0

شهيد بهشتي به روايت دكتر حداد عادل

 
alizare1
alizare1
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : خرداد 1389 
تعداد پست ها : 6234
محل سکونت : یزد

شهيد بهشتي به روايت دكتر حداد عادل
دوشنبه 13 تیر 1390  8:35 PM

شهيد بهشتي به روايت دكتر حداد عادل

خبرگزاري فارس: شهيد بهشتي در سراسر عمر خود د مسير جهاد با طاغوت و مبارزه با فساد پهلوي گام برداشتند. فعاليت‌هاي ايشان، برحسب ظاهر، عمدتا فرهنگي بود، اما همان فعاليت‌هاي فرهنگي، معني سياسي داشتند.

به گزارش گروه «حماسه و مقاومت» خبرگزاري فارس، دكتر غلامعلي حداد عادل از جمله شخصيت هاي فرهنگي است كه با اشخاص اديب و توانمند علمي زيادي در ارتباط است. آنچه مي خوانيد نقل خاطرات ايشان از شهيد بهشتي است:





خاطره نخستين ديدار خود با شهيد بهشتي را فراموش ‌نمي‌كنم. در سال 1337 دانش آموز سال دوم دبيرستان بودم و سيزده سال داشتم. دبيرستان علوي يك مدرسه اسلامي بود كه در آن به دين و اخلاق و آموزش اهميت بسيار داده مي‌شد. تدريس زبان انگليسي هم در آن مدرسه مهم و جدي بود. معلمي داشتيم پاكستاني كه تحصيل‌كرده آكسفورد بود و به او «مستر هاشمي»‌ مي‌گفتيم. روزي پيش از ظهر كه مستر هاشمي مشغول تدريس بود، ناگهان دو نفر روحاني براي ورود به كلاس اجازه خواستند. يكي از آن دو علي اصغر كرباسچيان،‌ معروف به علامه، مؤسس مدرسه ما بود و ديگر سيدي بلند قامت و خوش صورت كه با معرفي آقاي علامه معلوم شد آقاي بهشتي است.



روحاني تازه وارد نگاه نافذ و لبخندي دلنشين و صدايي گيرا و متين داشت و در همان دقايق اول، توجه و احترام همگان را برانگيخت. آقاي بهشتي با معلم كلاس چند جمله‌اي انگليسي صحبت كردند و از او خواستند تا تدريس را ادامه دهد. بعد از چند دقيقه كه از تدريس و سؤال و جواب در كلاس گذشت، آقاي بهشتي شروع به صحبت كردند و گرم و مهربان، دانش آموزان را در فراگيري زبان انگليسي راهنمايي و تشويق كردند و خود مثال‌هايي را آوردند و عملا در تدريس شركت جستند. اين ديدار من و دوستان همكلاسيم كه عده‌اي از آنها امروز عهده‌دار مسئوليت‌هاي مهمي هستند، اثري شيرين و شگرف بر جاي نهاد. در آن زمان براي ما تصور اينكه يك روحاني علاوه بر زبان عربي، زبان انگليسي هم بداند دشوار بود و آن روز ما با چنين پديده نادري مواجه شده و حيرت كرده بوديم.



آخرين ديدار با شهيد بهشتي را نيز فراموش نمي‌كنم. 23 سال بعد از اولين ديدار، در اواخر بهار سال 1360، روزي آقاي بهشتي، من و يكي از دوستانم را كه اتفاقا او هم دانش آموز همان كلاس و همان مدرسه بود به ساختمان دادگستري دعوت كردند. روزگار با انقلاب اسلامي دگرگون شده بود و آن روحاني جوان، اكنون در مقام رئيس ديوان عالي كشور، شخصيتي درجه اول موثر در انقلاب و در اداره كشور محسوب مي‌شد. صحبت از اين بود كه با انقلاب فرهنگي ضرورت تغييراتي در برنامه‌هاي درسي دانشگاهي مطرح شده و از هم اكنون لازم است براي تدريس معارف اسلامي، مدرساني شايسته تربيت شوند. آقاي بهشتي از ما خواستند براي يك دوره آموزشي تربيت مدرس معارف اسلامي، برنامه درسي تدوين كنيم.



در فاصله اين دو ديدار به ياد دارم كه در سال 1346 كه انجمن اسلامي دانشجويان در دانشگاه شيراز تجديد حيات پيدا كرده بود و با راه و برنامه‌اي نو فعال شد، من شمه‌اي از فعاليت‌هاي علني آن انجمن را براي يكي از دوستانم كه روحاني جواني بود و با شهيد بهشتي در مركز اسلامي هامبورگ همكاري مي‌كرد، در نامه‌اي نوشتم و او نامه را به شهيد بهشتي نشان داده بود و در نامه‌اي كه در پاسخ‌نامه من فرستاد، اظهار لطف و تأييد و تشويق ايشان را متذكر شده بود. نامه آن دوست كه از آلمان ارسال شده بود، به دست ساواك شيراز رسيده و جزئي از پرونده من شده بود. از آن پس ساواك كه با تمام قوا در تعطيل انجمن و اخراج و تبعيد و دستگيري و محكوميت دانشجويان فعال آن كوشيد و بي‌گمان يك عامل مؤثر در آن همه مخالفت، همين آگاهي ساواك از ارتباط ساده و غير مستقيم با شهيد بهشتي بود.


همين روحيه مبارزه و جهاد بود كه در سال‌هاي 56 و 57 كساني مانند شهيد بهشتي و شهيد مطهري را در صف اول مبارزه قرار داد. اينان در گرماگرم روزهاي خوف و خطر انقلاب ثابت كردند كه فعاليت‌هاي فكري و فرهنگيشان از سر عافيت طلبي نبوده است.


بعد از مراجعت آقاي بهشتي از آلمان ملاقات‌هايي پراكنده و همكاري‌هايي جسته و گريخته با ايشان داشتم كه مهم‌ترين آنها همكاري در تأليف كتاب فلسفه براي سال آخر دبيرستان‌ها بود كه آقاي شهيد بهشتي و شهيد باهنر و آقاي علي گلزاده غفوري تأليف آن را بر عهده داشتند. با ظهور انقلاب اسلامي وپيروزي آن ارتباط و همكاري با شهيد بهشتي و شوراي مركزي حزب جمهوري اسلامي و در مورد مسائل مربوط به شوراي انقلاب روزافزون شد و من فرصت يافتم تا شهيد بهشتي را از نزديك و بيشتر و بهتر بشناسم. در تصويري كه از شخصيت شهيد بهشتي در ذهن من به جا مانده است سه عنصر بارز وجود دارندكه به آنها به اختصار اشاره مي‌كنم:



نظم: شهيد بهشتي مظهر نظم و انضباط بودند، وقت شناس و منظم. اين خصوصيت جزئي از خصلت مديريتي ايشان بود كه بعدها در انقلاب اسلامي به نحوي موثر ومفيد آشكار شد.



اميداري: شهيد بهشتي دوستان خود را همواره به آينده اميدوار مي‌كردند و به آنان روحيه مي‌بخشيدند. مجلس و محضر ايشان مجلس منفي‌بافي و اظهار يأس و دلسردي و دلمردگي نبود، بلكه مجلس تجديد نشاط در كار و تقويت و روحيه اراده و خوش بيني بود.



ابتكار و نوآوري: ‌شهيد بهشتي همواره خلاق و مبتكر بودند و معمولا در هر ديدار فكر جديدي را به دوستان جوان خود القا مي‌كردند و آنان را با يك فعاليت جديد در عرصه فكر و فرهنگ و تبليغ اسلام آشنا مي‌ساختند.


