کافه پیانو/ فرهاد جعفری/ نشر چشمه
جمعه 10 تیر 1390 1:07 PM
"خیلی وقت بود که احساس بی فایدگی و بی مصرف بودن می کردم و علاوه بر این ؛ یک بار که دختر هفت ساله ام برداشت و ازم پرسید : « بابایی تو چه کاره ای؟!» هیچ پاسخ قانع کننده ای نداشتم که بهش بدم . یعنی راستش رو بخواهید به خودم گفتم : تا وقتی هنوز زنده ام ، چند بار دیگر ممکن است پیش بیاید که این را ازم بپرسد و من چند بار دیگر می توانم ابرویم را بیندازم بالا و بهش بگویم : « خودمم نمی دونم بابایی . »
اما اگر می نشستم و داستان بلندی می نوشتم و بعد منتشرش می کردم ؛ می توانستم بهش بگویم : « اگر کسی یک وقت برگشت و ازت پرسید بابات چه کاره است ، حالا توی مدرسه یا هر جای دیگری ، یک نسخه از کافه پیانو را همیشه توی کیفت داشته باش تا نشانشان بدهی و بهشان بگویی بابام نویسنده اس . حالا شاید خوب ننویسه ، اما نویسنده اس . » "
یکی از رمان های پرفروش ایرانی . فکر کنم بخشی از زندگی واقعی آقای فرهاد جعفری باشه . آدمی که توی یه کافه کار می کنه . "کافه پیانو" . یه جورایی از همه کس و همه جا شاکیه . یکی از طرفدارای پر و پا قرص رمان "عقاید یک دلقک" . دیگه خودتون نتیجه گیری کنید که چه جوری فکر می کنه و اخلاقیاتش چیه! اصل داستان رو افکار شخصیت داستان می گذره و تقریبا همش تو کافست . میشه گفت کافه پیانو یه جامعه کوچیکه . افرادی که میان و میرن . با ظاهرهای متفاوت و افکار متفاوت ...
فرستاده شده توسط "محسن مدني"