0

به مناسبت روز ميلاد حضرت فاطمه زهرا

 
samsam
samsam
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1387 
تعداد پست ها : 50672
محل سکونت : یزد

ولادت چشمه کوثر
دوشنبه 10 خرداد 1389  7:10 AM

مقدمات ولادت حضرت زهرا علیهاسلام

رسول خدا صلی الله علیه وآله و سلم با عده‏ای از اصحاب درابطح نشسته بودند که ناگهان جبرئیل فرود آمد و بال‌های خود را گشود، به‌طوری که شرق و غرب را فرا گرفت. سپس رسول خدا را صدا کرد که « یا محمد، خدای تعالی تو را سلام می‏رساند و امر می‏فرماید که از خدیجه چهل روز کناره بگیر.»
این امر برای پیامبر به دلیل محبت زیادی که به خدیجه داشت، سخت بود، ولی دستور خدا را اطاعت کرد و از خدیجه کناره گرفت. روزها روزه بود و شب‌ها به عبادت مشغول می‌شد. پیامبر، عمار یاسر را به خدمت خدیجه فرستاد که به او بگو:
«ای خدیجه، چنین نپنداری که دوری من از تو به علت ناراحتی یا خشم من از توست؛این فرمان خدای تعالی است. ای خدیجه، خیال بد نکن و دلت روشن باشد؛ چرا که خدای تعالی هر روز چندین بار در برابر ملائکه اش، به وجود تو مباهات می‏کند . شب‌ها در خانه را ببند و به بستر خود برو. من هم در منزل فاطمه بنت اسد (مادر علی) هستم».
خدیجه سلام الله علیها هر روز از دوری رسول خدا غصه‌دار بود تا سرانجام، آن چهل روز به پایان رسید و جبرئیل نازل شد و گفت: « ای محمد، خدایت سلام می‌رساند و می‌گوید برای تحفه‏ای از جانبش آماده باش.» رسول خدا فرمود: « ای جبرئیل، تحفه خدای عالمیان چیست»؟
عرض کرد:« نمی‏دانم.» ناگهان میکائیل* با طبقی پوشیده با سندس (استبرق) فرود آمد و آن را پیش روی مبارک حضرت گذاشت.
جبرئیل پیش آمد و عرض کرد: «خدای تعالی فرمان داده است که امشب افطار خود را از این طعام قرار دهی».
امیرالمؤمنین در روایتی می‏فرماید: « رسول خدا هر وقت افطار می‏فرمود، دستور می‏داد در را باز بگذارند تا هر که می‏خواهد وارد شود. اما آن شب فرمود «ای علی، این طعام بر غیر من حرام است.» و به من امر کرد به کسی اجازه ورود ندهم. من کنار در خانه نشستم. رسول خدا پارچه را از روی غذا برداشتند.خوشه‏ای از خرما و خوشه‌ای از انگور بهشتی بود. رسول خدا آن غذا را به طور کامل میل کرد و آب خورد.سپس جبرئیل بر دست مبارکش آب ریخت و میکائیل آن را شست و اسرافیل خشک کرد و آنچه از غذا مانده بود به آسمان بالا رفت.
رسول خدا برای نماز نافله برخاست، که جبرئیل پیش آمد و عرض کرد اکنون تا وقتی به نزد خدیجه نرفته‌ای، نماز برای تو حرام است؛ زیرا خدای تعالی قسم یاد کرده که امشب از صلب تو نسلی پاک بیافریند. پس رسول خدا از جا برخاست و به طرف منزل رفت.
خدیجه‏ علیهاسلام در روایتی درباره‌ی آن شب می‌فرماید: « من دیگر به تنهایی خو گرفته بودم، شب‌ها سر خود را می‏پوشاندم، پرده‏ها را می‏انداختم، در را می‏بستم، نماز خود را می‏خواندم، چراغ را خاموش می‌کردم و به رختخواب می‏رفتم. آن شب هنوز خوابم نبرده بود که شنیدم کسی در می‌زند. با خود گفتم فقط محمد این‌گونه در می‌زند. پرسیدم«کیست؟» رسول خدا با لحن لطیف همیشگی‌اش فرمود: «باز کن، خدیجه! منم، محمد.»
با شادی تمام بلند شدم و در را باز کردم. رسول خدا وارد شد. (1)

