آدم های ناباب/بل
پنج شنبه 16 تیر 1390 9:28 AM
آدم های ناباب
هاینریش بل
شهلا حمزوی
انتشارات قطره
کتاب مجموعه ۲۳ داستان از هیانریش بل است . کتاب زیبا و دلپذیری است و با پیش رفتن کتاب به داستان های زیباتری بر می خورید .
دانیل در جستجوی عدالت : دانیل که مدیر مدرسه است در روز امتحان ورودی به یاد ایام کودکی خود و امتحان ورودی اش در شهر افتاده . طولانی بود و متوسط . یاد خاطره ای افتادم که دوستم از پدرش تعریف می کرد .می گفت پدرم محصل شیراز بوده و یک دوچرخه داشته همیشه آخر هفته می رفته دم دروزاه شهر ببینه کسی از شهرشون می یاد براش پیغامی بیاره یا نه . این خاطره خیلی دلمو می لرزوند. با این که پدرشو ندیده بودم صحنه ای که تعریف می کرد برای اوج تنهایی و انتظار رو نشون می داد.
بچه ها هم غیر نظامی اند :مردی از جناح پیروز جنگ در بیمارستان کشور بازنده بستری است و سعی می کند از دختر دوره گرد شیرینی بخرد . رو به رویی بازنده و برنده جنگ و آشکاری این حقیقت که جنگ برنده ای ندارد . بسیار زیباست .
میهمان های ناخوانده : زنی که عادت دارد حیوانات مختلف رو به خانه بیاورد و آخرین بار شیری را با خود همراه می کند . خوبه
در تاریکی : صحنه جنگ و گفت و گوی سرباز جوان و پیر . دوستش نداشتم مبهم بود .
کاسبی کاسبی است : سرباز بعد از جنگ دوستش را می بیند که قبلا در بازار سیاه بوده و الان کاسبی آبرومندانه ای دارد . دید سیاسی اجتماعی بسیار زیبایی داره .
جاروساز : پسری که رریاضی بلد نیست اما دایره های زیبایی می کشد و به جنگ می ورد . خوب بود .
آن سوی پل :در کتاب سرپناه امن معرفیش کردم با عنوان روی پل .
چهره غمگین من : مردی که به علت غمگین بودن بازداشت می شود . خیلی زیباست .
برخیز ! دلدارم برخیز! : مردی که بر سر گور محبوبش می رود و از او می خواهد زنده شود . بسیار زیبا بود .
هم چون داستان های بی معنی :قبلا با عنوان مثل داستان های بد آموز در کتاب سرپناه امن معرفیش کردم .
طنزی در باب تنزل روحیه در کار و کوشش : توریستی که شاهد ماهیگیری قانع است . داستان کوتاه ترش رو زیاد توی نت خوندیم .
باید کاری کرد : قبلا تحت نام انجام کار داستانی پر تحرک در کتاب سرپناه امن معرفیش کردم .
ترازوی خاندان بلک : خانواده اشرافی که به تمام مردم اطراف زور می گویند و کسی سعی نمی کند که امتحان کند آیا ترازوی آنها با عدالت همراه است یا خیر. پایانش بسیار روان شناسانه و هنرمندانه بود .
این جا تیبتن است : مردی که با درجه دکترا در ایستگاه قطار مشغول به کار است . دوستش داشتم .
همسفر گیسو کمندم : مرد و زنی بی خانمان که با هم آشنا می شوند . خوب بود .
دایی فرد : دایی فرد وقتی از جنگ بر می گردد اشتهای عجیبی دارد و کار نمی کد اما ... . خوب بود .
پای گرانبهای من :مردی که در جنگ پایش را از دست داده برای دریافت حقوق بیشتر تلاش می کند . زیاد جالب نبود .
خوش خنده ی حرفه ای : مردی که حرفه اش خندیدن است . قشنگ بود . موضوع عمیقی داشت .
جدایی : گفت و گوی خداحافظی مرد و زنی جوان در ایستگاه . مرد هرگز نتوانسته به زن بگوید دوستش دارد . خیلی عاشقانه بود با این که کلام عاشقانه کم داشت . بسیار خوشم اومد .
مرگ الزا باسکولیت : مرد به محله دوران کودکی بر می گردد تا از دختر همسایه شان که بسیار می رقصید خبر بگیرد . مبهم بود اما روان .
و این چنین بود روز و شب : قبلا با نام چنین شد که شامگاه و صبحگاه پدید آمد در کتاب سرپناه امن خوندمش .
آدم های ناباب : خانواده ای که در هر نسل یک آدم بیکاره دارد . بد نبود .
زمانی که جنگ به پایان رسید : سربازی که از جنگ برگشته و می خواهد نزد همسرش برود . خوب بود . تصویر پردازیش قوی بود .
کتاب خوبیه . خود بل عاشق داستان کوتاه بوده و اون رو از ارزشمندترین انواع ادبی می دونسته . جالبه بدونید پدر بل هم هنرمند و در واقع مجسمه ساز بوده .
قسمت های زیبایی از کتاب
حضرات همگی آدم های خوبی بوده اند و خلاصه اگر خطایی هم سر زده آن ها مامور بوده اند و معذور و تنها بر حسب وظیفه عمل کرده اند . و باز بلیط مجانی هفتگی تراموا به آن ها داده می شود و این همه نشانه سر و سامان گرفتن همه ی کارهاست و حاکی از آن است که زندگی به روال عادی بازگشته است .
دایم از خود می پرسیدم آخر چرا آن سوئدی با این زن ازدواج کرده بود . زنی که حتی زیبا هم نبود اما من دوستش داشتم .