اگر بخواهيم شخصيت شهيد بهشتي را در يك ترازوي اسلامي ارزيابي كنيم و با يك محك اسلامي بسنجيم، بايد اين ارزيابي و سنجش را بر اساس معيارهاي فضيلت در اسلام انجام دهيم و به عبارت ديگر بايد بپرسيم ملاك ارجمندي و برتري در اسلام چيست و با داشتن پاسخ اين سؤال شخصيت ايشان را ارزيابي كنيم.



1- تقوي: همه كساني كه با شهيد بهشتي آشنا بودند به تقواي ايشان گواهي مي‌دهند. ايشان تنها از نظر لباس روحاني نبودند، بلكه به حقيقت ايمان، روحاني بودند ايمان و اخلاص و تعبد در وجود ايشان رسوخ يافته بود. از نشانه‌هاي دينداري و ايمان ايشان، علاقه به نماز بود. شهيد بهشتي از لحاظ توجهي كه به نماز اول وقت داشتند مشهور بودند. در شوراي مركزي حزب جمهوري اسلامي، با آنكه گرفتاري‌ها زياد بود و بحث‌هاي مهمي مطرح مي‌شدند، به محض آنكه صداي اذان مغرب به گوش مي‌رسيد آرام برمي‌خاستند و جانماز حصيري ساده خود را از گوشه‌اي برمي‌داشتند و قدري دورتر از ديگران به نماز مي‌ايستادند و سريعا به جلسه بازمي‌گشتند و با اين كار خود به ديگران درس مي‌دادند.



2- اخلاق: بهشتي هم خوش خلق بود و هم با اخلاق. گشاده‌رويي و مهرباني و محبت و صميميت ايشان زبانزد بود. سعه صدر بسيار داشتند. در شوراي مركزي حزب، ايشان به عنوان دبير كل، جلسات شوراي مركزي را اداره مي‌كردند. گاه اتفاق مي‌افتاد نظر خود را درباره موضوعي اظهار مي‌كردند و پس از صحبت‌هاي موافق و مخالف نظر ايشان رأي‌گيري مي‌شد و نظر مخالف نظر ايشان رأي مي‌آورد. من در اين گونه موارد در رفتار و طرز برخورد شهيد بهشتي دقت مي‌كردم و گواهي مي‌دهم كه هرگز نديدم ايشان عكس‌العملي از خود نشان دهند و به مخالفان خود طعنه‌اي بزنند. يا در رأي‌گيري خدشه كنند و بخواهند بحث را دوباره مطرح سازند و براي تصويب نظر خود كوشش مجددي سازند در اين قبيل موارد، ايشان بسيار آرام و طبيعي عمل مي‌كردند و از اصول و ضوابط كار دسته جمعي عدول نمي‌كردند و با رفتار خود به ما درس مي‌دادند.


از جمله خصوصيات اخلاقي شهيد بهشتي صبور بودن ايشان بود. ميزان صبر و بردباري ايشان در كشاكش حوادث و جريانات بعد از پيروزي انقلاب بهتر معلوم شد. روزهايي بود كه ضد انقلاب در همه جا شايع مي‌كرد كه شهيد بهشتي در كاخ زندگي مي‌كند و پول‌هاي ملت را به حساب شخصي خود در بانك‌هاي خارجي ريخته است و همسرش يك خانم آلماني است و اين حرف‌ها و تهمت‌ها و بدتر از اينها تحمل اين حرف ها براي كساني كه شهيد بهشتي را از 20، 30 سال پيش از آن مي‌شناختند و براي ما كه بارها شهيد بهشتي را در سال‌هاي قبل از انقلاب در خانه ساده‌اش ملاقات كرده بوديم و بعد از انقلاب مي‌ديديم كه هيچ چيز فرقي نكرده و از همه در همان اتاق پذيرايي كوچك خود كه با موكت مفروش بود، پذيرايي مي‌كنند،‌ شنيدن اين تهمت‌ها، سخت بود. ضد انقلاب كه گوشت و پوست و خونش از واشنگتن و مسكو و لندن بود، هجرت چند ساله‌ بهشتي به آلمان را بهانه اين شايعه كرده بود كه ايشان همسري آلماني دارند كه دروغ محض بود واگر هم به فرض همسرشان آلماني بود، گناهي نكرده بودند. باري ايشان در مقابل همه اين تيرهاي تهمت صبر مي‌كردند و از كوره در نمي‌رفتند و متانت خود را از دست نمي‌دادند و از صراط مستقيم اصول خود بيرون نمي‌رفتند. همين صبر و تحمل ايشان بود كه سبب شد امام راحل پس از شهادت ايشان بگويند، «آنچه من راجع به ايشان متأثر هستم شهادت ايشان در مقابل آن ناچيز است و آن مظلوميت ايشان در اين كشور است.»



3- بينش: شهيد بهشتي مردي صاحب انديشه بودند. در امر دين بصيرت داشتند و روزگار خود را مي‌شناختند. ايشان يك روحاني روشنفكر بودند، به همان معني كه شهيد مطهري روشنفكر بودند. صاحب انديشه‌اي نو بودند و در اظهار عقيده خويش و رها شدن از آنچه كه بايد از آن رها شد، دلير بودند. از نشانه‌هاي بصيرت در بهشتي،‌ آينده نگري ايشان بود. امروز براي ده سال ديگر برنامه‌ريزي و كار مي‌كردند.


چند سال پيش سفري به آلمان كردم و شبي ميهمان امام جماعت و مدير مركز اسلامي هامبورگ بودم. از او پرسيدم، «چه شد كه شما سال‌ها پس از شهيد بهشتي، در اين دوران حساس پيروزي انقلاب اسلامي، مسئوليت اداره مركز اسلامي هامبورگ را پيدا كرده‌ايد و در واقع جانشين شهيد بهشتي شده‌ايد؟» ميزبان من به تفصيل شرح داد كه چگونه شهيد بهشتي پس از مراجعت از اروپا به ايران در صدد تربيت عده‌اي براي تبليغ اسلام در خارج از كشور برآمدند و نهايتا موفق شدند يك طرح 5 ساله را براي سه نفر از روحانيون جوان اجرا كنند. شهيد بهشتي با تنظيم يك برنامه درسي مركب از علوم حوزه و دروسي مانند زبان خارجي و تاريخ و جغرافيا و علوم اجتماعي، دوره‌اي آموزشي را برنامه‌ريزي كردند و با نظارت خود به اجرا درآوردند. پرسيدم، «زندگي شما در مدت تحصيل چگونه تأمين مي‌شد؟» پاسخ داد: «شهيد بهشتي با كمك افراد خيري كه مي‌دانستند پول را بايد كجا خرج كرد، هزينه زندگي ما را نيز تأمين مي‌كردند.» نتيجه آن آينده‌نگري و آن بينش و بصيرت اين بود كه مي‌ديدم بعد از پانزده سال، يك نفر از همان روحانيون جوان، جانشين خود شهيد بهشتي در همان مركز اسلامي هامبورگ مي‌شود، در حالي كه معلم و مربي او، يعني شهيد بهشتي، سال‌هاست به ديدار خداوند شتافته است. دبيرستان دين و دانش كه شهيد بهشتي در آن دبير و ظاهرا مدتي هم مدير بودند، مركز تربيت عده‌اي جوان تحصيل كرده و متدين بود كه شهيد بهشتي، آنان را در كنار تحصيلات متوسطه با افكار و اخلاق اسلامي آشنا مي‌ساختند و در حقيقت با فعاليت در اين دبيرستان و جهت دادن به آن، مقدمات لازم را براي پيوند حوزه و دانشگاه تأمين مي‌كردند. مدرسه حقاني نيز نمونه‌اي از آن تحولي بود كه بهشتي آرزو داشتند در سطح وسيعي در حوزه‌ها به اجرا درآيد. ايشان در اين مدرسه با همكار روحانيون ديگري همچون شهيد قدوسي و آيت الله جنتي توانستند برنامه‌اي نو و نظم و انضباطي تازه را در حوزه پديد آورند و نسلي از طلاب جوان را تربيت كنند كه امروزه عمدتا در خدمت انقلاب اسلامي قرار دارند.


