[نام کتاب] داستان جشن فرخنده
جمعه 10 تیر 1390 12:41 PM
توضیحات:
بابام روی کرسی نشسته بود و ریشش را شانه میکرد که سر پاکت را باز کزدم. چهار خط چاپی بود، حسابی خوشحال شدم چون اگر قلمی بود یا خط شکسته داشت اصلا از عهده من بر نمی آمد!
- ده بخون چرا معطلی بچه؟
و خواندم: به مناسبت جشن فرخنده 17 دی و آزادی بانوان مجلسی در مجلس جنی در بنده منزل…
که بابام کاغذ رو از دستم کشید در همان لحظه شنیدم که: بده بینم کره خر
.
.
نویسنده : جلال آل احمد
منبع : www.irtanin.com
پسورد : www.irtanin.com
پیامبر (ص): صبر اگر به بیقراری رسید دعا مستجاب می شود.
عزیز ما قرنهاست که چشم انتظار به ما دارد!