محاکمه
چهارشنبه 15 تیر 1390 6:41 PM
فرانتس کافکا
حسینقلی جواهرچی
آقای کا کارمند عالی رتبه و منظم بانک یک روز که از خواب بیدار می شود متوجه می گردد که متهم می باشد . بدون اینکه از دلیل ان سر دربیاورد و یا اتهام خود را قبول داشته باشد .
در تمام کتاب شاهد محاکمه او و ژیگیری این قضیه هستیم . خود اقای ک از کسانی هست که اوضاع را ژیچیده تر می کند . نسبت به بقیه بی اعتنا و بیدبین است .و اوضاع خود رد ژیچ و خم دادگاه و ادارات را وخیم تر می کند . دادگاه و اداره هاشون هم خیلی مالیخولیایی و رتسناک هستند . کسی بی جرم ازشون بیرون نمی یاد
خیلی کتاب عجیبی بود . هنوز احساس گیجی و اضطراب می کنم . تمام مدت توی یک فضای پوچ و تهی و سیاه گرفتار هستید . همیشه منتظر و همیشه مضطرب .
اقای کا... دستگیر شده معلوم نیست به چه جرمی و بعد از مدتی اصلا مساله چرا از بین می ره و اقای کا.... انسان اعصاب خردکنی هم هست توی اون فضای تیره و بی هدف با کارای نابهنجارش اوضاع را پیچیده تر می کنه . تصویر سیاهی را از دنیا ارائه می کنه یک دنیا پوچ . اما خیلی داستان سنگین و سمبلیکی بود من خیلی جاهاشو متوجه نمی شدم هدفش چی بوده دقیقا....
خیلی کتاب قشنگی بود
یک چیز جالبی در مورد کافکا
مجاری در کتاب رئاليسم خود پس ار تعريف و تمجيد فراوان از رئاليسم گورکی انتقاد شديدی به کافکا می کند که آثار اين نويسنده بازتاب شرائط جامعه و رئاليستی نیستند. پس از دستگيری لوکاچ در سال ۱۹۵۶ در مجارستان و زندانی شدن او فيلسوف آلمانی آدورنو در کتاب “تئوری های زيبا” خود اشاره ميکند که :
“سرانجام لوکاچ در زندان می بايست متوجه شده باشد که کافکا يک نويسنده رئاليست است”