حضور مؤثر در بخش برنامه ريزي و تأليف كتاب‌هاي درسي ديني و قرآن مدارس كشور، گواه ديگري بر بصيرت شهيد بهشتي است. ايشان پس از بازگشت از آلمان چنين تشخيص دادند كه مي‌توانند با نفوذ در بخش حساس كتب درسي وزارت آموزش و پرورش، ذهن و دل ميليون‌ها دانش آموز را در سراسر كشور تحت تأثير قرار دهند. اين فرصت هنگام تجديد تأليف كتاب‌هاي درسي به مناسبت تحول ساختاري در نظام آموزشي آن زمان به دست آمده بود و شهيد بهشتي از همكاري مستقيم شهيد باهنر و بعضي از اشخاص ديگر و همكاري غير مستقيم شهيد مطهري برخوردار بودند. شهيد بهشتي و همكارانشان توانستند در كتاب‌هاي جديد درسي چهره‌اي جامع و جذاب از اسلام را ترسيم كنند و همين كتاب‌ها در گرايش جوانان به جانب اسلام در سطحي گسترده مؤثر افتاد. بي‌ترديد يكي از دلايل علاقه دانش آموزان به اسلام و حضور مؤثر آنها در صحنه‌هاي انقلاب در سال‌هاي 56 تا 57 آشنايي آنان با كتاب هاي درسي ديني در مدارس بود. مقامات ساواك يكي دو سال بعد از انتشار اين كتاب‌ها به تأثير انقلابي آنها پي بردند و درصدد حذف بعضي از مطالب آنها برآمدند. من كه خود در آن زمان با شهيد باهنر و شهيد بهشتي در اين فعاليت مختصر همكاري و ارتباطي داشتم، خوب به ياد دارم كه نسخه‌اي از كتاب‌ها را ساواك بررسي كرده و دور عباراتي را كه ممكن بود در جوانان از لحاظ اجتماعي و سياسي تأثير كند، خط قرمز كشيده بود تا در چاپ بعدي حذف شود. اين نسخه به دست شهيد باهنر افتاده بود و ايشان بسيار نگران بودند كه مبادا آن مطالب حذف شود و پيام اصلي آن كتاب ها به گوش نسل جوان آن زمان نرسد، اما خوشبختانه خيزش و خروش جامعه ايران در سال ‌هاي 56 و 57 مجالي براي اجراي آن نقشه باقي نگذاشت. شهيد بهشتي همواره چشم به آينده‌اي دور و افقي وسيع داشتند و با شناخت جريانات پوينده و بالنده اسلامي براي تقويت آنها تلاش كردند و اين تلاش، نتيجه بينش و بصيرت ايشان بود.



4-علم: شهيد بهشتي فرد باهوش و با استعداد بودند و علاوه بر دروس رايج در حوزه‌ها كه از محضر استاداني چون مرحوم آيت الله العظمي بروجردي و امام خميني (ره) آموخته بودند، با معارف ديگري نيز، جز آنچه در حوزه تدريس مي‌شد آشنايي داشتند. ايشان علاوه بر زبان عربي كه بر آن مسلط بودند، با زبان انگليسي هم آشنايي كافي داشتند و همچنين بر اثر اقامت چند ساله در آلمان، به زبان آلماني نيز تسلط يافته بودند. زبان فارسي را هم خوب مي‌دانستند و خوب مي‌نوشتند و خوب سخن مي‌گفتند. در سال‌هاي آخر دهه 20 توفيق حضور در مجلس درس فلسفه علامه طباطبايي را يافته بودند و يكي از معدود روحانيون جواني بودند كه علامه، مقالات چهارده گانه كتاب اصول فلسفه و روش رئاليسم را نخست براي آنها قرائت و تدريس و در جمع آنان تحرير كرده بودند. در سال‌هاي اقامت در آلمان با فلسفه‌هاي جديد اروپايي بيشتر آشنا شد. در سال‌هاي قبل از پيروزي انقلاب، در جلسات هفتگي كه در منزل خود داشتند، براي جمعي از جوانان دانشگاهي درس‌هايي در زمينه فلسفه هگل و اقتصاد تدريس مي‌كردند و در اين جلسات مستقيما به متون اصلي هگل و نيز به كتاب كاپيتال ماركس مراجعه و از آنها استفاده مي‌كردند.



5- هجرت: هجرت يكي از معيارهاي انسان‌هاي والا در قرآن است و شهيد بهشتي مرد هجرت بودند. ايشان مثل آب راكد نبودند كه در يك جا بمانند، بلكه مانند رود جاري بودند. از اصفهان به قم و از قم به تهران و از تهران به آلمان در حركت بودند و از بركت اين حركت‌ها، صاحب ديدي وسيع و تجربه‌اي فراتر از تجربه‌هاي محدود و محلي و منطقه‌اي شدند.


از آثار مثبت هجرت ايشان به آلمان، رونق يافتن مركز اسلامي هامبورگ بود. اين مركز قطعا در ايجاد يك جريان و تشكل دانشجويي با آرمان‌هاي اسلامي در اروپا مؤثر بود. بسياري از جوانان متدين، چه در آلمان و چه در ساير كشورهاي اروپايي، توانستند با ارتباط با اين مركز، اعتقاد اسلامي خود را در هجوم جريانات الحادي و خصوصا ماركسيستي حفظ كنند.


در آن‌ سال‌ها، كه جنبش چپ دانشجويي در خارج از كشور از نفوذ و قدرت بالايي برخوردار بود، به حق بايد شهيد بهشتي را يكي از پايه‌گزاران جنبش اسلامي دانشجويي ميان دانشجويان ايراني خارج از كشور دانست. مركز اسلامي هامبورگ نقطه اتكا و اميد اين جنبش بود و اين تأثير در درجه اول ناشي از حضور شهيد بهشتي بود كه مديري دانشمند و خوشفكر و خوش بيان و سخت كوش بودند.



6- شفقت به خلق: شهيد بهشتي در جنب علم و دانش و اخلاق و انديشه خويش، صاحب درد و درك اجتماعي بودند. ايشان از كساني نبودند كه در دوران طلبگي سر از حجره بيرون نمي‌كنند و يا در عالم روشنفكري از خلق صحبت مي‌كنند، اما خلق را نمي‌شناسند. ايشان به تأثير منفي فقر در رشد و كمال افراد جامعه كاملا آگاه بودند و براي مبارزه با فقر كه زمينه و مولد فساد و انحطاط است، در جستجوي يافتن راه حل سياسي و اجتماعي و اقتصادي بودند. آراي اقتصادي ايشان، خصوصا آنچه در باب تعاون و اقتصاد تعاوني مطرح ساخته‌اند، نشانه توجه ايشان به مسائل جامعه و عدالت اجتماعي و دلسوزي و شفقتشان نسبت به خلق است و مبين اين حقيقت كه او راه رسيدن به خالق را، از ميان خلق و انبوه درد و رنج گرفتاري‌هاي خلق انتخاب بودند.



7- مديريت منظم: مديريت و نظم، آشكارترين جلوه شخصيت شهيد بهشتي بود و هر كسي با ايشان سر و كار داشت، اين جلوه آشكار را مشاهده مي‌كرد. در تنظيم وقت براي كارها، از جمله براي ملاقات‌هاي خود با ديگران، بسيار دقيق و با انضباط بودند. سر ساعت مقرر حاضر مي‌شدند و سر ساعت مقرر ديدار را ختم مي‌كردند. با مهرباني و قاطعيت، نظم را در كارهاي خود مراعات و اجرا مي‌كردند.


در مديريت هم امتياز و برتري ايشان نسبت به ديگران محسوس بود. حضور ايشان در مجلس خبرگان قانون اساسي و سعي و اهتمام در اداره آن مجلس،‌از خدمات برجسته ايشان به انقلاب اسلامي محسوب مي‌وشد و حقا بايد گفت كه مديريت آن مجلس به عهده شهيد بهشتي بود. شهيد بهشتي در اين نخستين تجربه حساس كه از طريق تلويزيون در معرض ديد منتقدان داخل و خارج كشور قرار داشت، خوب از عهده اداره مجلس خبرگان برآمدند. ايشان همان توانايي را نيز در اداره قوه قضائيه به كار گرفتند و دريغ و درد كه فرصت نيافتند تا نيات و انديشه‌هاي بلند خود را در آن قوه به اجرا درآورند.


شهيد بهشتي در سال‌هاي قبل از پيروزي انقلاب اسلامي با آنكه نظام حاكم بر كشور را قبول نداشتند، به نظم اعتقاد داشتند. برخلاف بسياري از مردم امروز جامعه ما كه نظام حاكم بر كشور را قبول دارند، اما به نظم اعتقادي ندارند و آن را در جامعه رعايت نمي‌كنند! براي آنكه با نمونه‌اي از طرز تفكر و نكته‌سنجي و منش ايشان آشنا شويم، خوب است خاطره‌اي از ايشان را كه در سال‌هاي قبل از پيروزي انقلاب پيش آمد، مرور كنيم.


يكي از جوانان در آلمان، از سنين خيلي زود (شايد 15 يا 15 سالگي) به علتي، در اثر برخورد با موردي، علاقمند شده بود كه با اسلام آشنا شود. ابتدا مكاتبه كرد و بعد حضورا آمد و مسلمان شد. او پس از مدتي به ايران آمد. نخستين باري كه نزد من آمد، به او گفتم: «خير مقدم! همان طور كه مدت‌ها بود دلت مي‌خواست، به ايران آمدي. براي من تعريف كن كه در اين چند ساعتي كه آمده‌اي چه ديده‌اي‌؟» او گفت، «مقداري از مسير منزل شما را با ماشين و مقداري را تعمدا پياده آمدم. از بعضي از خيابان‌ها كه مي‌گذشتم، ديدم گويا اينها كه پياده مي‌روند، جزو آدميزاد نيستند، چون اين خيابان‌ها اصلا پياده‌رو ندارند.


نمي‌دانم كه انسان اگر بخواهد سالم از اين خيابان‌ها عبور كند، تكليف چيست؟ براي رفت و آمد پياده‌ها جايي در نظر گرفته نشده است. اينها چگونه مي‌توانند در برابر حوادث رانندگي امنيت داشته باشند؟»


خوب اين كار برعهده نظام است، اما اينكه از خيابان يك طرفه از جهت مقابل نبايد رفت و اگر برويد حداقل ضررش اين است كه كشش اين خيابان را كم مي‌كنيد و عده‌اي از مردم ديرتر به كار خود مي‌رسند، ديگر مربوط به نظام نيست، اين مربوط به همه ماست و قطعا بايد رعايت كنيم. حال اگر رعايت نكنيم، يك نفر مثل اين فرد كه خارج از جامعه ماست، وقتي به اينجا مي‌آيد، مطمئن باشيد قبل از اينكه اين مسئله را به حساب بي‌نظمي بگذارد، به حساب دين ما مي‌گذارد و بنده غالبا ديده‌ام كه در اين گونه مسائل، همه كاسه كوزه‌ها بر سر دين و تربيت اجتماعي و ديني ما شكسته مي‌شود نه بر سر نظام. اگر يك مسلماني كثيف است تميز نيست، خيلي كم مي‌شود كه پاكيزه نبودن او را به گردن نظام بگذارند، بلكه به گردن دينش مي‌گذارند.


بدون شك تربيت صحيح، ارتباط زيادي با نظام اقتصادي و سياسي و اجتماعي دارد، اما از ما اين سؤال را مي‌كنند كه شما كه پيرو اسلام هستيد، اگر تا به حال اين قدر عرضه نداشته‌ايد كه نظام اجتماعي سالمي را به وجود آوريد، آيا اين قدر هم عرضه نداشته‌ايد كه خودتان را تربيت كنيد؟ يك وقت است كه مردم در يك محيطي به كلي از يك نظام فكري سازنده به دورند و چنان تحت تأثير نظام حاكم اجتماعي ساخته مي‌شوند كه فرصت دريافت‌هاي سازنده ديگر را ندارند، اما اگر به كساني كه مي‌گويند ما با اسلام آشنا هستيم و مي‌كوشيم تا بر اساس اسلام يك نظام عادلانه و صالح اجتماعي ايجاد كنيم بگوييد كه: شما قبل از ايجاد اين نظام كارهايي را كه از دست خودتان ساخته است، انجام نداديد، معلوم مي‌شود كه اين جهان‌بيني و ايدئولوژي و اين عقيده‌اي كه بايد منشأ عمل باشد، در خود ما هنوز تحركي به سوي عمل ايجاد نكرده است.



8- جهاد و مبارزه: شهيد بهشتي در سراسر عمر خود د مسير جهاد با طاغوت و مبارزه با فساد پهلوي گام برداشتند. فعاليت‌هاي ايشان، برحسب ظاهر، عمدتا فرهنگي بود، اما همان فعاليت‌هاي فرهنگي، معني سياسي داشتند. در سال‌هاي قبل از پيروزي انقلاب، چنين به نظر مي‌رسيد كه روحانيون اهل جهاد و مبارزه كه همگي پيرو و راه و مرام امام خيمني(ره) بودند، به طور طبيعي و به نوعي تقسيم كار رسيده بودند و هر كس به اقتضاي سابقه و علاقه و توان خويش در بخشي از جبهه وسيع مبارزه مشغول فعاليت بود. در اين ميان شهيد بهشتي و شهيد مطهري و شهيد باهنر، بيشتر وظيفه فرهنگي و فكري اين جبهه را برعهده داشتند و اگر مانند بعضي ديگر از چهره‌هاي مبارز و برجسته انقلاب، دائما گرفتار زندان نبودند و دستگير نمي‌شدند، از سر عافيت طلبي نبود. ساواك خوب مي‌دانست كه مقصد و مقصود اين آقايان چيست و به همين جهت نسبت به فعاليت‌ها و تماس‌هاي آنان بسيار حساس بود.


خوب به خاطر دارم كه شهيد بهشتي چگونه با شجاعت و صراحت، خطرپذيري خود را در آن سخنراني بهشت زهرا، قبل از ورود امام نشان دادند و اعلام كردند: «بعضي از اشخاص به ما مراجعه مي‌كنند و ما را از خطراتي كه در اين راه وجود دارد، آگاه مي‌كنند و از آنها بر حذر مي‌دارند و به ما نصيحت مي‌كنند كه با احتياط بيشتري عمل كنيم، اما من اعلام مي‌كنم ما كه اين راه را به رهبري امام خميني برگزيده‌ايم، از آغاز، خود را براي شهادت در راه خدا آماده كرده‌ايم و كشته شدن در اين راه را سعادت ابدي مي‌دانيم.»


خونسردي و اطمينان و استواري ايشان در آن روز، مايه اعجاب و تحسين بود و واقعه هفتم تير سال 60 نشان داد كه شهيد بهشتي مصداق آيه «و من المومنين رجال صدقوا ما عاهدوالله عليه...» بوده‌اند.



«يادمان شهيد بهشتي و 72 تن از يارانش در خبرگزاري فارس»

وقتی احساس غربت می کنید یادتان باشد که خدا همین نزدیکی است .

******

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها