ژاك و اربابش /کوندرا
پنج شنبه 16 تیر 1390 10:29 AM
ميلان كوندرا
فروغ پورياوري
انتشارات روشنگران و مطالعات زنان
كتاب نمايش نامه اي در 3 پرده است . ژاك و اربابش در سفري هستند كه مقصد اين سفر معلوم نيست و به گفته اي استعاره از سفر زندگي مي باشد . در اين سفر ژاك و اربابش از ماجراهاي عاشقانه خود و خيانت هاي همراه با اين عشق ها سخن مي گويند . ژاك كه با ژوستين معشوقه دوستش هم بستر شده و اربابش نيز به همين شيوه مورد خيانت صميمي ترين دوستش قرار گرفته است . در طول راه ، آن ها وارد مهمان خانه اي مي شوند كه ماركيز زن مهمان خانه دار نيز از ماجراي عشق نافرجام و انتقامش صحبت مي كند .
فوق العاده زيبا بود . فكر مي كنم نمايش نامه بسيار زيبايي بشه . توصيفاتش از صحنه عالي بود . در واقع صحنه دو قسمت هست ، در روي صحنه ماجراهاي كنوني مي گذرد و روي سكوي موجود در صحنه ، اتفاقات و خاطره ها بازي مي شوند و بازيگران بين دو صحنه رفت و آمد مي كنند .
در واقع ژاك قضا قدري و ارباش نام داستاني بسيار معروف از ديدرو هست كه بنده هر چي دنبالش گشتم پيداش نكردم و چند ماه پيش كه رفتم از شهر كتاب جديد اصفهان ديدن كنم چشمم به اين نمايش نامه با اسم مشابه خورد و گفتم حداقل اينو بخرم ببينم چيه . قبل از شروع نمايش نامه ، ميلان كوندرا مطلبي نوشته و ذكر كرده كه چرا اين داستان نقشي اساسي در ادبيات جهان دارد و ميلان كوندرا برداشت خودش از اين داستان را به صورت نمايش نامه در آورده و اداي ديني هم به ديدرو كرده . ظاهرا ميلان كوندرا ممنوع القلم مي شه و دوستاش بهش پيش نهاد مي كنند كه بياد با اسم مستعار داستان هاي داستايوفسكي را به صورت نمايش نامه اقتباس كنه ولي اين كار با روحيه اش سازگار نبوده و ترجيح مي ده با داستان ديدرو اين كار رو بكنه .
نمايش نامه ، طنز ظريف و زيبايي داره . رابطه ارباب و نوكر يك جوري آدم را ياد داستان هاي دن كيشوت و يا زورباي يوناني مي اندازه . كلا كتاب قشنگي بود خيلي خوشم اومد .
قسمت های زیبایی از کتاب
من مردی بسیار حساس هستم . اما حساسیتم را برای مواقع مناسب نگه می دارم . برای آن هایی که زیادی حساسیت به خرج می دهند ، به هنگام نیاز چیزی باقی نمی ماند .
دردی که می کشید شایسته تان می کند . این درد را با شکنجه ی ناشی از پشیمانی تان به دست آورده اید !
ما باید به ارباب که ما را همین طور که هستیم خلق کرده است عشق بورزیم . اگر به او عشق بورزیم به مراتب خوشبخت تر خواهیم بود . آرام تر و مطمئن به نفس تر . ولی شما ، شما خالق بهتری را می خواهید . ارباب ، راستش را بخواهید ، من این را کفر می نامم .
مردها به سرعت عاشق می شوند و به همان سرعت هم آدم را ترک می کنند .
به خودم دروغ نمی گویم . عشق از دلم رخت بربسته . این کشف وحشتناکی است ، وحشتناک اما حقیقی است .
بدبختی بزرگی است که دیگری را به رغم اینکه دیگر دوستمان نمی دارد ، همچنان دوست بداریم .
در روی زمین هیچ چیز قطعی نیست ، و معنای چیزها ، با وزیدن بادی ، تغییر می کند . و باد دائما می وزد ، چه بدانید و چه ندانید .
می گفت که کتاب مقدس پر از تکرار است و نیز می گفت که هر کس که حرف های تکراری بزند ، شنوندگانش را ابله فرض می کند .
آن کسی که سرگذشت هایمان را نوشته قاعدتا باید شاعری بسیار بد ، بدترین شاعران ، پادشاه و امپراطور شاعران بد بوده باشد !
و حالا به اینجا رسیده ایم ، جدا از هم و به خاطر چنین مسخره بازی احمقانه ای !