ولادت فاطمه علیهاسلام
حضرت امام جعفر صادق علیه السلامفرمود:
وقتی خدیجه علیهاسلامبا رسول خداازدواج کرد، زنان مکهاز او دوری کردند و باب رفت و آمد با او را بستند. آنها حتی به او سلام هم نمی‌کردند.
خدیجه تنها بود تا از فاطمه زهراباردار شد. فاطمه علیهاسلام از شکم مادر با مادر صحبت می‌کردو او را دلداری می‌داد.
روزی پیامبر اکرم داخل خانه شد و شنید که خدیجه با کسی سخن می‌گوید. پرسید:« با چه کسی صحبت می‌کنی»؟!
خدیجه عرض کرد:« با این طفلی که در شکم دارم. او همصحبت و مونس من است.»
پیامبر فرمود:« ای خدیجه، هم اکنون جبرئیلبه من خبر می‌دهد که این طفل، دختری است پاک و مبارک که خدای تعالی نسل مرا از او قرار می‌دهد و فرزندان او را امامان و پیشوایان امت و خلیفه‌های خودش در روی زمین می‌گرداند.»
وقتی ولادت فاطمه نزدیک شد، خدیجه کسی را نزد زن های قریشو بنی هاشم فرستاد تا او را در هنگام زایمان کمک کنند، اما آنها گفتند:« تو حرف ما را نپذیرفتی و با محمد یتیم و فقیر ازدواج کردی؛ ما هم با تو کاری نداریم.»
خدیجه علیهاسلام بسیار غمگین شد؛ اما ناگاه چهار زن بلند قامت گندمگون که گویی از زنان بنی هاشم‌ بودند وارد شدند. خدیجه ترسید! یکی از آنها گفت:« ای خدیجه، نترس. ما فرستادگان پروردگار توایم؛ ما خواهران توایم: من ساره ام، او آسیه، رفیق بهشتی تو است، او مریم، مادر حضرت عیسی علیه السلام، و او « کلثوم»، خواهر حضرت موسی علیه السلام. خدای تعالی ما را فرستاده تا در امر زایمان کمکت کنیم.»
زنان چهار طرف خدیجه نشستند. ناگاه فاطمه زهرا علیهاسلام با بدنی پاک و مطهر به دنیا آمد و چنان نوری از آن وجود مطهر ساطع شد که همه خانه‌های مکه را روشن کرد.
در این هنگام ده حورالعین وارد شدند، با طشت‌هایی پر از آب کوثر و پارچه‌های بهشتی.
بانویی که در جلوی خدیجه نشسته بود، فاطمه علیهاسلام را به آب کوثر شستشو داد و در دو قطعه پارچه سفید که از شیر سفیدتر و از مشکو عنبرخوشبوتر بود پیچید. سپس عرض کرد:« اکنون سخن بگو.»
فاطمه علیهاسلام زبان گشود و فرمود:« اشهد ان لا اله الا الله و انّ ابی رسول الله سید الانبیاء و انّ بعلی سید الاوصیاء و ولدی سادة الاسباط ». (گواهی می دهم که معبودی نیست جز الله و پدرم رسول خدا و آقای همه پیامبران است و شوهرم، علی. بزرگ همه اوصیاء و فرزندانم بزرگ همه خانواده های پیغمبرانند.)
سپس بر آن چهار زن سلام کرد و نام آنها را یکایک بر زبان آورد. زنان به روی زیبای فاطمه اطهر خنده شوق زدند و فرشتگان به یکدیگر بشارت دادند. آری، شادباش ولادت فاطمه زهرا به آسمان‌ها رسید و نور وجودش آسمان را روشن کرد؛ نوری که تا آن زمان ملائکه ندیده نبودند. آن چهار زن، فاطمه علیهاسلام را به دست خدیجه سپردند و گفتند:« او را بگیر که طاهر است و مطهر، پاک و مبارک.» (2)
 
پی نوشت ها:
1-       بحار الانوار، ج 16، ص 78ـ
2-       بحارالانوار، ج 43، ص 2، ح 1

چهار راه برای رسیدن به آرامش:
1.نگاه کردن به عقب و تشکر از خدا  2.نگاه کردن به جلو و اعتماد به خدا  3.نگاه کردن به اطراف و خدمت به خدا  4.نگاه کردن به درون و پیدا کردن خدا

پل ارتباطی : samsamdragon@gmail.com

تالارهای تحت مدیریت :

مطالب عمومی کامپیوتراخبار و تکنولوژی های جدیدسیستم های عاملنرم افزارسخت افزارشبکه

 

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها