0

اسناد:

 
mowood
mowood
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : خرداد 1390 
تعداد پست ها : 149

اختصاری از زندگی سید علی محمّد باب
چهارشنبه 1 تیر 1390  12:14 AM

صفحه ۱۵۹ نیز اشاره کرده که

 

پدرش از باب که فتوای قتلشان نیز صادر شده بود تقاضا کرد دست از ادّعای خود بردارند تا خونش ریخته نشود،

«ولی او به گفته‌ی پدرم توجّه نکرد و همچنان ساکت و آرام بود...»

 

ملاّ محمّد مامقانی  نیز یکی از دشمنان باب بود. پسرش شرح ماوقع را نوشته و ابتدا مرقوم داشته، «از آنجا که مورّخین عهد در آن مجلس مبارک (مجلس ولیعهد و استنطاق سید باب) حضور نداشتند محاورات آن مجمع را به استناد سماعات افواهیه به کلّی تغییر دادند و مقاولاتی که اصلاً اتـّفاق نیفتاده مذکور داشتند.» بعد می‌افزاید، «در سال ۱۲۶۶ هجری که سال دوم جلوس همایونی بود، از جانب اولیای دولت به مرحوم حمزه‌میرزا حشمت‌الدّوله حکمران آذربایجان فرمان رفت که سید باب را از چهریق به تبریز آورده اوّلاً در محضر علما او را تکلیف توبه و انابه از دعاوی و عقاید خود بکنند و در صورت امتناع او را به کیفر اعمال خود برسانند.» بعد، پس از ذکر نحوه‌ی ورود باب به تبریز و مجلس ولیعهد و غیره تا آن که باب را به منزل ملّا محمّد مامقانی  بردند و پسر ملّا محمّد هم حضور داشت. در اینجا می‌نویسد، «مشارٌالیه (سید باب) را در پیش روی والد مرحوم نشانده آن مرحوم آنچه نصایح حکیمانه و مواعظ مشفقانه بود با کمال شفقت و دلسوزی به مشارٌالیه القاء فرمود در سنگ خاره قطره‌ی باران اثر نکرد... والد فرمود حال باز در آن دعاوی که در مجلس همایونی در حضور ما کردی از دعوی صاحب‌الامری و انفتاح باب وحی و اتیان به مثل قرآن و غیره آیا در سر آنها باقی هستی؟ گفت آری. فرمودند از این عقاید برگرد؛ خوب نیست خود و مردم را عبث به مهلکه نینداز. گفت حاشا و کلّا. پس والد قدری نصایح با آقامحمّدعلی انیس کردند اصلاً مفید نیفتاد. باب رو به والد کرد و گفت، حال شما به قتل من فتوی می‌دهی؟ والد فرمود حاجت به فتوای من نیست؛ همین حرفهای تو که همه دلیل ارتداد است خود فتوای تو هست ... حال که اصرار داری بلی مادام که در این دعاوی باطله و عقاید فاسده که اسباب ارتداد است باقی هستی به حکم شرع انور قتل تو واجب است. ولی چون من توبه‌ی مرتدّ فطری را مقبول می‌دانم، اگر از این عقاید اظهار توبه نمایی، من تو را از این مهلکه خلاصی می‌دهم. گفت حاشا؛ حرف همان است گه گفته‌ام. جای توبه نیست. پس مشارٌالیه را با اتباعش از مجلس برداشتند و به میدان سربازخانه حکومت بردند.» [۱۸]

از دیگر مخالفان باب حاجی محمّدکریم‌خان کرمانی صاحب «ارشادالعوام» است. حاجی در ایام عمر خود چند ردّیه بر باب نوشت و همه به چاپ رسیده و در آن ردّیه‌ها هرچه توانسته بر علیه باب گفته. وی در ارشادالعوام از شنیدن قتل سید باب اظهار سرور و نشاط کرده و نوشته که باب توبه از گفته‌های خود نکرد و او را کشتند. او در ص۱۰۷ ارشادالعوام چاپ بمبئی می‌نویسد، «بشارتی به جهت مؤمنان در این ایام بهجت ‌انجام رسید. به طور قطع و یقین و نوشتجات متواتره از تبریز و طهران و سایر بلاد رسید که آن خبیث را به تبریز برده بعد از امر به توبه‌ی از کفر خود و قبول نکردن او، او را با یکی از اتباعش که بَر غی خود باقی مانده در بیست و هفتم ماه شعبان امسال که سنه‌ی هزار و دویست و شصت و شش هجری است در میدان سربازخانه برده به دیوار بستند و فوجی از سربازان امر کرده او را نشانه‌ی گلوله ساختند...»

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها