قصه ی جزیره ناشناخته
چهارشنبه 15 تیر 1390 6:20 PM
قصه ی جزیره ناشناخته
ژوزه ساراماگو
محبوبه بدیعی
انتشارات چشمه
در شهری پادشاهی هست که قصرش درهای مختلفی دارد :در هدیه ، در دادخواهی ، در تصمیم ....روزی مردی پشت در درخواست ها می آید و با سماجت خواستار دیدار پادشاه می شود او ازپادشاه تقاضای یک کشتی می کند تا به کمک آن در دریا جست و جو کرده و جزیره ناشناخته ای را کشف کند و در عوض آن جزیره را به نام پادشاه نام گذاری می کند . پادشاه خواسته او را می پذیرد و مرد به سوی ماجرای خود می رود به سوی جزیره ناشناخته ......
یک داستان کوتاه که دو ساعته می تونید بخونیدش اما مطالب فوق العاده زیبایی را بیان می کند خیلی کتاب قشنگیه من واقعا از خوندنش لذت بردم . نمی دونم چرا زیاد حرف این کتاب زده نمی شه و به اندازه اثار دیگه ساراماگو بین ایرانی ها معروف نیست به نظر من محشر بود با یک زبان ساده و فانتزی یک سری مسائل زیبایی را نشان می داد و کلا مبحث اصلیش یک جورایی عشق و شناخت خویشتن است
در مورد ساراماگو جالبه بدونید از یک خانواده خیلی فقیر بوده به طوری که نمی تونه تحصیلاتش را ادامه بده و به شغل آهنگری روی می یاره تا خرج درس خوندن پاره وقتش را مهیا کنه
قسمت های زیبایی از کتاب
دوست داشتن احتمالا بهترین شکل مالکیت است و مالکیت بدترین شکل دوست داشتن .
اگر از خویشتن خود بیرون نیایی هرگز کشف نخواهی نمود که کی هستی
شعله مانند بالا آمدن مهتاب آهسته آهسته گسترده تر شد و چهره زن نظافت چی را روشن کرد . نیازی به گفتن نیست که مرد با خود چه اندیشید ، چه زیباست . اما آنچه زن با خود اندیشید چنین بود ، چشمش فقط به دنبال جزیره ناشناخته است و این تنها یک نمونه از مواردی است که مردم نگاهی را در چشم دیگری به اشتباه تعبیر می کنند .