پاسخ به:هر روز با یک حکایت از گلستان سعدی
جمعه 31 تیر 1390 12:53 AM
حکایت
یکی از وزرا پیش ذوالنون[1] مصری رفت و همت خواست که روز و شب به خدمت سلطان مشغولم و به خیرش امیدوار و از عقوبتش ترسان ذوالنّون بگریست و گفت اگر من خدای را عزّوجلّ چنین پرستیدمی که تو سلطان را از جمله صدّیقان[2] بودمی
گر نه اومید و بیم و راحت و رنج پای درویش بر فلك بودی
ور وزیر ازخدا بترسیدی همچنان کز مَلِک، مَلَک بودی
==============
1. ^ لقب یکی از عرفاست.
2. ^ بسیار راستگو
******