به عنوان یک زن دفاع کند .

 

هیچ چیز به اندازه غم مشترک آدم ها به این سرعت و سهولت ( گرچه اغلب به گونه ای کاذب و فریبنده ) به هم نزدیک نمی کند .

 

دشمنان نیستند که انسان ها را به تنهایی و انزوا محکوم می کنند ، دوستانند .

 

از همان اول دقیقا می دانستم که این هوا و هوس نیست . از همین هم ترسیدم . می دانستم که احساسم نسبت به تو حقیقی است . تو حقیقت من بودی و هیچ کاریش نمی توانستم بکنم .

 

هیچ عملی به خودی خود خوب یا بد نیست . تنها جای آن در نظم امور آن را خوب یا بد می کند .

 

تمسخر زنگاری است که به هر چه بنشیند کم کم آن را تحلیل می برد .

 

برای تملک بدنی که آن قدر حسرتش را داشتم فقط می بایست او را درک می کردم ، او را می شناختم ، او را نه فقط به خاطر انچه برای من بود ، بلکه به خاطر هر آنچه که بود و مستقیما روی من تاثیر نمی گذاشت ، که مال او بود و فقط متعلق به او بود دوست داشته باشم .

 

هر ذره از هر آنچه در نتیجه یک اشتباه ایجاد می شود به اندازه چیزهایی که از راه منطق و ضرورت ایجاد می شوند واقعی هستند .

 

 

اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد وآل محمد وآخر تابع له علی ذلک  اللهم العنهم جمیعا
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها